Forwarded from گروه فرهنگیهنری مسلم 🎭
🏴 السلام علیک یا مولاتنا یا فاطمه
نوانمایش «صورتهای تاریک» به مناسبت ایام فاطمیه در پردیس تئاتر تهران، به روی صحنه می رود.
🌸منتظر دیدارتان هستیم.
رزرو رایگان کارت ورود:
@moslemgroupbot⬅️
📆از ۱۶ تا ۲۰ بهمن
📌مکان: https://goo.gl/maps/8c7fEMvaAfv
🎭گروه فرهنگی مسلم
نوانمایش «صورتهای تاریک» به مناسبت ایام فاطمیه در پردیس تئاتر تهران، به روی صحنه می رود.
🌸منتظر دیدارتان هستیم.
رزرو رایگان کارت ورود:
@moslemgroupbot⬅️
📆از ۱۶ تا ۲۰ بهمن
📌مکان: https://goo.gl/maps/8c7fEMvaAfv
🎭گروه فرهنگی مسلم
#دلنوشته
#داستان_سفر
وداع کربلا...
توی گرگ و میشِ آسمونِ کربلا، دل رو به بینالحرمین هدیه دادیم و رو به این قسمت از بهشتِ خدا رویِ زمین تعظیم کردیم، اما #خداحافظی نه!
گفتم آقا ازتون خواستم واسطه ظهور آقامون بشین، زیر قبهٔ حرم شما برای این حاجتم نماز خوندم و میدونم که هر دعای خیری زیر قبهٔ حرم #اربابم برآورده ست؛
پس حالا خداحافظی نمیکنم، فقط میرم که اگه لایق باشم با خانواده م به زودیِ زود انشاءالله #پشت_سر_آقام برگردم برای پابوس...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#داستان_سفر
وداع کربلا...
توی گرگ و میشِ آسمونِ کربلا، دل رو به بینالحرمین هدیه دادیم و رو به این قسمت از بهشتِ خدا رویِ زمین تعظیم کردیم، اما #خداحافظی نه!
گفتم آقا ازتون خواستم واسطه ظهور آقامون بشین، زیر قبهٔ حرم شما برای این حاجتم نماز خوندم و میدونم که هر دعای خیری زیر قبهٔ حرم #اربابم برآورده ست؛
پس حالا خداحافظی نمیکنم، فقط میرم که اگه لایق باشم با خانواده م به زودیِ زود انشاءالله #پشت_سر_آقام برگردم برای پابوس...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته
#داستان_سفر
سامرای امام زمان، شهر غربت و غم...
حالا به یقین میدانم غم انگیزترین زیارت بعد از زیارت ائمه بقیع، زیارت امامین عسکریین در سامرا ست...
و این شاید آقا، گوشه ای نمایان از دلایل غیبت شماست که برای شیعیانتان به ودیعه گذاشتهاید؛
که بدانیم و بفهمیم جهان سالهای سال است لیاقت آرامشِ زندگی زیر سایه خورشید وجودتان را ندارد...😭
آقا جان
اینجا شنیدم که بعد از ظهور در مسجد سهله اقامت خواهید فرمود و در مسجد کوفه حکومت الهی برپا میدارید؛
و من هنوز غرق در دریای احساس لذت و #آرامش زیارتِ مسجد کوفه و سهله بودم که #دلهره محلهٔ عسکریون سامرا، جای گلوله ها به روی دیوارها و صدای گاه و بیگاه رژهٔ چکمه های نظامیان بر زمینِ سامرا به یادم آورد سایهٔ پدر بر سر این دنیا نیست و صاحب ما روی از همهٔ ما برداشته و رخ در پردهٔ حجاب ِغیبت کبری کشیده ست...😭
سامرا شهر غم و شهر سقفهای آوار شده...
شهر ستونهایی پر از زخم گلوله...
سامرا شهر شماست آقاجان...
خانه شما و پدر نازنین شما و جد بزرگوار شماست...
انگار این روزها تاریخ دوباره تکرار میشود؛
تاریخِ تجمع نظامیان در شهر شما...
تاریخِ محاصره...
تاریخ دلهره و دلشورهٔ شیعه...
و تاریخِ #حسرت_دیدارتان
آقا بیا که همه منتظر منتقم خون سیزده معصوم هستیم تا در اطاعت از شما پا در رکاب کنیم...
حقیقتش را بگویم مولاجان؟!
در نبود شما هیچکدام از ما دل ماندن نداشتیم،
در حسرت دیدن روی صاحبخانه پا در شهر شما گذاشتیم!😔
به پابوس پدر نازنین و جد بزرگوارتان نائل شدیم، اما #جای_خالی شما بدجور ته دلمان را خالی میکرد...
آخر ما بندگان بیپناه شما در محلهٔ نظامیان سامرا به امید پناه نازنین پدرمان قدم گذاشته بودیم، اما انگار ما هنوز لایق نشدیم، شاید فردا شاید فردایی دیگر، شاید...
🌸 @zaeranniabati🌸
#داستان_سفر
سامرای امام زمان، شهر غربت و غم...
حالا به یقین میدانم غم انگیزترین زیارت بعد از زیارت ائمه بقیع، زیارت امامین عسکریین در سامرا ست...
و این شاید آقا، گوشه ای نمایان از دلایل غیبت شماست که برای شیعیانتان به ودیعه گذاشتهاید؛
که بدانیم و بفهمیم جهان سالهای سال است لیاقت آرامشِ زندگی زیر سایه خورشید وجودتان را ندارد...😭
آقا جان
اینجا شنیدم که بعد از ظهور در مسجد سهله اقامت خواهید فرمود و در مسجد کوفه حکومت الهی برپا میدارید؛
و من هنوز غرق در دریای احساس لذت و #آرامش زیارتِ مسجد کوفه و سهله بودم که #دلهره محلهٔ عسکریون سامرا، جای گلوله ها به روی دیوارها و صدای گاه و بیگاه رژهٔ چکمه های نظامیان بر زمینِ سامرا به یادم آورد سایهٔ پدر بر سر این دنیا نیست و صاحب ما روی از همهٔ ما برداشته و رخ در پردهٔ حجاب ِغیبت کبری کشیده ست...😭
سامرا شهر غم و شهر سقفهای آوار شده...
