#چهره 🔸 درباره ژان بودریار (۲۰۰۷- ۱۹۲۹)
#ژان_بودریار جامعهشناس و فیلسوف فرانسوی به واسطه ایدههایی همچون «وانموده» و «ابر واقعیت» شهرت یافت.
بودریار معتقد است انسانها دیگر در زندگی خودشان هم دخالتی نمیکنند. در مقالهای که با عنوان «بعد از خوشگذرانی چه کار میکنی؟» منتشر کرد به این مطلب اشاره میکند که چگونه نیروهای آزادشده #مدرنیسم - یعنی آزادی جنسی و نژادی، #آزادیبیان و الغای امتیازات طبقاتی- به تدریج در پیوند با یکدیگر #جامعه_نمایشی را ساختهاند و در این جامعه به ضد آن چیزی که در اصل انتظار میرفت بدل شدهاند.
بودریار معتقد است #جهان_پسامدرن #جهان_وانموده است و ما وارد #جهان_فراواقعی شدهایم.
به عبارت دیگر #واقعیت تولید میشود ولی از قدرت ما خارج است. آنچه که ما از واقعیت و جهان واقعی میبینیم در واقع تصویری است که به ما نشان داده میشود.
#رسانه به صورت دریچه نگاه ما به جهان عمل میکند. حتی وقتی که در صدد مخالفت با این نظام سرمایهداری پیشرفته باشیم بلافاصله به بخشی از آن تبدیل میشویم.
از نظر بودریار، پیروی #عقل_ابزاری از شیوههای زندگی بشری موجب #انحلال #سوژه_اجتماعی و #خصوصیشدن #بعد_سیاسی شده است. این انحلال که همراه با انحلال کامل #سوژه_هگلی به دنبال نقد نیچهای از #متافیزیک است، متفکران پسامدرن را به سوی نوعی #نسبیگرایی_فرهنگی سوق میدهد که همراه با پلورالیسمی افسونزدا، سقوط #ایدئولوژیها و #نگرشهای_سهوگرایانه را فراهم میآورد.
@younesshokrkhah
#ژان_بودریار جامعهشناس و فیلسوف فرانسوی به واسطه ایدههایی همچون «وانموده» و «ابر واقعیت» شهرت یافت.
بودریار معتقد است انسانها دیگر در زندگی خودشان هم دخالتی نمیکنند. در مقالهای که با عنوان «بعد از خوشگذرانی چه کار میکنی؟» منتشر کرد به این مطلب اشاره میکند که چگونه نیروهای آزادشده #مدرنیسم - یعنی آزادی جنسی و نژادی، #آزادیبیان و الغای امتیازات طبقاتی- به تدریج در پیوند با یکدیگر #جامعه_نمایشی را ساختهاند و در این جامعه به ضد آن چیزی که در اصل انتظار میرفت بدل شدهاند.
بودریار معتقد است #جهان_پسامدرن #جهان_وانموده است و ما وارد #جهان_فراواقعی شدهایم.
به عبارت دیگر #واقعیت تولید میشود ولی از قدرت ما خارج است. آنچه که ما از واقعیت و جهان واقعی میبینیم در واقع تصویری است که به ما نشان داده میشود.
#رسانه به صورت دریچه نگاه ما به جهان عمل میکند. حتی وقتی که در صدد مخالفت با این نظام سرمایهداری پیشرفته باشیم بلافاصله به بخشی از آن تبدیل میشویم.
از نظر بودریار، پیروی #عقل_ابزاری از شیوههای زندگی بشری موجب #انحلال #سوژه_اجتماعی و #خصوصیشدن #بعد_سیاسی شده است. این انحلال که همراه با انحلال کامل #سوژه_هگلی به دنبال نقد نیچهای از #متافیزیک است، متفکران پسامدرن را به سوی نوعی #نسبیگرایی_فرهنگی سوق میدهد که همراه با پلورالیسمی افسونزدا، سقوط #ایدئولوژیها و #نگرشهای_سهوگرایانه را فراهم میآورد.
@younesshokrkhah
#زوم 🔸 نظریه کنش ارتباطی
نظریه #کنش_ارتباطی کتابی دوجلدی است که در سال ۱۹۸۲ توسط #یورگن_هابرماس منتشر شدهاست و در آن هابرماس به ادامه پروژه خود برای بنیان نهادن "علوم اجتماعی در نظریه زبان"که در کتاب در منطق علوم اجتماعی (۱۹۶۷) هدف گذاری شده میپردازد. هابرماس در این کتاب تحلیل پیچیدهای از جامعه سرمایهداری ارائه کرده و روشهای ممکن را که از طریق آنها میتوان در برابر اثرات ناشی از #عقل_ابزاری (عقلانیت وبری) پایداری کرد که همانا اخلاق و آزادسازی ارتباطی بود، بررسی کرد و کنش ارتباطی را در برابر کنش معقول و هدفدار #ماکس_وبر مطرح ساخت. او از نوشتن این کتاب سه هدف اصلی را دنبال میکند:
۱) ارائه مفهومی دربارهی خردگرایی ارتباطی.
