مجله هنرى ژوان🌱
236K subscribers
35.6K photos
5.04K videos
72 files
4.83K links
❤️كانال مجله هنرى ژوان ❤️

تنها راه ارتباطى و تنها ادمين:
@zhuan

@zhuanbot
Instagram.com/zhuaan
Download Telegram
@zhuanchannel
دی ماهیا تولدتون مباااااارک ❤️ این ماه براتون پر از خوشی باشه
@zhuanchannel
سال‌ها پيش در دهكده‌ ی كوچك دور افتاده‌ای،
خانه‌ای به‌نام هزار آينه مشهور بود.

يك سگ شاد كوچولويي متوجه اين خانه شد
و تصميم گرفت به تماشاي آن‌جا برود.
وقتي به آن‌جا رسيد، پله‌ها را شادي‌كنان تا دم در بالا پريد.
از دم در با گوش‌هاي رو به بالا و دمش
كه با سرعت تكان مي‌خورد نگاهي انداخت.

با تعجب بسيار ديد كه به هزار سگ شاد كوچولويي خيره مانده
كه دمشان به سرعت دم خودش تكان مي‌خورند.

سگ لبخندي زد و جوابش هزاران لبخند گرم و دوستانه بود.
وقتي خانه را ترك مي‌كرد، با خودش فكر كرد:
«اين خانه جاي جالبي است. گاهي به اين‌جا خواهم آمد».

در همين دهكده، سگ ديگري كه مانند سگ اول شاد نبود،
تصميم گرفت به اين خانه سري بزند.
آرام پله‌ها را بالا رفت و سرسنگين از دم در نگاه كرد.

وقتي ديد هزار سگ با سردي به او خيره شده‌اند،
غرغري به آنها كرد و برايش غيرمترقبه بود
كه هزار سگ در جواب به او غرغر مي‌كنند.
وقتي آن‌جا را ترك مي‌كرد با خود فكر كرد:
«چه جاي وحشتناكي، ديگر به اين خانه برنخواهم گشت».

به یاد داشته باش این تو هستی که معنای هر رويدادی را تعيين مي‌كني
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@zhuanchannel
زمستون شد بالاخره_ زمستونتون مبارککککککککککک ❤️ فصل پر ازشادی و خوشی در انتظارتون باشه
Forwarded from مرکز آموزش های تخصصی هنر
تمدید تخفیف ویژه یلدا تا 3 دی ماه
مرکز آموزش های آزاد دانشگاه هنر

30% تخفیف ویژه شب یلدا
فقط تا 3 دی ماه
کد تخفیف: TEFMAADH


AzadArt.ir
66951688
اطلاع از دوره ها:
@Azad_Art
@zhuanchannel
تو مدرسه یه قانونی بود برای کلاس‌بندی دانش‌آموزا
شاگرد اولا میفتادن تو کلاس اولِ اون پایه، مثلا میشدن یک/یک
یعنی کلاس اول از پایه اول.
تو دبیرستان ما دانش‌آموز زیاد و تو پایه اول ۱۰ تا کلاس بود.
ولی خب به دلایل نامعلومی که نمیدونم من افتاده بودم تو کلاس یک/یازده! یعنی کلاسی که نخبه‌های قتل و غارت تو اون کلاس بودن.
جلسه دوم زیست شناسی دبیر رو با پنجه بوکس زدن چون لاتِ کلاس با زیست حال نمیکرد. تو کلاس ادبیات میز آخرُ آتیش زدن چون دبیر ادبیات مزخرف میگفت از نظر اونا.
رفتارها جوری بود که نمیشد درس خوند. بهترینِ کلاس یا باید به گنده‌های کلاس تقلب میرسوند یا کتک میخورد که چرا اینقد پاچه‌خواره.
تو کلاس ما از میز سوم به بعد کسی حق نداشت بره عقب چون لات کلاسمون اونجا مینشست
شاید باورش سخت باشه ولی خب ما این وضعیت رو گذروندیم و روزهای خوب زندگیمونم همون روزا بود!
یه معلم عربی داشتیم به اسم آقای حسینی! (نمیدونم چرا اسم هرچی معلم عربیه میشه حسینی!) مربی جودو بود.
وقتی میومد سر کلاس طبق برنامه اول درس جلسه قبلی رو میپرسید.
تنها کسی بود که کسی جرات نداشت بهش بگه از ردیف سوم به بعد نره.
لات کلاس رو از طبقه سوم مدرسه آویزون کرده بود تا براش شاخ نشه!
وقتی میومد سر کلاس از ردیف اول شروع میکرد و یه کلمه عربی رو میپرسید. بعد ردیف به ردیف اونقد میپرسید تا یکی جوابشو بده.
اونایی که جواب نمیدادن پای تخته و اونایی که جواب میدادن معاف بودن.
بعد کلمه بعدی تا از تک تک بچه‌ها بپرسه. بعد شاگرد زرنگ کلاس رو که قطعا نابغه‌ای بود برای خودش میفرستاد تا از تو ماشینش که یه پیکان قدیمی بود شلنگشو که توشم با ساچمه پر کرده بود و گره گره شده بود براش بیاره.
بعد تک‌تک بچه‌هایی که بلد نبودن رو ردیف میکرد و کتک میزد. تو کلاس ما همه‌! چون کسی جواب نمیداد! نفری ۱۰تا چپ و راست، میگفت یکی مامانه یکی بابا!
تو مدرسه ما یه قانونی هم توسط ناظم وضع شده بود. تو زنگ تفریح هرکاری دلت میخواد بکن، توالت برو آبتم بخور! اما تو تایم کلاس اگه معلم اجازه بده بری بیرون و من (ناظم) ببینمت کتک میخوری!
مدرسه مثل زندان بود دیوارهاشم سیم‌خاردار کشیده بودن تا کسی فرار نکنه. کسی که از کلاس بیرون میرفت راه فرار نداشت.
معلم عربی بعد کتک زدن بچه‌ها، اونارو میفرستاد تو حیاط. نوبت به نوبت!
طبیعتا بعد بیرون رفتن یه وعده کتک از ناظم هم طبیعی بود و واجب!
چون میدونست بچه‌ها بیرون میان و منتظر ایستاده بود تا همه‌ رو کتک بزنه. دیگه بریده بودم. نمیشد حرفی زد. کسی جرات نداشت حرف بزنه.

