https://gowharin.ir/gowhar/119711
تا به اوج دلبری زد اخترش دنباله را ماه در آغوش خود گم کرد خط هاله را سرمه از بخت سیه در کام فریاد من است از سپند ما شنیدن نیست هرگز ناله را! داغ سودای خیال وصل تو بردم به خاک می نبینی در مزار من به غیر از لاله را! جان دهد چون معجز عیسی به هنگام سخن لهجه لعل لب او مرده صدساله را! سوخت اندر مجمر عشقش دلم همچون سپند محرم این می نکردم ساغر بتخانه را نسبت سوز درون من به اشک غیر کرد امتیازی از گوهر هرگز نباشد ژاله را؟! طغرل از سودای او شد تا دلم آتش نسب می نشاند برق آهم شعله جواله را طغرل احراری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/119711