https://gowharin.ir/gowhar/114707
بازار شکر لعل شکر بار تو بشکست ناموس فلک غمزه خونخوار تو بشکست بازار تو تا گرم شد از زحمت عشاق بس شیشه خونی که به بازار تو بشکست در راه تو خود بین نتوان بود که مه را با خوبی تو آینه در بار تو بشکست جانی که مرا بود ز غم نیم شکسته یکباره ازین ناز به خروار تو بشکست هر عقل که صرف آمد و هر دل که صفا داشت در کوی تو واله شد و در کار تو بشکست بی خار گلی مانده ای امروز که ایام صد تیر مرا در جگر از خار تو بشکست گر نام شکسته است مجیر از تو غمی نیست باید که نگویند که زنهار تو بشکست مجیرالدین بیلقانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/114707