.
چشـم وا ڪــردم سڪـوتم آب شد،
چشم بستـم بستـرم آتش گرفت...
در زدم ڪـس این قفس را وا نڪرد،،
پـر زدم بـال و پـرم آتـش گرفت...
َ#قیصر_امین_پور
✨🌙✨
چشـم وا ڪــردم سڪـوتم آب شد،
چشم بستـم بستـرم آتش گرفت...
در زدم ڪـس این قفس را وا نڪرد،،
پـر زدم بـال و پـرم آتـش گرفت...
َ#قیصر_امین_پور
✨🌙✨
هر چند که دلتنگتر از تُنگِ بلورم
با کوهِ غمت سنگتر از سنگِ صبورم
اندوهِ من انبوهتر از دامنِ الوند
بشکوهتر از کوهِ دماوند، غرورم
یک عمر پریشانیِ دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوقِ تو گذر میکنم از خویش
تو قافِ قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلندِ تو ببالم
کز تیرهی نیلوفرم و تشنهی نورم
#قیصر_امین_پور
با کوهِ غمت سنگتر از سنگِ صبورم
اندوهِ من انبوهتر از دامنِ الوند
بشکوهتر از کوهِ دماوند، غرورم
یک عمر پریشانیِ دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوقِ تو گذر میکنم از خویش
تو قافِ قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلندِ تو ببالم
کز تیرهی نیلوفرم و تشنهی نورم
#قیصر_امین_پور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
{چشمان تو را غباری از خواب گرفت
اشک آمد و از دست دلم تاب گرفت
این بود پس از تو کار چشمم ای دوست
یک عمر نشست و آب را قاب گرفت ...}
#قیصر_امین_پور
#رشید_کاکاوند
اشک آمد و از دست دلم تاب گرفت
این بود پس از تو کار چشمم ای دوست
یک عمر نشست و آب را قاب گرفت ...}
#قیصر_امین_پور
#رشید_کاکاوند
چشمها پرسش بی پاسخ حیرانیها
دستها تشنه ی تقسیم فراوانیها
با گل زخم،سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما،جای چراغانیها
حالیا!دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است دراین بی سر و سامانیها
وقت آن شد که به گل،حکم شکفتن بدهی!
ای سر انگشت تو آغاز گل افشانی ها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و #غزلخوانی ها
سایه ی امن کسای تو مرا بر سر،بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانی ها
چشم تو لایحه ی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
🖋 #قیصر_امین_پور
دستها تشنه ی تقسیم فراوانیها
با گل زخم،سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما،جای چراغانیها
حالیا!دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است دراین بی سر و سامانیها
وقت آن شد که به گل،حکم شکفتن بدهی!
ای سر انگشت تو آغاز گل افشانی ها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و #غزلخوانی ها
سایه ی امن کسای تو مرا بر سر،بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانی ها
چشم تو لایحه ی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
🖋 #قیصر_امین_پور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای روزهای خوب که در راهید
ای جادههای گمشده در مه
ای روزهای سخت ادامه،
از پشت لحظهها به در آیید.
ای روز آفتابی
ای مثل چشمهای خدا، آبی
ای روز آمدن
ای مثل روز، آمدنت روشن
این روزها که میگذرد
هر روز در انتظار آمدنت هستم
اما با من بگو که آیا، من نیز در روزگار آمدنت هستم؟
#قیصر_امین_پور
ای جادههای گمشده در مه
ای روزهای سخت ادامه،
از پشت لحظهها به در آیید.
ای روز آفتابی
ای مثل چشمهای خدا، آبی
ای روز آمدن
ای مثل روز، آمدنت روشن
این روزها که میگذرد
هر روز در انتظار آمدنت هستم
اما با من بگو که آیا، من نیز در روزگار آمدنت هستم؟
#قیصر_امین_پور
ای برتر از خیالِ محالی که داشتم!
بالاتر از، توهمِ بالی که داشتم!
طوفان رسید و برگ و بَرَم را به باد داد
پیش از رسیدنِ دلِ کالی که داشتم
این کوره رود های گِلآلود از کجاست؟
کو چشمهی عمیق و زلالی که داشتم؟
حالِ غزال بود و مجالِ غزل مرا
آن حال کو؟ کجاست مجالی که داشتم؟
کِی میشود به روی تو روشن چراغِ چشم؟
روشن نشد جوابِ سوالی که داشتم
باری مگر ز شوقِ نگاهِ تو بردَمَد
آن آفتابِ رو به زوالی که داشتم ...
#قیصر_امین_پور
بالاتر از، توهمِ بالی که داشتم!
طوفان رسید و برگ و بَرَم را به باد داد
پیش از رسیدنِ دلِ کالی که داشتم
این کوره رود های گِلآلود از کجاست؟
کو چشمهی عمیق و زلالی که داشتم؟
حالِ غزال بود و مجالِ غزل مرا
آن حال کو؟ کجاست مجالی که داشتم؟
کِی میشود به روی تو روشن چراغِ چشم؟
روشن نشد جوابِ سوالی که داشتم
باری مگر ز شوقِ نگاهِ تو بردَمَد
آن آفتابِ رو به زوالی که داشتم ...
#قیصر_امین_پور