شهر ستونهایی پر از زخم گلوله...
سامرا شهر شماست آقاجان...
خانه شما و پدر نازنین شما و جد بزرگوار شماست...
انگار این روزها تاریخ دوباره تکرار میشود؛
تاریخِ تجمع نظامیان در شهر شما...
تاریخِ محاصره...
تاریخ دلهره و دلشورهٔ شیعه...
و تاریخِ #حسرت_دیدارتان
آقا بیا که همه منتظر منتقم خون سیزده معصوم هستیم تا در اطاعت از شما پا در رکاب کنیم...
حقیقتش را بگویم مولاجان؟!
در نبود شما هیچکدام از ما دل ماندن نداشتیم،
در حسرت دیدن روی صاحبخانه پا در شهر شما گذاشتیم!😔
به پابوس پدر نازنین و جد بزرگوارتان نائل شدیم، اما #جای_خالی شما بدجور ته دلمان را خالی میکرد...
آخر ما بندگان بیپناه شما در محلهٔ نظامیان سامرا به امید پناه نازنین پدرمان قدم گذاشته بودیم، اما انگار ما هنوز لایق نشدیم، شاید فردا شاید فردایی دیگر، شاید...
🌸 @zaeranniabati🌸
#دلنوشته
#داستان_سفر
بوی حرم امام رضا...
دلگیر و غصه دار از غربت سامرا به محضر آقا امام هادی علیه السلام و آقا امام عسکری علیه السلام ادب کردیم و به امید پابوسی امامین کاظمین رو به شهر ائمهٔ باب الحوائج...
رفتیم تا التماس کنیم برای فرج مولایمان واسطه ظهور شوند تا جهان و جهانیان از درد بی سروری و بی یاوری رهایی یابند.
در کاظمین اما غم غربت بیشتر است!!!
اینجا خبری از نظامیان و جنگ و محاصره نیست اما،
زائر اینجا هم شوق زیارت دارد و هم غم رفتن!
به پابوسی آقا امام موسی بن جعفر علیه السلام و آقا امام جواد علیه السلام که نائل میشوی احساس آرامشی انگار تو را در پناه خود میگیرد.
احساس آرامشِ بودن زیر سقفی آشنا
انگار بارها اینجا و در این صحن و سرا میهمان بودهای!
حتی رنگ فرشها و کاشیها، صدای زنگ ساعت بزرگ حرم چه آشناست!!!
چقدر اینجا شبیه #حرم_امام_رضا علیه السلام است و چقدر ایرانی در این حرم احساس قرابت دارد و این شاید، معجزه شما فرزندان خانم جانم حضرت زهراست که با این احساس آشنا به سانِ کودکی، دلِ ما را به یاد میهمانی که در وطن داریم، هواییِ حرم امام رضا میکنید تا راضی به رفتن شویم وگرنه ما کجا و تاب و توانِ جدایی شما...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#داستان_سفر
بوی حرم امام رضا...
دلگیر و غصه دار از غربت سامرا به محضر آقا امام هادی علیه السلام و آقا امام عسکری علیه السلام ادب کردیم و به امید پابوسی امامین کاظمین رو به شهر ائمهٔ باب الحوائج...
رفتیم تا التماس کنیم برای فرج مولایمان واسطه ظهور شوند تا جهان و جهانیان از درد بی سروری و بی یاوری رهایی یابند.
در کاظمین اما غم غربت بیشتر است!!!
اینجا خبری از نظامیان و جنگ و محاصره نیست اما،
زائر اینجا هم شوق زیارت دارد و هم غم رفتن!
به پابوسی آقا امام موسی بن جعفر علیه السلام و آقا امام جواد علیه السلام که نائل میشوی احساس آرامشی انگار تو را در پناه خود میگیرد.
احساس آرامشِ بودن زیر سقفی آشنا
انگار بارها اینجا و در این صحن و سرا میهمان بودهای!
حتی رنگ فرشها و کاشیها، صدای زنگ ساعت بزرگ حرم چه آشناست!!!
چقدر اینجا شبیه #حرم_امام_رضا علیه السلام است و چقدر ایرانی در این حرم احساس قرابت دارد و این شاید، معجزه شما فرزندان خانم جانم حضرت زهراست که با این احساس آشنا به سانِ کودکی، دلِ ما را به یاد میهمانی که در وطن داریم، هواییِ حرم امام رضا میکنید تا راضی به رفتن شویم وگرنه ما کجا و تاب و توانِ جدایی شما...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته
#هوای_حرم
شب جمعه شب زیارت اربابه و من حالا خوب میدونم که توی اینهمه شب جمعه که تو تمام عمرم گذروندم شاید فقط همون یه شب جمعه رو #زندگی کردم.
همون شب جمعه ای که تو حرم ارباب سیدالشهداء علیه السلام سعادت زیارت و دعای دسته جمعی و نماز جماعت، اونم جلوی ورودی ضریح قسمتم شد.
هرچقدر بیشتر میگذره دلتنگتر از قبل، خاطرات و لحظه ها رو بیشتر و بیشتر جلوی چشمام میارم، مبادا که فراموش کنم اونچه که توی اون سفر دیدمو شنیدمو حس کردم؛
چشمامو میبندمو صحن طلای #حضرت_امیر رو میبینم، مشکی پوش عزای بانوی دوعالم، سلام میدمو میگم آقاجان برای عرض #تسلیت اومدم اینجوری ازم قبوله آقا؟ میگم آقا نشون به نشونه ی این لباس مشکی و چادر سیاهم شما رو به بزرگی غم امروزتون، اسم منم بین عزادارای غم حضرت مادر س بنویسید... و فقط یه آرزو واسه دیدن امام زمانم عج و...
