#پانیسا میگه: مامان! تو خیلی بامزه ای! می تونی نویسنده ی طنز بشی!!
میگم: اینکه بلدم تو رو بخندونم دلیل این نیست که بامزه باشم!
بعد هم من دیگه هر چی قرار بوده بشم شدم!
میگم: اینکه بلدم تو رو بخندونم دلیل این نیست که بامزه باشم!
بعد هم من دیگه هر چی قرار بوده بشم شدم!
با #پانیسا رفتم خرید لباس واسه عروسی که دعوتیم
از اینکه تو رگال لباس نوجوان برایش لباس خریدم خوشم نمیاد!
از سرعت رشد بچههایم ناراضیم!
دلم میخواد هنوز یه وجبی باشند!
چرا اینقدر زود بزرگ شدن؟!
از اینکه تو رگال لباس نوجوان برایش لباس خریدم خوشم نمیاد!
از سرعت رشد بچههایم ناراضیم!
دلم میخواد هنوز یه وجبی باشند!
چرا اینقدر زود بزرگ شدن؟!
چند شب و چند روز که #رونیسا بهانه ی شیشه شیرش رو میگرفت و هی میگفت: میمی! میمی!
مامانم کنارمون بود و هی تو سرگرم کردنش کمکمون میکرد!
امشب که مامان نبود، دیگه بهانه ی میمی رو نگرفت، بهانه ی مامان رو گرفت و هی میگفت: ماجون! ماجون! (مامان مینو جون رو به زبون #پانیسا خلاصه میگه ماجون)
مامانم دست خودش نیست نمیشه عاشقش نشد!
#I_love_you_mom
مامانم کنارمون بود و هی تو سرگرم کردنش کمکمون میکرد!
امشب که مامان نبود، دیگه بهانه ی میمی رو نگرفت، بهانه ی مامان رو گرفت و هی میگفت: ماجون! ماجون! (مامان مینو جون رو به زبون #پانیسا خلاصه میگه ماجون)
مامانم دست خودش نیست نمیشه عاشقش نشد!
#I_love_you_mom
از صبح #پانیسا هیجان زده بود واسه بازگشایی مدارس و نگران بود شب از شدت ذوق نتونه بخوابه!
الآن سه ساعته خوابه، من استرس گرفتم نمیتونم بخوابم!
خدایی این یه کف دست بچه با وزن ۲۹۵۰ گرم و قد ۴۸ سانتیمتر و دور سر ۳۴ کی کلاس پنجمی شد که من نفهمیدم؟!
پ. ن۱: ولی خوب موندم ها! اصلا به من میاد بچه کلاس پنجمی داشته باشم؟!
پ. ن۲: اگه همون سال اول زندگی مشترکمون بچه دار شده بودیم، الآن دخترمون هفده ساله و کلاس یازدهمی بود!
با من از گذر تند زمان حرف نزنید!
#دبستان
#آموزش
الآن سه ساعته خوابه، من استرس گرفتم نمیتونم بخوابم!
خدایی این یه کف دست بچه با وزن ۲۹۵۰ گرم و قد ۴۸ سانتیمتر و دور سر ۳۴ کی کلاس پنجمی شد که من نفهمیدم؟!
پ. ن۱: ولی خوب موندم ها! اصلا به من میاد بچه کلاس پنجمی داشته باشم؟!
پ. ن۲: اگه همون سال اول زندگی مشترکمون بچه دار شده بودیم، الآن دخترمون هفده ساله و کلاس یازدهمی بود!
با من از گذر تند زمان حرف نزنید!
#دبستان
#آموزش
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
می دونم شما هم عادت کردید ولی باز هم میگم این بار هم رضا نفهمید صورت و ابرویم رو اصلاح کردم! بعد هم گفت: خب من چی کار کنم؟ موهای صورتت بور است اصلا دیده نمیشه! فقط دو تا دونه چنگیزی پشت لبت داری که اون هم دقت زیاد میخواد دیدنش! بعد همین آقا دوست بودیم تا…