مدرسه علوم انسانی
24.8K subscribers
3K photos
7.15K videos
116 files
7.48K links
🔹من یک معلم هستم.
🔹️شنونده ی خوبی باشیم.
🔹خوب زندگی کردن به آموزش نیاز دارد.
🔹علوم انسانی را برای بهتر زیستن بیاموزیم.
🔹️من کامل نیستم، همه ی حقیقت هم در نزد من نیست.



🔹مطالب منتشر شده فقط جهت تبادل اندیشه و تفکر است والزاماً نظر بنده نیست.
Download Telegram
💟💟فضول های احمق را بیاندازید بیرون!

🖌دکتر مجتبی لشکربلوک
ی

اول یک نامه تاریخی جالب را با هم بخوانیم:
فدايت شوم ميخواهيد بدون طول و تفصيل بنويسم كه [برای ایران] چه بايد كرد؟ جواب بنده ازاين قرار است: ... هزار نفر شاگرد به فرنگستان بفرستيد نه اينكه مثل سابق هر كدامي دو سه زن بگيرند بلكه تا ده سال در مدرسه هاي آنجا محبوس بمانند به طوري كه ثلث [یک سوم] آنها در زير كار بميرند و باقي ديگر آدم شوند اصول كار اينها هستند.
كارهاي فرنگستان عموماً به نظر ما عجيب مي آيند چرا؟ سببش اين است كه ما در ايران هوش و فراست طبيعي خود را با علوم دنيا به كلي مشتبه كرده ايم [اشتباه گرفته ایم]. كارهاي دنيا يك وقتي ساده بود و هر كس معني آنها را به هوش طبيعي مي توانست به سهولت درك نمايد. مهندسي عهد هوشنگ، حسابداني حسن صباح و وزارت كريم خان زند چندان عمقی نداشت كه فراست طبيعي نتواند آنها را بفهمد و ليكن در اين عهد تازه به واسطه ترقيات علوم چندان اسباب [تکنولوژی] و معاني [دانش] عجيب بروز كرده كه هوش طبيعي بدون علم هرگز قادر به ادراك آنها نخواهد بود.
ما در ايران از جميع آن علوم تازه كه قانون به كارهاي فرنگستان داد بي خبريم. وزراي ساير دول نيز از اغلب اين علوم بي خبرند. تكليف وزرا به هيچ وجه اين نيست كه داراي جميع علوم باشند نكته اين است كه هوش خود را با علوم دنيا مشتبه نكنند [توهم نزنند که عقل عرفی‌شان می‌تواند جایگزین دانش علمی باشد] وزراي فرنگستان هر علمي را كه تحصيل نكرده اند بدون خجالت ميگويند ما اين علوم را نخوانده ايم و به حكم اين اعتراف حكيمانه هميشه رجوع به اصحاب علم [کارشناسان] مي‌نمايند.

برخلاف فرنگستان، ما در ايران در هر كار هوش و سليقه شخصي خود را حكم مطلق قرار ميدهيم. مسائل علمي كه از آن عميق‌تر و مشكل‌تر نیست حكم آن را در آن واحد جاري ميكنيم. هيچ لازم نيست از وزراي ما بپرسند كه اين علوم و كمالات را در چه زمان تحصيل كرده ايد؟ «جميع علوم را نخوانده مي دانند». «نمي دانم و نخوانده ام در زبان ايشان كفر است.» «دانستن جزو منصب است.» خيال ميكنند كه اگر احياناً در يك مسئله بگويند نميدانم شأن ایشان به كلي خواهد رفت. قسم ميخورم در ميان اين صد نفر فرنگي كه در تهران هستند يك نفر نيست كه جرأت كند بگويد من اكونومي پولتيك [اقتصاد سیاسی] ميدانم، اما جميع اهل درب خانه ما كل اين علوم را در سينه خود مضبوط دارند. اگر از سفراي انگليس و فرانسه بپرسيد بانك را چطور ترتيب ميدهند يقيناً بلاتأمل جواب خواهند داد ما نخوانده ايم و نمي دانيم اما اگر رجوع به مجلس وزرا نمائيم نه تنها جميع وزرا بر كل دقايق آن احكام قطعي جاري خواهند كرد بلكه فراش هاي خلوت ما نيز جميع معايب آن را در آن واحد خواهند شكافت.

دول فرنگستان به جهت ترقي علوم اكونومي پولتيك كرورها خرج مي كنند و چندين هزار نفر عمر خود را در تحصيل اين علوم صرف مي‌نمايند تا اينكه چند نفر اكونوميست پيدا مي‌شوند. در ايران هيچ احتياج به اين نقلها نيست ما همه اكونوميست [اقتصاددان] كامل هستيم!

اولاً آن فضول هاي احمق كه مي گويند همه اين علوم را مي دانيم بايد آنها را از مجلس وزرا بيرون كرد. ثانياً آن اشخاص باشعور كه مي‌گويند ما از اين علوم بي‌خبريم ولي اجراي اين كارها را موافق عقل ناگزير ميدانيم بايد دست اين اشخاص را بوسيد و ايشان را مأمور كرد كه اين قبيل كارها را مجرا بدارند....

☑️⭕️تجویز راهبردی
:
آنچه خواندیم بخشی از نامه ای است منتسب به میرزاملکم خان. ۱۴۴ سال پيش این نامه به قولی برای شاه و به قولی برای یکی از وزرای وقت فرستاده شده. در مورد میرزاملکم خان حرف و حدیث بسیار زیاد است. بنابراین می‌توان متن را رها کرد و به شخصیت و حواشی و اصالت نامه پرداخت و دوم اینکه فرض کنیم این نامه توسط یک ناشناس نوشته شده و از خود بپرسيم که چه نکات مهمی دارد. من مسیر دومی را انتخاب می کنم و سه نکته برای توسعه ایران برداشت می کنم:
▪️اعتراف حکمیانه «من نمی دانم» را جدی بگیریم و درک کنیم «نمی دانم» زینت آدم باشعور است و نه عیب.
▪️اولین درس مدیریت این است: مدیریت یعنی انجام امور به وسیله دیگران. بنابراین وظیفه مدیر دانش تخصصی نیست. مدیران ارشد بیش از آنکه دانش تخصصی داشته باشند باید یک بینش درست داشته باشند و توانایی کار کردن با متخصصان. توانایی ایجاد فضایی برای طرح، نقد و برگزیدن بهترین ایده ها. دیگر دوران مدیران سوپرمن تمام شده. عصر فعلی، عصر مدیرانی است که می توانند از باهوش ترین ها کار بکشند.
▪️نسبت به ۱۴۴ سال قبل خوشبختانه ما اکنون کارشناسان و دانشمندان و پژوهشگران بسیاری داریم و نیازی به تلف شدن یک سوم آنان زیر بار فشار تحصیل نیست. اما آنچیزی که نسبت به ۱۴۴ سال قبل تغییر نکرده باور به علم و تواضع در برابر علم است. ما بیش از فضول های احمق نیازمند باشعورهای متواضع هستیم.

@zistboommedia
💟💟پدر بودن در ایران کار سختی است!

🔹دکتر مجتبی لشکربلوکی



پدر بودن کار سختی است. در ایران و این برهه زمانی به مراتب سخت تر.
از یک طرف دیگر شوهرسالاری کم رنگ شده و مردان باید به درستی بیشتر از گذشته یاد بگیرند که حق و حرمت و احترام زنان را بیشتر از پیش نگاه دارند نه از سر اجبار که از سر شعور و شرافت. هر چند کار درستی است اما در هر صورت تمرین می خواهد و پوست اندازی.

از طرف دیگر پدرسالاری دیگر در بخش های بزرگی از این سرزمین رنگ باخته است و پدران این سرزمین که خود در روزگار پدرسالاری بزرگ شده اند اکنون در زمان فرزندسالاری به پدری رسیده اند. قضیه این جا سخت تر می شود که آینده این سرزمین هم با عدم قطعیت سرشته شده و حتی اگر پدر امروز نگران خودش و همسرش نباشد اما بی شک نگران آینده فرزندش است. خودش تحت فشار اقتصادی است. خبری از تامین آتیه مطمئن (بازنشستگی مکفی و اطمینان بخش) نیست. احتمالا در میانه راه زندگی نه می تواند برود و نه می تواند بماند.
احتمالا پدران این سرزمین، خود پدر و مادر پیری هم دارند که باید مراقب آن ها نیز باشند.
پدر امروز باید حواسش باشد که پسرش چه چیزی را دانلود می کند و دخترش چه چیزی را آپلود. در حالی که شاید به اندازه فرزندش تسلط به فضای مجازی ندارد و همین باعث می شود که از نظر ذهنی فرسوده و خسته شود.
و ده ها گرفتاری دیگر.
و بدتر از همه اینکه هیچ کدام از مهارت های لازم را به صورت رسمی نیاموخته اند. نه مهارت مدیریت استرس بلدند. نه آموزش سواد رسانه ای و دیجیتالی دیده اند. نه سواد مالی آموخته اند. باید بپذیریم که پدران امروز برای شرایط این زمانه تربیت نشده اند و یادگیری و پوست اندازی آنان مانند این است که یک قطار در حال حرکت را تعمیر کنیم.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
با توجه به آنچه من از آینده درک می کنم و آنچه در مورد مهارت های قرن 21 خوانده ام، پدران این سرزمین دست کم نیازمند دو سواد و دو مهارت کلیدی هستند:
▫️سواد دیجیتالی-رسانه ای
▫️سواد مالی (درک و حل مسایل بانکی، بیمه ای، سرمایه گذاری و بازنشستگی)
▫️مهارت گفتگو (که پدران دیروز کمتر به این مساله نیاز داشتند اما هر چه می گذرد پدران امروز بیشتر نیاز دارند).
▫️مهارت حل مسایل پیچیده.