توی دنیای خیالم پرواز میکنم به بهشت #بین_الحرمین، یاد لحظهی باز شدن پردهی جلوی ضریح ارباب دلمو از جا میکَنه بی اختیار سجده میکنمو سلام میدمو و میگم آقا جان پابوستون اومدم واسه عرض تسلیتِ غم حضرت مادر،
میگم آقا شنیدم، اگه کسی عزادار غم مادرش باشه هیچوقت اونایی که بهش تسلیت میگن رو فراموش نمیکنه!!!
یه کم این پا اون پا میکنمو بالاخره میگم آقاجان میشه از منم قبول کنید؟!!
من بچه سید نیستم اما فاطمیه که میاد دلم از غم مادرتون یه دنیا میگیره شما هم به حُرمت اسم مادرتون تسلیت منو قبول کنین! ... و یه آرزو واسه فرج آقام و...
تو خیالم از کنار تک تک نخلهای بین الحرمین رد میشمو و این بار با همه ی وجود، عطر حرم #حضرت_سقا باب الحوائج رو نفس میکشم سجده میکنمو سلام میدمو نزدیکتر میرم، میگم آقاجان شنیدم شما به اسم خانوم جانم حضرت زهرا س خیلی حساس هستین؟! اومدم برای عرض تسلیت آقا، میشه ازم قبول کنید؟ میشه منو ناامید نکنین؟ آخه ما ایرانیا با شما یه جور دیگه احساس قرابت داریم... و تنها یه آرزو واسه فرج مولام آقا صاحب الزمان عج و...
تو عالم خیالم چشم باز میکنمو خودمو جلوی دو گنبد طلایی زیبای #امامین_کاظمین علیهم السلام میبینم تو همون حال و هوا میگم اومدم تسلیت بگم غم بانوی دوعالم س رو و این بار قسمشون میدم به شفاعت آقام #امام_رضا که قبول کنن و همون یه حاجتو آرزوی منو اجابت کنن، دستمو روی قلبم میذارم چشمامو میبندمو همون یه آرزو...
چشم که باز میکنم تا چشم کار میکنه دیوار بتنی و ایست بازرسی و گشت و سرباز و تفنگ و اسلحه و جای تیر روی دیوارها یادم میاره که اینجا #سامرا ست خونه ی آقامه خونه ای که حالا بیشتر از هزار سال میشه که صاحب خونه، دلگیر از همسایه ها و گاهی حتی بعضی از مهموناش ازشون رو برگرفته و در حجاب غیبت رخ پوشیده؛
تو دلم یهو خالی میشه دلم بدجور میریزه دلهره ی تنهایی شیعه میون این دنیای بزرگ که پر از جنگه و توپ و تفنگ به دلم چنگ میزنه حالم دگرگون میشه از حال یتیمیِ شیعه، وقتی پدر هست و ما لایق نشدیم هنوز...
آهسته و محتاط بین دیوارهای بتنی شهر سلام میدمو جلو میرم،
گنبد طلایی امامین عسکریین علیهم السلام رو که میبینم میگم اومدم تسلیت بگم برای غم شهادت سرور بانوان و فخر عالمیان خانوم جانم حضرت زهرا سلام الله علیها
تو دلم میگم #آقا بیا برای #انتقام بازو و پهلوی شکسته ی مادر و دستان به ناحق بستهی پدر بعد از سقیفه، آقا جان بیا که شما تنها منتقم حضرت زهرا هستی....
تو همون حال و هوا به خودم میگم خوبیش اینه که تو #خواب و خیال برعکس بیداری میشه ساعتها روبروی این گنبد و ضریح زیبا نشستو درددل کرد با امامین عسکریین علیهم السلام میشه سرِ صبر و فراغت شِکوه کرد از تنهایی و #غربت شیعه، میشه سر فرصت نشست و استغاثه کرد و #اشک ریخت و التماس کرد که واسطه ی پایان این انتظار تلخ باشند، میشه زیر پای این نازنین مادر التماس کرد برای دیدن آن بهترین فرزند و برآورده شدن همون یه آرزو...
و باز هم منو همون یه آرزو...
آرزوی فرج...
الهی عجل عجل عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر
🌸 @zaeranniabati 🌸
#هوای_حرم
شب جمعه شب زیارت اربابه و من حالا خوب میدونم که توی اینهمه شب جمعه که تو تمام عمرم گذروندم شاید فقط همون یه شب جمعه رو #زندگی کردم.
همون شب جمعه ای که تو حرم ارباب سیدالشهداء علیه السلام سعادت زیارت و دعای دسته جمعی و نماز جماعت، اونم جلوی ورودی ضریح قسمتم شد.
هرچقدر بیشتر میگذره دلتنگتر از قبل، خاطرات و لحظه ها رو بیشتر و بیشتر جلوی چشمام میارم، مبادا که فراموش کنم اونچه که توی اون سفر دیدمو شنیدمو حس کردم؛
چشمامو میبندمو صحن طلای #حضرت_امیر رو میبینم، مشکی پوش عزای بانوی دوعالم، سلام میدمو میگم آقاجان برای عرض #تسلیت اومدم اینجوری ازم قبوله آقا؟ میگم آقا نشون به نشونه ی این لباس مشکی و چادر سیاهم شما رو به بزرگی غم امروزتون، اسم منم بین عزادارای غم حضرت مادر س بنویسید... و فقط یه آرزو واسه دیدن امام زمانم عج و...
توی دنیای خیالم پرواز میکنم به بهشت #بین_الحرمین، یاد لحظهی باز شدن پردهی جلوی ضریح ارباب دلمو از جا میکَنه بی اختیار سجده میکنمو سلام میدمو و میگم آقا جان پابوستون اومدم واسه عرض تسلیتِ غم حضرت مادر،
میگم آقا شنیدم، اگه کسی عزادار غم مادرش باشه هیچوقت اونایی که بهش تسلیت میگن رو فراموش نمیکنه!!!
