زیرباران ☔️
9.48K subscribers
19.6K photos
3.52K videos
91 files
429 links
مرایادتومی انداخت باران توراباران به باران گریه کردم
Download Telegram
🍀🌼🍀
کاش آنقدر خزان سخت بگیرد بَر من

تا فراموش کنم برگ و بَری داشته ام...

#حسین_دهلوی
🍀🌼🍀
گفت دوری التیام دردهای عاشقی‌ست...

نسخه ی ما را دلی نامهربان پیچیده است...

#حسین_دهلوی
🌧💖 @zirebaranyadeyar ☔️
🍀🌼🍀
من از لجاجت این روزگار میترسم

به لب نمی‌برم آن را که آرزو دارم...!

#حسین_دهلوی
◦:
🌧💖 @zirebaranyadeyar ☔️
هرچند این که سخت شکستی دلِ من است
غمگین مشو! که شیشه برای شکستن است

من دوستی به‌ جز تو ندارم؛ قسم به عشق
هر کس که غیر از این به تو گفته‌ست، دشمن است

چشمان من مسیرِ تو را گم نمی کنند
فانوس اشک‌های من از بس که روشن است!

هر کس که دامنِ مژه‌اش تر نمیشود
باید یقین کنیم که آلوده ‌دامن است

از دیدنم دوباره پریشان شدی؟ ببخش!
چون خوابِ بد، سزای من «از یاد بردن» است...

#حسین_دهلوی

🌾
نه مغرورم نه دلسنگم،نه از تحقير ميترسم
پر از بغضم ولی از "اشک بی تاثیر" میترسم

حریفی خسته ام،شطرنج بازی که کم آورده
که از پیچیده بازی های این تقدیر میترسم


#حسین_دهلوی
قطره اے در دل یک تُنگم و دل تنگ تو ام

عاقبت می کُشدم حسرت دریا شدنم...

#حسین_دهلوی

@zirebaranyadeyar
قطره اے در دل یک تُنگم و دل تنگ تو ام

عاقبت می کُشدم حسرت دریا شدنم...

#حسین_دهلوی
@zirebaranyadeyar
خویش را گم کرده‌ام بعد از تو در آوار خویش
رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیار خویش

شمعِ جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو
"اشک می‌ریزد برای گرمی بازار خویش"

آنچنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدار خویش

صورتی دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای‌ست
خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار خویش

باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش
باز هم خو می‌کنم با سایه‌ی دیوار خویش...

#حسین_دهلوی

🕊🕊

─═इई 🌸💞🌸ईइ═─
‍ ‍ 🌱🍂🌱🕊🌱🌸
🍂🌿🍃🌿🍂
🌱🍃🌼
🕊🌿
🌱🍂
🌸

خویش را گم کرده‌ام بعد از تو در آوار خویش
رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیار خویش

شمعِ جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو
"اشک می‌ریزد برای گرمی بازار خویش"

آنچنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدار خویش

صورتی دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای‌ست
خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار خویش

باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش
باز هم خو می‌کنم با سایه‌ی دیوار خویش...

#حسین_دهلوی

🕊🕊

─═इई 🌸💞🌸ईइ═─
طبيبانم چه‌می‌دانند
دردم دردِ تنهایی‌ست

تو نبضم را بگیری
بی‌گمان آرام می‌گیرم

#حسین_دهلوی🌷
مثل سرداری اسیرم، “اعتباری سوخته”
تو زمستانی لطیفی، من بهاری سوخته

شهر بعد از جنگم و آرامشم طوفانی است
مانده از ایل و تبارم یادگاری سوخته

شرح تنها بودنم تنها همین یک مصرع است:
کنج ریلی دور افتاده، قطاری سوخته

در دلم شوری به پا از حسرت دوران اوج
بی‌قراری زخمه‌ام مثل سه‌تاری سوخته

باختم خود را به پایت، از غرور سرکشم
پاکبازی مانده با دار و نداری سوخته...

#حسین_دهلوی
آتش زدی به جان و دل بی‌قرار من
آیا دلت نسوخت به حال نزار من؟

گاهی رقیبِ سنگ‌دلم را نظاره کن
با سنگ او مگر بشناسی عیارِ من

چون فرش پیشِ پای تو بودم تمامِ عمر
چشمت ولی نخورد به نقش و نگارِ من

#حسین_دهلوی
📕آشفتگی
هرچند این که سخت شکستی دلِ من است
غمگین مشو! که شیشه برای شکستن است

من دوستی به‌ جز تو ندارم؛ قسم به عشق
هرکس که غیر از این به تو گفته‌ست، دشمن است

چشمان من مسیرِ تو را گم نمی‌کنند
فانوس اشک‌های من از بس که روشن است!

