#پدرمه_دیگه
همه چیز درست بود و زائر با ما تماس گرفت که پاسپورتم آمده است ولی...
ولی راستش رو بخواهید درسته که پاسپورتم اومده ولی...
زائر مِنّ و مِن می کرد و حرف نمیزد؛ مدام این پا و اون پا می کرد و معلوم بود که می خواد چیزی رو بگه ولی نمیتونه یا بهتر بگم روش نمیشه بهمون بگه!
خلاصه با کلی صحبت خیالش رو راحت کردیم که نگران نباشه و با ما حرف دلش رو بزنه...
آهی کشید! البته هنوز بغض تو گلوش گیر کرده بود! اینطوری میگفت:
فکر نکنین که من خیلی پُر رو هستم و می خوام سوء استفاده کنم؛ راستش روم نمیشه بهتون بگم!
بازم طفره میرفت؛ بعد کلی اصرار که احساس کرد داریم ناراحت میشیم، بین حرفمون پرید و گفت:
پدرمه دیگه، چی کار کنم؟!
بعد مکثی کوتاهی کرد! انگاری داشت ریز ریز گریه می کرد. چیزی بهش نگفتیم. کمی که گذشت. آروم تر شد. گفت: راستش رو بخواهید وقتی پاسپورتم اومد، پدرم فهمید. باورتون نمیشه پیرمرد مثل ابر بهار گریه میکرد. دلش سوخته بود و فقط گریه می کرد...
از اون موقع دلم آشوبه! پیرمرد می گفت خوش به حالت دختر! من بعد ۸۴ سال هنوز کربلایی نشدم! نمی خوام بمیرم و کربلا نرفته باشم! کاش می شد منم با خودت ببری!
براش توضیح دادم باباجون من خودمم پول ندارم و یه سری آدم بانی شدن و من قراره نائب اونا باشم...
بنده خدا بابام میگفت چیزی هم ندارم که بفروشم و باهات بیام! اگه تو هم همرام نباشی که من تنها نمیتونم برم. کاش میشد منم با خودت ببری...
حالا فهمیدین چرا دلم آشوبه و نمیتونستم حرفم رو بهتون بزنم...
راستش حساب کتاب کردیم با توجه به سن پدرش حتما باید هوایی مشرف بشن و دو نفرش هم تقریبا میشه حدود ۴ تومان.
این مقدار که تو صندوق نداشتیم و نمیتونستیم راهیشون کنیم...
🌸 @zaeranniabati 🌸
همه چیز درست بود و زائر با ما تماس گرفت که پاسپورتم آمده است ولی...
ولی راستش رو بخواهید درسته که پاسپورتم اومده ولی...
زائر مِنّ و مِن می کرد و حرف نمیزد؛ مدام این پا و اون پا می کرد و معلوم بود که می خواد چیزی رو بگه ولی نمیتونه یا بهتر بگم روش نمیشه بهمون بگه!
خلاصه با کلی صحبت خیالش رو راحت کردیم که نگران نباشه و با ما حرف دلش رو بزنه...
آهی کشید! البته هنوز بغض تو گلوش گیر کرده بود! اینطوری میگفت:
فکر نکنین که من خیلی پُر رو هستم و می خوام سوء استفاده کنم؛ راستش روم نمیشه بهتون بگم!
بازم طفره میرفت؛ بعد کلی اصرار که احساس کرد داریم ناراحت میشیم، بین حرفمون پرید و گفت:
پدرمه دیگه، چی کار کنم؟!
بعد مکثی کوتاهی کرد! انگاری داشت ریز ریز گریه می کرد. چیزی بهش نگفتیم. کمی که گذشت. آروم تر شد. گفت: راستش رو بخواهید وقتی پاسپورتم اومد، پدرم فهمید. باورتون نمیشه پیرمرد مثل ابر بهار گریه میکرد. دلش سوخته بود و فقط گریه می کرد...
از اون موقع دلم آشوبه! پیرمرد می گفت خوش به حالت دختر! من بعد ۸۴ سال هنوز کربلایی نشدم! نمی خوام بمیرم و کربلا نرفته باشم! کاش می شد منم با خودت ببری!
براش توضیح دادم باباجون من خودمم پول ندارم و یه سری آدم بانی شدن و من قراره نائب اونا باشم...
بنده خدا بابام میگفت چیزی هم ندارم که بفروشم و باهات بیام! اگه تو هم همرام نباشی که من تنها نمیتونم برم. کاش میشد منم با خودت ببری...
حالا فهمیدین چرا دلم آشوبه و نمیتونستم حرفم رو بهتون بزنم...
