مامانم گفت: عین پیرزن شلخته ها شدی و موهایم رو رنگ کرد!
الآن عین پیرزن های مرتب شدم!
☺️😁🙃😂
#I_love_you_mom
الآن عین پیرزن های مرتب شدم!
☺️😁🙃😂
#I_love_you_mom
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
یه مدل مانتو بود که یه روز با مهناز دست انداختیمش که چیه این مد شده واقعاً شب همان روز رفتم خونه ی مامانم، مامانم گفت: سورپرایز! برات مانتو خریدم! و دقیقاً همون مدل مانتو بود! یک هفته هدیه رو نپذیرفتم در نهایت دیدم مامانم داره ناراحت میشه، قبولش کردم اما…
دیگه امسال تابستون حتی یک نفر رو هم تو خیابون نمیبینم که از این مدل مانتو بپوشه که من نفر دومش باشم
بعد جنسش هم خوبه حیفه بندازمش دور!
مامانم آستین هایش رو درآورد به عنوان پیراهن آستین حلقه ای تو خونه بپوشم!
#قشر_متوسطم و یه ریشه نطنزی دارم که تا ته یه چیزی رو درنیاورم کوتاه نمیام چون حَیفِس!
پ. ن۱: مانتویی رو که حالا پیراهن شده پوشیدم. رضا هیچ عکس العملی نشون نداد.
میگم چرا بهم نمیگی پیراهنت مبارکه؟
میگه مگه این رو نداشتی؟ خودم نخریده بودم برات؟!
اصلا یادش نبود مانتو بوده و حالا تغییر کاربری داده!
#پانیسا از اون طرف بال بال میزد نه بابا! چطوری یادت نیست؟!
🤦♀🤦♀
پ. ن۲: دستم رو گذاشتم روی دو طرف صورتم میگم سریع بگو خالم سمت راسته یا چپ؟!
هم به کلام اشتباه گفت هم با اشاره!
#پانیسا چشم هایش گرد شده بود که باباااااا!
😳😳
پ. ن۳: به رضا گفتم هیچ وقت خودت تنها واسه تشخیص هویت جنازهم نرو پزشکی قانونی. زن یکی دیگه رو به جای زن خودت تحویل میگیری
😂😂
#واقعی
#همسرانه
#I_love_you_mom
بعد جنسش هم خوبه حیفه بندازمش دور!
مامانم آستین هایش رو درآورد به عنوان پیراهن آستین حلقه ای تو خونه بپوشم!
#قشر_متوسطم و یه ریشه نطنزی دارم که تا ته یه چیزی رو درنیاورم کوتاه نمیام چون حَیفِس!
پ. ن۱: مانتویی رو که حالا پیراهن شده پوشیدم. رضا هیچ عکس العملی نشون نداد.
میگم چرا بهم نمیگی پیراهنت مبارکه؟
میگه مگه این رو نداشتی؟ خودم نخریده بودم برات؟!
اصلا یادش نبود مانتو بوده و حالا تغییر کاربری داده!
#پانیسا از اون طرف بال بال میزد نه بابا! چطوری یادت نیست؟!
🤦♀🤦♀
پ. ن۲: دستم رو گذاشتم روی دو طرف صورتم میگم سریع بگو خالم سمت راسته یا چپ؟!
هم به کلام اشتباه گفت هم با اشاره!
#پانیسا چشم هایش گرد شده بود که باباااااا!
😳😳
پ. ن۳: به رضا گفتم هیچ وقت خودت تنها واسه تشخیص هویت جنازهم نرو پزشکی قانونی. زن یکی دیگه رو به جای زن خودت تحویل میگیری
😂😂
#واقعی
#همسرانه
#I_love_you_mom
من شرط رو بردم
😅😅
پ. ن۱: نه چنگیز اسم بدی است نه بتول. بهم حمله نکنید
چون گفتند اسممون رو عوض می کنیم، منم پرسیده بودم چی میگذارید خودشون انتخاب کردند!
پ. ن۲: من خودم راضیم اسمم رو بذارم ساجده مهلا!
پ. ن۳: برادرم و مادرم می گفتند تو تحلیل درستی از جامعه و مردم نداری!
خدا رو شکر رو سفید شدم!
#انتخابات
#بچه_دومم
#I_love_you_mom
😅😅
پ. ن۱: نه چنگیز اسم بدی است نه بتول. بهم حمله نکنید
چون گفتند اسممون رو عوض می کنیم، منم پرسیده بودم چی میگذارید خودشون انتخاب کردند!