۲) ارائه طرحی اجتماعی که مفاهیم زیستجهان و سیستم را پیوند زند.
۳) ارائهی نظریهای درباره مدرنیته.
نظریه کنش ارتباطی پروژهای نقادانه است که مفهوم استدلال که به صورت آفاقی یا ابزاری پایهریزی شده را به گونهای بازبرمیسازد که به کنش ارتباطی آزادیبخش مبدل شود. این فرایند بازبرسازی پیشنهاد میدهد که " تجزیه و تحلیل درک و شعور و عمل انسان به مثابه یک ساختار زبانی میتواند مفید باشد", و هر گفتاری متکی بر پیشبینی از رهایی از سلطه غیرضروری است، این ساختار زبانی ارتباطات را میتوان برای تدوین یک فهم هنجاری از جامعه به کار بست است. این مفهومسازی از جامعه برای"ممکن ساختن مفهوم سازی بافتار زندگی اجتماعی که بر قامت پاراداوکسهای مدرنیته بنشیند." استفاده میشود. کنش ارتباطی، نوعی کنش اجتماعی معطوف به حصول تفاهم میباشد. بر مبنای این نظریه، کنشگران برای رسیدن به یک درک مشترک از طریق استدلال، وفاق و همکاری با یکدیگر ارتباط متقابل برقرار میکنند. هابرماس «خردگرایی ارتباطی» را که درونمایهی اصلی آن «تفاهم» است، در برابر خردگرایی ابزاری قرار میدهد. به باور وی، گونههای کنش با گونههای خردگرایی در پیوند هستند.
نظریه #کنش_ارتباطی کتابی دوجلدی است که در سال ۱۹۸۲ توسط #یورگن_هابرماس منتشر شدهاست و در آن هابرماس به ادامه پروژه خود برای بنیان نهادن "علوم اجتماعی در نظریه زبان"که در کتاب در منطق علوم اجتماعی (۱۹۶۷) هدف گذاری شده میپردازد. هابرماس در این کتاب تحلیل پیچیدهای از جامعه سرمایهداری ارائه کرده و روشهای ممکن را که از طریق آنها میتوان در برابر اثرات ناشی از #عقل_ابزاری (عقلانیت وبری) پایداری کرد که همانا اخلاق و آزادسازی ارتباطی بود، بررسی کرد و کنش ارتباطی را در برابر کنش معقول و هدفدار #ماکس_وبر مطرح ساخت. او از نوشتن این کتاب سه هدف اصلی را دنبال میکند:
۱) ارائه مفهومی دربارهی خردگرایی ارتباطی.
۲) ارائه طرحی اجتماعی که مفاهیم زیستجهان و سیستم را پیوند زند.
۳) ارائهی نظریهای درباره مدرنیته.
نظریه کنش ارتباطی پروژهای نقادانه است که مفهوم استدلال که به صورت آفاقی یا ابزاری پایهریزی شده را به گونهای بازبرمیسازد که به کنش ارتباطی آزادیبخش مبدل شود. این فرایند بازبرسازی پیشنهاد میدهد که " تجزیه و تحلیل درک و شعور و عمل انسان به مثابه یک ساختار زبانی میتواند مفید باشد", و هر گفتاری متکی بر پیشبینی از رهایی از سلطه غیرضروری است، این ساختار زبانی ارتباطات را میتوان برای تدوین یک فهم هنجاری از جامعه به کار بست است. این مفهومسازی از جامعه برای"ممکن ساختن مفهوم سازی بافتار زندگی اجتماعی که بر قامت پاراداوکسهای مدرنیته بنشیند." استفاده میشود. کنش ارتباطی، نوعی کنش اجتماعی معطوف به حصول تفاهم میباشد. بر مبنای این نظریه، کنشگران برای رسیدن به یک درک مشترک از طریق استدلال، وفاق و همکاری با یکدیگر ارتباط متقابل برقرار میکنند. هابرماس «خردگرایی ارتباطی» را که درونمایهی اصلی آن «تفاهم» است، در برابر خردگرایی ابزاری قرار میدهد. به باور وی، گونههای کنش با گونههای خردگرایی در پیوند هستند.