راستش حساب کتاب کردیم با توجه به سن پدرش حتما باید هوایی مشرف بشن و دو نفرش هم تقریبا میشه حدود ۴ تومان.
این مقدار که تو صندوق نداشتیم و نمیتونستیم راهیشون کنیم...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#هوایی_یا_زمینی
اوضاع و حال و روز آن خانم از لحاظ مالی متاسفانه اصلا در شرایطی نبود که بخواهد خودش مابه التفاوت سفر زمینی و هوایی که حدود ۵۰۰ هزار تومان بود را تقبل کند.
پدر هم اوضاعش نابسامان و در سن ۸۴ سالگی مجبور است خودش کار کند که دستفروشی می کند و خرج بخور و نمیری دارد!
البته به دخترش گفته بود که من قسطی پرداخت می کنم ولی قسطهاش رو کم ازم بگیرن.
ازشون پرسیدیم که ماهانه چقدر میتونن پرداخت کنن. گفتن نهایتا ماهی ۱۰۰ هزارتومان.
البته دخترشون میگفت دروغ نشه یه وقت! شاید واقعا بعضی ماهها نتونه حتی این مبلغ رو هم بپردازه. چون راستش حالش طوری نیست که مطمئن باشیم هر روز میره سر کار. بعضی روزا که سرحال نیست نمیتونه بره سر کار.
مورد را در گروهمان بررسی کردیم و نهایتا به این نتیجه رسیدیم که سعی کنیم بودجه را تامین کنیم و این پدر و دختر را با هم و هوایی راهی کنیم و انشاالله طی گزارشی که برای شما زائران نیابتی ارائه می دهیم هزینه ی سفر هوایی هر دو را که حدود ۳.۸۰۰.۰۰۰ تومان خواهد شد از سوی شما دریافت کنیم.
و تا کنون هم گزارش را در چند مرحله تقدیمتان کرده ایم و البته این ماجرا هنوز ادامه دارد...
🌸 @zaeranniabati 🌸
اوضاع و حال و روز آن خانم از لحاظ مالی متاسفانه اصلا در شرایطی نبود که بخواهد خودش مابه التفاوت سفر زمینی و هوایی که حدود ۵۰۰ هزار تومان بود را تقبل کند.
پدر هم اوضاعش نابسامان و در سن ۸۴ سالگی مجبور است خودش کار کند که دستفروشی می کند و خرج بخور و نمیری دارد!
البته به دخترش گفته بود که من قسطی پرداخت می کنم ولی قسطهاش رو کم ازم بگیرن.
ازشون پرسیدیم که ماهانه چقدر میتونن پرداخت کنن. گفتن نهایتا ماهی ۱۰۰ هزارتومان.
البته دخترشون میگفت دروغ نشه یه وقت! شاید واقعا بعضی ماهها نتونه حتی این مبلغ رو هم بپردازه. چون راستش حالش طوری نیست که مطمئن باشیم هر روز میره سر کار. بعضی روزا که سرحال نیست نمیتونه بره سر کار.
مورد را در گروهمان بررسی کردیم و نهایتا به این نتیجه رسیدیم که سعی کنیم بودجه را تامین کنیم و این پدر و دختر را با هم و هوایی راهی کنیم و انشاالله طی گزارشی که برای شما زائران نیابتی ارائه می دهیم هزینه ی سفر هوایی هر دو را که حدود ۳.۸۰۰.۰۰۰ تومان خواهد شد از سوی شما دریافت کنیم.
و تا کنون هم گزارش را در چند مرحله تقدیمتان کرده ایم و البته این ماجرا هنوز ادامه دارد...
🌸 @zaeranniabati 🌸
سلام علیکم
شب خوش
الحمدلله به برکت سیدالشهدا علیه السلام، رابطِ این پدر و دختر به زیارت عتبات مشرف شدند و ادامه داستان بعد از سفرشون تقدیم حضورتون خواهد شد.
و اما بعد:
انشاالله فردا یک خانم به نیابت از شما بزرگواران مشرف خواهد شد؛
باشد که زیارتی دیگر در نامه اعمالمان ثبت شود و آرزومندی به اربابش برسد...
التماس دعا
یاعلی
🌸 @zaeranniabati 🌸
شب خوش
الحمدلله به برکت سیدالشهدا علیه السلام، رابطِ این پدر و دختر به زیارت عتبات مشرف شدند و ادامه داستان بعد از سفرشون تقدیم حضورتون خواهد شد.
و اما بعد:
انشاالله فردا یک خانم به نیابت از شما بزرگواران مشرف خواهد شد؛
باشد که زیارتی دیگر در نامه اعمالمان ثبت شود و آرزومندی به اربابش برسد...
