پدر روز نمی خواهد، پدر فرزندش را میخواهد
#کیان_پیرفلک
#محمدمهدی_کرمی
#حمیدرضا_روحی
#مهساامینی
#منوچهر_بختیاری
#صدایآبان۹۸
#انقلاب۱۴۰۱
#کیان_پیرفلک
#محمدمهدی_کرمی
#حمیدرضا_روحی
#مهساامینی
#منوچهر_بختیاری
#صدایآبان۹۸
#انقلاب۱۴۰۱
Forwarded from مملکته
حکایت روز پدر:
پدر بر مزار پسر
پسر بر مزار پدر
حضور پدر و پسر #محسن_محمدی، از جان باختههای قائمشهر بر مزارش
FSeifikaran
@mamlekate
پدر بر مزار پسر
پسر بر مزار پدر
حضور پدر و پسر #محسن_محمدی، از جان باختههای قائمشهر بر مزارش
FSeifikaran
@mamlekate
Forwarded from +۱۵۰۰تصویر
«این سه روزِ سرد»
جزئیات هفتادو دوساعت قبل از اعدامِ محمدمهدی کرمی و سیّدمحمدحسینی از زبان چندی از همبندیها:
یک روز چهارشنبه بود که خبر رسمیاش بیرون آمد. ظاهرا چند رأس از آخوند کله گندههای قم ورود کرده بودند به پروندهی بچهها و افاضه کرده بودند که: چه؟ تجدید نظر؟این چه صیغهایست؟ اینهارا باید تکه تکه کنید!
تصمیم گرفتیم نافرمانی مدنی کنیم، یعنی اعتصاب غذا و شعار و تحریم کارت تلفن و..._فردایش(پنجشنبه) «فتاحی» محمد مهدی و سیّد را صدا زد و بچهها با بیم و امید رفتند سمت دفترش...یک حالتی حاکم بود انگار که همه با خود میگفتیم یعنی میشود... مثلا بچهها با خبر خوش بیآیند؟
به سیّد گفته بودند حکم تو متوقف شده و شنبه یکشنبه خبر رسمیاش بیرون میاید، نگران نباش، فقط همبندی هارا آرام کن، آزاد میشوی، برمیگردی سرکار(خلاصه...غصهی چی را میخوری،میری آن بالا، دنبال رؤیاهایت!) و امان از امیدهای بی موقع،امان از آدمها،آدمها، آدمهای رذل.
اما محمد مهدی که سنش کمتر بود بدون ترس بهشان گفته بود ما همه میخواهیم اعتصاب غذا کنیم تا آزادیما و برادرانمان تضمین شود! و «فتاحی»هم گفته بودش اگر نظم زندان را بهم بزنی همه را مینویسم پای تو بچّه!
که به خاطر همین ما سرمان را انداختیم پایین، محمدمهدی را آرام کردیم که سکوت کند و خودمان دندان روی جگر گذاشتیم بلکه زورشان به او که از همهیمان کوچک تر بود نرسد. گفتیم خب، فتاحی گفته آزاد میشوند و ما هم که در این چهاردیواری، دلمان را بلاخره باید به یک چیزی خوش میکردیم که یأس مثل سگی هار راه نیفتد و استخوانهایمان را نجود، این شد که دلمان را خوش کردیم که داداش کوچیکه،محمدمهدی و سیّد بلاخره آزاد میشوند...
روز بعد رسید.صبحش سیّد آمد دم تک تک اتاقها که بچهها صبحانه بخورید، آرام باشید تا مبادا برای محمدمهدی بد بشود. مهدی کم سن است و پر شور، وظیفه ماست که مراقبش باشیم...خلاصه دلِ سادهی سیّد را گیر آورده بودند و او هم که ذاتا بزرگ بود، مثل برادربزرگها دقیقا، مدام نگران بود که ما کاری نکنیم، که چیزی نشود، که خدای ناکرده برای محمدمهدی بد شود.
عصر همان روز، اسم بعضی از ما که در لیست اعتصاب غذا بود به عنوان کسانی که نظم زندان را بهم زدهاند را به نگهبانی دادند و نگهبانی آمد، تهدید کرد که محمدمهدی اگر یک درصد بخت آزادی داشته باشد با این کار میفرستیمش سوله و دستش را کوتاه میکنیم از نامه و تلفن زدن.
این مسائل و خواهشهای برادرانهی سید که انگار بااینکه خودش هیچوقت هیچ خانوادهای نداشت حالا خانوادهی ما شده بود، باعث شد اعتصاب غذا را بشکنیم.
شرایط به نوعی بود که همه آزادی سید را باور کرده بودیم، و حتی خیال میبافتیم که بعد آزادی تولد سید را فلان جا بگیریم و جمع شویم و با هم بخندیم به سیاهی پایان ناپذیر این روزها...خودش هم میگفت بچه ها من حکمم متوقف شده و بیایید فقط مراقب مهدی باشیم و برای توقف حکم او تلاش کنیم.
