https://gowharin.ir/gowhar/131534
به مظلوم ظلمی که ظالم کند کجا خودبردجان وسالم کند چو بلبل هلاک ازغم یار گشت ببین تا که بر فاخته چون گذشت به ناگاه صیادی آمد به باغ زهرسو پی صیدی اندر سراغ بیفتاد چشمش چو برفاخته که بر سرو بنشسته خود ساخته کمین کرد و او را بشد روبرو بینداخت از دور تیری بر او چو آن تیر آمد برفاخته سپر شد به پیشش سرفاخته نگون گشت ناگه ز بالای سرو بیفتاد و جان داد بر پای سرو ببین فاخته ز آه بلبل چه دید ز بس آتشین آه از دل کشید ز آه دلخسته باید حذر که بر آسمان می رساند شرر کس از راه دل آتش افروزدا دل سنگ خارا از او سوزدا به در می رود تیر آه از فلک چون سوزن که بیرون رود از قدک بلند اقبال : دیوان اشعار : مثنویات : بخش دوم - داستان گل و بلبل : بخش ۳۷ - در صیدشدن فاخته گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131534