التماس دعا
یاعلی
🌸 @zaeranniabati 🌸
زائران نیابتی ۱۷۹
سلام علیکم شب خوش الحمدلله به برکت سیدالشهدا علیه السلام، رابطِ این پدر و دختر به زیارت عتبات مشرف شدند و ادامه داستان بعد از سفرشون تقدیم حضورتون خواهد شد. و اما بعد: انشاالله فردا یک خانم به نیابت از شما بزرگواران مشرف خواهد شد؛ باشد که زیارتی دیگر در…
.
#جای_همگی_خالی
اینجا کربلاست؛ دشت نینواست...
روز میلاد حضرت سلطان، علی ابن موسی الرضا...
جای همگی خالی...
بالای سر ارباب زیارتنامه ام را خوانده بودم و داشتم خداحافظی می کردم. چشمانم را درشت کرده بودم. بازِ باز! داشتم تا می توانستم لحظهلحظه پُر میکردم آنها را از تصویر ضریح زیبایش، همان ششگوشه ی دلربایش...
باید خداحافظی میکردم. پیمانه زیارتمان پُر شده بود. لحظه آخر سخت است وجان کاه؛ درست مثل جان کندن!
یک قدم برمی داشتم به سمت ضریح حبیب بن مظاهر تا از حرمش خارج شوم ولی دلم راضی نمی شد دیده بردارم از ضریحِ حبیبِ دلهای عاشقان (حضرت ارباب). یک پا پیش میگذاشتم، یک پا پس میکشیدم!
دلم طوفانی بود و چشمانم ابری، خُنکای نسیم حریمِ حرم در حائر حسینی فقط و فقط تسکین این دلِ غمزده بود که حالا باید برود! اما نه، دل بایست می ماند و تن می رفت...
خلاصه که در آن لحظه های آخر ناخودآگاه به یاد شما #زائران_نیابتی افتادم. دلم گرفت. بغضم آمد در گلو. اشکم جاری. دعایتان کردم و به نیابت از همگی تان سلام دادم به حضرت ارباب و گفتم ای سیدالشهدا زائران نیابتی ات را دریاب...
موقع خروج همه اش در این فکر بودم من که با هزینه خودم مشرف شده ام و فقط توفیقم این بود که در کانال شما عضو باشم به یادتان بودم، پس حتما زواری که با کمک شما عازم و مشرف می شوند در لحظات آخر (و بسا در تمام لحظات) یاد همگیِ شما باشند و دعاگوتان...
خوشا بر احوالتان و توفیقاتتان روزافزون باد...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#جای_همگی_خالی
اینجا کربلاست؛ دشت نینواست...
روز میلاد حضرت سلطان، علی ابن موسی الرضا...
جای همگی خالی...
بالای سر ارباب زیارتنامه ام را خوانده بودم و داشتم خداحافظی می کردم. چشمانم را درشت کرده بودم. بازِ باز! داشتم تا می توانستم لحظهلحظه پُر میکردم آنها را از تصویر ضریح زیبایش، همان ششگوشه ی دلربایش...
باید خداحافظی میکردم. پیمانه زیارتمان پُر شده بود. لحظه آخر سخت است وجان کاه؛ درست مثل جان کندن!
یک قدم برمی داشتم به سمت ضریح حبیب بن مظاهر تا از حرمش خارج شوم ولی دلم راضی نمی شد دیده بردارم از ضریحِ حبیبِ دلهای عاشقان (حضرت ارباب). یک پا پیش میگذاشتم، یک پا پس میکشیدم!
دلم طوفانی بود و چشمانم ابری، خُنکای نسیم حریمِ حرم در حائر حسینی فقط و فقط تسکین این دلِ غمزده بود که حالا باید برود! اما نه، دل بایست می ماند و تن می رفت...
خلاصه که در آن لحظه های آخر ناخودآگاه به یاد شما #زائران_نیابتی افتادم. دلم گرفت. بغضم آمد در گلو. اشکم جاری. دعایتان کردم و به نیابت از همگی تان سلام دادم به حضرت ارباب و گفتم ای سیدالشهدا زائران نیابتی ات را دریاب...
موقع خروج همه اش در این فکر بودم من که با هزینه خودم مشرف شده ام و فقط توفیقم این بود که در کانال شما عضو باشم به یادتان بودم، پس حتما زواری که با کمک شما عازم و مشرف می شوند در لحظات آخر (و بسا در تمام لحظات) یاد همگیِ شما باشند و دعاگوتان...