هر کس که دامنِ مژه‌اش تر نمی‌شود
باید یقین کنیم که آلوده‌دامن است

از دیدنم دوباره پریشان شدی؟ ببخش!
چون خوابِ بد، سزای من "ازیادبردن" است...

#حسین_دهلوی
📕آشفتگی
ابر می‌بارید بر آینده‌ی دلگیر من
خنده می‌زد کاتب تقدیر بر تدبیر من!

اشک می‌آمد به استقبال ما وقت وداع
سخت می‌لرزید در چشمان او تصویر من

شرم اگر مانع نمی‌شد، بیشتر می‌دیدمت
بگذرند ای کاش چشمان من از تقصیر من

با سخن‌چینی مرا از چشم او انداختند
ساده‌لوحان غافلند از آه پر تأثیر من

مُصحفی هستم میان مکتب کج فهم‌ها
هرچه می‌خواهند می‌گویند در تفسیر من

هیچ ابری موجب خاموشی خورشید نیست
روسیاه است آن که کوشیده‌ست در تحقیر من

#حسین_دهلوی
📕
‍ ‍ 🌱🍂🌱🕊🌱🌸
🍂🌿🍃🌿🍂
🌱🍃🌼
🕊🌿
🌱🍂
🌸

هرچند این که سخت شکستی دلِ من است
غمگین مشو! که شیشه برای شکستن است

من دوستی به‌ جز تو ندارم؛ قسم به عشق
هر کس که غیر از این به تو گفته‌ست، دشمن است

چشمان من مسیرِ تو را گم نمی کنند
فانوس اشک‌های من از بس که روشن است!

هر کس که دامنِ مژه‌اش تر نمیشود
باید یقین کنیم که آلوده ‌دامن است

از دیدنم دوباره پریشان شدی؟ ببخش!
چون خوابِ بد، سزای من «از یاد بردن» است...

#حسین_دهلوی

—-┅°•●🌸●•°┅─
🍃🌹🍃

🌹🍃♥️💫

ڪسے بہ خوبے من،
مشق عشق را ننوشت

ببین بہ دیدہ ے انصاف!
آفرین دارم....!!


#حسین_دهلوی♥️

🍃🌹🍃
کاش آنقدر خزان سخت بگیرد بر من
تا فراموش کنم برگ و بری داشته‌ام...

#حسین_دهلوی
خویش را گم کرده‌ام بعد از تو در آوار خویش!
رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیار خویش

شمع جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو
«اشک می‌ریزد برای گرمی بازار خویش»

آنچنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدار خویش

صورتی دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای‌ست
خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار خویش!

باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش
باز هم خو می‌کنم با سایه‌ی دیوار خویش...

#حسین_دهلوی
‌‌
دعا نمیڪنم این روزها مرادے نیست
تو را به مهر و محبت ڪه اعتقادے نیست!

ببخش اینڪه به تو خیره میشوم گاهی…
خیال ڪرده‌ام این حاجت زیادے نیست!

قبول ڪن به خدا بخت هم رقیب من است
شبے ڪه موے تو آشفته است، بادے نیست!

سڪوت ڪردے و دیدے چه زخم‌ها خوردم
سڪوت معنی‌اش این است: انتقادے نیست!

تو شاهزاده‌ے مغرور قصه‌ای؛ جز من
دواے بے ڪسی‌ات دست شهرزادے نیست!

به سیل گریه قسم، آبروے من رفته‌ست
از این به بعد به چشمانم اعتمادے نیست


#حسین_دهلوی
زندگی مجموعه‌ای از رنج و حسرت‌های ماست
آه از این دنیا که لبریز از شکایت‌های ماست

کاش جای شرم، گاهی دل به دریا می‌زدیم
این که تنهاییم، تاوان خجالت‌های ماست

از خدا می‌خواستم جام شراب عشق را
این خمار غصه تاثیر عبادت‌های ماست!

از دویدن‌های ما این چرخ، چرخیدن گرفت
آه، بازار زمین گرم از مصیبت‌های ماست!

بیقراری‌های من، حاضرجوابی‌های دوست
شعرهای خواجه سرشار از حکایت‌های ماست!

#حسین_دهلوی