این چیز عجیبی نیست. ظاهرا سال های پیش رو، سرعت تغییرات به شدت بالاتر خواهد رفت و تمام مجامع فکری جهانی معتقدند که ما برای زندگی در سال های پیش رو نیازمند سواد و مهارت های جدید هستیم و اینجا یک ابرمهارت (مادر مهارت ها) اهمیت دو چندان پیدا می کند: مهارت یادگیری. و جالب تر اینکه ما در گذشته فکر می کردیم یادگیری فقط یعنی فراگیری (افزودن دانش و مهارت و سواد جدید) ولی یادگیری مساوی است فراگیری فعال (Learning) + فراموشی فعال (Unlearning). و به همین خاطر است که مفهوم یادگیری تمام عمر (Life Long Learning) مطرح شده است.

و آخرین نکته: پدر و مادر بودن کار سختی است علی الخصوص در ایران امروز. در مورد قدر و جایگاه زنان و مادران جای دیگری نوشته ام. اما این بار می خواهم در مورد پدران بنویسم. با پدران مان مهربان تر باشیم. فراموش نکنیم که آن ها در حال گذار به مردانی هستند نسبت به پدران خود به زنان احترام بیشتری می گذارند، نسبت به پدران خود بیشتر مواظب فرزندان خود هستند و در عین حال عدم قطعیت های بزرگ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را تحمل می کنند. با مهربانی می توان این پوست اندازی (همان فراموشی فعال) و نوسازی (همان فراگیری فعال) را سریع تر طی کرد. بیشتر حواسمان به هم باشد به ویژه زنان سرپرست خانوار که باید نقش پدری را نیز ایفا کنند. این روزها شانه ها خسته تر از گذشته اند. حواسمان به شانه ها بیشتر باشد.


@zistboommedia
💟💟کارهایی که یک انسان عقلانی و اخلاقی در ظرف زندگی اجتماعی خود باید انجام دهد

👤مصطفی ملکیان

🔹 فرض کنید من کسی باشم که به جهتی همیشه باید در راه تهران به شیراز در رفت‌وآمد باشم و به هیچ‌وجه نمی‌توانم از این سفر صرف‌نظر کنم و نمی‌توانم جاده دیگری را برای رفتن از تهران به شیراز برگزینم. با این شرایط، اگر من انسانی عقلانی باشم- و فقط عقلانیت برای این جهت کفایت می‌کند- باید دو کار انجام دهم. بر دو تا بودن کارها تاکید می‌کنم، از این جهت که بارها از بیانات من سوء تعبیر شده که گویا من از این دو کار، تنها به یکی قائل هستم. درحالی که تاکید می‌کنم اگر انسانی عقلانی باشم، در شرایط مذکور باید دو کار انجام دهم:

1️⃣ نخست اینکه اگر ناچارم از این جاده حرکت کنم، باید به اندازه خودم و تا آنجا که در توان و وسع من هست، این جاده پر فرازونشیب و گودال‌ها و دره‌های خطرناک و سنگلاخی را تعمیر کنم و در اصلاح و مرمت آن کمک کنم و اجازه ندهم که این جاده با همین حالت عیب‌ناک باقی بماند. این کار اولی است که من به عنوان یک انسان عقلانی باید انجام دهم، زیرا من از این جاده استفاده می‌کنم، اگر اخلاقی بودم، می‌گفتم که همنوعان من هم از این جاده استفاده می‌کنند. اما فعلاً تنها براساس عقلانیت صرف سخن می‌گویم و کاری به احکام و قواعد و معیارها و میزان‌های اخلاقی ندارم. بنابراین از آنجا که باید عمری در این جاده در رفت‌وآمد باشم، عقلانیت اقتضا می‌کند که این جاده را تا جایی که می‌توانم، اصلاح و تصحیح و تعمیر و مرمت کنم و از هیچ کاری در این جهت مضایقه نکنم.
2️⃣اما کار دومی هم باید بکنم. هر چقدر من و حتی سایر همنوعان به مقتضای عقلانیت در جهت اصلاح این جاده بکوشیم، ولی هیچ تضمینی در این نیست که جاده کاملاً بی‌عیب و نقص و بی‌اشکال و ایرادی باشد و به هر حال این جاده چه بسا تا آخر عمر من یا همنوعان من که از این جاده استفاده می‌کنند، عیب و ایراد داشته باشد زیرا هر چقدر هم فعالیت کنیم، این فعالیت تضمین موفقیت تام ندارد و بنابراین امکان اینکه من باید تا آخر عمر با این جاده بسازم و این جاده به کمال نرسد، هست. به همین علت باید کار دیگری کرد و آن این است که باید دست‌کم برای اتومبیل خودم ضربه‌گیرهایی قوی فراهم کنم تا کمترین مقدار فشار کف ناهموار جاده به بدن من وارد شود.

ضرورت کاستن از درد و رنج دیگران
از مثال فوق برای بیان مقصود خودم می‌کوشم. یک انسان عقلانی و به طریق اولی یک انسان اخلاقی، باید در ظرف زندگی اجتماعی خود دو کار کند. نخست اینکه باید بکوشد تا جایی که در توان دارد، جامعه را اصلاح و تصحیح کند و از اشکال‌های آن بکاهد. هرکس متناسب با میزان دارایی‌های درونی یعنی دانایی‌ها و توانایی‌ها و با توجه به ویژگی‌های شخصیتی و منشی و آنچه ژنتیک به او انتقال داده و براساس حوادث زندگی و تعلیم و تربیت و خلاصه با درنظر گرفتن همه امکان‌هایی که در زندگی دارد، باید جامعه خودش را در تا جایی که در توان دارد، اصلاح کند و نسبت به درد و رنج‌ها و فسادها و سوءنیت‌ها و سوءمدیریت‌ها و جهل‌هایی که در این جامعه هست، بدون حساسیت نباشد زیرا اگر اخلاقی هم نیست، لااقل عقلانی هست و می‌داند که به هر حال باید در این جامعه زندگی کند. بنابراین هر چه این جامعه را بیشتر به صلاح نزدیک کند، خودش هم بیشتر سود می‌برد. اگر اخلاقی هم باشد که می‌خواهد برای همنوعان خودش و همه کسانی که در این جامعه زندگی می‌کنند و چاره‌ای نیز جز آن ندارند، یک وضع بهتری فراهم کند.

🔹اما اگر من تمام مساعی خود را صرف کنم و همه شهروندان دیگر جامعه هم همین کار را انجام دهند، باز هم هیچ تضمینی نیست که جامعه ما بی‌عیب و نقص باشد و بنابراین ما نیاز به ضربه‌گیر داریم. این ضربه‌گیر فراهم کردن کار دوم ما است. یعنی باید کاری کنیم که فشار وارد ناشی از زیستن در جامعه ناسالم برای خودمان و شهروندان جامعه کمتر شود و آسیب‌های آن کمتر درد و رنجی برای خودمان و سایر همنوعان داشته باشد. به تعبیری که در آیین هندو به کار می‌رود، اگر جامعه منجلاب یا مرداب یا باتلاق هم هست، بتوانیم در این منجلاب و باتلاق، لااقل نیلوفر باشیم.کار اول نیازمند آن است که در فعالیت‌های خودمان به آنچه در نهادهای خانواده، اقتصاد، تعلیم و تربیت، علم و فن و هنر، سیاست، قانونگذاری، اخلاق، دین و مذهب می‌گذرد، توجه کنیم زیرا این نهادها هستند که عیب کلی جامعه را فراهم می‌کنند. اما برای کار دوم یعنی فراهم کردن ضربه‌گیر باید به یک سلسله‌چیزهایی روی آوریم که شخص خودمان را با آن چیزها مجهز کنیم، بنابراین شأن اجتماعی من، کار اول من است و شأن انفراد من، هم کار دوم است.

🔰روزنامه اعتماد، چهارشنبه 29 دی 1400 ، گزارش: محسن آزموده

@zistboommedia
💟💟تفکیک درد و رنج های گریزپذیر از درد و رنج های گریزناپذیر

👤مصطفی ملکیان

1️⃣ انواع درد و رنج های گریزپذیر

۱_ درد و رنج‌هاي گريزپذيری است كه ناشي از سياست، اقتصاد و امور اجتماعی ناسالم است. نظام‌ها و روابط ناسالم سياسی و اقتصادی و اجتماعی، منشا درد و رنج‌هاي فراوانی هستند.

۲_ نوع دوم از درد و رنج‌هاي گريزپذير، بيماري‌ها، جراحت‌ها، آزار و آسيب‌هاي بدني است كه بر اثر حوادث زندگي براي انسان عارض مي‌شود. در اينجا نيز شكي نيست كه من بايد از كمك ديگران استفاده كنم. البته بايد دقت كرد كه در اين درد و رنج‌هايي كه از ناحيه جراحت و بيماري و آزار و آسيب است، سه چيز را بايد تفكيك كرد. خود درد رنج و دوام درد و رنج و پیامدهای درد و رنج .
براي علاج هركدام، راههای متفاوت هست.

