یه زن میتونه
7.6K subscribers
21.6K photos
1.6K videos
152 files
4.37K links
تعرفه تبلیغات در کانال یه زن میتونه
👇
@tabadolasan


به چشماتون احترام بزارید
هر کانالی ارزش دیدن نداره ...

https://telegram.me/joinchat/CkpFTT0n5HdZIvDSpvXdnw
Download Telegram
‍ ‌ ‌💜💜💜💜💜💜💜💜

#رهایی_از_شب

#قسمت_صد_و_پنجاه_و_چهارم

یه شب درمورد افکارم نسبت به مسجد نیومدن نسیم تلفنی صحبت کردم.
او هم بعد از شنیدن حرفهام سکوت مدت داری کرد و گفت:شاید حق با تو باشه..فقط خدا از نیات آدمها خبر داره..ولی احتیاط هم شرط عقله.پرسیدم:تو درمورد منم محتاط بودی؟!
او انتظار چنین سوالی نداشت.
این رو از سکوتش فهمیدم!!!
گفت: توکل کن به خدا.از خدا بخواه اگه برات خیره نسیم و دوباره ببینی در غیر این صورت ازت دورش کنه..
یک الهی آمین بلند گفتم.چون دعای خوبی بود.
شب شهادت دوم بود.مسجد مراسم داشت و من دلم پرمیکشید برای روضه و عزاداری تو مسجد.از اونجایی که مطمئن شده بودم نسیم دیگه به مسجد نمیاد تصمیم گرفتم با حاج کمیل به اونجا برم.
دم حیاط که ازهم  جدا میشدیم با همون حیای همیشگی گفت: یادتون نره..دعای قنوتتون رو.من دلم غش میرفت برای این ابرازهای عاشقانه ی او..
گفتم:حاج کمیل امشب شما روضه ی مادرم و بخون..دلم یه دل سیر گریه با صوت حزین شما میخواد.
او دستش رو روی چشمش گذاشت و با یک التماس دعا وارد مسجد شد.
وقتی وارد مسجد شدم همه ی دخترها به سمتم اومدند.راضیه خانوم و مرضیه خانوم هم همراه مادرشوهرم مهمان مسجد بودند. از روی اونها خجالت میکشیدم. بعد از شنیدن حرفهای پدرشوهرم دیگه نمیتونستم لبخندهای اونها رو باور کنم.مدام این فکر آزاردهنده در ذهنم چرخ میزد که مبادا اونها فقط بخاطر برادر و پسرشون منو تحمل میکنند؟!
اونها طبق عادت همیشگی با دیدنم تمام قد به احترام بلند شدند.من دست مادرشوهرم رو بوسیدم و راضیه خانوم و مرضیه خانوم رو بغل کردم.
همه با دیدن ما با لذت و تحسین نگاه میکردند.شاید اونها فکر میکردند من احساس خوشبختی میکنم ولی واقعا اینطور نبود.من بازهم آرامش نداشتم.
اونها کنار خودشون برام جا باز کردند و به اتفاق نشستیم.
هرچند دقیقه یکبار سرم رو برمیگردوندم تا بلکه چشمم بیفته به فاطمه.دلم براش تنگ شده بود.
نماز اول رو خوندیم ولی خبری از فاطمه نبود.در حین گفتن تسبیحات دوباره سرم رو به عقب برگردوندم که چشم تو چشم نسیم شدم او چند ردیف عقب تر ایستاده بود و فکر کنم دنبال من میگشت.
برای اینکه خودم رو به ندیدن بزنم خیلی دیرشده بود.با اضطراب سرم رو به حالت قبل چرخوندم که راضیه خانوم با لبخندی پرسید:منتظر کسی هستید؟
متقابلا لبخند زدم:قرار بود فاطمه جون بیاد ولی دیرکرده..
راضیه خانوم با همون لبخند همیشگی گفت: ان شالله میاد.
صدای سلام بلند نسیم بند دلم رو پاره کرد.
برگشتم و سلام دادم.
او که ماهیت خانواده ی همسرم رو نمیشناخت بی توجه به اونها شروع کرد به گله گذاری!
_بابا بی معرفت کجایی؟ ! هی چندوقته میام میبینم نیستی.دیگه با خودم گفتم اگه این دوست جدید وبدعنقت شماره تو نداد دنبال شوهرت راه میفتم آدرست رو پیدا کنم.
خانواده ی حاج مهدوی با تعجب چشم دوخته بودن به صورت او.!!
من اینقدر از بی ادبی و وقاحت او در بهت و حیرت بودم که زبانم بند اومده بود.
باز هم صدای مکبر به فریادم رسید که دستور قیام میداد!
به لطف نسیم هیچ چیز از نماز نفهمیدم.فقط به جملاتش فکر میکردم و آرایش غلیظی که داشت .اگر میشد وقت قنوت جای دعا به خودم وشانسم لعنت می‌فرستادم که نسیم بعد از چندروز غیبت درست روزی سرو کله ش پیدا شد که من مسجد اومدم.وبدتر از اون باید همین امشب هم خانواده ی حاج کمیل مهمان مسجد میبودند.
سلام نماز رو که دادیم تسبیحاتم رو طولانی کردم تا نسیم باهام حرف نزنه.
ولی نسیم که این چیزها حالیش نبود.همینطوری یک ریز کنار گوشم با صدای بلند حرف میزد:
_میگم مامانم و آوردم خونه خودم.اول قبول نمیکرد ولی راضیش کردم.تو چرا مسجد نمی اومدی؟یه شماره هم که بهم ندادی.این دختره..فاطمه..هیچ ازش خوشم نمیاد! با اون قیافه ش..خیلی رو مخه.خودشو خیلی عقل کل فرض میکنه. .من که میگم حسودیش میشه من دوباره باهات رفیق شدم میخواد بینمونو به هم بزنه وگرنه تو این قدر نامرد نیستی تو این شرایط تلفنتو ازم دریغ کنی.
صورتم از شرم سرخ شده بود.الکی لبم رو تکون میدادم که فکر کنه دارم ذکر میگم. یک دفعه تسبیحمو کشید و با خنده گفت:
بسه دیگه بابا توام!!
ببینم تسبیح از این درست درمون تر نداری؟!اینکه همه جاش وصله پینه خورده!! چرا یکی از مهره هاش رنگش با اونای دیگش فرق داره؟!
با شماتت نگاهش کردم و تسبیح رو ازش گرفتم.
گفتم: یک شب یه دیوانه ای پاره ش کرد به این روز افتاد!!
او که معنی کنایه مو گرفته بود با تمسخر گفت: بعد اون وقت اون عاقله چیکار کرد؟؟
ازغیض جوابش رو ندادم.
دوباره رفت سروقت فاطمه!
_چرا نمیومده پس این دوستت؟
گفتم:نمیدونم! نگرانشم..
_خوشبحالش واقعا میشه بگی چیکار کرده که اینقدر تو دلت جا داره؟ والا من که هم باحالترم هم خشگلتر!