یه کم این پا اون پا میکنمو بالاخره میگم آقاجان میشه از منم قبول کنید؟!!
من بچه سید نیستم اما فاطمیه که میاد دلم از غم مادرتون یه دنیا میگیره شما هم به حُرمت اسم مادرتون تسلیت منو قبول کنین! ... و یه آرزو واسه فرج آقام و...
تو خیالم از کنار تک تک نخلهای بین الحرمین رد میشمو و این بار با همه ی وجود، عطر حرم #حضرت_سقا باب الحوائج رو نفس میکشم سجده میکنمو سلام میدمو نزدیکتر میرم، میگم آقاجان شنیدم شما به اسم خانوم جانم حضرت زهرا س خیلی حساس هستین؟! اومدم برای عرض تسلیت آقا، میشه ازم قبول کنید؟ میشه منو ناامید نکنین؟ آخه ما ایرانیا با شما یه جور دیگه احساس قرابت داریم... و تنها یه آرزو واسه فرج مولام آقا صاحب الزمان عج و...
تو عالم خیالم چشم باز میکنمو خودمو جلوی دو گنبد طلایی زیبای #امامین_کاظمین علیهم السلام میبینم تو همون حال و هوا میگم اومدم تسلیت بگم غم بانوی دوعالم س رو و این بار قسمشون میدم به شفاعت آقام #امام_رضا که قبول کنن و همون یه حاجتو آرزوی منو اجابت کنن، دستمو روی قلبم میذارم چشمامو میبندمو همون یه آرزو...
چشم که باز میکنم تا چشم کار میکنه دیوار بتنی و ایست بازرسی و گشت و سرباز و تفنگ و اسلحه و جای تیر روی دیوارها یادم میاره که اینجا #سامرا ست خونه ی آقامه خونه ای که حالا بیشتر از هزار سال میشه که صاحب خونه، دلگیر از همسایه ها و گاهی حتی بعضی از مهموناش ازشون رو برگرفته و در حجاب غیبت رخ پوشیده؛
تو دلم یهو خالی میشه دلم بدجور میریزه دلهره ی تنهایی شیعه میون این دنیای بزرگ که پر از جنگه و توپ و تفنگ به دلم چنگ میزنه حالم دگرگون میشه از حال یتیمیِ شیعه، وقتی پدر هست و ما لایق نشدیم هنوز...
آهسته و محتاط بین دیوارهای بتنی شهر سلام میدمو جلو میرم،
گنبد طلایی امامین عسکریین علیهم السلام رو که میبینم میگم اومدم تسلیت بگم برای غم شهادت سرور بانوان و فخر عالمیان خانوم جانم حضرت زهرا سلام الله علیها
تو دلم میگم #آقا بیا برای #انتقام بازو و پهلوی شکسته ی مادر و دستان به ناحق بستهی پدر بعد از سقیفه، آقا جان بیا که شما تنها منتقم حضرت زهرا هستی....
تو همون حال و هوا به خودم میگم خوبیش اینه که تو #خواب و خیال برعکس بیداری میشه ساعتها روبروی این گنبد و ضریح زیبا نشستو درددل کرد با امامین عسکریین علیهم السلام میشه سرِ صبر و فراغت شِکوه کرد از تنهایی و #غربت شیعه، میشه سر فرصت نشست و استغاثه کرد و #اشک ریخت و التماس کرد که واسطه ی پایان این انتظار تلخ باشند، میشه زیر پای این نازنین مادر التماس کرد برای دیدن آن بهترین فرزند و برآورده شدن همون یه آرزو...
و باز هم منو همون یه آرزو...
آرزوی فرج...
الهی عجل عجل عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر
🌸 @zaeranniabati 🌸
#صلی_الله_علیک_یافاطمه_الزهرا
حرف از وصیت است چرا؟! خوب میشوی
چشم و چراغ خانه ی ما،خوب میشوی
نبضت اگر چه فاطمه جان، کُند میزند
جدی نگیر بغض مرا، خوب میشوی
حرف مرا دوتا نکنی پیش بچه ها
من قول داده ام که شما خوب میشوی
جان حسن سفارش تابوت را نده
کوری چشم عایشه ها خوب میشوی
عجِّل وفاتی تو غرور مرا شکست
در شهر گفته ام همه جا، خوب میشوی
کافور و سدر دست علی میدهی چرا؟!
عطر خوش بهشت خدا، خوب میشوی
گفتم که کار میدهد این زخم دست ما
گفتی که بی طبیب و دوا خوب میشوی
مویت اگرچه سوخت، عروس منی هنوز
افتاده ای به گریه چرا؟! خوب میشوی
شاعر: وحید قاسمی
#فاطمیه_دوم
🌸 @zaeranniabati 🌸
حرف از وصیت است چرا؟! خوب میشوی
چشم و چراغ خانه ی ما،خوب میشوی
نبضت اگر چه فاطمه جان، کُند میزند
جدی نگیر بغض مرا، خوب میشوی
حرف مرا دوتا نکنی پیش بچه ها
من قول داده ام که شما خوب میشوی
جان حسن سفارش تابوت را نده
کوری چشم عایشه ها خوب میشوی
عجِّل وفاتی تو غرور مرا شکست
در شهر گفته ام همه جا، خوب میشوی
کافور و سدر دست علی میدهی چرا؟!
عطر خوش بهشت خدا، خوب میشوی
گفتم که کار میدهد این زخم دست ما
گفتی که بی طبیب و دوا خوب میشوی
مویت اگرچه سوخت، عروس منی هنوز
افتاده ای به گریه چرا؟! خوب میشوی
شاعر: وحید قاسمی
#فاطمیه_دوم
🌸 @zaeranniabati 🌸
کلمینی یافاطمه (واحد)
حاج مهدی رسولی
📋فایل: کلمینی یا فاطمه (واحد سوزناک)
🎤مداح: حاج مهدی رسولی
⏰زمان: حدود ۶ دقیقه
#فاطمیه_دوم
🌸 @zaeranniabati🌸
🎤مداح: حاج مهدی رسولی
⏰زمان: حدود ۶ دقیقه
#فاطمیه_دوم
🌸 @zaeranniabati🌸
Arameshe Haram
NavayeYas.ir
📋فایل: نوایِ آرامشِ حرم
🎤کاری از گروه فرهنگی نوای یاس
🆔 @navayeyas
⏰زمان: حدود ۶ دقیقه
#فاطمیه_دوم
🌸 @zaeranniabati 🌸
🎤کاری از گروه فرهنگی نوای یاس
🆔 @navayeyas
⏰زمان: حدود ۶ دقیقه
#فاطمیه_دوم
🌸 @zaeranniabati 🌸
عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما گرامیان.