خوشا بر احوالتان و توفیقاتتان روزافزون باد...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#یا_ابا_عبدالله
پر نزد مرغِ نظر گر به ضریحت آقا،
از رَهِ دور سلامی به تو و عَبّاست...
🌸 @zaeranniabati 🌸
پر نزد مرغِ نظر گر به ضریحت آقا،
از رَهِ دور سلامی به تو و عَبّاست...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#قسمت
اگر به خاطر داشته باشید حکایت خانمی که قرار بود عتبات مشرف شود و پدر سالخورده اش که دستفروشی میکرد و بی تاب زیارت کربلا بود را خدمتتان عرض کردیم؛
و امروز حکایت تاخیر این تشرف را برایتان بازگو خواهیم کرد:
بعد از اینکه به خانم گفتیم انشاالله شما و پدرتان هوایی با هم مشرف می شوید و بروید سراغ کارهایتان؛ ما نیز کاروانی مناسب برایشان پیدا کردیم و خواستیم ثبت نام را انجام دهیم که متوجه شدیم متاسفانه پدر بیمار شده و در بیمارستان بستری هستند.
خیلی ناراحت بودند، حالا که همه چیز درست شده بود غصه می خوردند که چرا اینگونه شده و از زیارت جامانده اند!
نگرانی اصلی شان هم این بود نکند فرصت را به کل از دست بدهند و ما نوبتشان را به دیگران واگذار کنیم.
خیالشان را راحت کردیم که نوبتشان محفوظ خواهد ماند.
گفتیم: انشاالله خیر در این بوده؛ اگر می رفتید و حال پدر آنجا در کشور غریب دچار مشکل می شد، چه میکردید؟!
خلاصه قرار شد بعد از مرخص شدن پدر از بیمارستان زنگ بزنند.
مدتی گذشت خبری نشد؛ تماس گرفتیم که نگران شدیم!
گفتند: پدرشان بهترند و دوران نقاهت را می گذرانند،
و می خواستند با ما تماس بگیرند که متاسفانه همسرشان دچار سانحه شده اند و جفت چشمانشان شبکیه اش آسیب دیده و عمل کرده اند و وضعیتشان به گونه ای است که تا دو هفته باید کاملا افقی باشند و نمیتوانند از جا بلند شوند و ایشان هم باید از همسرشان پرستاری کنند...
بنده خدا خیلی ناراحت بود و نگران؛ همه اش می گفت بخدا بیایید خونه مون و ببینید؛ نمیدونم چرا اینجوری میشه مثل اینکه قسمتم نیست...
🌸 @zaeranniabati 🌸
اگر به خاطر داشته باشید حکایت خانمی که قرار بود عتبات مشرف شود و پدر سالخورده اش که دستفروشی میکرد و بی تاب زیارت کربلا بود را خدمتتان عرض کردیم؛
و امروز حکایت تاخیر این تشرف را برایتان بازگو خواهیم کرد:
بعد از اینکه به خانم گفتیم انشاالله شما و پدرتان هوایی با هم مشرف می شوید و بروید سراغ کارهایتان؛ ما نیز کاروانی مناسب برایشان پیدا کردیم و خواستیم ثبت نام را انجام دهیم که متوجه شدیم متاسفانه پدر بیمار شده و در بیمارستان بستری هستند.
خیلی ناراحت بودند، حالا که همه چیز درست شده بود غصه می خوردند که چرا اینگونه شده و از زیارت جامانده اند!
نگرانی اصلی شان هم این بود نکند فرصت را به کل از دست بدهند و ما نوبتشان را به دیگران واگذار کنیم.
خیالشان را راحت کردیم که نوبتشان محفوظ خواهد ماند.
گفتیم: انشاالله خیر در این بوده؛ اگر می رفتید و حال پدر آنجا در کشور غریب دچار مشکل می شد، چه میکردید؟!
خلاصه قرار شد بعد از مرخص شدن پدر از بیمارستان زنگ بزنند.
مدتی گذشت خبری نشد؛ تماس گرفتیم که نگران شدیم!
گفتند: پدرشان بهترند و دوران نقاهت را می گذرانند،
و می خواستند با ما تماس بگیرند که متاسفانه همسرشان دچار سانحه شده اند و جفت چشمانشان شبکیه اش آسیب دیده و عمل کرده اند و وضعیتشان به گونه ای است که تا دو هفته باید کاملا افقی باشند و نمیتوانند از جا بلند شوند و ایشان هم باید از همسرشان پرستاری کنند...