ادامه دارد...

#همسرانه

بین رابطه جنسی و رضایت خاطر از زندگی زناشوئی و میزان علاقه زن و شوهر، رابطه مستقیم وجود دارد، به سخن دیگر هرچه میزان علاقه زن و شوهر بیشتر باشد رابطه جنسی و رضایت از آن افزونتر می‌شود.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه

شاید به نظر مرد «بیشتر کار کردن » نوعی محبت به زن محسوب شود ولی زن ها بیشتر در این مورد احساس می کنند که همسرانشان نمی خواهند با آنها باشند مرد باید متوجه باشد که با روزی یک ساعت زود به خانه برگشتن، محبتی بزرگ به همسر خود کرده است.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه

زن ها توانایی مخصوصی دارند که از کوچک ترین موارد زندگی به همان اندازه موارد بزرگ قدردانی می کنند. این برای مردها نعمتی است. بیشتر مردها برای موفقیت بیشتر تلاش می کنند، زیرا معتقدند که موفقیت به آنها شایستگیِ داشتن عشق و محبت را می دهد.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه
#شیوه_انتقاد_از_همسر

💖 ۱_ زمان انتقاد :

زمانی انتقاد کنید که همسر ، آمادگی روحی و ذهنی لازم برای شنیدن انتقاد را داشته باشد.

💖 ۲_ مکان انتقاد :

هیچگاه در جمع ، انتقاد ، نکنید.

💖 ۳_زبان انتقاد:

با رویی گشاده و گفتاری دوستانه و لحنی مهربانانه ، انتقاد کنید.

💖 ۴_انتقاد غیر مستقیم:

تا حد ممکن انتقادها را به صورت غیرمستقیم بگویید.