الحمدلله به لطف مادر سادات و همت شما هزینه این #سه_زائر
(زوار ۹۳ و ۹۴ و ۹۵) تامین شد...
و اما نکته اخر
زواری که مشرف میشوند، به #نیابت از #اعضای_کانال (چه افرادی که کمک میکنند و چه افرادی که کمکی نمیکنند) #زیارت میکنند.
لذا تقاضا داریم #دوستان_و_آشنایان خود را در این کانال #عضو بفرمایید تا افراد بیشتری ازین فیض عظیم بهره مند شوند.
التماس دعا
یاعلی
🌸 @zaeranniabati 🌸
الحمدلله به لطف مادر سادات و همت شما هزینه این #سه_زائر
(زوار ۹۳ و ۹۴ و ۹۵) تامین شد...
و اما نکته اخر
زواری که مشرف میشوند، به #نیابت از #اعضای_کانال (چه افرادی که کمک میکنند و چه افرادی که کمکی نمیکنند) #زیارت میکنند.
لذا تقاضا داریم #دوستان_و_آشنایان خود را در این کانال #عضو بفرمایید تا افراد بیشتری ازین فیض عظیم بهره مند شوند.
التماس دعا
یاعلی
🌸 @zaeranniabati 🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📋فایل: به تو از دور سلام...
🎤مداح: کربلایی محمدحسین پویانفر
⏰زمان: حدود ۱ دقیقه
#شب_جمعه_است
#هوایت_نکنم_میمیرم
🌸 @zaeranniabati🌸
🎤مداح: کربلایی محمدحسین پویانفر
⏰زمان: حدود ۱ دقیقه
#شب_جمعه_است
#هوایت_نکنم_میمیرم
🌸 @zaeranniabati🌸
#صلی_الله_علیک_یافاطمه_الزهرا
مادرم فاطمه باشد، پدرم شاه نجف
هر دو عالم به فدای پدر و مادر من...
🌸 @zaeranniabati 🌸
مادرم فاطمه باشد، پدرم شاه نجف
هر دو عالم به فدای پدر و مادر من...
🌸 @zaeranniabati 🌸
زائران نیابتی ۱۷۹
. سلام حکایت این خانم جوان و شوهرش را که به یاد دارید... دیشب این خانم، به خانمم زنگ زده بود و گریه میکرد... حال شوهرش بهتر شده و امکان سفر برایش مهیا شده؛ حتی زمینی! چه بايد مي گفتم. مدتي خانمم گوشي را نگه داشته بود و حرف نمي زد... بعد كه ازشون پرسيدم قضيه…
.
سلام
روزبخیر
حدود دوماه پیش این متن را نوشته بودم.
امروز مجدد و با دقت خواندم.
حالا در این شرایط اقتصادی که بدتر از آن موقع هم شده و هرکسی هم گرفتار البته...
سه زائری که صحبتش بود مشرف شدند و گزارشات زیبایشان را هم خواندیم و الحمدلله کل مبلغ که قرض کرده بودیم هم پرداخت شد.
و حالا دیگر ظاهرا دست تقدیر روزی این زوج جوان کرده و انشاالله عازمند و دعاگوی همه دوستان کانال...
هزینه ثبت نامشان را قرض کردیم و کارهایشان امضا شده و امروز پاسپورتهایشان را تحویل حج و زیارت دادیم که برود برای ویزا...
گرچه #شرایط_اقتصادی مناسب نیست اما خدایمان همان خداست و روزی ها نیز مقدر شده است، مادی یا معنوی اش...
حالا روزی این #زوج_جوان شده که مشرف شوند به #زیارت بهشت دنیا؛
و شاید روزیِ ما هم باشد که کمکشان کنیم در این راه...
🌸 @zaeranniabati 🌸
سلام
روزبخیر
حدود دوماه پیش این متن را نوشته بودم.
امروز مجدد و با دقت خواندم.
حالا در این شرایط اقتصادی که بدتر از آن موقع هم شده و هرکسی هم گرفتار البته...
سه زائری که صحبتش بود مشرف شدند و گزارشات زیبایشان را هم خواندیم و الحمدلله کل مبلغ که قرض کرده بودیم هم پرداخت شد.
و حالا دیگر ظاهرا دست تقدیر روزی این زوج جوان کرده و انشاالله عازمند و دعاگوی همه دوستان کانال...
هزینه ثبت نامشان را قرض کردیم و کارهایشان امضا شده و امروز پاسپورتهایشان را تحویل حج و زیارت دادیم که برود برای ویزا...
گرچه #شرایط_اقتصادی مناسب نیست اما خدایمان همان خداست و روزی ها نیز مقدر شده است، مادی یا معنوی اش...
حالا روزی این #زوج_جوان شده که مشرف شوند به #زیارت بهشت دنیا؛
و شاید روزیِ ما هم باشد که کمکشان کنیم در این راه...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#پیش_ازسفر
خدا جونم فقط یه هفته...
خدا جونم سالهای ساله که صبر کردم و صبر کردی
حالا که همه آرزوهام در حال برآورده شدنه، یه هفته فقط یه هفته دیگه مهلتم بده که شب جمعه بعد حرم ارباب بی کفن رو زیارت کنم...