۳_ قسم سوم رنج‌هاي گريزپذير، رنج‌هاي عاطفي است. من از يک سلسله‌رنج‌ها آزرده مي‌شوم كه ناشي از آن است كه با من بدرفتاري شده، ناشی از احساس تنهايي در من است، به دليل جداافتادن از محفل دوستان پديد آمده، به علت از دست دادن عزيزانم به وجود آمده، به خاطر كاهش وجهه اجتماعی من است و... اينها رنج‌هايي ناشی از روابط اجتماعی یا موقعيت‌هاي اجتماعی است.

۴_قسم چهارمي از رنج‌هاي گريزپذير هم هست كه عذاب وجدان است. وقتي من به گذشته خود رجوع مي‌كنم و مي‌بينم چقدر به خطاهای اخلاقی مبتلا شده‌ام، دچار عذاب وجدان مي‌شوم. اما اين رنج هم گريزپذير است.

2️⃣درد و رنج های گریزناپذیر

اما سلسله‌رنج‌هايي هم هست كه گويي از آنها مفري نيست. مثلا فکر مرگ، فکر تنهایی.
پيش از هر چيز بايد مشخص كرد آيا اين درد و رنج‌هاي گريزناپذير، سودي هم دارند يا خير. آيا پشت اين رنج گريزناپذير، گنجي هست يا خير؟ پاسخ اين سوال را هركس بايد براي خودش روشن كند. اگر فرد باتوجه به اطلاعات و تجارب و فهم و قدرت تفكرش دريابد كه پشت اين رنج‌هاي گريزناپذير گنجي نيست، به گونه‌اي متفاوت زندگي مي‌كند با زماني كه بر اثر علم و تفكر و تجربه دريابد كه اگرچه اين رنج‌ها گريزناپذيرند، اما براي او سودها يا منافعی هم در بر دارند.

🔰روزنامه اعتماد، چهارشنبه 29 دی 1400 ،کلاب مانیشکو، گزارش: محسن آزموده

@zistboommedia
💟💟شک

انسان معتقد و نه اندیشمند، مدام فراموش می کند که همواره در معرض درنده ترین دشمن خود یعنی “شک” قرار دارد. زیرا در جایی که اعتقاد حاکم است، شک همیشه در کمین است. برعکس، برای انسانی که می اندیشد، شک حضوری خوشایند است؛ زیرا برای وی گامی با ارزش به سوی شناختی بهتر است.

تنهایی از آن نیست که آدم کسانی را در اطراف نداشته باشد از این است که آدم نتواند چیزهایی را منتقل کند که مهم می‌پندارد. از این است که آدم صاحب عقایدی باشد که برای دیگران پذیرفتنی نیست اگر انسانی بیش از دیگران بداند تنها می‌شود.

👤کارل گوستاو یونگ
@zistboommedia
💟💟شما در صورتی از سلامت روان برخوردارید که مشمول موارد زیر باشید:


♈️ از بودن در کنار اغلب افرادی که می شناسید لذت ببرید، به ویژه با افراد مهم زندگیتان از جمله: خانواده، همسر، و دوستان رابطه خوبی داشته باشید.

♈️در کلیت زندگی تان انسانی شاد باشید و تمایل داشته باشید به اعضای ناشادمان خانواده، دوستان و همکارانتان کمک کنید تا احساس شادکامی بیشتری تجربه کنید.

♈️به ندرت از دردها و رنج هایی که جزء گریز ناپذیر زندگی انسانهاست، آزار ببینید.

♈️ به طور کلی از زندگی لذت ببرید و مشکلی در پذیرش افرادی که مانند شما نمی اندیشند و مثل شما عمل نمی کنند، نداشته باشید

♈️به ندرت در پی انتقاد به دیگران و در تلاش برای تغییر اطرافیان باشید.

♈️اگر با دیگری مسأله ای دارید سعی کنید تا به حل این تعارض بپردازید، و حرف دلتان رابگویید و مسئله راحل کنید، و اگر مسأله تان با دیگری به هیچ وجه حل نشد، بتوانید قبل از تشدید مشکل و درگیری با او، یک قدم عقب بگذارید.

♈️در تلاش هایتان خلاق باشید و از توانمندی هایتان استفاده کنید

♈️ و در آخر، حتی در مواقع و رویدادهایی که شادمان نیستید - مواقعی که عموم انسان ها در آنها ناخشنودند- شما می دانید که دلیل ناخشنودی تان چیست و تلاش می کنید یک گام مثبت و مؤثر برای رفع این ناخشنودی بردارید.

ویلیام گلاسر


@zistboommedia
💟💟تکثیر مکانیکی دین

👤رضا بابایی



والتر بنیامین، فیلسوف آلمانی قرن بیستم، مقاله‌ای دارد به نام «اثر هنری در عصر تکثیر مکانیکی». در این مقاله می‌گوید: آثار هنری تا پیش از ساخت دستگاه‌های تکثیر و کپی‌های ماشینی، در هاله‌ای از نور قدسی بودند و به بازدیدکنندگانشان در سالن‌های بزرگ و ساکت، الهام دینی و شور و هیجان می‌بخشیدند. اما در عصر کپی‌های ماشینی و تکثیر فراوان آنها با دستگاه‌های مکانیکی، دیگر آن نیروی الهام‌بخش و تأثیرگذار را ندارند. تابلوی که بر روی هر دیواری نصب شده است، بیشتر از چند ثانیه کسی را به توقف و دیدن وانمی‌دارد.

تکثیر مکانیکی دین نیز همین سرنوشت را دارد. وقتی در و دیوار شهر را پر می‌کنیم از آیات کتابی که باید در خلوت معنوی بخوانیم تا اثری بگذارد، وقتی برنامه‌های خبری تلویزیون را با درود و صلوات و دعا آغاز می‌کنند و سپس راست و دروغ را به هم می‌آمیزند، وقتی در هر مقاله و نوشتاری برای اثبات ساده‌ترین و بدیهی‌ترین گزاره‌ها به آیات و روایات استناد می‌کنیم، وقتی در آغاز هر جلسه‌ای – ولو اینکه موضوع جلسه، پایین آوردن قیمت مرغ و تخم مرغ باشد – آیاتی از قرآن را می‌خوانند و وقتی خیابان‌ها و کوچه‌هایمان هم‌نام مقدس‌ترین مردان و زنان تاریخ دین می‌شود، تنها اتفاقی که می‌افتد تبدیل امر دینی مقدس به امر عرفی دستمالی‌شده است.
فقه، بزرگ‌ترین دستگاه تکثیر دین و عرفی‌سازی آن است. فقه، از بازار تا حمام ما را با احکام دینی می‌آمیزد و از این رهگذر، دین را عرفی‌ترین پدیدۀ زندگی بشر می‌کند. از سوی دیگر به دلیل بی‌مهری برخی ادیان با هنرهایی همچون موسیقی و نقاشی و مجسمه‌سازی، هیچ نیرویی در جامعه برای شورانگیزی و الهام‌بخشی باقی نمی‌ماند. بدین ترتیب، همه چیز عرفی و خیابانی می‌شود و هر گونه هیجان و شورمندی و رازآمیزی از جهان رخت برمی‌بندد. ادیان در نخستین مرحلۀ ظهورشان، چنان رازآمیز و قدسی‌مآب بودند که پیروانشان را سرشار از امر قدسی می‌کردند؛ اما اندک‌اندک همۀ آنها یا جامۀ حکومت بر تن کردند و یا در بازار و خیابان، شمشیر باید و نباید به دست گرفتند. اکنون نیز انسان معاصر اگر به دین نیاز داشته باشد، دینی است که به او هیجان می‌بخشد و زندگی او را با افق‌های دور پیوند می‌زند و جهان را در نظر او به مثابۀ اثری هنری و رازآمیز و حیرت‌انگیز می‌آراید. به قول مولانا: «جز که حیرانی نباشد کار دین.» اما دین عرفی‌شده و آمیخته با تظاهرات بیرونی و مناسک دشمن‌شکن، از عهدۀ چنین رسالتی برنمی‌آید.

@zistboommedia
💟💟راه درستِ شکست خوردن!

🔺دانشکده اسمیت، دانشکده دخترانه‌ای در ماساچوست، برنامه‌ای به نام «خوب شکست خوردن» ایجاد کرده است تا به دانش‌آموزانش آموزش دهد که همه ما باید برای یادگیری ایستادگی به خرج دهیم.
ریچل سیمونز که این برنامه را راه‌اندازی کرده است، در مقاله‌ای در نیویورک تایمز می‌گوید: «آنچه در تلاش هستیم تا یاد بگیریم این است که شکست اشکال یادگیری نیست، بلکه ویژگی آن است.»

✏️در واقع وقتی دانش‌آموزان در این برنامه ثبت‌نام می‌کنند، یک «گواهی شکست» دریافت می‌کنند که اظهار می‌کند آنها به این وسیله در یک رابطه، پروژه، تست یا هر ابتکار دیگری برای خرابکاری یا شکست مجاز هستند.
دانش‌آموزانی که برای مدیریت شکست آماده هستند، کمتر ضعیفند و نسبت به کسانی که انتظار عملکرد بی‌نقص را دارند جسورانه‌تر رفتار می‌کنند.

