https://gowharin.ir/gowhar/131621
سروشی مرا گفت روزی به گوش که ازبهر روزی مخورغم مکوش بکن شکر یزدان قوی دار دل که رزق ترا میدهد متصل شب وروز روزیت آید به بر اگر هست خون جگر یا شکر چرامنت از این ویا آن کشی همان به که پا را به دامان کشی به دست خدا رزق هر بنده است دهد روزی هر که را زنده است ز فضل خدا بنده نعمت چشد چرا دیگر از بنده منت کشد چو دونان چرا از برای دو نان گهی منت این کشی گه از آن خوی روز و شب رزق یزدان پاک منه در بر بندگان سر به خاک خوری رزق وگویا نداری خبر که روزی که داده است شام وسحر گدایان وشاهان همه بنده اند ز روی یزدان همه زنده اند بخواه آنچه خواهی ز رب جلیل چه می آید از بندگان ذلیل بلند اقبال : دیوان اشعار : مثنویات : بخش چهارم : بخش ۲۰ - در نهی از حرص گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131621