این زوج جوان - ۹۶ و ۹۷ مین زوار نیابتی - یکشنبه آینده (۱۹اسفند) به سمت مرز مهران حرکت خواهند کرد و انشاءالله شب جمعه ی بعدی مهمان بین الحرمین حضرت سیدالشهدا علیه السلام خواهند بود
راستی یادمان نرود که نایب الزیاره این جمع هستند طبق قرار...
خدا رو شکر که دو زیارت دیگر هم در سال ۹۷ نصیبِ جمعمان شد.
بزودی گزارشهای مالی و گزارش سفر تقدیم حضورتان خواهد شد.
التماس دعا
یاعلی
🌸 @zaeranniabati 🌸
خدا جونم فقط یه هفته...
خدا جونم سالهای ساله که صبر کردم و صبر کردی
حالا که همه آرزوهام در حال برآورده شدنه، یه هفته فقط یه هفته دیگه مهلتم بده که شب جمعه بعد حرم ارباب بی کفن رو زیارت کنم...
این زوج جوان - ۹۶ و ۹۷ مین زوار نیابتی - یکشنبه آینده (۱۹اسفند) به سمت مرز مهران حرکت خواهند کرد و انشاءالله شب جمعه ی بعدی مهمان بین الحرمین حضرت سیدالشهدا علیه السلام خواهند بود
راستی یادمان نرود که نایب الزیاره این جمع هستند طبق قرار...
خدا رو شکر که دو زیارت دیگر هم در سال ۹۷ نصیبِ جمعمان شد.
بزودی گزارشهای مالی و گزارش سفر تقدیم حضورتان خواهد شد.
التماس دعا
یاعلی
🌸 @zaeranniabati 🌸
#پیش_ازسفر
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد...
الان چند دقیقه ای هست تلفن رو قطع کردم ولی گریه ام هنوز قطع نشده...😭
آخه در تمام مدت مکالمه خودم رو کنترل کرده بودم و بغضِ در گلوم رو با آب قورت میدادم...
امروز خانم زائر بهم زنگ زد...
بالاخره بعد از ۶ ماه که باهم مرتب در تماس بودیم امروز صدایش شور و شعف پیدا کرده بود...
با ذوق و شوق، تند تند و بدون وقفه داشت گزارش میداد که با مدیر و روحانی کاروانشون هماهنگ کردن برای فردا ساعت ۵ بعدازظهر که از قم حرکت کنند...
از حال خودش و شوهرش میگفت...
میگفت که هنوز باورم نمیشه دارم میرم...
در کمال ناامیدی بودم ولی حالا در عرض کمتر از یک هفته کارمون جور شده و قراره مشرف بشیم...
حکایت کارشون خیلی جالب بود...
وقتی مسئول امور مالی گروه فرمودن میتونن پولی رو #قرض کنن که این زوج رو بفرستیم کربلا؛ من فوری با خانم زائر تماس گرفتم تا تاریخ رو هماهنگ کنم.
گفتم چه تاریخی میتونید؟
خانم زائر گفت شوهرم ۱۸ اسفند وقت دکتر داره و بعدش آزادیم...
(یادتون هست که به دلیل بیماری همسرشون دفعه قبل نتونستن مشرف بشن)
میخواستیم حتما قبل سال نو این بزرگواران رو راهی کنیم؛ با نا امیدی به دفتر زنگ زدم که ببینم جا دارن یا نه!
الحمدلله گفتن یک کاروان برای حرکت در روز ۱۹ اسفند داریم...
تقویم رو نگاه کردم دیدم دقیقا این تاریخ، #شب_جمعه هم کربلا هستن😭😭
فقط مونده بود پاسپورت ها که در این وقت کم چه طوری باید از قم برای ثبت نام میرسید!
باز هم با نا امیدی با یکی از دوستان تماس گرفتم و او گفت همسرشون کاری براشون پیش اومده و دارن میان تهران😳
واقعا همه چیز به مدد ارباب جور شد...
واقعا یار خواسته بود....
در عرض چند ساعت همه کارها ردیف شد...
و حالا امروز ۱۸ اسفند است و فقط یک روز به وصال باقیست...
به خانم زائر گفتم امام حسین علیه السلام همه کارهاش حساب داره، صبر کرد تا در این ماه عزیز شما رو بخواد...
#ماه_رجب و این همه زیارت های عالی...
خانم زائر تشکر کرد و گفت ما همه چیز رو از شما #خانواده_زائران_نیابتی داریم. از همه تشکر کنید و بگید دعاگوشون هستیم.
گفتم ما همگی همه چیز رو از #امام_زمان علیه السلام داریم؛ از جانب ما دعا گوی #پدر عزیزمان باشید🙏
🌸 @zaeranniabati 🌸
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد...
الان چند دقیقه ای هست تلفن رو قطع کردم ولی گریه ام هنوز قطع نشده...😭
آخه در تمام مدت مکالمه خودم رو کنترل کرده بودم و بغضِ در گلوم رو با آب قورت میدادم...
امروز خانم زائر بهم زنگ زد...
بالاخره بعد از ۶ ماه که باهم مرتب در تماس بودیم امروز صدایش شور و شعف پیدا کرده بود...
با ذوق و شوق، تند تند و بدون وقفه داشت گزارش میداد که با مدیر و روحانی کاروانشون هماهنگ کردن برای فردا ساعت ۵ بعدازظهر که از قم حرکت کنند...
از حال خودش و شوهرش میگفت...
میگفت که هنوز باورم نمیشه دارم میرم...
در کمال ناامیدی بودم ولی حالا در عرض کمتر از یک هفته کارمون جور شده و قراره مشرف بشیم...
حکایت کارشون خیلی جالب بود...
وقتی مسئول امور مالی گروه فرمودن میتونن پولی رو #قرض کنن که این زوج رو بفرستیم کربلا؛ من فوری با خانم زائر تماس گرفتم تا تاریخ رو هماهنگ کنم.
گفتم چه تاریخی میتونید؟
خانم زائر گفت شوهرم ۱۸ اسفند وقت دکتر داره و بعدش آزادیم...