روز ۳شنبه بود و تایم سوم عربی داشتیم.
معلم اومد و شروع کرد به پرسیدن و طبق معمول کسی جوابی نداد. عادت کرده بودیم به کتک خوردن. خوشحال بودیم از کتک خوردن. برنامه ما شده بود که کتک بخوریم. سِر شده بودیم. چه فرقی وقتی امیدی به عاقبت کسی نبود؟!
آقای حسینی از سمت مخالف من شروع کرد به پرسیدن. آخرین نفری که باید جواب میداد من بودم.
پرسید و پرسید و جلو اومد. کلمه‌ای که میپرسید رو یادم نیست اما معنی کلمه خوب یادمه، "آستین"
روز قبل اتفاقی وقتی کتابامو میریختم توی کیف دیده بودمش. اما آستین به چه کار من میومد. معلم جلو میومد و داشتم فکر‌ میکردم جوابشو بلدم. اما خب که چی؟ جواب بدم چی میشه؟! دوتا نیمکت با من فاصله داشت. ۴
تا آدم که براشون فرقی نمیکرد. بیخیال گفتن نمیدونن و گذشتن. یه نفر مونده بود. تا رسید بمن. بی‌تفاوت ازم پرسید و منتظر جواب منم نموند. برام فرقی نمیکرد اما بی‌تفاوتیش تو لحظه آخر حال منو گرفت. بی‌تفاوتی اصلا خوب نیست. عصبانی شدم. جوابشو میدونستم.
تصورشم‌ نمیکرد بلد باشم. پیش خودم گفتم حتی آدم حسابم نکرد منتظرم وایسه. جوابشو دادم. گفتم "آستین". یک لحظه مکث کرد و همونطور که پشتش به من بود ایستاد. بعد بدون اینکه برگرده گفت "درسته"

ترسی وجود منو گرفته بود که چه جوابی دارم پیش بقیه که من جواب بلد بودم و بقیه کتک میخورن بابت ندونستنش.
معلم عربی تو چشمام نگاه نکرد. رفت و سر جاش نشست و گفت کتابُ باز کنید.
بدون اینکه کسی رُ بزنه درس جدید شروع کرد.
کسی کتک نخورد. فقط من جوابشو داده بودم اما کسی کتک نخورد.
حس عجیبی داشتم. کسی بابت جواب دادن من ناراحت نشد. خوشحال شدن.
همه یجوری شدن. هفته بعد بغیر من ۷ نفر دیگه جواب سوال معلم دادن.
یه حس عجیبی توی کلاس بود که باید جواب معلم‌ میدادن. حتی اونایی که اهلش نبودن.
آخر سال نصف کلاس عربی رو افتادن.
اما همه زورشون رو زدن.
باید انگار حال یکی رو میگرفتن،حال معلم عربی؟! یا حال خودشون؟ حال کیو نمیدونم. اما دیگه کسی بی‌تفاوت نبود.

