https://gowharin.ir/gowhar/101230
از گریبان سر نیاوردم برون تا چاک شد دست بر سر داشتم چندان که دستم خاک شد با غ بار دل ز بس آمیخت از سیلاب اشک دامنم پرخاک همچون دامن افلاک شد هیچ کس پرورده ی خود را نمی خواهد زبون آب و آتش را خصومت بر سر خاشاک شد بر سر افشانم کنون، کز بس که بر سینه زدم سنگ در دست من دیوانه مشت خاک شد هرچه می آید ز مستان می توان آن را کشید زیر دست دیگری نتوان به غیر از تاک شد یار تا از بزم می رفت، از غبار غم سلیم شیشه ی ساعت شده مینا، ز بس پر خاک شد سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101230