(یادتون هست که به دلیل بیماری همسرشون دفعه قبل نتونستن مشرف بشن)
میخواستیم حتما قبل سال نو این بزرگواران رو راهی کنیم؛ با نا امیدی به دفتر زنگ زدم که ببینم جا دارن یا نه!
الحمدلله گفتن یک کاروان برای حرکت در روز ۱۹ اسفند داریم...
تقویم رو نگاه کردم دیدم دقیقا این تاریخ، #شب_جمعه هم کربلا هستن😭😭
فقط مونده بود پاسپورت ها که در این وقت کم چه طوری باید از قم برای ثبت نام میرسید!
باز هم با نا امیدی با یکی از دوستان تماس گرفتم و او گفت همسرشون کاری براشون پیش اومده و دارن میان تهران😳
واقعا همه چیز به مدد ارباب جور شد...
واقعا یار خواسته بود....
در عرض چند ساعت همه کارها ردیف شد...
و حالا امروز ۱۸ اسفند است و فقط یک روز به وصال باقیست...
به خانم زائر گفتم امام حسین علیه السلام همه کارهاش حساب داره، صبر کرد تا در این ماه عزیز شما رو بخواد...
#ماه_رجب و این همه زیارت های عالی...
خانم زائر تشکر کرد و گفت ما همه چیز رو از شما #خانواده_زائران_نیابتی داریم. از همه تشکر کنید و بگید دعاگوشون هستیم.
گفتم ما همگی همه چیز رو از #امام_زمان علیه السلام داریم؛ از جانب ما دعا گوی #پدر عزیزمان باشید🙏
🌸 @zaeranniabati 🌸
زائران نیابتی ۱۷۹
#گزارش عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما زائران نیابتی عزیز. دو زائری که پیگیر کارشان بودیم یک زن و شوهر متدین بودند. اقای زائر مشکلات کمر درد داشتند و شرایطِ سفرِ زمینی تقریبا براشون غیر ممکن بود؛ اما به دلیل گران شدنِ فراتر از تصور ِکاروان های هوایی و…
.
#پیش_ازسفر
اولین قرار...
همانطور که قبلا گزارش مفصل این زوج خدمتتان تقدیم شده بود (پیش از اربعین).
این بزرگواران ساکن قم هستند.
البته به خاطر بحث شب جمعه کربلا و مطمئن بودنِ کاروان در این تاریخ، مجبور شدیم در کاروانی از تهران ثبت نام شان کنیم.
نگران بودیم که بندگان خدا باید تا تهران بیایند و به ترمینال بروند و معطلی داشته باشند و هزینه جداگانه بپردازند و...
اما الحمدلله دیشب با خبر شدیم که مدیر کاروانشان هم ساکن قم هستند و قرار شده با ایشان به عوارضی ساوه بروند و آنجا به کاروان ملحق شوند...
لطف ارباب از همین ابتدای سفر همراهشان است...
راستی شما #زائران_نیابتی هم همراهشان هستید. پس نیت کنید و با پای دل #همسفر این عزیزان باشید...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#پیش_ازسفر
اولین قرار...
همانطور که قبلا گزارش مفصل این زوج خدمتتان تقدیم شده بود (پیش از اربعین).
این بزرگواران ساکن قم هستند.
البته به خاطر بحث شب جمعه کربلا و مطمئن بودنِ کاروان در این تاریخ، مجبور شدیم در کاروانی از تهران ثبت نام شان کنیم.
نگران بودیم که بندگان خدا باید تا تهران بیایند و به ترمینال بروند و معطلی داشته باشند و هزینه جداگانه بپردازند و...
اما الحمدلله دیشب با خبر شدیم که مدیر کاروانشان هم ساکن قم هستند و قرار شده با ایشان به عوارضی ساوه بروند و آنجا به کاروان ملحق شوند...
لطف ارباب از همین ابتدای سفر همراهشان است...
راستی شما #زائران_نیابتی هم همراهشان هستید. پس نیت کنید و با پای دل #همسفر این عزیزان باشید...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#داستان_سفر
راستش ته دلم از اول یه کم نگرانی بود... متاسفانه دیروز زائرانِ ما به نجف نرسیدند!🤔
بندگان خدا را در مهران اسکان دادند.
بابت دلیلش موارد مختلفی تاکنون به ما گفته اند:
بعلت سفر رئیس جمهور مرز بسته شده بوده دیروز.
یا اینکه ویزای این گروه و کاروان حج و زیارتی نیامده بوده.
و موارد دیگر...
که البته دیگر مهم نبود و بندگان خدا دیشب را هم در #مهران ماندند مانند پریشب!
امروز صبح الحمدلله از مرز عبور کرده اند و گمانم دیگر به #نجف رسیده باشند.
پس ان شاالله زائرانِ نیابتیِ عزیز، نماز مغرب و عشاءِ خود را در صحنِ مولایمان امیرالمومنین علیه السلام خوانده اند.
اگرچه شمسا دیروز را جزءِ سفرِ زوار حساب نکرده اند و از روزهای نجف و کربلا کم نمیکنند؛ ولی متاسفانه قسمتمان زیارتِ شبِ جمعه کربلا نبود!😭
نکته ی جالب روحیه ی #شکرگزاری این زائران جوان است. دیشب که با آنها تلفنی صحبت می کردیم و می گفتیم که اذیت شدید. برایمان خیلی جالب بود که میگفتند:
"نه! خیلی هم خوب است. استراحت کردیم و انشاالله با حال بهتری به زیارت می رویم. این یک روز فرصت خوبی شد که دائم ذکر بگوییم و استغفار کنیم و با حال بهتری راهی دیار یار شویم."
به این روحیه ی شکرگزاری این زوار آفرین باید گفت...
🌸 @zaeranniabati 🌸
راستش ته دلم از اول یه کم نگرانی بود... متاسفانه دیروز زائرانِ ما به نجف نرسیدند!🤔
بندگان خدا را در مهران اسکان دادند.