💖 ۵_میزان انتقاد:

👈انتقادهای پشت سرهم موجب می شود که همسرمان احساس کند ما فردی عیب جو هستیم و فقط به دنبال نقص های او می گردیم.

۶_گفتن خوبی ها در کنار عیب ها:

باید ، پیش و پس هر عیبی ، خوبی های همسرمان را هم بهش یادآوری کنیم.
💖۷_قالب انتقاد:
گاهی می توان در قالب یک نامه یا پیامک ، انتقاد کنید.

💖 ۸_نیت انتقاد:
انتقاد ، تنها و تنها باید برای اصلاح عیب همسر ، بیان شود.
💖 ۹_حفظ حریم خصوصی:
نباید انتقاد از یک فرد را به کسی دیگر به جز خود او گفت.

💖 ۱۰_عیب جویی،ممنوع:

👌انتقاد به معنای ذرّه بین به دست گرفتن و به دنبال عیبهای همسر گشتن ، نیست.

💖 ۱۱_زمینه سازی برای شنیدن و پذیرش انتقاد :

👈الف: یکی از موضوعات جلسات گفتگویتان را ، انتقاد ، قرار دهید.
ب: پیش از انتقاد از همسر ، از خودتان انتقاد کنید.
ج: سعی کنید خود به آنچه که از همسرتان می خواهید ، عمل کنید.
د: سخنان مقدماتی برای ورود به انتقاد ، خیلی مهم است.

💖💖💖💖💖💖



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه

#کنار_همسر_نشستن
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
نشستن مرد در کنار خانواده اش، نزد خدای بزرگ دوست داشتنی تر از اعتکاف [و نشستن] در این مسجد من است.



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#سلامتی_بانوان

خواندن کتاب در دوران #بارداری علاوه بر افزایش هوش جنین از افسردگی های بعد از زایمان می کاهد!
توصیه می شود در دوران بارداری از خوابیدن بیش از حد پرهیز شود.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فواید روغن مالی کف پا