پ. ن۲: من خودم راضیم اسمم رو بذارم ساجده مهلا!
پ. ن۳: برادرم و مادرم می گفتند تو تحلیل درستی از جامعه و مردم نداری!
خدا رو شکر رو سفید شدم!
#انتخابات
#بچه_دومم
#I_love_you_mom
دیشب نشستیم پای یه اپلیکیشن سنجش زیبایی و تقارن صورت هی عکس میگرفتیم هی عکس ها رو می دادیم به اپ بهمون نمره بده
بعد از مامانم هی نمره ی تقارن و زیبایی صورت من رو بالاتر از همه خانواده میداد، مامانم هی می گفت نه اینها چرت و پرته
گفتم ببینید الآن من آرایش ندارم حتی کرم مرطوب کننده هم نزدم
گفت خب مردها هم هیچ وقت آرایش نمیکنند!
گفتم مامان خودتون رو هم از همه میگه قیافه ی بهتری دارید. حالا خودتون رو نمی پذیرید من رو دیگه چی میگید؟
گفت اصلا واسه همین میگم، مگه میشه قیافه ی تو از رضا و پیمان بهتر باشه!!!
با تریلی ۱۸ چرخ از روم رد شد، بعد دنده عقب گرفت!
#I_love_you_mom
#بچه_دومم
#همسرانه
بعد از مامانم هی نمره ی تقارن و زیبایی صورت من رو بالاتر از همه خانواده میداد، مامانم هی می گفت نه اینها چرت و پرته
گفتم ببینید الآن من آرایش ندارم حتی کرم مرطوب کننده هم نزدم
گفت خب مردها هم هیچ وقت آرایش نمیکنند!
گفتم مامان خودتون رو هم از همه میگه قیافه ی بهتری دارید. حالا خودتون رو نمی پذیرید من رو دیگه چی میگید؟
گفت اصلا واسه همین میگم، مگه میشه قیافه ی تو از رضا و پیمان بهتر باشه!!!
با تریلی ۱۸ چرخ از روم رد شد، بعد دنده عقب گرفت!
#I_love_you_mom
#بچه_دومم
#همسرانه
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
نون پختم کاناپه سه نفره رو شامپو فرش کشیدم پادری ها رو شستم مایه لواشک رو صاف کردم سرویس بهداشتی رو شستم ظرف ها رو شستم سرامیک های کف رو دستمال کشیدم هنوز بیداره! #رونیسا
آخر هم آمد بالا مامانم رو بیدار کرد تا خوابش برد!
منم فرصت رو غنیمت شمرده و ملحفه ی پتویم رو دوختم!
پ. ن: سه تا پتو مسافرتی مستعمل داشتیم که دیگه قابل استفاده نبودند و باید به عنوان دستمال گردگیری به کار میرفتند!
منم سه تایش رو بهم دوختم یک پتوی ضخیم خوبی شد، یک ملحفه هم از تتمه ی جهیزیه م بود که بلااستفاده مانده بود روکشش کردم و الآن پتوی خودم شده تو #لار استفاده میکنم
#قشر_متوسطم و مغلوب #تورم نمیشم و #محیط_زیست رو هم با همین بازآفرینی ها حفظ میکنم!
بیایید بهم افتخار کنید!
#رونیسا
#I_love_you_mom
منم فرصت رو غنیمت شمرده و ملحفه ی پتویم رو دوختم!
پ. ن: سه تا پتو مسافرتی مستعمل داشتیم که دیگه قابل استفاده نبودند و باید به عنوان دستمال گردگیری به کار میرفتند!
منم سه تایش رو بهم دوختم یک پتوی ضخیم خوبی شد، یک ملحفه هم از تتمه ی جهیزیه م بود که بلااستفاده مانده بود روکشش کردم و الآن پتوی خودم شده تو #لار استفاده میکنم
#قشر_متوسطم و مغلوب #تورم نمیشم و #محیط_زیست رو هم با همین بازآفرینی ها حفظ میکنم!
بیایید بهم افتخار کنید!
#رونیسا
#I_love_you_mom
مرحوم #مادربزرگم میگفت من از داماد شانس ندارم!
بگی نگی درست هم میگفت. چهارتا دختر دسته گلش رو داده بود به چهار جوان با ایرادهای عجیب و غریب!
