زائران نیابتی ۱۷۹
133 subscribers
268 photos
221 videos
33 files
49 links
به لطف مادر سادات
و به همت شمانیکوکار محترم
برآنیم حسرت ديدار بين الحرمين بر دلها نماند!
ان شاالله
.
با عضويتِ كانال درثواب زيارتِ زائران نيابتي شريك شوید
.
.
ارتباط با ادمین:
🆔️ @zaeran_admin
09125751585
.
لینک اینستاگرام:
instagram.com/zaeranniabati
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📋فایل: كليپ "دست بسته"
بخشی از نوانمايش گروه فرهنگي مسلم
🆔 @moslemgroup

🎤توليد: گروه رسانه نواي ياس
🆔 @navayeyas

زمان: حدود ۳ دقیقه


🌸 @zaeranniabati 🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📋فایل: خانم شما جوانی هنوز...

🎤مداح: حاج محمود کریمی

زمان: حدود ۱ دقیقه


🌸 @zaeranniabati🌸
#دلنوشته

کربلا، لطف اقا امام مجتبی...
قسمت سوم


حالا که به اون روزا فکر می‌کنم و دارم #خاطرات اون روزا رو براتون می‌نویسم توی یه رؤیام، رؤیای سفر، رؤیای دیدن سرزمینی که یه روزی حتی تو خوابم نمیدیدم؛
ولی حالا تو این روزا و وسط اینهمه شلوغی و گرفتاری قسمتم شده توش پا بذارم و به خاک پاکش #سجده کنم...

#حسرت میخوردم وقتی از کربلا برگشته ها تعریف میکردن از همه دیده ها و احساساتشون...
حسرتِ دیدنِ ایوونِ طلای آقام امیرالمؤمنین و سجده به درگاهش...
حسرتِ اولین لحظه ی دیدن گنبد حرم آقام حضرت ابوالفضل...
حسرت لحظه ی اجازه گرفتن از آقام حضرت عباس واسه زیارت ارباب بی کفن...
حسرت هر لحظه ی این سفر...

حالا همه ی اون حسرت ها تبدیل شده به #شوق_دیدار، شوق سفر، شوق لمس کردن لحظه لحظه ی اون آرزوها...


🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته

سرزمین دل شوره...


دارم آماده میشم...
آماده رفتن، دارم میرم اما هنوز باورم نمیشه که زائرم.
مامانم بار سفر رو بستن و آماده...

من ولی، یه حالی دارم نگفتنی!!! شایدم واسه من نگفتنی باشه! شاید بدونید حال منو؛ شمایی که رفتید و دیدید سرزمین آرزوهای ما و #سرزمین_دلشوره های خانم جانم حضرت زینب رو....
البته شاید این حالِ همه زائرای اربابم باشه وقت رفتن!
دلشوره طعم تلخی داره اما با طعم امید زیارتِ اربابم یه گرمیِ شیرینی به دل آدم میده؛
اما چه تلخه دلهره و دلشوره ای که با ناامیدی همراه باشه،
و کی می‌دونه که شما چی کشیدید بانو وقت رسیدن به سرزمینِ بلا!!!

بانو جان
شما و دلشوره انگار باهم عهد دیرینه داشتید...
شما و دلشورهٔ تنهاشدن پدر و مادر بعد از #سقیفه...
شما و دلشورهٔ مادری بعد از مادر...
شما و دلشورهٔ آخرین نماز صبح پدر...
شما و دلشورهٔ تابوت تیرباران برادر...
شما و دلشورهٔ سرزمین بلا...
شما و دلشورهٔ دل کندن از ارباب...
شما و دلشورهٔ عصر روز دهم...
شما و دلشورهٔ تنهایی و آوارگی ناموس پیامبر...
واااااای بانو😭
شما و تل زینبیه و آتش و خون و اشک و غم...
و چه کسی می‌داند برشما چه گذشت با همه ی این دلشوره ها و چه گذشت بر قلب نازنینتان در همهٔ این صبوری ها!!!!

