https://gowharin.ir/gowhar/131188
دلبری می کند آن شوخ پری رو که مپرس ساحری می کند از نرگس جادو که مپرس رخنه در دین کنداز ناوک مژگان که مگو زخم بر دل زند از خنجر ابرو که مپرس آن پری رو نه دلم را همی آشفته نمود بسته اش کرده به زنجیر زگیسوکه مپرس بت من خوب نگاری است ولی با دل من بد چنان میکند از گفته بدگو که مپرس دوش از زلف تودرحلقه ما تا دل شب گفتگوبود پریشان تر از آن موکه مپرس چشم من چشمه کنارم شده جوئی ز غمت آب از آن چشمه روان است در این جو که مپرس به گمانت که نهان است زچشمم رخ تو آفتاب است وعیان است ز هر سوکه مپرس خواهد ار کس خرد از لعل تو بوسی باید اینقدر سیم بریزد به ترازو که مپرس گر چه خوانند همه خلق بلند اقبالم پستم از هجر توای ترک جفا جوکه مپرس بلند اقبال : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131188