این درسی است که ارزش به‌کارگیری در کسب‌و‌کار را نیز دارد. پاتریک دایل، مدیر ارشد اجرایی پیتزا دومینو از سال ۲۰۱۰، یکی از موفق‌ترین دوره‌های هفت ساله رهبری کسب‌و‌کار را در هر زمینه‌ای داشته است. اما او معتقد است که همه پیروزی‌های شرکتش به‌خاطر میل او برای مواجهه و به چالش کشیدن احتمال اشتباهات و گام‌های غلط است.

📘دایل در یک ارائه برای مدیران ارشد اجرایی دیگر، دو چالش بزرگ را توصیف کرد که در مسیر شرکت‌ها و افرادی وجود دارد که نسبت به شکست صادق‌تر هستند:

▪️اولین چالش آن چیزی است که او «سوگیری حذف» می‌نامد؛ واقعیتی که اکثر افراد با یک ایده جدید، پیگیری ایده‌شان را دنبال نمی‌کنند چون اگر آنها چیزی را امتحان کنند و آن کار به سرانجام نرسد، این عقب‌نشینی ممکن است به شغل آنها آسیب برساند.

▪️دومین چالش فائق آمدن بر آن چیزی است که او «ضررگریزی» می‌نامد؛ گرایشی که موجب می‌شود افراد ترجیح دهند به‌جای تلاش برای برنده شدن، چیزی را از دست ندهند؛ چون برای اکثر ما «درد از دست دادن دو برابر لذت به‌دست آوردن است.»

🔺دایل می‌گوید «اجازه برای شکست خوردن، انرژی‌بخش و شرط ضروری برای موفقیت است» و شاید این مهم‌ترین درس برای همه باشد:
"بدون شکست خوردن هیچ نوع یادگیری وجود ندارد و بدون شکست هیچ موفقیتی ممکن نخواهد بود."

✏️ کانال مدیران فرهیخته

@zistboommedia
💟💟تفاوت عشق و دوستی


🔹دوستی و عشق نباید با هم خلط شود. در زندگی اجتماعی خیلی وقتها این مساله خلط شده و مشکلاتی پدید می آورد مثلا با کسی دوست بوده است ولی توقعات عشق داشته یا عاشق کسی بوده ولی با توقعات دوستانه فقط مواجه شده است. مهم است که بفهمیم که یک وقت عاشق کسی هستیم یک وقت دوست کسی هستیم. این دو به انحای مختلفی با هم فرق می کنند. برای اینکه خیلی حرف مبهم نزده باشم اولا در اینجا عشق که می گویم عشق انسان به انسان محل بحث من هست
و عشق انسان به خدا یا عشق خدا به انسان و ... محل بحث من نیست. با این توضیح فرق عشق و دوستی را می توان اینطور بیان کرد که در عشق سه مولفه باید با هم باشد تا بتوان به من گفت عاشق شما هستم.
🔹ویژگی های عشق
1️⃣ شور و شیدایی (سه مولفه رابرت جی. استرن برگ است، تحقیقات 40ساله تیم عظیم او نشان داد که ظاهرا این سه مولفه باید در عشق وجود داشته باشد. اثرش در ایران تحت عنوان قصه ی عشق ترجمه شده است.)
2️⃣ التزام، تعهد commitment یعنی درد و رنج تو را باید درد و رنج خود بیابم و شادی تو را شادی خودم بیابم تا بتوانم نسبت به تو متعهد باشم.
3️⃣ محرمیت یعنی هیچ چیز را از تو نهان نکنم اگر خودم را در برابر تو سانسور کردم یعنی intimacy نسبت به تو وجود ندارد.
باید بتوانم خود را پیش تو کریستالی کنم وقتی به من نگاه می کنی انگار به یک بلور نگاه میکنی. بتوانی تمام ظرائف و لطائف مرا ببینی بتوانی از باورها و احساسات وعواطف و خواسته های من باخبر باشی. اگر یک چیز را مخفی کنم یعنی خدشه ای و عیبی در عنصر سوم هست.
🔹ویژگی های دوستی
اما دوستی یک نوع ارتباط اجتماعی است که در آن ارتباط من یکی از این سه چیز را می یابم و دوست دارم که حشر و نشرم با شما بیشتر باشد:
1️⃣ نفس حضورتان برای من لذت بخش است وقتی هستی لذتی می برم که وقتی نیستی آن لذت مضایقه و دریغ میشود.
2️⃣ از شما منفعتی می برم نه لذتی یعنی از طریق شما علم یا فن یا هنری یاد میگیرم حتی ممکن است حضور شما لذت بخش نباشد اما به جهت دوم با شما دوستی دارم
زیرا با شماست که به علم یا فن یا هنری می رسم مثل دوستی شاگرد نسبت به استادش چه در علم یا فن یا هنر می باشد.
3️⃣فضیلتی از شما عایدم می شود. به این معنا که اگر مثلا شما بردبار هستید من هم بعد مدتی بردبار می شوم یا صداقت شما به من نشت می کند.
فضیلتی از شما به من می رسد در واقع نیکی را از شما یاد می گیرم. انسان نیکی را ازطریق اسوه یاد می گیرد. اگر مدتی با او باشم خلق و خوی او را می گیرم، تو اول بگو با کیان زیستی پس آنگه بگویم که تو کیستی.


@zistboommedia
💟💟اضمحلالِ طبقۀ متوسط در ایران

✍️محمدباقر تاج الدین




تعریف طبقه(Class) به طور کلی و به تَبَعِ آن طبقۀ متوسط کار ساده ای نیست و بر سر آن اجماع خاصی وجود ندارد. مارکسیست ها تعریف خاص خود را ارائه کرده اند به گونه ای که طبقه را مبتنی بر دارا بودن منافع مشترک اقتصادی تعریف کرده اند. ماکس وبر شاخص "سرمایۀ فکری" را بدان افزوده و طبقۀ سوم یا متوسط را طبقه ای تعریف می کند که علاوه بر منزلت اقتصادی دارای منزلت اجتماعی نیز باشند یعنی به لحاظ اجتماعی دارای نفوذ و کارکرد مناسبی در جامعه باشند.

✳️در مجموع و به زبان ساده می توان گفت که "طبقۀ متوسط طبقه ای است که ضمن توانمندی های اقتصادی و درآمدی دارای توانمندی های فکری، فرهنگی و اجتماعی است و می تواند به نیرویی اجتماعی برای توسعۀ متوازن تبدیل شود" . به عبارت دیگر، طبقۀ متوسط به نوعی بخش مدنی هر جامعه ای را شکل می دهد و نمایندگی می کند و با داشتن میزان قابل توجهی از توانمندی های فکری و معرفتی و همچنین رفتارهای مناسب و منطقی زمینه های ایجاد یک جامعۀ متعادل و بهنجار را فراهم می سازد. در واقع، وجود طبقۀ متوسط گسترده و قوی در هر جامعه ای نشانگر توزیع عادلانه و برابرانه قدرت و ثروت در جامعه هم هست و هر چقدر این طبقه تضعیف شود و در مقابل طبقۀ فقیر و پایین گسترده تر شود آن وقت است که شاهد گسترش نابرابری گسترده در جامعه بوده و چنین شکاف طبقاتی ای جامعه را مستعد بروز و ظهور انواع و اقسام خشونت و درگیری و نزاع خواهد ساخت.

❇️مدعای نوشتۀ حاضر این است که طی سال های اخیر که کشور دچار شرایط بغرنج و نامناسب اقتصادی و اجتماعی شده است متأسفانه شاهد اضمحلالِ جدّی طبقۀ متوسط و حتی سقوط این طبقه به طبقۀ پایین هستیم. بنابر آمارهای موجود در خصوص خط فقر در ایران که در مناطق شهری رقم بیش از 10 میلیون تومان را تخمین زده اند می توان گفت بخش قابل توجهی از افراد طبقۀ متوسط مانند استادان دانشگاه، کارکنان بخش دولتی و خصوصی، معلمین و حتی پزشکان و پیراپزشکان کم و بیش به سمت طبقۀ پایین سوق داده شده و این رانده شدن تا حدود زیادی اجباری هم بوده است. این موضوعی است که مورد توافق بسیاری از اندیشمندان و متفکران کشور نیز بوده و جملگی از فقیرتر شدن و تضیف طبقۀ متوسط سخن می گویند.

اضمحلال طبقۀ متوسط در ایران نه تنها وجه اقتصادی دارد بلکه مهم تر از آن وجوه اجتماعی و فرهنگی نیز داشته به گونه ای که به لحاظ اجتماعی کارکرد ایجاد و تقویت جامعۀ مدنی را از دست داده و از این پس با جامعۀ توده ای و بی شکل مواجه هستیم به گونه ای که این جامعۀ توده ای نقش چندانی و حتی تقریباً هیچ نقشی در توسعۀ جامعه نمی تواند ایفا کند. همچنین در شرایط تضعیف و محو طبقۀ متوسط به لحاظ فرهنگی کارکرد آگاهی بخشی به عموم مردم و گروه های اجتماعی بر زمین مانده و این امر مهم کاملاً متوقف می ماند. به عبارت دیگر، سقوط طبقۀ متوسط را نباید فقط در وجه اقتصادی آن دید، بلکه وجوه اجتماعی و فرهنگی چنین سقوطی بسیار مهم تر و اساسی تر بوده و چنین فاجعه ای می تواند پیامدهای بسیار جبران ناپذیری برای جامعه داشته باشد.