گفتم تل؟ #تل_زینبیه!!!
همونجایی که همیشه وقتی می‌فهمیدم یکی زائر این راه شده خودمو یه جوری بهش می‌رسوندم و واسه اینکه رو تل زینبیه یادم کنه التماس دعا می‌گفتمو هرجوری که عقلم می‌رسید بهش نشونی میدادم که منو اونجا یادش نره!!!
حالا من😭
من
امروز شنیدم که خواهر روی تل زینبیه #منو_یاد_کن!!!

یهو دلم لرزید انگار حالا دیگه خوب باورم شده که زائر حرم اربابم و این بار این منم که باید پیِ اون نشونی که بهم دادن روی تل زینبیه یکی رو یاد کنم و از خانوم جانم بخوام که واسطه ی زیارت یه عاشق دیگه بشه...


🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته
#داستان_سفر

تو راه سفر...


سلام آقا سلام
تو راه کربلام
به امید خدا
منم دارم میاااام...

این صدای سید مجید بنی فاطمه ست که توی تاریکیِ راه توی گوشم میپیچه وقتی به سیاهیِ شب و جاده خیره میشم...
حالا این منم توی راه
تو راه زیارتِ حرم مولام حضرت حیدر...
و حالا توی دلم دارم آرزوهای همهٔ عمرمو از این سفر مرور میکنم...

حالا منتظرم که برسم، #منتظر که نه!!! بیقرار رسیدنم، بیقرار زیارت حرم امیرالمومنین هستم، بیقرار سجده به صحن ایوان طلا که سالهاست #آرزو کردم.
و الان فقط به اندازهٔ چند ساعت از آرزوم فاصله دارم، فقط چند ساعت!
خدا کی تموم میشه این چند ساعت؟؟؟ دیگه قلبم داره از سینه جدا میشه


🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته
#داستان_سفر

حرم اقا امیرالمومنین...


حالا هرکس بار اولشه که حرم آقا رو زیارت می‌کنه چشم از سمت چپ برنداره!!!
این جمله ای بود که مدیر کاروان گفت و من از حولم باز چپ و راستو قاطی کردم!
دلم داشت از جا کَنده میشد؛
الان !!!
حالا !!!
این خیابون!!!
واااااای پس چی شد؟!!؟
یهو یه #گنبد_طلایی جلوی چشمم ظاهر شد؛ انقدر نزدیک که باورم نمیشد.
یه دنیا اشک و شادی از چشمام سرازیر شد...😭

این منِ حقیر و این چشم گنهکارم،
و این زیارت حرم مولام آقا حضرت امیر صلوات الله وسلامه علیه..‌.
بالاخره وارد حدم شدیم. برای شهادت خانم جانم حضرت زهرا، همه جا رو سیاهپوش کرده بودن و فکر کنم اینجوری ابهت این صحن و آستان هزااااار برابر شده بود...

تک تک جمله هایی رو که حرم ارباب رو باهاش سیاهی بسته بودن، از صمیم قلب میخوندم و با خودم تکرار میکردم:

"السلام علیک یا ابا الحسن
السلام علیک یا بنت رسول الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمة الزهرا"

و باز این قلب خسته و چشمان اشکبار؛
و این بار رسیدن به آرزوی سجده بر آستان و صحن طلای حضرت #حیدری.
هر قدم که به سوی ضریح برمیداشتم، دلم بیشتر منقلب میشد.
تا به ضریح برسم، تو دلم آشوبی بود:
"آقا جانم سلام آقای مهربونم عرض تسلیت آقای خوبم چطوری منو صدا زدی که الان اینجام چی شد که لایق شدم بجز لطف و کرم و مرحمت شما!!؟"

و به حرمت حرم مولام آروم آروم اشک میریختم مبادا که حرمت شکنی کرده باشم؛
آخه شنیده بودم اینجا همه یه جور خاصی #ادب میکنن. چشم همه چشمهٔ اشکه ولی لبها همه بسته ست؛
گاهی فقط صدای هدیه صلواتی از جمعیت بلند میشه و گاهی صدای زمزمهٔ دل شکسته ای؛ اما فقط زمزمه نه بیشتر.
که در محضرِ #امیر_جهانیان باید به پای جان ادب کرد و جز این انتظاری نیست...


🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته
#داستان_سفر

داغ نجف، شوق کربلا...


نگم براتون از غم و داغِ لحظه رفتن از نجف.
غمِ جدایی از صحن آرزوها و امیدِ رسیدن به سرزمینِ ارباب.
غم جدایی از پدر و کسب اجازه پابوسی فرزند.
غم لحظه ی خداحافظی و امید لحظه وصل دوباره‌ای شاید!!!😭
وقتی همه وجودت چشم میشه و با همه قلبت سر به #آخرین_سجده عشق میذاری و تمامِ زیباییِ گنبدِ طلاییِ امیرالمومنین علیه السلام رو به خاطر میسپاری و به امید مهر مولا برای زیارت و دیداری دیگه دل رو به راه تازه میسپری!!!!😭

۹۵۰ - ۹۸۰ - ۱۰۳۶ - ۱۱۴۲ - ۱۱۹۰ - ۱۲۶۱
صدای روضه تو گوشم و با چشام تک تک ستون‌ها رو میشمرم شاید زودتر برسیم شاید زودتر تموم بشه؛ اما نمیشه بازم مونده انگار...
روضه از لحظهٔ شوم سقیقه تا کربلا.
از لحظهٔ شوم اهانت به مادر سادات تا ورود بی بی حضرت زینب و اسرای کربلا به شام...
۱۴۰۰
۱۴۰۶

وااااای خدا...
-مدیر کاروان: "سمت راست تون رو نگاه کنید."
سر رو از شماره ستون‌ها برمیدارم و سمت راستمو نگاه میکنم؛ گنبد و گلدستهٔ حضرت سقا پیداست...

این منو این دل بی‌قرارم
این منو این لحظه شماری اخرین لحضاتِ رسیدن به بین الحرمین
و در لحظه قدم گذاشتن به بین الحرمین این منو این قطره های اشکی که حالا دیگه از حولم تند تند با پشت دستام پاکشون میکنم که بتونم تمام این لحظه رو با همه زوایا به قلبم بسپرم...
اما بی بی جان چطور اشک نریخت در سرزمین تنهایی شما؟!!!
چطور میشه به یاد لحظه‌ی اضطرار قلب شما در عصر روز دهم در همین حوالی قلب هزار چاک نداشت؟!!!
چطور میشه ندید همه‌ی روضه های شنیده‌ی همه‌ی عمر رو در بین سبزی نخلهای بین الحرمین؟!!!
خانم جان چطور میشه زیر پا حس نکرد تیزی #خار_مغیلان رو؟!!!

اینجا کجاست خانم؟!!!
سرزمینِ دلشوره های شما همینجاست...
سرزمین ضجه های تنهاییِ ناموس پیامبر است اینجا...
سرزمین سرافرازی اولاد پیامبر است اینجا...
سرزمین ارباب و عباس و علی اکبر است اینجا...
هرچه هست نام شماست و یاد شما!

بی بی جان اجازه میدهید برای پابوسی ارباب؟؟
و وااااای از لحظه پابوسی ارباب که برابر با هیچ لحظه ای در زندگی نیست...


🌸 @zaeranniabati 🌸
.
سلام علیکم
عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

همانطور که مستحضرید و گزارشها را دنبال میکنید؛
به لطف مادر سادات و همت شما سروران، امشب دو نفر در بین الحرمینِ اقاسیدالشهدا نائب الزیاره شما هستند...