بابت دلیلش موارد مختلفی تاکنون به ما گفته اند:
بعلت سفر رئیس جمهور مرز بسته شده بوده دیروز.
یا اینکه ویزای این گروه و کاروان حج و زیارتی نیامده بوده.
و موارد دیگر...
که البته دیگر مهم نبود و بندگان خدا دیشب را هم در #مهران ماندند مانند پریشب!
امروز صبح الحمدلله از مرز عبور کرده اند و گمانم دیگر به #نجف رسیده باشند.
پس ان شاالله زائرانِ نیابتیِ عزیز، نماز مغرب و عشاءِ خود را در صحنِ مولایمان امیرالمومنین علیه السلام خوانده اند.
اگرچه شمسا دیروز را جزءِ سفرِ زوار حساب نکرده اند و از روزهای نجف و کربلا کم نمیکنند؛ ولی متاسفانه قسمتمان زیارتِ شبِ جمعه کربلا نبود!😭
نکته ی جالب روحیه ی #شکرگزاری این زائران جوان است. دیشب که با آنها تلفنی صحبت می کردیم و می گفتیم که اذیت شدید. برایمان خیلی جالب بود که میگفتند:
"نه! خیلی هم خوب است. استراحت کردیم و انشاالله با حال بهتری به زیارت می رویم. این یک روز فرصت خوبی شد که دائم ذکر بگوییم و استغفار کنیم و با حال بهتری راهی دیار یار شویم."
به این روحیه ی شکرگزاری این زوار آفرین باید گفت...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#داستان_سفر
درست آخر دنیا...
بالاخره نجف را دیدم. نمردم و زنده ماندم. اجل مهلتم داد و من هم به #ایوان_طلا رسیدم.
راستش وقتی در مهران مشکل پیش آمد و یک شب پشت مرز ماندیم، در دلم هول و هراس نیامد و مطمئن بودم که زائر میشوم.
و حالا که صحن و سرای مولای مهربانم امیر مومنان علیه السلام را زیارت کردم، خیلی خوشحالم. خیلی سبکم. نمی دانم چطوری بگویم؟! در حال پروازم انگار! در آسمانها بال میزنم گویی!
نمیخواستم بگویم ولی عیبی ندارد دیگر من هم در #خانواده شما #زائران_نیابتی وارد شده ام و به کمک شما زائر شده ام. پس از یک خانواده هستیم. پس میگویم:
جایتان خالی! دیروز که برای اولین بار وارد حرم شدم، رفتم و گوشه ای خلوت پیدا کردم. ماه رجب بود و حرم مولا! از لحاظ مکان و زمان همه چیز مهیا بودم. ضریح را مقابل چشمانم میدیدم. هر آنچه در روضه ها، داستانها و حکایتها از فضایل امیرالمومنین علیه السلام شنیده بودم به یکباره مثل فیلم از جلوی چشمانم گذشت...
ناگهان حس عجیبی در من رخ داد. خودم را مقابل پدرم دیدم. پدری قوی! با نیرویی فوق بشری! با گوشی شنوا و آغوشی باز!
#درد_دل های این همه سالها گرفتاری و بدبختی را پیش او مرور کردم. یک به یک گفتم. کامل و درست آنچه بر من گذشته بود. لحظه لحظه مصیبتها و گرفتاری ها را گفتم. مواقعی که به آخر دنیا رسیده بودم و آن وقتها که دیگر بریده بودم، همه و همه را گفتم.
نمیدانم چند ساعت گذشت و چگونه بر من سپری شد. ولی برایم اینجا #آخر_دنیا بود. تهِتهِ هر چه در دنیا میخواستم را دیده بودم و به آن رسیده بودم.
اینجا حرم مولایم بود. حرم بابایم...
درست آخر دنیایم...
🌸 @zaeranniabati 🌸
درست آخر دنیا...
بالاخره نجف را دیدم. نمردم و زنده ماندم. اجل مهلتم داد و من هم به #ایوان_طلا رسیدم.
راستش وقتی در مهران مشکل پیش آمد و یک شب پشت مرز ماندیم، در دلم هول و هراس نیامد و مطمئن بودم که زائر میشوم.
و حالا که صحن و سرای مولای مهربانم امیر مومنان علیه السلام را زیارت کردم، خیلی خوشحالم. خیلی سبکم. نمی دانم چطوری بگویم؟! در حال پروازم انگار! در آسمانها بال میزنم گویی!
نمیخواستم بگویم ولی عیبی ندارد دیگر من هم در #خانواده شما #زائران_نیابتی وارد شده ام و به کمک شما زائر شده ام. پس از یک خانواده هستیم. پس میگویم:
جایتان خالی! دیروز که برای اولین بار وارد حرم شدم، رفتم و گوشه ای خلوت پیدا کردم. ماه رجب بود و حرم مولا! از لحاظ مکان و زمان همه چیز مهیا بودم. ضریح را مقابل چشمانم میدیدم. هر آنچه در روضه ها، داستانها و حکایتها از فضایل امیرالمومنین علیه السلام شنیده بودم به یکباره مثل فیلم از جلوی چشمانم گذشت...
ناگهان حس عجیبی در من رخ داد. خودم را مقابل پدرم دیدم. پدری قوی! با نیرویی فوق بشری! با گوشی شنوا و آغوشی باز!
#درد_دل های این همه سالها گرفتاری و بدبختی را پیش او مرور کردم. یک به یک گفتم. کامل و درست آنچه بر من گذشته بود. لحظه لحظه مصیبتها و گرفتاری ها را گفتم. مواقعی که به آخر دنیا رسیده بودم و آن وقتها که دیگر بریده بودم، همه و همه را گفتم.
نمیدانم چند ساعت گذشت و چگونه بر من سپری شد. ولی برایم اینجا #آخر_دنیا بود. تهِتهِ هر چه در دنیا میخواستم را دیده بودم و به آن رسیده بودم.
اینجا حرم مولایم بود. حرم بابایم...
درست آخر دنیایم...
🌸 @zaeranniabati 🌸