✳️از سوی دیگر، می توان گفت فقدان طبقۀ متوسط در جامعه زمینه را برای شکل گیری دو طبقۀ بالا و پایین فراهم می سازد به گونه ای که یک طبقۀ کوچک برخوردار از ثروت و سرمایه و موقعیت اجتماعی و اقتصادی در برابر طبقۀ فقیر و محروم و نابرخوردار از موقعیت های اجتماعی و اقتصادی قرار می گیرد و این رویارویی می تواند برای جامعه پیامدهای ناگوار فراوانی در پی داشته باشد. وجود طبقۀ متوسط کارکرد مهم دیگری که دارد ایجاد تعادل و توازن در کلیّت نظام اجتماعی است که در فقدان چنین طبقه ای تعادل و توازن مورد نظر کاملا از بین رفته و زمینه برای درهم ریزی های اجتماعی فراهم می شود.

@zistboommedia
💟💟دانشگاهیان چقدر دغدغه ی دانشجویان خود را دارند؟

🖌دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)

پرسشی که در پیشانی این جستار آمده است، یکی از دغدغه های دائمی نگارنده به عنوان دانش آموخته ی جامعه شناسی، بوده و هست و در کتاب تازه انتشار یافته ی خویش با عنوان "گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک"* نیز این دغدغه را بازتاب داده است‌. باید از دانشگاهیان بالاخص دانشگاهیانی که در حوزه علوم انسانی و علی الخصوص اساتید رشته های مختلف علوم اجتماعی پرسید، که به واقع چه میزان دغدغه ی دانشجویان خویش را در حین تحصیل و پس از فارغ التحصیلی داشته و دارند؟!

یکی از بارزترین اشتغالات ذهنی و فکری دانشجو طی دوره ی تحصیلات عالیه گذراندن واحد درسی پایان نامه و تکمیل تز و رساله در مقاطع ارشد و دکتری می باشد لذا طی این مرحله بی همرهی خضر بسی طاقت سوز و سرسام آور است. بی شک اساتید راهنما و مشاور می توانند نقش بی بدیلی را در این مورد ایفا کنند. و بیشترین روشن گری را برای عبور دادن دانشجو از تنگه های سردرگمی و اضطرار داشته باشند. این وسط دانشجویانی که به واقع مستعد نظر می باشند بیشتر مستحق حمایت و تشویق و ارشادند. دانشجویی که در انتخاب موضوع و در عشق به کارش تعهد خویش را نشان داده باشد یعنی هنوز از آفت قشری اندیشی و مدرک گرایی جان سالم به در برده است و دلیلی اولی تر برای خواندن و نوشتن و عشق به پژوهش داشته است.

تحصیل در مقاطع عالیه در به اصطلاح دانشگاه های ایران به تجربه برای نگارنده ثابت کرده است که واقع کلمه اتفاقا بالاتر از سیاهی هم رنگی هست. چطور است که طیف بسیاری از اساتید به حق معترفند که ما در ایران آکادمی نداریم و نیز در مقام انتقاد بر روی فشل بودن نظام بروکراتیک حاکم بر پژوهشکده ها و دانشگاه ها صحه می گذارند و چه فریاد ها که از سر نارضایتی از وضعیت مدیریت ها در نظام آموزش عالی سر نمی دهند و این همه از وضیعت مجلات و مقالات می نالند اما در واقعیت آب از آب تکان نمی خورد. در حوزه های نظری رشته جامعه شناسی نه تنها مجلات معتبری وجود ندارد که اساتید معظم هم به این نوع مقالات روی خوش نشان نمی دهند دانشجو کانه کارگری از خود بیگانه که از سرنوشت قطعه ای که می سازد در فرایند تولید بی اطلاع و ناآگاه می ماند از سرنوشت مقاله ی خویش در روند پذیرش مقاله ی خویش بی خبر رها می شود و حتی از اساتیدش کسی به دادخواهی بر نمی خیزد. مگر گردانندگان این مجلات اساتید تراز اول این رشته ها نیستند که امتیاز مجله به آنها اعطا شده است.

آنچه که امروز گفتگو در سطوح ملی و فراملی را تبدیل به یک ضرورت انکارناپذیر کرده است در ابعاد خردتر از نهادهایی مثل خانواده و مدرسه و ... می بایست آغاز گردد و به ویژه در دانشگاه تقویت و تثبیت گردد. بر این اساس کمینه چشمداشت ما از حضرات عالی بذل توجه به دغدغه ها و دل نگرانی های دانشجویان و صرف همت در راستای حل معضلات و بهبود اوضاع ایشان در یک افق بلند مدت و البته با گام هایی شمرده شمرده و قابل سنجش در محیط انضمامی دانشجویی می باشد.

بنابر آنچه مختصراً گفته آمد عبور از نازایی و سترونی علاج ناپذیر آکادمیک با صرف تن دادن به اقتضائات مفهوم پردازانه ی وضعیت انضمامی ما در این گوشه از جهان کفایت نمی کند؛ باید توفیق داشت و از هنر بی بهره نبود، تا بتوان راهی پیش پای خود و ای بسا جامعه گشود، امیدوارم این سطور در جان آگه اساتید طنین مختصری داشته باشد تا از فیض وجود خویش به جویندگان طریق علم و فضل و فرهنگ بارقه هایی بیش از پیش نصیب گردانند و دست کم در تحقیقات خویش جای کوچکی هم برای تحقیق در خصوص آینده ی خیل دانشجویان خویش که در مقاطع بالا فارغ التحصیل می شوند باز کنند.


❇️گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از 1380 تا 1400) نویسنده:دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس) چاپ اول، نقد فرهنگ، 1400

@zistboommedia
💟💟راز کبریت های بی خطر در ایران
🖌دکتر مجتبی لشکربلوکی

در تاریخ ایران، طولانی ترین دوران نخست وزیری را هویدا داشت یعنی سیزده سال. در مورد عصا و پیپ اش می گفت، کارِ کاریکاتوریست‌ها را آسان کرده و بهانه‌ بیشتری برای کشیدن کاریکاتور من دارند!
پس از سیزده سال نخست وزیری در ایران، تقریبا هیچ چیزی از دارِ دنیا نداشت، تورم صفر درصد در طی سیزده سال نخست‌وزیری او، رویایی ا‌ست که امروزه، باورش برای ما سخت است. در دادگاه گفت: خودکار بیک طی سیزده سال نخست‌ وزیری من سه ریال باقی ماند [البته تورم صفر درصد سیزده ساله واقعیت ندارد کافیست به ارقام نگاه کنیم حالا ممکن است قیمت یک کالا ثابت مانده باشد ولی متوسط تورم سال های نخست وزیری هویدا هشت درصد بود].
اما تاسف در اینست که راز صدارت سیزده ساله هویدا و اینکه طولانی ترین دوره را داشته نه بخاطر این بوده که فساد مالی نداشته یا تورم را در صفر درصد نگهداشته بوده بلکه، تملق و کرنش افراطی او بوده، به قول میلانی: «شاه تشنه تعریف و تمجید بوده و هویدا به خوبی «برق چشمان شاه را به هنگام مقایسه با ژنرال دوگل دیده بود»!
تمام وزیران کابینه اش به دستور شاه انتخاب می‌شدند جداگانه شرفیاب شده و از شاه دستور می‌گرفتند. هویدا بدون توجه به حدود اختیارات و مسئولیت‎های نخست وزیر یک کشور مشروطه و با آشنایی با روحیه محمدرضا شاه، سعی میکرد مقام خود را حفظ کند و فرمانبردار بی چون و چرای «ارباب» باشد. وزیران هویدا نیز اغلب از او حساب نمی بردند و خود را منصوب شاه می دانستند طوریکه گاهی وزیران در حضور او در جلسات هیئت وزیران، فحاشی می کردند حتی در یک مورد، اردشیر زاهدی در حضور دیگر وزیران، هویدا را به باد دشنام گرفت.
وی همیشه تأکید داشت که در مملکت، شخص دومی وجود ندارد و شاه همه چیز است. در دهمین سالگرد نخست وزیری اش، از او سؤال شد که فکر می‌کند تا چند سال دیگر بر این مسند بنشیند؟ با خنده گفت: «سند نخست وزیری را مادام العمر به نام من زده اند»!
هویدا برعکس کثیری از دولتمردان فاسد ایرانی، هرگز فساد مالی نداشت اما به قول بیژن جزنی، اختیاراتش کمتر از اختیارات کریم شیره ایِ دلقکِ دربار ناصرالدین شاه بود! کبریت بی خطر بود و رمز ماندگاریش، کرنش و تملق بود، همیشه «تابع حزب باد» بود،
پس از انقلاب نیز به صف موافقان جمهوری اسلامی درآمد و در رفراندوم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ در زندان قصر در کمال شگفتی به جمهوری اسلامی رأی داد و خدا را شکر کرد که بساط دیکتاتوری در این مملکت جمع شد! این تلون مزاج هویدا باعث شگفتی خبرنگاران شد و وقتی پرسیدند چه رأیی دادید؟ پاسخ داد به جمهوری اسلامی رأی دادم...انشاالله مبارک است» (به نقل از تاریخ پژوه معاصر علی مردای مراغه ای)


☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
در نگاه اول می توان صورت مساله را به سطح مسایل شخصی و روانشناختی تقلیل داد که ایشان را فردی ناتوان، ضعیف النفس، وابسته، غیرمقتدر، حزب باد و متلون دانست. ولی سطح تحلیل را می توان عمیق تر کرد. می توان از خود سه سوال پرسید:
۱) چرا چنین فردی می‌تواند به بالاترین مقام اجرایی کشور دست یابد؟
۲) چرا چنین فردی می‌تواند در چنین مقامی ۱۳سال دوام بیاورد؟
۳) آیا این فرد، موثرترین و بهترین و شایسته ترین فرد برای حکمرانی است؟

ددر سلسله گزارش های چرا ایران عقب ماند (دانلود رایگان اینجا) و استراتژی توسعه ایران (دانلود رایگان اینجا) به هفت چرخه شوم (دور باطل) توسعه نیافتگی ایران اشاره شده. یکی از آن هفت چرخه، تدوام ترتیبات سیاسی محدود نام دارد. توضیح آنکه اگر ترتیبات سیاسی محدود باشد، هزینه کنشگری، انتقاد و فعالیت سیاسی بالا می رود. به همین خاطر بسیاری عطای مشارکت در بهبود کشور را به لقایش می بخشند و با بهانه سیاست پدر و مادر ندارد و کثیف است به امور علمی، فنی، شخصی می‌رسند و وقت گذاشتن برای فرزند و نوه و حیوان خانگی را به کنشگری سیاسی ترجیح می دهند. جامعه به سکوت کشیده می شود. چه نتیجه ای دارد؟ بروز و ظهور نسل بله قربان گو، پاچه خوار و منفعل، وابسته و کمبود کنشگران مرزی مستقل و عدم تغییر در قواعد بازی سیاسی و در نتیجه تداوم نهاد سیاست با دسترسی محدود.
و همین می شود که یکی از مدیران ارشد کشور و یکی از وزرای دولت فعلی گفته است: در نظام مدیریت کشور راز بقاء در سکوت و همراهی است. راز رشد در تئوریزه کردن منویات اصحاب قدرت و راز حذف در مشاوره صادقانه و کارشناسانه!
بیشتر از آنکه آدم ها را تخطئه کنیم به ساختارها، قواعد و نهادها بپردازیم و فعلا برای شروع از «خرده ساختارها و خرده نهادهای» دور و بر خود اعم از خانواده، مدرسه، محله، اداره، دپارتمان، شرکت و شهر خود را بر اساس قواعد (ترتیبات) باز، شفاف و منصفانه طراحی کنیم.

شبکه توسع
ه (@I_D_network)

@zistboommedia
💟💟بدون رهبری صحیح هیچ تغییر مفیدی رخ نمی دهد.

@zistboommedia
💟💟آداب خردمندی


پدرام سلطانی

در ١٥ سال گذشته در صدها نشست و جلسه و گفتگو در سطوح مختلف و موضوعات گوناگون شرکت داشته‌ام و با اشخاص زيادى در حاكميت، بخش خصوصى، جامعه‌ى مدنى و اقشار گوناگون همنشين بوده‌ام. این حضور فراوان و متنوع بیشترین بهره‌ای که برایم داشته است، آشنا شدن با انواع رفتار، گفتار و کردار و یافتن فرصت مقایسه‌ی آنها با یکدیگر بوده است. در این مدت بسیار کوشیدم که روش خردمندان را در میان جمع شناسایی کنم.

باید بگویم که منظورم از خردمندی، هوشمندی نیست، زیرا بسیار افرادی را دیده‌ام که از هوش و استعداد بالایی برخوردار بوده‌اند اما ویژگیهای خردمندی را کمتر داشته‌اند.

خردمندی به باور من حاصل جمع هوش، اخلاق و اراده است. به هر حال گزیده‌ی آداب خردمندان را چنین یافتم، ٢٠ ویژگی که البته با قوت و ضعف در افراد مختلف وجود دارد. به گمان من خردمند واقعی کسی است که اقلاٌ ١٥ مورد از موارد زیر را (که مورد بیستم حتماٌ یکی از آنها باشد) همزمان داشته باشد:

١-بسیار خوب و بادقت گوش می‌کنند و وسط صحبت دیگران نمی‌پرند. هنگام سخن گفتن دیگران، با بغل دستی خود حرف نمی‌زنند.

٢- سنجیده، کوتاه و دقیق سخن می‌گویند. در سخنان‌شان اثری از کنایه، تهدید، تحکم، خشونت و توهین نیست.

٣- بسیار اهل مطالعه هستند و عطش یادگیری دارند. در كنار به روز بودن در حوزه تخصصيشان، در علوم انسانى مطالعات زيادى دارند.

٤- از گفتن "نمی‌دانم" ابا ندارند و از تصحيح اشتباهات‌شان توسط ديگران استقبال مى‌كنند.

٥- راستگویند. هرجا که راست گفتن را مصلحت نبينند، بجای دروغ گفتن سکوت می‌کنند.

٦- نگاهشان توأم با احترام و خوشامدی است. در سلام و احترام کردن به دیگران، به جایگاه اجتماعی‌شان توجه نمی‌کنند. رفتارشان با فروتنی و آرامش همراه است. چهره‌ای گشاده و بشاش دارند.

٧- اهل افراط و تفريط نيستند. در نگهدارى اموال عمومى و محيط زيست كوشش مى‌كنند و از جيب ديگران خرج نمى‌كنند.

٨- نسبت به باورها و نظراتشان تعصب ندارند و مدام آنها را پالايش مى‌كنند. از اين روى، نظر مخالف را با گشاده رویی می‌شنوند و پيش داورى نمى‌كنند.

٩- گفتار و کردارشان با تغییر منصب و مسئولیت‌شان تغییر نمی‌کند. در مديريت‌شان اهل كار گروهى و تعامل هستند.

١٠- روابط‌شان بر تصميمات‌‌شان تأثير نمى‌گذارد و سفارش پذير نيستند. براى خوشايند ديگران اظهار نظر مساعد نمى‌كنند.

١١- به مکان نشستن‌شان در مجلس حساسیت ندارند. روی اولین صندلی که خالی باشد می‌نشینند.

١٢- برای به دست آوردن مسئولیتی با دیگران، مستقیم یا غیر مستقیم، مذاکره یا لابی نمی‌کنند.

١٣- برای دیده شدن تلاش نمی‌کنند. داوطلب عکس گرفتن یا مصاحبه کردن نیستند. تلاش نمى‌كنند كه كارها را به نام خود تمام كنند.

١٤- بسیار نکته بین هستند. از تکرار گفته‌هایشان پرهیز می‌کنند و در سخنان‌شان همیشه نکات تازه و بدیع یافت می‌شود. در موضوعات خارج از تخصص‌شان اظهار نظر نمى‌كنند.

١٥- از پذیرش همزمان چند مسئولیت پرهیز می‌کنند. اگر مسئولیتی را بپذیرند برای تحقق اهداف آن بسیار تلاش می‌کنند.

١٦- افراد را قضاوت نمی‌کنند و در خصوص پیشینه، اعتقادات و احوالات خصوصی افراد کنجکاوی و تجسس نمی‌کنند. بجای سخن گفتن از افراد، از افکار و اندیشه‌ها سخن می‌گویند.

١٧- مسئوليت اشتباهات‌شان را مى‌پذيرند و از اعتراف به خطا يا شكست خود طفره نمى‌روند. در پذيرش اشتباه فرافكنى نمى‌كنند.

١٨- وارد محاجه و یکی به دو نمی‌شوند وحاضر جوابى نمى‌كنند. در برابر تندی و توهین صبور و با سعه‌ی صدر هستند.

١٩- به هیجانات خود مسلط هستند. در رفتارشان خشم، ترس، اضطراب یا شادی مفرط دیده نمی‌شود.

٢٠- به هیچکدام از ویژگی‌های بالا تظاهر نمی‌کنند.


🔸 اگر چنین افرادی را می‌شناسید، قدر آنها را بدانید. آنها در این زمانه‌ی پرآشوب مانند گل‌هایی هستند که در شکاف صخره‌ها گم شده‌اند. جامعه‌ی بالنده و آرمانی از اینگونه افراد در لایه‌های زبرین خود بیشتر دارد. کشوری که هرم خردمندی در آن وارونه باشد، یعنی هرچه بالاتر روی بیشتر از جنس خردمندان بیابی، جامعه‌ی رهیده‌ای
ست.

@zistboommedia
💟💟مهارت تفکر

در نظر بیاورید که هر گاه ما، کاری را انجام می دهیم، به عقیده خودمان آن کار کاملا موجه و منطقی است. از طرف دیگر، وقتی دیگران کاری را انجام می دهند ما غالبا می‌پرسیم که: چرا آنها چنین کاری را می کنند؟ اینکه اصلا منطقی نیست!

اما اگر بتوانیم وارد دنیای آن شخص شویم و وضعیت را به همان نحوی ببینیم که برای او شکل گرفته و موجودیت یافته است، آنگاه درخواهیم یافت که همان اعمال و اقداماتی که مورد تردید ما قرار گرفته بود، با توجه به نوع موجودیت یافتن وضعیت در نظر آن فرد، کاملا و مطلقا صحیح ترین کاری بوده که وی می توانسته به انجام رساند.

