https://gowharin.ir/gowhar/131111
ساقیا خیز وده از باده به من جامی چند کن مرا هست وز خود بی خبر ایامی چند زاهدان منع من از عشق رخ دوست کنند من دل سوخته در آتشم ازخامی چند به من دلشده ای پادشه کشورحسن بده از لعل شکر بار خود انعامی چند دلم از ریدن چشم ولبت آرام گرفت همچواطفال که از شکر وبادامی چنند مرحمت کن لب شیرین به تبسم بگشای سخنی گوهمه گر هست به دشنامی چند مرغ دل رفت پی دانه خال لب تو ناگه افتاد ز گیسوی تودر دامی چند می توان گفت نکوبخت و بلنداقبال است در ره عشق هر آنکس که زند گامی چند بلند اقبال : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131111