صلی الله علیک یااباعبدالله
صلی الله علیک یااباعبدالله
صلی الله علیک یااباعبدالله





#کسری_صندوق : ۱.۳۵۰.۰۰۰ تومان


🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته
#داستان_سفر

آستان بوسی ارباب...


لحظهٔ #اذل_دخول انگار درد هزاااار سال غربت و تنهایی با خود دارد..
لحظهٔ ایستادن و بر خاک افتادنم، پر از بغضِ سالها آرزوست...
دوباره سجده و دوباره چند قدم و دوباره بی اختیار سجده و اشکِ سالها آرزوی دیدار.‌‌..😭
اینجا مثل حریم حضرت امیر کسی درگیرِ سکوت نیست؛
اینجا صدای ضجه بلند است فریادهای یاحسین است که در گوش میپیچد و بلندتر از همه صدای ضجهٔ قلبِ بیقرارِ منِ تازه به #حرم رسیده...😭
در این خاک و این حرم هرچه اشک بریزی و ضجه بزنی، هرچه گریبان چاک کنی برای همدردی با #امام_زمان در روضهٔ مجسم، در قبال حضرتش قطره ای از دریا هم نیست.

ای همهٔ آرزوی قلبم، آمده ام برای عرض تسلیت آقا جان!!
تسلیتِ شهادتِ جانسوزِ نازنین مادرتان مولا!!
آقا جان هزااار بار اگر به عدد عرشیان و فرشیان به قلب نازنین شما تسلیت دهیم کم است در غم چنین جسارتی و چنان جنایتی.
من شنیده‌ام اما، هیچ فرزندی کسانی که در غم مادر برای سرسلامتی و تسلیت می‌آیند را فراموش نمی‌کند، پس آمده ام برای عرض تسلیت:

مولای من تسلیت...
آقای من تسلیت...
حضرت ارباب تسلیت...
این پیام تسلیت تنها از منِ بی مقدار نیست مولا جان، این پیام تسلیت را از طرف همه عزیزان و دوستانم و #خانواده_زائران_نیابتی برای شما آورده ام؛ پس نه به جایگاه منِ کمترین بلکه بخاطر وجودِ نازنین مقربین درگاهتان از من بپذیرید که رسم امانت به جا آورده باشم، آقا جان...


🌸 @zaeranniabati 🌸
.
هم اکنون #کسری_صندوق:
فقط ۸۰۰.۰۰۰ تومان

🌸 @zaeranniabati 🌸
🏴 السلام علیک یا مولاتنا یا فاطمه

نوانمایش «صورت‌های تاریک» به مناسبت ایام فاطمیه در پردیس تئاتر تهران، به روی صحنه می رود.

🌸منتظر دیدارتان هستیم.

رزرو رایگان کارت ورود:
@moslemgroupbot⬅️
📆از ۱۶ تا ۲۰ بهمن

📌مکان: https://goo.gl/maps/8c7fEMvaAfv
🎭گروه فرهنگی مسلم
#دلنوشته
#داستان_سفر

وداع کربلا...


توی گرگ و میشِ آسمونِ کربلا، دل رو به بین‌الحرمین هدیه دادیم و رو به این قسمت از بهشتِ خدا رویِ زمین تعظیم کردیم، اما #خداحافظی نه!
گفتم آقا ازتون خواستم واسطه ظهور آقامون بشین، زیر قبهٔ حرم شما برای این حاجتم نماز خوندم و میدونم که هر دعای خیری زیر قبهٔ حرم #اربابم برآورده ست؛
پس حالا خداحافظی نمیکنم، فقط میرم که اگه لایق باشم با خانواده م به زودیِ زود انشاءالله #پشت_سر_آقام برگردم برای پابوس...


🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته
#داستان_سفر

سامرای امام زمان، شهر غربت و غم...