🔹است
یو زافرون

@zistboommedia
💟💟آیا شما آدم حسابی هستید؟

علی اکبر نادعلی

🔹️هنگامی که بخواهیم از کسی تعریف کنیم و او را متمایز از دیگران بشماریم می گوییم او آدم حسابی است. اما براستی آدم حسابی کست ؟

١- آدم حسابی حرف حسابی می زند. اهل مغلطه نیست، اهل حرّافی و هرزگویی نیست، اهل سخنان درهم ریخته و بی هدف هم نیست. برای همین شنوندگانش او را آسان می فهمند. سخنانش برخاسته از دانش است نه شهوت کلام یا خودنمایی.

٢- آدم حسابی اهل تخریب دیگران و تهمت زدن به کسی نیست. او برای حذف رقیب توطئه چینی یا زیرآب زنی نمی کند.

٣- آدم حسابی قانونگراست. اهل دور زدن قانون نیست. رشوه نمی دهد و رشوه قبول نمی کند. اهل پارتی بازی و رابطه سالاری نیست.

٤- آدم حسابی از اقرار به اشتباهاتش ابا ندارد و هرگاه متوجه اشتباه شد در صدد جبران آن یا برگشت از راه رفته بر می آید.

٥- آدم حسابی به اقتضای جلسه و محفلی که در آن نشسته است سخن نمی گوید. سخن او همواره برخاسته از باورهایش است.

٦- آدم حسابی با برخی افراد و افکار نمی تواند کار کند و قبولشان ندارد. او خود را مجبور به این کار نمی کند.

٧- آدم حسابی در مسائل کوچک صرف وقت نمی کند و درباره ی مسائل مهم بی تفاوت نیست.

٨- آدم حسابی با بالادستی هایش تعارف ندارد. اگر اشتباهی از ایشان ببیند می گوید و اگر اقناع نشود از همکاری و همراهی با ایشان کناره می گیرد.

٩- آدم حسابی در هر پست و مقامی که مشغول باشد، تمام تلاشش در راستای انجام مأموریتهای محوله به بهترین شکل است. او برای خوشآیند رئیسانش یا به طمع پست و مقامی بهتر، تصمیم نمی گیرد و کار نمی کند.

١٠- آدم حسابی اهل باج دادن و معامله کردن در وظایف و اختیاراتش نیست. او از دید همکارانش آدم سختی به نظر می رسد.

١١- آدم حسابی به کسانی که از او تعریف و تمجید می کنند با احتیاط نگاه می کند و به کسانی که او را نقد می کنند خوب گوش می کند و در صدد تلافی برنمی آید.

١٢- آدم حسابی در مقابل کاری که برای دیگران می کند انتظاری از ایشان ندارد و در زمانی که کارش به آنها بیافتد به ایشان یادآوری نمی کند که چه کارهایی برایشان کرده است.

١٣- آدم حسابی در قید و بند دریافت تبریک و تسلیت از دیگران یا برگزاری مراسم بزرگداشت و تکریمش نیست. او کیش شخصیت ندارد.

١٤- آدم حسابی وامدار فرد یا گروهی نمی شود. او تلاش می کند کاستی هایش را با عزت نفس پر کند اما آزادگیش را در گرو نیازهایش نگذارد.

١٥- آدم حسابی بر اساس باورهای راستینش در گروه، حزب یا سازمانی وارد می شود. او اهل یافتن همفکرانش است نه همفکر شدن برای رسیدن به امیالش.

١٦- آدم حسابی دارای یک سلسله ارزشهای اخلاقی است که آنها را با اندیشه و پژوهش خود یافته است نه توصیه و تلقین دیگران.

١٧- آدم حسابی اهل مدرک گرایی نیست. او نداشتن عنوان دکتر و مهندس را کسر شأن نمی داند و به دنبال خرید مدرک یا عنوان تقلبی نیست. او یادگیری را یادگرفته است و اگر مدرکی هم دارد اساسش دانایی و توانایی بوده است.

١٨- آدم حسابی نه اهل توهین است و نه اهل لودگی. او با گفتارش دیگران را خودخواسته به احترام وامی دارد. او آدم خشکی نیست. انضباط و چارچوب اخلاقی و شخصیتی مشخصی دارد اما دیگران از معاشرت با او زده نمی شوند.

١٩- آدم حسابی به کاری که می کند اعتقاد دارد و کاری نمی کند که به آن باور نداشته باشد. برای همین آمادگی بیشتری را برای جدا شدن از گروه، حزب، سازمان یا شغلی که مغایر با باورهایش باشد دارد.

٢٠- آدم حسابی با واژه ی "مصلحت" رفتار و گفتارش را توجیه نمی کند. مصلحت برایش مانند سوزنی است که او به ندرت به جان خود فرو می کند.

🔹️باید اقرار کرد که "آدم حسابی بودن" کار دشواری است و به ویژه در اوضاع کنونی جامعه ی ما "آدم حسابی ماندن" دشوارتر.

❇️در زمانی که آشفتگی به جان جامعه ایرانی افتاده است، برشمردن و یاداوری ویژگیهای آدمهای حسابی به ما کمک می کند که این نیاز راستین کشور را به فراموشی نسپریم.


@zistboommedia
💟💟" از نظر مولوی همه ما خداییم و در دل خدا هستیم. "

✍️ مصطفی ملکیان

🔸 در طول تاریخ با اینکه بیشتر مردم به خدا اعتقاد داشتند و خدا را موجودی واقعی می‌دانستند، اما تصور واحدی از خدا نداشتند. برای اینکه تصورات مختلف درباره خدا را تقسیم‌بندی کنیم، شاید این کار کار مناسبی باشد که پنج سؤال اصلی درباره خدا بپرسیم و ببینیم شخصی که به خدا عقیده‌مند است، به این سؤالات چه پاسخی می‌دهد. این پنج سؤال مهم‌ترین سؤالاتی است که درباره خدا می‌توان طرح کرد. به تبع پاسخی که شما به این سؤالات بدهید، تصورتان از خدا با دیگران متفاوت می‌شود.

🔸وقتی چیزی زمان‌مند و مکان‌مند بود، معنایش این است که دگرگون‌پذیر است. نمی‌شود چیزی زمانی و مکانی باشد که دگرگونی نپذیرد. در کتب فلسفی از این سؤال به سؤال درباره سرمدیت خدا تعبیر می‌شود

🔸 اولین سؤال درباره خدا این است که آیا جنبه‌ای از وجود خدا هست که مکانی و زمانی نباشد؟ به عبارت دیگر آیا جنبه‌ای از جنبه‌های وجود خدا هست که زمانی و مکانی نباشد؟ ممکن است کسی به این سؤال جواب مثبت بدهد و ممکن است کسی به این سؤال جواب منفی بدهد. در کتب فلسفی از این سؤال به سؤال درباره سرمدیت خدا تعبیر می‌شود.

🔸سؤال دوم این است که آیا جنبه‌ای در وجود خدا هست که آن جنبه زمانی و مکانی باشد؛ یعنی جنبه‌ای از جنبه‌های خدا دگرگونی بپذیرد؟ ممکن است به این پرسش، پاسخ مثبت یا منفی داده شود. اگر کسی بگوید بله، یعنی در جنبه‌ای از جنبه‌های خدا دگرگونی راه دارد. یعنی خدا هم عوض می‌شود.

🔸 سؤال سوم این است که آیا خدا از وجود خودش آگاه است و خودآگاهی دارد؟ آیا خدا از وجود خودش باخبر است یا موجودی است که خودآگاه نیست؟ به عنوان مثال این میز وجود دارد، ولی از وجود خودش خبر ندارد. ممکن است کسی بگوید بله، ممکن است کسی بگوید نه.

🔸سؤال چهارم این است که آیا خدا به غیرخودش آگاهی دارد یا نه؟ آیا به هر چیزی که غیر اوست، معرفت دارد یا نه؟ ممکن است کسی بگوید نه. به عنوان مثال، ارسطو می‌گفت خدا به خودش آگاهی دارد، ولی به غیر خودش آگاهی ندارد.

🔸 سؤال پنجم این است که آیا همه جهان هستی جزء خداست یا همه جهان هستی جزء خدا نیست؟ آیا خداوند همه جهان هستی را در خود پوشش داده است؟ آیا خدا موجودی است که کل جهان را پوشش داده، به نحوی که در جهان هستی چیزی نباشد که خدا او را در بر نگرفته باشد. آیا هرچه در جهان هستی هست، در دل خداست و جزء اجزای خداست؟

🔸 به هر کدام از این سؤالات می‌توان جواب مثبت یا منفی داد و به تبع آن، سی و دو تصور از خدا به وجود خواهد آمد. بسته به اینکه به هر کدام از این سؤالات جواب مثبت با منفی بدهید، در یکی از این سی و دو موضع در خصوص وجود خدا قرار می‌گیرید.
🔸مولانا در خصوص هر کدام از این سؤالات جوابی دارد. سؤال اول این بود آیا جنبه‌ای در خدا هست که خدا از آن جنبه کاملاً ثابت باشد؟ مولانا می‌گوید بله. سؤال دوم این بود آیا جنبه‌ای از جنبه‌های خدا هست که خداوند از آن جنبه دگرگونی‌پذیر باشد؟ مولانا می‌گوید نه، خدا در هیچ جنبه‌ای دگرگونی نمی‌پذیرد. سؤال سوم این بود که خدا از خودش آگاهی دارد؟ جواب مولانا مثبت است. سؤال چهارم این بود که خدا نسبت به ماسوای خودش علم و معرفت دارد؟ جواب مولانا مثبت است. سؤال پنجم این بود که آیا موجودی هست که در عین اینکه هست از دایره خدا بیرون باشد؟ مولانا می‌گوید اصلاً ممکن نیست.