بنده خدا خیلی ناراحت بود و نگران؛ همه اش می گفت بخدا بیایید خونه مون و ببینید؛ نمیدونم چرا اینجوری میشه مثل اینکه قسمتم نیست...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#روایت
قال الصادق علیه السلام:
إِذَا کَانَ یَوْمُ عَرَفَةَ، اطَّلَعَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی زُوَّارِ قَبْرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ لَهُمُ: اسْتَأْنِفُوا، فَقَدْ غَفَرْتُ لَکُمْ؛ ثُمَّ یَجْعَلُ إِقَامَتَهُ عَلَی أَهْلِ عَرَفَاتٍ.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
آنگاه كه روز عرفه فرارسد، خداوند به زائرین امام حسین علیه السلام توجّه میكند و به آنها میگوید: (زندگانى را) از نو آغاز كنید، كه به راستى آمرزیده شدید؛ سپس به اهل عرفات توجه میکند.
📚کامل الزیارات، باب ۷۰، حدیث ۷
🌸 @zaeranniabati 🌸
قال الصادق علیه السلام:
إِذَا کَانَ یَوْمُ عَرَفَةَ، اطَّلَعَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی زُوَّارِ قَبْرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ لَهُمُ: اسْتَأْنِفُوا، فَقَدْ غَفَرْتُ لَکُمْ؛ ثُمَّ یَجْعَلُ إِقَامَتَهُ عَلَی أَهْلِ عَرَفَاتٍ.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
آنگاه كه روز عرفه فرارسد، خداوند به زائرین امام حسین علیه السلام توجّه میكند و به آنها میگوید: (زندگانى را) از نو آغاز كنید، كه به راستى آمرزیده شدید؛ سپس به اهل عرفات توجه میکند.
📚کامل الزیارات، باب ۷۰، حدیث ۷
🌸 @zaeranniabati 🌸
زائران نیابتی ۱۷۹
#قسمت اگر به خاطر داشته باشید حکایت خانمی که قرار بود عتبات مشرف شود و پدر سالخورده اش که دستفروشی میکرد و بی تاب زیارت کربلا بود را خدمتتان عرض کردیم؛ و امروز حکایت تاخیر این تشرف را برایتان بازگو خواهیم کرد: بعد از اینکه به خانم گفتیم انشاالله شما و پدرتان…
.
#نشد
یادتون هست خانم مستخدمه ای که ماههاست درگیر اینه که مشرف بشه و ماجراهای عجیبش رو براتون نوشتیم و بالا و پایینهایی که در این مدت صورت گرفت.
از همسرش که شفاگرفته ی ابالفضل علیه السلام بود تا دخترش که تازه به خانه بخت رفته بود و بیمار شده بود
و پدر سالخورده ش که میخواست با دخترش مشرف شود و بیمارستانی شد و ...
و آخرین اتفاق عمل جراحی چشمان شوهرش که باید دو هفته استراحت مطلق میکرد و ناچار ایشون بایستی از شوهرشون پرستاری می کردن و قرار بود...
خلاصه وقتی تماس گرفتیم که تاریخ نهایی را اوکی کنیم و پیش ثبت نام رو انجام بدیم، گفتن...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#نشد
یادتون هست خانم مستخدمه ای که ماههاست درگیر اینه که مشرف بشه و ماجراهای عجیبش رو براتون نوشتیم و بالا و پایینهایی که در این مدت صورت گرفت.
از همسرش که شفاگرفته ی ابالفضل علیه السلام بود تا دخترش که تازه به خانه بخت رفته بود و بیمار شده بود
و پدر سالخورده ش که میخواست با دخترش مشرف شود و بیمارستانی شد و ...
و آخرین اتفاق عمل جراحی چشمان شوهرش که باید دو هفته استراحت مطلق میکرد و ناچار ایشون بایستی از شوهرشون پرستاری می کردن و قرار بود...