ازت ممنونم آقای حسینی. ازت ممنونم که اونروز بی‌تفاوت بودی. ممنونم که تو چشمم نگاه نکردی. ممنونم که کسی رو نزدی. ممنونم که هنوز به یادتم.

@virgooolll
شنبه مدارس تهران باز است

در نشست دیشب ستاد مدیریت بحران، تصمیمی درباره تعطیلی مدارس گرفته نشده و مدارس تهران فعالیت عادی خود را انجام می دهند.
منبع اقتصاد آنلاین
@Zhuanchannel
@zhuanchannel
تو جشن عروسی مارک زاکربرگ و دکتر پریسیلا چان فقط 100 مهمان دعوت شده بودن. مهمونا اول فک کردن جشن فارغ التحصیلیه چون خیلی ساده بود و در حیاط پشتی خونه شون این مراسمو برگزار کردن

ساده باش
@zhuanchannel
طبق پژوهشی که در دانشگاه آکسفورد انجام شده است ، مردان برای حفظ سلامت روانی بیشتر ، احتیاج دارند حداقل دو شب در هفته را به تفریح با دوستان خود خارج از خانه بگذرانند
@zhuanchannel
این کوسه ی اسپانیایی شبیه انسانه
اعتیاد ما به کتاب بلایِ خانمان سوزِ دشمنانِ ماست. رایگان کتاب بخوانید در کانالِ @BookTop

استفاده کنید.👆
@zhuanchannel
تراکتور از روی این بنز رد شده رد چرخشم رو ماشین معلومه.ولی سرنشینا اصلا اسیب ندیدن

#پراید
@zhuanchannel
مصرف انار حتی درکوتاه مدت میتواندرشد سلولهای چربی اطراف معده رامتوقف واین چربیهارا به سرعت آب کند
محققان دریافتند که برای این منظوربه مدت 1 ماه روزی1عدد اناربایدمصرف شود
@zhuanchannel
شخصیت شناسی از روی اندازه انگشت ها


انسان ها متفاوت آفریده شده اند به همین دلیل دو نفری که ملاقات می کنید ممکن نیست یک شخصیت مشابه داشته باشند. همین باعث شده دنیایی که در آن زندگی می کنیم مکان سرگرم کننده و جالبی برای زندگی کردن باشد.

شخصیت شناسی از روی اندازه انگشت ها

A.جذاب و واقع بین
آیا انگشت حلقه بلندتر از انگشت اشاره است؟
پس شما فردی جذاب و واقع بین هستید. کسانی که انگشت حلقه آن ها بلندتر از انگشت اشاره است شخصیت جذابی دارند که از همان برخورد اول دیگران را به خود جذب می کنند.
طبیعت کاربردی و حلال مشکلات آن ها باعث می شود از کودکی به رشته های مهندسی و علمی گرایش بیشتری داشته باشند.
هر مشکلی که سر راه آن ها قرار بگیرد در زمان خیلی کوتاهی رفع خواهد شد.


B.با اعتماد به نفس
آیا انگشت اشاره شما بلندتر از انگشت حلقه است؟ این یعنی شما اعتماد به نفس بالایی دارید. این گونه افراد به قدری به خودشان اعتماد دارند که بعد از تصمیم گیری هرگز پشیمان نمی شوند. آن ها هیچوقت از ریسک کردن نمی ترسند و برای چیزی که می خواهند سخت تلاش می کنند و تا زمانی که به هدف نرسند خسته نمی شوند.


C.آرام و صلح طلب
اگر انگشت اشاره و انگشت حلقه به یک اندازه هستند پس انسان آرام و صلح طلبی هستید. شما سعی می کنید جلوی هرج و مرج را در زندگی بگیرید و شخصیتی آرام، خونسرد، سازمان یافته و منظم هستید. این افراد برای خانواده، دوستان و همکاران انسان های قابل اعتمادی هستند و طبیعت وفادار و آرامبخشی دارند. آن ها تا جایی که می توانند از درگیری و دعوا اجتناب می کنند و در سازگاری و وفق دادن خودشان با دیگران و شرایط تمام تلاششان را می کنند.

ترجمه :مریم اسدی
@zhuanchannel
خدا صبر بده :))
@zhuanchannel
اگه همینجوری بشینی من یه چُرت بزنم
این ایموجیه رو پیدا کردم🚶🏻‍♀️
@zhuanchannel
@zhuanchannel
درژاپن یک گروه موسیقی وجود دارد که از 40 مادربزگ تشکیل شده. متوسط سن آنها 84 سال است. و برخی نزدیک به 100 سال سن دارند💃
@zhuanchannel
توت فرنگی کی بودی 😍