https://gowharin.ir/gowhar/132730
درمانده دل به کار من و من به کار دوست دل شرمسار من شد و من شرمسار دوست در گریه اختیار ندارم که داده است عشقم زمام دل به کف اختیار دوست من بیقرار لطفم و دل بیقرار ناز تا در هلاک ما به چه باشد قرار دوست تا نگذری ز خویش نیابی نسیم وصل برخیز از میان و نشین در کنار دوست فیّاض هستی تو گرانی ز حد فزود شرمی که بیش ازین نتوان بود بار دوست فیاض لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/132730