نه که لنگ و کچل و بیسواد و معتاد و ... باشند ها!
نه خیلی هم ظاهرشون خوب و موجه بود ولی چهارتاشون رو میریختی تو الک یه آدم قابل تحمل و معقول ازشون در نمیآمد!
یعنی هر دقیقه زمان که مامانم و خاله هام باهاشون سر کردند مصیبت بود!
بگذریم...
خب طبیعتاً نوه های مامان بزرگم هم هیچ کدوم نرمال نشدیم. چون نه پدران نرمال داشتیم نه خانواده های بدون تنش!
هر کدوم از پانزده نوه ی مامان بزرگم یه خل و چلی داریم، یکیمون وسواس فکری داره یکی وسواس شستشو یکی عصبی مزاج است یکی افسرده یکی ...
بعد مامانهامون ما رو متهم میکنند که لنگه ی باباهاتون بیشعور، بیلیاقت، بیادب، بیآبرو، بیاخلاق، بیخیر، بیفکر و هزارتا بی دیگه هستیم!
نمیگم نیستیم ها!
ولی تو این همه «بی» همه چیز بودنمان نقشی نداشتیم انصافاً اگه مامان هامون یک کم موقع ازدواج دقت میکردند یا #مادربزرگم تو انتخاب داماد سختگیرتر میبود یا موقع بچهدار شدن بعضی نکات رو رعایت می کردند شاید ما هم یک کم بهتر از این می شدیم!
اصلا من غلط کردم!
#I_love_you_mom
بگی نگی درست هم میگفت. چهارتا دختر دسته گلش رو داده بود به چهار جوان با ایرادهای عجیب و غریب!
نه که لنگ و کچل و بیسواد و معتاد و ... باشند ها!
نه خیلی هم ظاهرشون خوب و موجه بود ولی چهارتاشون رو میریختی تو الک یه آدم قابل تحمل و معقول ازشون در نمیآمد!
یعنی هر دقیقه زمان که مامانم و خاله هام باهاشون سر کردند مصیبت بود!
بگذریم...
خب طبیعتاً نوه های مامان بزرگم هم هیچ کدوم نرمال نشدیم. چون نه پدران نرمال داشتیم نه خانواده های بدون تنش!
هر کدوم از پانزده نوه ی مامان بزرگم یه خل و چلی داریم، یکیمون وسواس فکری داره یکی وسواس شستشو یکی عصبی مزاج است یکی افسرده یکی ...
بعد مامانهامون ما رو متهم میکنند که لنگه ی باباهاتون بیشعور، بیلیاقت، بیادب، بیآبرو، بیاخلاق، بیخیر، بیفکر و هزارتا بی دیگه هستیم!
نمیگم نیستیم ها!
ولی تو این همه «بی» همه چیز بودنمان نقشی نداشتیم انصافاً اگه مامان هامون یک کم موقع ازدواج دقت میکردند یا #مادربزرگم تو انتخاب داماد سختگیرتر میبود یا موقع بچهدار شدن بعضی نکات رو رعایت می کردند شاید ما هم یک کم بهتر از این می شدیم!
اصلا من غلط کردم!
#I_love_you_mom
با مامانم جر و بحث کردم
بیادبی کردم
عذرخواهی هم نکردم
از پله ها پایین آمدنی شست پایم گرفت به پاچه ی شلوارم کله پا شدم و با سر آمدم پایین!
جلوی چشم مامانم!
آه مادر اینطوری میگیره!
پ. ن: خوبم چیزیم نشد!
#I_love_you_mom
بیادبی کردم
عذرخواهی هم نکردم
از پله ها پایین آمدنی شست پایم گرفت به پاچه ی شلوارم کله پا شدم و با سر آمدم پایین!
جلوی چشم مامانم!
آه مادر اینطوری میگیره!
پ. ن: خوبم چیزیم نشد!
#I_love_you_mom
سر صبحی لج مامانم رو با دو تا جمله درآوردم:
_من مهربونم مثل دایی وحید!
_هیشکی شبیه دایی وحید نمیشه او مشابه نداره!
_به جاش من خوشگلم او نبود!
😂😂🙃🙃
#I_love_you_mom
_من مهربونم مثل دایی وحید!
_هیشکی شبیه دایی وحید نمیشه او مشابه نداره!
_به جاش من خوشگلم او نبود!
😂😂🙃🙃
#I_love_you_mom