بازگشت به آزادی
✍🏽 محسن آزموده/
دوشنبه هفده خرداد سال جاری دوستم علی ورامینی در صفحه آخر روزنامه اعتماد در یادداشتی با عنوان «هابز این واكسیناسیون را پیشبینی كرده بود» با اشاره به جمله مشهور توماس هابز، یعنی «انسان گرگ انسان است»، به نقد عملكرد دولت های جهان در زمینه واكسیناسیون پرداخته بود. علی در آن یادداشت نوشته بود كه به رغم خوشخیالیهایی در برخی دورهها، كماكان در بر همان پاشنه واقعگرایی تلخ و بیرحمانهای میچرخد كه هابز از وضعیت زندگی انسانی توصیف كرده بود و شواهد و قرائن همه گواه بر این است كه نوعی داروینیسم اجتماعی بر زندگی انسان ها حكمفرماست، یعنی همانطور كه داروین در توضیح تحول انواع طبیعی نشان میدهد كه اقویا و قدرتمندان در تنازع بقا باقی میمانند، در جامعه انسانی نیز همین بازی حكمفرماست.
استناد به هابز در توضیح شرایط امروز، بی وجه نیست. فیلسوف بزرگ انگلیسی قرن هفدهمی، در وضعیتی آشوبناك میزیست، روزگار جنگ همه علیه همه. طبیعی است كه در این شرایط انسان ها را چون گرگهایی ببیند كه از ترس و نگرانی، حتی هنگام خواب، چهره به چهره یكدیگر میخوابند. دیگر فیلسوفان و متفكران و اندیشمندان سیاسی نیز پس از او بر این واقع بینی صریح و بدون تعارف او صحه گذاشتند. حتی یك قرن پیش از او نیكولو ماكیاولی، متفكر ایتالیایی در رساله شهریار، تعارفات رایج میان نویسندگان سیاستنامهها و نصایحالملوكها را كنار گذاشته بود و صریحا به شهریار توصیه كرده بود كه با پند و اندرز و «من بمیرم تو بمیری»، نمیتوانی حكومت كنی و باید واقعبین باشی و به مناسبات نیروها در میدان قدرت توجه كنی و واقعیت موثر را دریابی. راه حل هابز هم كه در شاهكارش از آن سخن گفته، تفویض همه قدرت بر اساس قرار داد اجتماعی به دولتی مقتدر بود كه همچون اژدهای عظیم الجثه لویاتان بر فراز شهر بایستد و بر همه جنبههای عمومی جامعه حكمفرمایی كند.
آنچه هابز را از متفكران سیاسی گذشته جدا میكرد، غیر از واقعنگری آشكار و عریان، آن بود كه مبنای مشروعیت لویاتان را قرارداد اجتماعی یعنی امری درون ماندگار میدانست، نه امری بیرون از زندگی این جا و اكنون آدمیان و این لویاتان تا زمانی قانونی بود كه كاركرد داشت یعنی از پس انتظام امور بر میآمد. دستورالعمل هابز اما به معنای تعطیل اخلاق نبود و نیست. یعنی لویاتان اگرچه بر اموال عمومی(common-wealth) نظارت میكند، اما نظارتی بر درون آدمیان ندارد و آزادی درونی آنها را محدود نمیكند. كار لویاتان قانونگذاری و اجرای آن در حیطه مناسبات اجتماعی است. اما لویاتان مثل «برادر بزرگ» جرج اورول در 1984، بر قلبها و مغزهای شهروندان نظارت و حكمرانی نمیكند.
به عبارت دیگر، نگاه هابزی به دولت متمایز از نگرشهای توتالیتری(تمامیت خواه) است كه میخواهند بر همه شئون زندگی شهروندان نظارت كنند. تجربه تاریخی هم نشان داده كه لویاتانهایی كه خواسته اند مطلقالعنان باشند و در همه وجوه حیات آدمیان دخالت كنند، ویرانشهرهایی(دیستوپیا) جهنمگونه در زمین بنا كردهاند. البته كسانی میتوانند خوانشی توتالیتر از لویاتان هابزی داشته باشند و با توجیه واقعگرایی و «انسان گرگ انسان است» راه را بر هر گونه مداخله این «شر لازم» بر همه ابعاد زندگی بشر بگشایند، اما واقعیت آن است كه در این خوانش، آزادی و در نتیجه اخلاق و اختیار انسانی بیمعنا می شود و راه بر هرگونه دستاندازی قدرتمندان و برخورداران بر زندگی نابرخورداران گشوده. برای پرهیز از این نتیجه كه خود گونهای شدیدتر از وضعیت آشوبناك جنگ همه علیه همه است، فراسوی لویاتانهای بیرونی، تنها راه چاره بازگشت به درون است، به اخلاق و آزادی ملازم آن.