خلاصه وقتی تماس گرفتیم که تاریخ نهایی را اوکی کنیم و پیش ثبت نام رو انجام بدیم، گفتن...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#صلی_الله_علیک_یا_امیرالمومنین
#صلی_الله_علیک_یا_صاحب_الزمان
آمد غدیر عیدی ما، چهره باز کن
با ما شکستگان نفسی ترک ناز کن
آمد غدیر عیدی ما عُهدهٔ شماست
با خاک زیر پات سرم سرفراز کن
آمد غدیر پرده ز رخ بر فکن بیا
فکری به حال مردم پر سوز و ساز کن
آمد غدیر صاحب این جشن ها تویی
اکراممان به رسم مردم مهمان نواز کن
عید است و ما گدا و تو آقا و سروری
لطفی به دستهای به سویت دراز کن
آمد غدیر چاره عالم به دست توست
رحمی به حال مردم بی چاره ساز کن
ای صد مسیح زنده به تو، یا، حیات ده
یا خود بیا به پیکر بی جان نماز کن
جان از نیاز دیدن رویت به لب رسید
از ما بیا تو رفع همین یک نیاز کن
«سامان» گدا صفت به درت سر نهاده است
آمد غدیر عیدی ما، چهره باز کن
🌸 @zaeranniabati 🌸
#صلی_الله_علیک_یا_صاحب_الزمان
آمد غدیر عیدی ما، چهره باز کن
با ما شکستگان نفسی ترک ناز کن
آمد غدیر عیدی ما عُهدهٔ شماست
با خاک زیر پات سرم سرفراز کن
آمد غدیر پرده ز رخ بر فکن بیا
فکری به حال مردم پر سوز و ساز کن
آمد غدیر صاحب این جشن ها تویی
اکراممان به رسم مردم مهمان نواز کن
عید است و ما گدا و تو آقا و سروری
لطفی به دستهای به سویت دراز کن
آمد غدیر چاره عالم به دست توست
رحمی به حال مردم بی چاره ساز کن
ای صد مسیح زنده به تو، یا، حیات ده
یا خود بیا به پیکر بی جان نماز کن
جان از نیاز دیدن رویت به لب رسید
از ما بیا تو رفع همین یک نیاز کن
«سامان» گدا صفت به درت سر نهاده است
آمد غدیر عیدی ما، چهره باز کن
🌸 @zaeranniabati 🌸
#صلی_الله_علیک_یا_امیرالمومنین
#صلی_الله_علیک_یا_فاطمه_الزهرا
تصور کن چه جانم جانمی میگفت زهرا
زمانی که پیمبر دست مولا را گرفت بالا
🌸 @zaeranniabati 🌸
#صلی_الله_علیک_یا_فاطمه_الزهرا
تصور کن چه جانم جانمی میگفت زهرا
زمانی که پیمبر دست مولا را گرفت بالا
🌸 @zaeranniabati 🌸
#صلی_الله_علیک_یا_ابالحسن
تنها امیرِ هر دو جهان گشته مرتضی
کوریِّ چشمِ دوّمی و آن زنِ حسود
🌸 @zaeranniabati 🌸
تنها امیرِ هر دو جهان گشته مرتضی
کوریِّ چشمِ دوّمی و آن زنِ حسود
🌸 @zaeranniabati 🌸
#روایت_غدیر
یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد...
از امام باقر عليهالسّلام نقل است که فرمودند:
هنگامی كه رسولخدا صلّىاللّٰهعليهوآله در روز #غدير، دست #على عليهالسّلام را گرفت،
#ابلیس در ميان سپاهيانش نعرهای برآورد که هيچ يک از آنها چه در خشكى و چه دريا نماند مگر آنكه [در پى فریاد او] به سويش آمد.
پس گفتند: اى آقا و مولا؛ چه بر سر شما آمده است؟
ما هرگز از تو فریادی دهشتناکتر از اين نشنيده بوديم.
پس او به آنها گفت:
اين پيامبر كارى كرد كه اگر تکمیل گردد، ديگر [هیچگاه] خداوند [توسط کسی] نافرمانى نمیشود.
...
پس هنگامى كه پيامبر صلّىاللّٰهعليهوآله وفات یافتند و مردم به جاى على عليهالسّلام، فرد ديگرى را به امامت اقامه کردند،
شيطان تاج شاهى بر سر نهاد و منبرى بر پا داشت و روى متکایی نشسته، پيادگان و سوارگان [از سپاهش] را جمع کرده و سپس گفت:
شادى كنيد، كه تا امام [حضرت #صاحبالزمان صلواتاللهعلیه]
#قیام نکند، دیگر از خداوند اطاعت نخواهد شد.
📜 کافی، جلد ۸، صفحه ۳۴۴
🌸 @zaeranniabati 🌸
یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد...
از امام باقر عليهالسّلام نقل است که فرمودند:
هنگامی كه رسولخدا صلّىاللّٰهعليهوآله در روز #غدير، دست #على عليهالسّلام را گرفت،
#ابلیس در ميان سپاهيانش نعرهای برآورد که هيچ يک از آنها چه در خشكى و چه دريا نماند مگر آنكه [در پى فریاد او] به سويش آمد.
پس گفتند: اى آقا و مولا؛ چه بر سر شما آمده است؟
ما هرگز از تو فریادی دهشتناکتر از اين نشنيده بوديم.
پس او به آنها گفت:
اين پيامبر كارى كرد كه اگر تکمیل گردد، ديگر [هیچگاه] خداوند [توسط کسی] نافرمانى نمیشود.
...
