https://gowharin.ir/gowhar/131795
ای رخ و زلفت شب تاریک و روز روشن است بی شب و روز تو روز و شب فغان کار من است طرهٔ مشکین مزن بر هم دگر مشکن دلم زان که مشکین طره ات مسکین دلم را مسکن است شمع کافوری همی گویند بی دود است و من حیرتم از سنبل زلف و بیاض گردن است هر کجا بینم ترا در من فتد شوری دگر نغمه ی بلبل بود آری که هر جا گلشن است آسمان ماهی ندارد، بوستان سروی چو من ماه من مشکین کمند و سرو من سیمین تن است ناتوان و خسته ام بی خنده ی شیرین لبت آری آن آرام جان و وان دگر جان من است آفت جان «وفایی» در سر بازار عشق زلف مشکین و لب شیرین و چشم پر فن است وفایی مهابادی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131795