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
‍ ‌ ‌💞💞💞💞

#رهایی_از_شب
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_پنجم

روی شانه ی نسیم زدم وگفتم:اینها تو رفاقت ملاک نیست.هرچند که فاطمه از این مثالهات مستثنی هم نیست.
او خندید:واقعا خیلی کج سلیقه ای!! فاطمه خوشگله؟ ؟بابا ولمون کن عینهو شیربرنج میمونه با اون دماغ درازش..
دیگه واقعا داشت از حد فراتر میرفت.
اخم کردم:لطفا غیبت نکن..اگه اومدی مسجد پس سعی کن آدابش رو رعایت کنی..
او بجای خجالت دوباره خندید.
مادرشوهرم ازبین دخترهاش نگاهم کرد.
پرسید: رقیه سادات جان ایشون رو معرفی نمیکنی؟
وااای این یعنی ته بدبیاری!
با من من گفتم:ایشون یکی از بچه های جدید مسجده..
راضیه خانوم پرسید:ظاهرا ار قبل آشناییتی هم با هم داشتید. درسته؟
من که شرم داشتم از اعترافش ولی نسیم با افتخار و آب و تاب گفت:بله ما با هم دوستای دانشگاهی بودیم. چندساله باهم رفیقیم.
من بدنم خیس عرق شد.
به نسیم خانواده ی حاج کمیل رو معرفی کردم.
او که فکر نمیکرد اونها با من نسبتی داشته باشند رنگ وروش تغییر کرد ویواشکی بهم گفت:واقعا که..پس چرا زودتر بهم نگفتی اینقدر چرت وپرت نگم؟!
اتفاقی که نباید می افتاد افتاد..
شاید حتی نسیم ته دلش از این جریان خشنود بود.
مادرشوهرم خطاب به من گفتند:ایشون شوخ هستند؟
من که دست وپام رو گم کرده بودم گفتم:بله خیلی..یک وقت حرفهاشو جدی نگیرید..ایشون مدلش اینطوریه..
او موشکافانه به تمام زوایای صورت نسیم دقت کرد و بعد با لحن معنی داری گفت:بله کاملا پیداست..
ای لعنت بهت نسیم که بخاطرت من تو این شرایط بارداری باید متحمل  چنین فشارها و اضطرابهایی بشم.
راضیه خانوم کنار گوشم گفت:خیلی با خودت فرق داره. .
زل زدم به چشمش!
طبق معمول لبخند همیشگیش رو نثارم کرد.اینبار دست سردم رو بین دو دستان گرم ومهربونش گذاشت و با مهربانی نوازشش کرد.
از مهربانی او چشمهام پراز اشک شد.
با اخم و تعجب نگام کرد.
دستم رو مقابل لبهاش برد و در مقابل چشم نسیم بوسید..
خیلی خجالت کشیدم .من نمیدونستم چنین قصدی دارن وگرنه هرگز اجازه نمیدادم دستم رو ببوسند!
با شرمندگی گفتم این چه کاری بود کردید راضیه خانوم؟
او شانه هام رو فشرد و با افتخار گفت:دست ساداته..اونم چه ساداتی..پاک، زیبا، مهربون..
سرم رو که چرخوندم سمت نسیم، با چشمانی قرمز و صورتی سرخ نگامون میکرد. نمیدونم سرخی چشمهاش از حسرت و احساسات بود یا آتش حسادت در چشمهاش زبانه میکشید؟
شاید هم من بی جهت نگران بودم و بخاطر بدبینی م به او تمام حرکتها و رفتارهاش منفی بنظرم میرسید.
مراسم آغاز شد.
نسیم بعد از معرفی خانواده ی همسرم کلامی حرف نزد و چهار زانو نشسته بود و دست راستش رو زیر چونه گذاشته بود، با دست دیگرش مهرش رو بازی میداد!
خیلی دلم میخواست بدونم به چه چیزی فکر میکنه..
هرازگاهی دست آزادش رو ، کنار چشمش میبرد و من حس میکردم داره آروم آروم گریه میکنه.
دلم براش سوخت.
نسیم با همه ی بدیها و غیر قابل تحمل بودنش شخصیت ترحم انگیزی داشت.
مطمئن بودم که او از ته قلبش دوست داره خوب باشه مثل همه ی آدمها ولی این عادت بد دردیه!! او عادت کرده بود به بد بودن!
روضه که شروع شد هق هق نسیم جون گرفت.بلند بلند گریه میکرد و داد میزد. ماااامان مااامان خدایا مامانم و ازم نگیرررر..
خدا جون غلط کردم..
در تمام مسجد صدای هق هق و ناله ی او پیچیده بود.راضیه خانوم کنار گوشم پرسید:مادرشون مریضند؟
من که از گریه های جگرسوز نسیم گریه م گرفته بود گفتم بله..دکترها جوابش کردن
راضیه خانوم چهره اش در هم رفت.زمزمه کرد:اللهم اشف کل مریض..
نسیم رو از پشت بغل کردم و آهسته زیر گوشش گفتم:این خانوم دست رد به سینه ی کسی نمیزنه..از حضرت بخواه برای شفای مادرت دعا کنه..
او با هق هق گفت:نهههه اون به حرف من گوش نمیده..تو بخواه..من صدام بالا نمیره..عسللللل عسللل خدا و دارو دسته ش از من متنفرند..
با هر کلمه ش جگرم کباب میشد..
محکم بغلش کردم و شانه به شانه ی هم گریه کردیم.من آهسته او با صدای بلند..
گفتم:اگه اینجایی حتما دعوت شدی. .هرکسی بی دعوت نمیتونه بیاد.خودشون بهت نظر کردن. فکر نکن بیخودی اینجایی!
حالا من شده بودم فاطمه برای رقیه ساداتی که اسمش نسیم بود!!! عجب دنیاییه!!

ادامه دارد...
#سلامتی_بانوان

خواندن کتاب در دوران #بارداری علاوه بر افزایش هوش جنین از افسردگی های بعد از زایمان می کاهد!
توصیه می شود در دوران بارداری از خوابیدن بیش از حد پرهیز شود.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه

یک زن هرگز از ابراز عشقهای مرد زندگیش خسته نخواهد شد،
به زبان آوردن دوستت دارم،
موجب می شود که زن به عشق واقعی مرد زندگیش پی ببرد،
و آن را احساس کند..


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه

زن درست مثل یک موج است ،
به هنگامی که عشق در قلبش به ظهور می نشیند ،
اعتماد به نفسش در حرکتی مواج به اوج می رسد...



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه

زن وقتیکه دوست بدارد ، غیر از محبوب خود چیزی را نمی بیند و هرچه عاطفه ، مهربانی و نوازش و فداکاری دارد تنها برای او به کار می برد...



