https://gowharin.ir/gowhar/139535
تا کوکب جمالش در زمانه لامع بهر مشعله داریش خورشید گشته طالع در جواب او تا قرص ماه نان شد در روی سفره طالع بر آفتاب شد تنگ گردون که هست واسع چون شاه خربزه شد ناگه عیان به بازار بنگر خیار پیشش چون گشته است راکع در اشتیاق بریان ای نان شیر پرور آه دل مرا بین شبها چو برق لامع کاغد حجاب قندست اندر دکان قناد یارب برانداز، آن را که هست مانع ما را به سعی اکنون روزی نشد مزعفر ای نان جو دریغا زان رنجهای ضایع دی ناصحی مرا گفت کن ترک نان و بریان آری دل مسامح گویند هست واسع صوفی به دهر می داشت طاس هریسه امید اکنون به نان خشکی مسکین شدست قانع صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه : بخش ۹۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/139535