https://gowharin.ir/gowhar/131823
دل دیوانه ای دارم دمی بی غم نخواهد شد سر شوریده ای دارم به سامان هم نخواهد شد دلارام من از روزی که آرام دلم برده دلم یک دم نیارامد به من همدم نخواهد شد به زلف خویشتن حال دلم زیر و زبر کردی چرا مهدر نباشد دل؟ چرا درهم نخواهد شد مگوی این اشک ریزی چیست اندر آستان من؟ -دل و دینم فدایت- کعبه بی زمزم نخواهد شد چو با بخت سعید من محمد گشته پشتیبان یقین زخم دل دیوانه بی مرهم نخواهد شد «وفایی» گر شود سیراب از آن دریای حق، خوانی تو حق گویی و می دانی ز دریا کم نخواهد شد وفایی مهابادی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131823