پس هنگامى كه پيامبر صلّىاللّٰهعليهوآله وفات یافتند و مردم به جاى على عليهالسّلام، فرد ديگرى را به امامت اقامه کردند،
شيطان تاج شاهى بر سر نهاد و منبرى بر پا داشت و روى متکایی نشسته، پيادگان و سوارگان [از سپاهش] را جمع کرده و سپس گفت:
شادى كنيد، كه تا امام [حضرت #صاحبالزمان صلواتاللهعلیه]
#قیام نکند، دیگر از خداوند اطاعت نخواهد شد.
📜 کافی، جلد ۸، صفحه ۳۴۴
🌸 @zaeranniabati 🌸
#صلی_الله_علیک_یا_اباالحسن
عکس ارسالی توسط یکی از اعضای کانال که به نیابت از شما دیشب به اقا امیرالمومنین سلام دادن...
🌸 @zaeranniabati 🌸
عکس ارسالی توسط یکی از اعضای کانال که به نیابت از شما دیشب به اقا امیرالمومنین سلام دادن...
🌸 @zaeranniabati 🌸
Forwarded from گروه فرهنگیهنری مسلم 🎭
مباهله روز فخرشیعه بر عالم مبارک.
زمانی که دیگر برهان واستدلال کارساز نمی باشد اراده خدا قدرت نمایی می کند
⚡️مباهله یعنی اراده خدا بر این است که اهل بیت علیهم السلام در دستگاه ربوبیت بی همتا باشند.
زمانی که دیگر برهان واستدلال کارساز نمی باشد اراده خدا قدرت نمایی می کند
⚡️مباهله یعنی اراده خدا بر این است که اهل بیت علیهم السلام در دستگاه ربوبیت بی همتا باشند.
#از_حرم_تا_حرم
چند روزی هست ازم پیگیری میکنه؛
هر دفعه که زنگ میزنه، میگه شرمنده م روم سیاه، ولی دلم شور میزنه جابمونم! آخه باورم نمیشه دارم کربلایی میشم!!!
بهش گفتم اقاجواد دلت قرص باشه، هروقت کاروانتون معلوم بشه بهتون خبر میدم؛
انقد حالم عوض شده بود که همه ش تُنِ صداش تو گوشم بود.
امروز صبح فقط منتظر عقربه های ساعت بودم که هشت رو نشون بده تا بتونم با آژانس تماس بگیرم...
بالاخره کاروانشون معلوم شد و با اقاجواد تماس گرفتم.
گفتم: بزرگوار سفارشتون رو به #مدیر_کاروان کردم که حاج اقا حواستون باشه این دو زائر دفعه اولشونه که مشرف میشن؛ هر جا لازمه براشون توضیحات بدین و بیشتر از باقی هواشون رو داشته باشین؛
بعدش اقای مدیر که یه حاج اقای جاافتاده ای بود، فقط یه جمله گفت:
"اینها #میهمان_سیدالشهدا هستن و من نوکرشونم، هر کاری از دستم بربیاد دریغ نمیکنم."
بنده خدا کلی تشکر کرد و گفت کاشکی میتونستم از نزدیک ببینمتون و تشکر کنم؛
گفتم من هیچ کاره م، فقط یادت باشه هفته دیگه شب جمعه #بین_الحرمین به نیابت از اعضای گروهمون حتما سلام بدی...
تلفن رو قطع کرد؛
چند دقیقه بیشتر نگذشته بود، من هنوز بغض تو گلوم بود که دوباره زنگ زد:
گفت اومدم روبروی حرم #حضرت_معصومه که به نیابت از شما سلام بدم! اصلا اقا چرا من سلام بدم، گوشی رو میگیرم سمت حرم خودتون سلام بدین...
دیگه نمیتونستم صحبت کنم،
تو اون لحضه نیت کردم و به نیابت از همه شما سلام دادم...
🌸 @zaeranniabati 🌸
چند روزی هست ازم پیگیری میکنه؛
هر دفعه که زنگ میزنه، میگه شرمنده م روم سیاه، ولی دلم شور میزنه جابمونم! آخه باورم نمیشه دارم کربلایی میشم!!!
بهش گفتم اقاجواد دلت قرص باشه، هروقت کاروانتون معلوم بشه بهتون خبر میدم؛
انقد حالم عوض شده بود که همه ش تُنِ صداش تو گوشم بود.
امروز صبح فقط منتظر عقربه های ساعت بودم که هشت رو نشون بده تا بتونم با آژانس تماس بگیرم...
بالاخره کاروانشون معلوم شد و با اقاجواد تماس گرفتم.