🗞منتشرشده در صفحه #اندیشه #روزنامه_اعتماد
▫️▫️▫️
https://t.me/zamaneyebarkhord
✍🏽 محسن آزموده/
دوشنبه هفده خرداد سال جاری دوستم علی ورامینی در صفحه آخر روزنامه اعتماد در یادداشتی با عنوان «هابز این واكسیناسیون را پیشبینی كرده بود» با اشاره به جمله مشهور توماس هابز، یعنی «انسان گرگ انسان است»، به نقد عملكرد دولت های جهان در زمینه واكسیناسیون پرداخته بود. علی در آن یادداشت نوشته بود كه به رغم خوشخیالیهایی در برخی دورهها، كماكان در بر همان پاشنه واقعگرایی تلخ و بیرحمانهای میچرخد كه هابز از وضعیت زندگی انسانی توصیف كرده بود و شواهد و قرائن همه گواه بر این است كه نوعی داروینیسم اجتماعی بر زندگی انسان ها حكمفرماست، یعنی همانطور كه داروین در توضیح تحول انواع طبیعی نشان میدهد كه اقویا و قدرتمندان در تنازع بقا باقی میمانند، در جامعه انسانی نیز همین بازی حكمفرماست.
استناد به هابز در توضیح شرایط امروز، بی وجه نیست. فیلسوف بزرگ انگلیسی قرن هفدهمی، در وضعیتی آشوبناك میزیست، روزگار جنگ همه علیه همه. طبیعی است كه در این شرایط انسان ها را چون گرگهایی ببیند كه از ترس و نگرانی، حتی هنگام خواب، چهره به چهره یكدیگر میخوابند. دیگر فیلسوفان و متفكران و اندیشمندان سیاسی نیز پس از او بر این واقع بینی صریح و بدون تعارف او صحه گذاشتند. حتی یك قرن پیش از او نیكولو ماكیاولی، متفكر ایتالیایی در رساله شهریار، تعارفات رایج میان نویسندگان سیاستنامهها و نصایحالملوكها را كنار گذاشته بود و صریحا به شهریار توصیه كرده بود كه با پند و اندرز و «من بمیرم تو بمیری»، نمیتوانی حكومت كنی و باید واقعبین باشی و به مناسبات نیروها در میدان قدرت توجه كنی و واقعیت موثر را دریابی. راه حل هابز هم كه در شاهكارش از آن سخن گفته، تفویض همه قدرت بر اساس قرار داد اجتماعی به دولتی مقتدر بود كه همچون اژدهای عظیم الجثه لویاتان بر فراز شهر بایستد و بر همه جنبههای عمومی جامعه حكمفرمایی كند.
آنچه هابز را از متفكران سیاسی گذشته جدا میكرد، غیر از واقعنگری آشكار و عریان، آن بود كه مبنای مشروعیت لویاتان را قرارداد اجتماعی یعنی امری درون ماندگار میدانست، نه امری بیرون از زندگی این جا و اكنون آدمیان و این لویاتان تا زمانی قانونی بود كه كاركرد داشت یعنی از پس انتظام امور بر میآمد. دستورالعمل هابز اما به معنای تعطیل اخلاق نبود و نیست. یعنی لویاتان اگرچه بر اموال عمومی(common-wealth) نظارت میكند، اما نظارتی بر درون آدمیان ندارد و آزادی درونی آنها را محدود نمیكند. كار لویاتان قانونگذاری و اجرای آن در حیطه مناسبات اجتماعی است. اما لویاتان مثل «برادر بزرگ» جرج اورول در 1984، بر قلبها و مغزهای شهروندان نظارت و حكمرانی نمیكند.
به عبارت دیگر، نگاه هابزی به دولت متمایز از نگرشهای توتالیتری(تمامیت خواه) است كه میخواهند بر همه شئون زندگی شهروندان نظارت كنند. تجربه تاریخی هم نشان داده كه لویاتانهایی كه خواسته اند مطلقالعنان باشند و در همه وجوه حیات آدمیان دخالت كنند، ویرانشهرهایی(دیستوپیا) جهنمگونه در زمین بنا كردهاند. البته كسانی میتوانند خوانشی توتالیتر از لویاتان هابزی داشته باشند و با توجیه واقعگرایی و «انسان گرگ انسان است» راه را بر هر گونه مداخله این «شر لازم» بر همه ابعاد زندگی بشر بگشایند، اما واقعیت آن است كه در این خوانش، آزادی و در نتیجه اخلاق و اختیار انسانی بیمعنا می شود و راه بر هرگونه دستاندازی قدرتمندان و برخورداران بر زندگی نابرخورداران گشوده. برای پرهیز از این نتیجه كه خود گونهای شدیدتر از وضعیت آشوبناك جنگ همه علیه همه است، فراسوی لویاتانهای بیرونی، تنها راه چاره بازگشت به درون است، به اخلاق و آزادی ملازم آن.