حالا به یقین میدانم غم انگیزترین زیارت بعد از زیارت ائمه بقیع، زیارت امامین عسکریین در سامرا ست...
و این شاید آقا، گوشه ای نمایان از دلایل غیبت شماست که برای شیعیانتان به ودیعه گذاشته‌اید؛
که بدانیم و بفهمیم جهان سالهای سال است لیاقت آرامشِ زندگی زیر سایه خورشید وجودتان را ندارد...😭

آقا جان
اینجا شنیدم که بعد از ظهور در مسجد سهله اقامت خواهید فرمود و در مسجد کوفه حکومت الهی برپا میدارید؛
و من هنوز غرق در دریای احساس لذت و #آرامش زیارتِ مسجد کوفه و سهله بودم که #دلهره محلهٔ عسکریون سامرا، جای گلوله ها به روی دیوارها و صدای گاه و بیگاه رژهٔ چکمه های نظامیان بر زمینِ سامرا به یادم آورد سایهٔ پدر بر سر این دنیا نیست و صاحب ما روی از همهٔ ما برداشته و رخ در پردهٔ حجاب ِغیبت کبری کشیده ست‌...😭

سامرا شهر غم و شهر سقفهای آوار شده...
شهر ستونهایی پر از زخم گلوله...
سامرا شهر شماست آقاجان...
خانه شما و پدر نازنین شما و جد بزرگوار شماست...
انگار این روزها تاریخ دوباره تکرار می‌شود؛
تاریخِ تجمع نظامیان در شهر شما...
تاریخِ محاصره...
تاریخ دلهره و دلشورهٔ شیعه..‌.
و تاریخِ #حسرت_دیدارتان

آقا بیا که همه منتظر منتقم خون سیزده معصوم هستیم تا در اطاعت از شما پا در رکاب کنیم...

حقیقتش را بگویم مولاجان؟!
در نبود شما هیچکدام از ما دل ماندن نداشتیم،
در حسرت دیدن روی صاحبخانه پا در شهر شما گذاشتیم!😔
به پابوس پدر نازنین و جد بزرگوارتان نائل شدیم، اما #جای_خالی شما بدجور ته دلمان را خالی میکرد...
آخر ما بندگان بی‌پناه شما در محلهٔ نظامیان سامرا به امید پناه نازنین پدرمان قدم گذاشته بودیم، اما انگار ما هنوز لایق نشدیم، شاید فردا شاید فردایی دیگر، شاید...


🌸 @zaeranniabati🌸
#دلنوشته
#داستان_سفر

بوی حرم امام رضا...


دلگیر و غصه دار از غربت سامرا به محضر آقا امام هادی علیه السلام و آقا امام عسکری علیه السلام ادب کردیم و به امید پابوسی امامین کاظمین رو به شهر ائمهٔ باب الحوائج...
رفتیم تا التماس کنیم برای فرج مولایمان واسطه ظهور شوند تا جهان و جهانیان از درد بی سروری و بی یاوری رهایی یابند.

در کاظمین اما غم غربت بیشتر است!!!
اینجا خبری از نظامیان و جنگ و محاصره نیست اما،
زائر اینجا هم شوق زیارت دارد و هم غم رفتن!

به پابوسی آقا امام موسی بن جعفر علیه السلام و آقا امام جواد علیه السلام که نائل می‌شوی احساس آرامشی انگار تو را در پناه خود میگیرد.
احساس آرامشِ بودن زیر سقفی آشنا
انگار بارها اینجا و در این صحن و سرا میهمان بوده‌ای!
حتی رنگ فرشها و کاشی‌ها، صدای زنگ ساعت بزرگ حرم چه آشناست!!!
چقدر اینجا شبیه #حرم_امام_رضا علیه السلام است و چقدر ایرانی در این حرم احساس قرابت دارد و این شاید، معجزه شما فرزندان خانم جانم حضرت زهراست که با این احساس آشنا به سانِ کودکی، دلِ ما را به یاد میهمانی که در وطن داریم، هواییِ حرم امام رضا میکنید تا راضی به رفتن شویم وگرنه ما کجا و تاب و توانِ جدایی شما...