🔸از نظر مولوی همه ما خداییم و در دل خدا هستیم. خدا یک موجود، اضافه بر سایر موجودات جهان هستی نیست؛ بلکه به مجموع این موجودات می‌گوید «خدا» از نظر مولوی همه ما خداییم و در دل خدا هستیم. خدا یک موجود، اضافه بر سایر موجودات جهان هستی نیست؛ بلکه به مجموع این موجودات می‌گوید خدا. شما یک درخت را تصور کنید که از بیرون چیزی دریافت نمی‌کند و هر چیزی از آن جدا می‌شود، دوباره جذب آن می‌شود. اگر اینطور باشد، این درخت نه کاهش پیدا می‌کند و نه افزایش پیدا می‌کند. مولانا معتقد است کل جهان هستی مانند چنین درختی است. پیکر این درخت همین عالم طبیعت است؛ لذا برای یافتن خدا نباید بیرون از عالم طبیعت رفت. همه موجودات عالم هم اجزای این درخت هستند.

❇️سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در شب اندیشه های مولانا.

@zistboommedia
💟💟۵ خصوصیت افراد سمّی که شما را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

🔸همه‌ی ما در زندگی خود افرادی را می‌شناسیم که آسیب های وارد شده از جانب آنها، از مزیت‌هایشان بیشتر است. با این وجود، تشخیص اینگونه از افراد سمی کار چندان دشواری نیست؛ بلکه مشکل اینجاست که می دانیم باید از چه کسی فاصله بگیریم، اما نمی دانیم که چطور باید این کار را انجام دهیم.

🔸در ادامه، با ۵ خصوصیت افراد سمی آشنا می شوید که در محیط کار باید از آنها فاصله بگیرید؛ در غیر اینصورت، در معرض خطر آسیب های آنها قرار می گیرید:

1⃣ افرادی که آیه‌ی یاس می‌خوانند

همیشه و در تمامی محیط های کاری، یک نفر وجود دارد که با چشم‌انداز و نگرش منفی خود، دل و دماغ افراد دیگر را از بین می برد. همیشه بعد از صحبت کردن با آنها، احساس نا امیدی و ناراحتی به شما دست می دهد تا آنجایی‌که احساس خوبی نسبت به خودتان و شرایط کاری نداشته باشید. تا حد امکان تلاش کنید که از اینگونه افراد فاصله بگیرید.

2⃣ افرادی که دائما حرف می‌زنند

گفتگو و مکالمه برای برقراری ارتباط و صمیمی شدن با افراد در محیط کاری، روش بسیار مناسبی است؛ اما باید مرز میان اتمام مکالمه و آغاز کار و بهره وری را نیز رعایت کرد. اینگونه از افراد می توانند تمام بهره وری شما را از بین ببرند. تا زمانیکه همه ی کارهای خود را انجام نداده اید و می دانید که در طول روز کاری، هیچ برنامه ی دیگری ندارید، گفتگو با این افراد را آغاز نکنید.

3⃣ افرادی که دائما با شما رقابت می‌کنند

رقابت کردن با افراد هم‌رده با فعالیت های مشابه، بسیار طبیعی است؛ اما به خاطر داشته باشید که این رقابت، از مرز سلامت خارج نشود. گاهی اوقات از افرادی که با آنها رقابت دارید، فاصله بگیرید و خودتان را با خودتان مقایسه کنید و محک بزنید. گاهی اوقات، کاری که انجام داده‌اید، بیشتر از حد کفایت است.

4⃣ افرادی که دائما شکایت می‌کنند

اینگونه از افراد صرفا منفی‌گرا یا بدبین نیستند، اما همیشه از کاری که انجام می دهند و یا وظایفی که به آنها محول شده، شکایت می کنند. تلاش کنید که در کارهای تیمی، با این افراد در یک گروه قرار نگیرید. بدین ترتیب از کاری که انجام می دهید، لذت خواهید برد.

5⃣ کسانی که اصلا به حرف‌های شما گوش نمی‌دهند

همه‌ی ما این فرد را در محیط کار خود می شناسیم، افرادی که تا زمان تحویل کار آنها، باید همه چیز، از دستورالعمل ها گرفته تا مهلت و محدوده‌ی زمانی تحویل کار را پنج مرتبه برای آنها توضیح داد. ترجیحا کارها را به افراد دیگر بسپارید و تا حد امکان، در زمان خود صرفه‌جویی کرده و این زمان را به انجام کارهای مهم تر اختصاص دهید.

🛢منبع: inc
کانال آموزه های سازمانی

@zistboommedia
💟💟آن جزیره بدبخت !

يك جزيرۀ بدبخت در سال 1960 توان دفاع نظامی از خودش را نداشت ، چند بار بين ژاپن و انگلستان دست به دست شد ، دسترسی به آب شيرين نداشت و مثل ایران هم نفت زير خاكش نبود ، درآمد سالیانۀ ساکنین اين جزيره کمتر از 500 دلار بود يعنی روزانه 5.1 دلار ...

اما امروز همان جزیرۀ بدبخت :
درآمد سرانه 75 هزار دلار دارد
جزو پنج كشور شفاف دنياست
5 ميليون گردشگر خارجی در سال دارد
یازدهمین اقتصاد برتر جهان است
اين جزيره سنگاپور است
اما جزیره‌ای که صد سال از ما عقب‌ بود چطور به اینجا رسید ؟


🔸 برنامه ریزی
🔸 جذب بهترین ها از خارج
🔸 سالم سازی مدیران
🔸 جلب اعتماد جهانیان
🔸 جلوگیری از فرار مغزها
🔸 برتری منافع ملی بر منافع فردی
🔸 بهره گیری از بهترین مشاوران
🔸 انعطاف پذیری در سیاست‌های کلان
🔸 حذف مالیات برای سرمایه‌گذاران خارجی
🔸 ارتباط سالم با دنیا بر مبنای منافع ملی
🔸 پرهیز از تفرقه در جامعۀرچند قومیتی

🔸 پرهیز از خطرناک نشان دادن خود برای دنیا
🔸 شرکت مدیران در کالج های بزرگ مدیریتی
🔸 انتقادپذیر بودن و تلاش برای رفع نواقص
🔸 بی‌رحمی نسبت به خلافکاران و رشوه‌گیران
🔸 نظام قضایی فارغ از جناح‌های سیاسی
🔸 تغییر زبان رسمی کشور به انگلیسی
🔸 رونق صنعت توریسم و ایجاد اشغال
🔸 مبارزه با رانت خواری اطلاعاتی
🔸 برابر دانستن همه انسان ها در برابر قانون
🔸 آموزش زیستن در جامعه ای پیشرفته از طریق رسانه های جمعی و پاکیزه نگه داشتن محیط زیست خویش به عنوان یک تعهد جمعی

استراتژی مثل سرطان است و بجز هزينه ‌درد هم دارد یعنی اگر برنامه ریزی راهبردی انجام داديم و نقشۀ راه نوشتيم و سند راهبردی تنظيم كرديم اما برای تحقق آنها حاضر نشویم که خیلی از شعارهایی که به آنها عادت کرده‌ایم کنار بگذاریم قطعا کلاهمان پس معرکه است !

✏️ مجمع فعالان اقتصادی

@zistboommedia
💟💟اجازه دهید با شما موافق نباشم

🖌شهاب الدین حائری شیرازی

رهبر انقلاب در این بخش از سخنان خود برداشت خاصی را از اتصال به خدا بیان نموده و چنین نتیجه گرفتند که اتصال به خدا کفایت می کند ولو کار ما به انزوا در عرصه بین المللی بیانجامد.
از نظر بنده این سخن مواجه با دو اشکال است.
چند درصد مردم چنین توان ایمانی دارند که بتوانند تحمل تبعات چنان انزوا وتحریمی را بنمایند؟ آیا رهبران جامعه موظف به مراعات توان ایمانی مردم نیستند؟
مگر امام جماعت موظف نشده نماز را مطابق طاقت اضعف مامومین به جا آورد؟
اتصال به خداوند به معنی بندگی واطاعت از خداست و امر خدا در شرائط خاص فعلی، به حفظ جان و مال مردم است به وسیله تقیه.
تقیه کم کردن هزینه مواجهه با دشمن است وقتی مواجهه ما با دشمن به تضعیف ویا نابودی ما می انجامد.
ترک تقیه ومدارا با دشمن، عامل انزوای بین المللی ما و انزوا و تحریم، عامل اصلی فقر است و فقر از دری که وارد شود ایمان از در دیگر خارج می شود.

@zistboommedia
💟💟💟دستورالعمل واحد

▪️کفشی که برای پای تو مناسب است، ممکن است پای دیگری را زخم کند.
این ناعادلانه است که تمام دستورالعمل‌های زندگیمان را خودخواهانه درست بدانیم و آن را برای همگان بخواهیم.
همیشه آن چه در ذهن تو می گذرد، اصلِ مطلق نیست...!

✍️جان اشتاین بک
📕اتوبوس سرگردان


@zistboommedia