🗞منتشرشده در صفحه #اندیشه #روزنامه_اعتماد
▫️▫️▫️
https://t.me/zamaneyebarkhord
روشنفكری در زمانۀ تردید
✍🏽محسن آزموده/
علی شریعتی (1356-1312) روشنفكر پرشور ایرانی در روزگار انقلابها میزیست، زمانهای كه تمییز میان خوب و بد یا درست و غلط به نظر ساده و آسان میآمد و مرزبندیها مشخص یا دستكم همعصران او چنین میپنداشتند، پس به سادگی حكم میكرد «آنها كه رفتند كاری حسینی كردند» و از آن نتیجه میگرفت:«آنها كه ماندند، باید كاری زینبی كنند وگرنه یزیدیاند».
بسیاری از روشنفكران و اهل نظر میگویند ما به روشنفكری چون شریعتی نیازمندیم،كسی كه چون او در عرصه عمومی حضوری پررنگ داشته باشد، صریح و بیپرده و در عین حال گویا و قابل فهم برای همگان سخن بگوید و به دردهای جامعه بیتوجه نباشد. این خصایل البته نیكوست و شریعتی از همه برخوردار بود. اما این را هم باید در نظر گرفت كه عصر پرهیجانی كه شریعتی در آن نفس میكشید به سر آمده. اكنون زمانه تردید است و اصل عدم قطعیت بر همه سویههای زندگی ما حكم میراند. حتی بسیاری معتقدند كه آن ارادهگرایی و اعتماد به نفس نسل شریعتی بود كه وضع را بدین جا كشاند.
امروز عموم جامعه هم روشنفكری كه از بالا دیگران را خطاب كند و برای ایشان تعیین تكلیف، نمیپسندند و حرف او را جدی نمیگیرند. شریعتی فرزند زمانه خود بود و به امكانها و افقهای عصر خود گشوده. روشنفكر زمانه ما نیز چارهای جز این ندارد و نمیتواند مثل شریعتی با سخنرانیهای خطابی برای مردم حكم كند و مسیر راه را روشن سازد. او باید استدلال كند و مستند سخن بگوید و با مخاطبان خود گفتوگو كند. حضور صریح و بیپرده روشنفكر در زمانه ما، اشكالی جدید میخواهد. اگرچه اصل وظیفه روشنفكری كماكان به قوت خود باقی است و جامعه سخت نیازمند اهل فكری روشناندیش و صریح و بدون تعارف و گویا كه با او هماندیشی كند و بدون لكنت و مستدل آنچه را حقیقت میپندارد، بیان كند.
🗞منتشرشده در صفحه #اندیشه #روزنامه_اعتماد
▫️▫️▫️
https://t.me/zamaneyebarkhord
✍🏽محسن آزموده/
علی شریعتی (1356-1312) روشنفكر پرشور ایرانی در روزگار انقلابها میزیست، زمانهای كه تمییز میان خوب و بد یا درست و غلط به نظر ساده و آسان میآمد و مرزبندیها مشخص یا دستكم همعصران او چنین میپنداشتند، پس به سادگی حكم میكرد «آنها كه رفتند كاری حسینی كردند» و از آن نتیجه میگرفت:«آنها كه ماندند، باید كاری زینبی كنند وگرنه یزیدیاند».
بسیاری از روشنفكران و اهل نظر میگویند ما به روشنفكری چون شریعتی نیازمندیم،كسی كه چون او در عرصه عمومی حضوری پررنگ داشته باشد، صریح و بیپرده و در عین حال گویا و قابل فهم برای همگان سخن بگوید و به دردهای جامعه بیتوجه نباشد. این خصایل البته نیكوست و شریعتی از همه برخوردار بود. اما این را هم باید در نظر گرفت كه عصر پرهیجانی كه شریعتی در آن نفس میكشید به سر آمده. اكنون زمانه تردید است و اصل عدم قطعیت بر همه سویههای زندگی ما حكم میراند. حتی بسیاری معتقدند كه آن ارادهگرایی و اعتماد به نفس نسل شریعتی بود كه وضع را بدین جا كشاند.
امروز عموم جامعه هم روشنفكری كه از بالا دیگران را خطاب كند و برای ایشان تعیین تكلیف، نمیپسندند و حرف او را جدی نمیگیرند. شریعتی فرزند زمانه خود بود و به امكانها و افقهای عصر خود گشوده. روشنفكر زمانه ما نیز چارهای جز این ندارد و نمیتواند مثل شریعتی با سخنرانیهای خطابی برای مردم حكم كند و مسیر راه را روشن سازد. او باید استدلال كند و مستند سخن بگوید و با مخاطبان خود گفتوگو كند. حضور صریح و بیپرده روشنفكر در زمانه ما، اشكالی جدید میخواهد. اگرچه اصل وظیفه روشنفكری كماكان به قوت خود باقی است و جامعه سخت نیازمند اهل فكری روشناندیش و صریح و بدون تعارف و گویا كه با او هماندیشی كند و بدون لكنت و مستدل آنچه را حقیقت میپندارد، بیان كند.
🗞منتشرشده در صفحه #اندیشه #روزنامه_اعتماد
▫️▫️▫️
https://t.me/zamaneyebarkhord