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☀️
🌷ســلام
🌹صبحتون
🌷پراز خیر و برکت
🌹در پناه پروردگار
🌷امروزتون بخیر و نیکی
🌹حال دلتون خوب
🌷وجـودتون سـلامت
🌹زندگیتون غرق در خوشبختی
🌷روزتون پراز انرژی مثبت
💖💖💖💖

#همسرانه
#شناخت_مردان

مردها هنگامی که قادر به بیان احساسات وعواطفشان نیستند ، خود را با برقراری رابطه ی جنسی ابراز می کنند.
هنگامی که مردها را درراستای میل جنسی پس می زنید و از خود دفع می کنید ، آن ها از لحاظ عاطفی احساس طرد شدن خواهند کرد.
تحریک شدن همسرتان به لحاظ جسمانی همیشه به این معنا نیست که نیاز جنسی دارد.

هر چه بیشتر با همسرتان همبستر شوید ، کمتر به فکر ارضای خویش خواهد بود و بیشتر با شما معاشقه خواهد کرد.

مردها بعد از معاشقه و رابطه ی جنسی بسیار خسته و بی رمق و از لحاظ عاطفی از شما دور می شوند.

مردها بیشتر بوسیله ی مدل های بینایی وتصویری تحریک می شوند.

هیچ مردی از زنش نوازش طلب نمی کند اگرواقعاً دوستش دارید و به فکر زندگیتان هستید این کار را بکنید مردها به خاطر غرور این مساله را پنهان می کنند.

💖💖💖💖



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه
#با_همسرتان_بیشتر_صحبت_کنید
مردهایی که تصمیم هایشان را برای همسرشان توضیح می دهند حدود ۱۰۰برابر بیشتر از مردهای دیگر در زندگی موفق هستند، این مردها حتی اگر با همسرشان مخالفت کنند چون برای او توضیح می دهند، تنش به وجود نمی آورند.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه
مردان زنان لاغر را نمی پسندند بلکه مردان شیفته انحناء، پیچ و خمها و قوسهای ظریف اندام زنان میباشند. مردان پوست تیره و سبزه را بیشتر از پوست رنگ پریده و سفید می پسندند.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#ویژگی_های_یک_مادر_خوب

🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿

💁 مهارت مادری را کسب کنید
وقتی یک مادر بداند برای خوب بودن، مادر شدن کافی نیست به دنبال کسب مهارت‌هایی می‌رود تا به این مهم بپردازد. تلاش می‌کند تا اطلاعات بیشتری کسب کند و با مطالعه و مشورت خود را در این زمینه ارتقا می‌بخشد.

👈 به رفتار خود توجه کنیم
شما خواسته یا نا‌خواسته به عنوان اولین الگوی فرزندان خود، زیر ذره‌بین آنها هستید. هر کاری کنید آنها به سرعت از آن الگو‌برداری می‌کنند. بنابراین با علم به این موضوع باید دائم به رفتار خود توجه داشته باشید. اگر رفتاری بد است برای همه بد بوده و نباید مادر بودن، مجوزی برای رفتاری غلط باشد.
اگر قرار است به آنها احترام را یاد بدهید ابتدا آن را در رفتاری که با آنها دارید نشان دهید.

👩‍👧 فرزندان خود را بشناسید
توانایی‌های فرزندان خود را شناسایی کنید و بر طبق آنچه در چنته دارند از آنها انتظار داشته باشید. زمانی‎که استعداد، توانایی و روحیات فرزندان خود را می‌شناسید آنها را با دیگران مقایسه نکنید. قیاسی که اگر صورت بگیرد لطمات زیادی به روان فرزندان می‌زند.

👌محکم و قاطع باشید
اگر قانونی وضع می‌کنید، تصمیم جدیدی می‌گیرید و یا برنامه خاصی را مشخص می‌کنید روی اجرای آن اصرار و قاطعیت داشته باشید. مبادا اگر این روند جدید باب میل فرزندان نبود با مخالفت آنها دست و دلتان بلرزد و از مواضع خود کوتاه بیایید. کوتاه آمدن شما باعث می‌شود خیلی شما را جدی نگیرند و جدیت شما که در تربیت فرزند یک اصل اساسی محسوب می‌شود خدشه‌دار شود.

🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این نان را به هیچ وجه نخورید



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash