https://gowharin.ir/gowhar/130766
دلم خود جان جان شد باده صاف خدا شد ساقی جانها بانصاف لبالب میدهد جام طهورا سقیهم ربهم خود کرد اوصاف ملک میشد برای نقد جانها نیابی قلب ایدل پیش صراف بدور نقطه چشم تو راه است نمی بینی همه پرگار بر ناف ز امر کاف و نون موجود گشتم از آن شد کرسی ذات خدا کاف بغیر از علم توحید خداوند هر آن علمی که می دانی بود لاف چوعنقا شو نهان کوهی ز مردم که سیمرغ است روح و جسم چون قاف کوهی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/130766