گفتم: بزرگوار سفارشتون رو به #مدیر_کاروان کردم که حاج اقا حواستون باشه این دو زائر دفعه اولشونه که مشرف میشن؛ هر جا لازمه براشون توضیحات بدین و بیشتر از باقی هواشون رو داشته باشین؛
بعدش اقای مدیر که یه حاج اقای جاافتاده ای بود، فقط یه جمله گفت:
"اینها #میهمان_سیدالشهدا هستن و من نوکرشونم، هر کاری از دستم بربیاد دریغ نمیکنم."
بنده خدا کلی تشکر کرد و گفت کاشکی میتونستم از نزدیک ببینمتون و تشکر کنم؛
گفتم من هیچ کاره م، فقط یادت باشه هفته دیگه شب جمعه #بین_الحرمین به نیابت از اعضای گروهمون حتما سلام بدی...
تلفن رو قطع کرد؛
چند دقیقه بیشتر نگذشته بود، من هنوز بغض تو گلوم بود که دوباره زنگ زد:
گفت اومدم روبروی حرم #حضرت_معصومه که به نیابت از شما سلام بدم! اصلا اقا چرا من سلام بدم، گوشی رو میگیرم سمت حرم خودتون سلام بدین...
دیگه نمیتونستم صحبت کنم،
تو اون لحضه نیت کردم و به نیابت از همه شما سلام دادم...
🌸 @zaeranniabati 🌸
زائران نیابتی ۱۷۹
#از_حرم_تا_حرم چند روزی هست ازم پیگیری میکنه؛ هر دفعه که زنگ میزنه، میگه شرمنده م روم سیاه، ولی دلم شور میزنه جابمونم! آخه باورم نمیشه دارم کربلایی میشم!!! بهش گفتم اقاجواد دلت قرص باشه، هروقت کاروانتون معلوم بشه بهتون خبر میدم؛ انقد حالم عوض شده بود که…
.
سلام علیکم
شب خوش
انشاالله #فردا ساعت ۸ صبح از میدان آزادی کاروانی حرکت خواهد کرد که دو نفر از زائرانش (از اهالی شهر مقدس قم) به #نیابت از ما مشرف میشوند.
به لطف ارباب هم امشب زائر بین الحرمین هستیم هم هفته آینده؛
امشب یکی از اعضای کانال و هفته آینده هم دو زائر نیابتی...
بزودی #گزارش این بزرگواران تقدیم حضورتان خواهد شد.
مقداری از #هزینه این دو زائر هم هنوز تامین نشده که فردا عرض میکنیم.
و اما نکته مهم
زواری که مشرف میشوند، به #نیابت از #اعضای_کانال (چه افرادی که کمک میکنند و چه افرادی که کمکی نمیکنند) #زیارت میکنند.
لذا تقاضا داریم #دوستان_و_آشنایان خود را در این کانال #عضو بفرمایید تا افراد بیشتری ازین فیض عظیم بهره مند شوند.
التماس دعا
یاعلی
🌸 @zaeranniabati 🌸
سلام علیکم
شب خوش
انشاالله #فردا ساعت ۸ صبح از میدان آزادی کاروانی حرکت خواهد کرد که دو نفر از زائرانش (از اهالی شهر مقدس قم) به #نیابت از ما مشرف میشوند.
به لطف ارباب هم امشب زائر بین الحرمین هستیم هم هفته آینده؛
امشب یکی از اعضای کانال و هفته آینده هم دو زائر نیابتی...
بزودی #گزارش این بزرگواران تقدیم حضورتان خواهد شد.
مقداری از #هزینه این دو زائر هم هنوز تامین نشده که فردا عرض میکنیم.
و اما نکته مهم
زواری که مشرف میشوند، به #نیابت از #اعضای_کانال (چه افرادی که کمک میکنند و چه افرادی که کمکی نمیکنند) #زیارت میکنند.
لذا تقاضا داریم #دوستان_و_آشنایان خود را در این کانال #عضو بفرمایید تا افراد بیشتری ازین فیض عظیم بهره مند شوند.
التماس دعا
یاعلی
🌸 @zaeranniabati 🌸
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#صلی_الله_علیک_ورحمه_الله_وبرکاته
عکس ارسالی توسط یکی از اعضای کانال که به #نیابت از شما بزرگواران دیشب ( #شب_جمعه ) به اقا سیدالشهدا سلام دادن...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#صلی_الله_علیک_ورحمه_الله_وبرکاته
عکس ارسالی توسط یکی از اعضای کانال که به #نیابت از شما بزرگواران دیشب ( #شب_جمعه ) به اقا سیدالشهدا سلام دادن...
🌸 @zaeranniabati 🌸