🌸 @zaeranniabati 🌸
.
هم اکنون #کسری_صندوق:
کمتر از ۳۰۰.۰۰۰ تومان

🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته
#هوای_حرم

شب جمعه شب زیارت اربابه و من حالا خوب میدونم که توی اینهمه شب جمعه که تو تمام عمرم گذروندم شاید فقط همون یه شب جمعه رو #زندگی کردم.
همون شب جمعه ای که تو حرم ارباب سیدالشهداء علیه السلام سعادت زیارت و دعای دسته جمعی و نماز جماعت، اونم جلوی ورودی ضریح قسمتم شد.

هرچقدر بیشتر می‌گذره دلتنگتر از قبل، خاطرات و لحظه ها رو بیشتر و بیشتر جلوی چشمام میارم، مبادا که فراموش کنم اونچه که توی اون سفر دیدمو شنیدمو حس کردم؛
چشمامو میبندمو صحن طلای #حضرت_امیر رو میبینم، مشکی پوش عزای بانوی دوعالم، سلام میدمو میگم آقاجان برای عرض #تسلیت اومدم اینجوری ازم قبوله آقا؟ میگم آقا نشون به نشونه ی این لباس مشکی و چادر سیاهم شما رو به بزرگی غم امروزتون، اسم منم بین عزادارای غم حضرت مادر س بنویسید... و فقط یه آرزو واسه دیدن امام زمانم عج و...

توی دنیای خیالم پرواز میکنم به بهشت #بین_الحرمین، یاد لحظه‌ی باز شدن پرده‌ی جلوی ضریح ارباب دلمو از جا میکَنه بی اختیار سجده میکنمو سلام میدمو و میگم آقا جان پابوستون اومدم واسه عرض تسلیتِ غم حضرت مادر،
میگم آقا شنیدم، اگه کسی عزادار غم مادرش باشه هیچوقت اونایی که بهش تسلیت میگن رو فراموش نمی‌کنه!!!
یه کم این پا اون پا میکنمو بالاخره میگم آقاجان میشه از منم قبول کنید؟!!
من بچه سید نیستم اما فاطمیه که میاد دلم از غم مادرتون یه دنیا میگیره شما هم به حُرمت اسم مادرتون تسلیت منو قبول کنین! ... و یه آرزو واسه فرج آقام و...

تو خیالم از کنار تک تک نخل‌های بین الحرمین رد میشمو و این بار با همه ی وجود، عطر حرم #حضرت_سقا باب الحوائج رو نفس میکشم سجده میکنمو سلام میدمو نزدیکتر میرم، میگم آقاجان شنیدم شما به اسم خانوم جانم حضرت زهرا س خیلی حساس هستین؟! اومدم برای عرض تسلیت آقا، میشه ازم قبول کنید؟ میشه منو ناامید نکنین؟ آخه ما ایرانیا با شما یه جور دیگه احساس قرابت داریم... و تنها یه آرزو واسه فرج مولام آقا صاحب الزمان عج و...

تو عالم خیالم چشم باز میکنمو خودمو جلوی دو گنبد طلایی زیبای #امامین_کاظمین علیهم السلام می‌بینم تو همون حال و هوا میگم اومدم تسلیت بگم غم بانوی دوعالم س رو و این بار قسمشون میدم به شفاعت آقام #امام_رضا که قبول کنن‌ و همون یه حاجتو آرزوی منو اجابت کنن، دستمو روی قلبم میذارم چشمامو میبندمو همون یه آرزو...

چشم که باز میکنم تا چشم کار میکنه دیوار بتنی و ایست بازرسی و گشت و سرباز و تفنگ و اسلحه و جای تیر روی دیوارها یادم میاره که اینجا #سامرا ست خونه ی آقامه خونه ای که حالا بیشتر از هزار سال میشه که صاحب خونه، دلگیر از همسایه ها و گاهی حتی بعضی از مهموناش ازشون رو برگرفته و در حجاب غیبت رخ پوشیده؛
تو دلم یهو خالی میشه دلم بدجور میریزه دلهره ی تنهایی شیعه میون این دنیای بزرگ که پر از جنگه و توپ و تفنگ به دلم چنگ میزنه حالم دگرگون میشه از حال یتیمیِ شیعه، وقتی پدر هست و ما لایق نشدیم هنوز...

آهسته و محتاط بین دیوارهای بتنی شهر سلام میدمو جلو میرم،
گنبد طلایی امامین عسکریین علیهم السلام رو که می‌بینم میگم اومدم تسلیت بگم برای غم شهادت سرور بانوان و فخر عالمیان خانوم جانم حضرت زهرا سلام الله علیها

تو دلم میگم #آقا بیا برای #انتقام بازو و پهلوی شکسته ی مادر و دستان به ناحق بسته‌ی پدر بعد از سقیفه، آقا جان بیا که شما تنها منتقم حضرت زهرا هستی....
تو همون حال و هوا به خودم میگم خوبیش اینه که تو #خواب و خیال برعکس بیداری میشه ساعتها روبروی این گنبد و ضریح زیبا نشست‌و درددل کرد با امامین عسکریین علیهم السلام میشه سرِ صبر و فراغت شِکوه کرد از تنهایی و #غربت شیعه، میشه سر فرصت نشست و استغاثه کرد و #اشک ریخت و التماس کرد که واسطه ی پایان این انتظار تلخ باشند، میشه زیر پای این نازنین مادر التماس کرد برای دیدن آن بهترین فرزند و برآورده شدن همون یه آرزو...
و باز هم منو همون یه آرزو...
آرزوی فرج...

الهی عجل عجل عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر


🌸 @zaeranniabati 🌸
#صلی_الله_علیک_یافاطمه_الزهرا


حرف از وصیت است چرا؟! خوب میشوی
چشم و چراغ خانه ی ما،خوب میشوی

نبضت اگر چه فاطمه جان، کُند میزند
جدی نگیر بغض مرا، خوب میشوی

حرف مرا دوتا نکنی پیش بچه ها
من قول داده ام که شما خوب میشوی

جان حسن سفارش تابوت را نده
کوری چشم عایشه ها خوب میشوی

عجِّل وفاتی تو غرور مرا شکست
در شهر گفته ام همه جا، خوب میشوی

کافور و سدر دست علی میدهی چرا؟!
عطر خوش بهشت خدا، خوب میشوی

گفتم که کار میدهد این زخم دست ما
گفتی که بی طبیب و دوا خوب میشوی

مویت اگرچه سوخت، عروس منی هنوز
افتاده ای به گریه چرا؟! خوب میشوی

شاعر: وحید قاسمی

#فاطمیه_دوم


🌸 @zaeranniabati 🌸
پیش زمینه_دلی که بی قراره...
حاج سید مجید بنی فاطمه
📋فایل: دلی که بی قراره...

🎤مداح: آسد مجید بنی فاطمه

زمان: حدود ۳ دقیقه

#فاطمیه_دوم


🌸 @zaeranniabati🌸
کلمینی یافاطمه (واحد)
حاج مهدی رسولی
📋فایل: کلمینی یا فاطمه (واحد سوزناک)

🎤مداح: حاج مهدی رسولی

زمان: حدود ۶ دقیقه

#فاطمیه_دوم


🌸 @zaeranniabati🌸
Arameshe Haram
NavayeYas.ir
📋فایل: نوایِ آرامشِ حرم

🎤کاری از گروه فرهنگی نوای یاس
🆔 @navayeyas

زمان: حدود ۶ دقیقه

#فاطمیه_دوم


🌸 @zaeranniabati 🌸