روز بعد، جمعه صبح «عباسی» یکی از مسؤلین زندان به بند ما آمد و تک به تک، با یکجور همدلی نمادین که آنموقع دلمان میخواست باورش کنیم، دم اتاقها رفت و مشکلات بچهها را پرسید و ما هم گفتیم... بعد چند ورقه کاغذ بهمان داد و گفت «نام» و «مشکلاتتان» را بنویسید تا کمک کنیم حل شوند.
دیدیم که یکجور شور و شوق، یکجور امید سرسری و کودکانه در فضای خالیِ زندان جریان گرفته، انگار باورمان شده بود که نام داریم،نامی که میشد بدون متهم شدن بنویسیاش،که حتی حق داریم رنجی داشته باشیم،رنجی که نوشتن آن روی کاغذ «مصداق اتهامِ تازه» نباشد…
آنوقت «عباسی» رفت پشت بلندگو، شش یا هفت نفر را صدا زد که دنبالش بیایند، محمد مهدی و سیّد را هم صدا زد... و یکباره بچهها را برد. ما نمیدانستیم ماجرا از چه قرار است، مثل گرگی که در لباس میش به گله زده باشد و بعد بفهمیم که طرف گرگ بوده...ما را مشغول نوشتن کردند و این بیوجدانها، این خانهخرابها، محمدمهدی و سیّد را همانموقع کشیدند بیرون. بعد فهمیدیم باقی بچهها را فرستادهاند قرنطینه و سید و محمدمهدی را بردهاند سوله و حتی نگذاشتند به صبح بکشد! بعدهم خبرش آمد، گفتند که بچهها ساعت یک/یک و نیم رفتهاند آن جا، آن بالاها، بالای دار...
@t1500tasvir
جزئیات هفتادو دوساعت قبل از اعدامِ محمدمهدی کرمی و سیّدمحمدحسینی از زبان چندی از همبندیها:
یک روز چهارشنبه بود که خبر رسمیاش بیرون آمد. ظاهرا چند رأس از آخوند کله گندههای قم ورود کرده بودند به پروندهی بچهها و افاضه کرده بودند که: چه؟ تجدید نظر؟این چه صیغهایست؟ اینهارا باید تکه تکه کنید!
تصمیم گرفتیم نافرمانی مدنی کنیم، یعنی اعتصاب غذا و شعار و تحریم کارت تلفن و..._فردایش(پنجشنبه) «فتاحی» محمد مهدی و سیّد را صدا زد و بچهها با بیم و امید رفتند سمت دفترش...یک حالتی حاکم بود انگار که همه با خود میگفتیم یعنی میشود... مثلا بچهها با خبر خوش بیآیند؟
به سیّد گفته بودند حکم تو متوقف شده و شنبه یکشنبه خبر رسمیاش بیرون میاید، نگران نباش، فقط همبندی هارا آرام کن، آزاد میشوی، برمیگردی سرکار(خلاصه...غصهی چی را میخوری،میری آن بالا، دنبال رؤیاهایت!) و امان از امیدهای بی موقع،امان از آدمها،آدمها، آدمهای رذل.
اما محمد مهدی که سنش کمتر بود بدون ترس بهشان گفته بود ما همه میخواهیم اعتصاب غذا کنیم تا آزادیما و برادرانمان تضمین شود! و «فتاحی»هم گفته بودش اگر نظم زندان را بهم بزنی همه را مینویسم پای تو بچّه!
که به خاطر همین ما سرمان را انداختیم پایین، محمدمهدی را آرام کردیم که سکوت کند و خودمان دندان روی جگر گذاشتیم بلکه زورشان به او که از همهیمان کوچک تر بود نرسد. گفتیم خب، فتاحی گفته آزاد میشوند و ما هم که در این چهاردیواری، دلمان را بلاخره باید به یک چیزی خوش میکردیم که یأس مثل سگی هار راه نیفتد و استخوانهایمان را نجود، این شد که دلمان را خوش کردیم که داداش کوچیکه،محمدمهدی و سیّد بلاخره آزاد میشوند...
روز بعد رسید.صبحش سیّد آمد دم تک تک اتاقها که بچهها صبحانه بخورید، آرام باشید تا مبادا برای محمدمهدی بد بشود. مهدی کم سن است و پر شور، وظیفه ماست که مراقبش باشیم...خلاصه دلِ سادهی سیّد را گیر آورده بودند و او هم که ذاتا بزرگ بود، مثل برادربزرگها دقیقا، مدام نگران بود که ما کاری نکنیم، که چیزی نشود، که خدای ناکرده برای محمدمهدی بد شود.
عصر همان روز، اسم بعضی از ما که در لیست اعتصاب غذا بود به عنوان کسانی که نظم زندان را بهم زدهاند را به نگهبانی دادند و نگهبانی آمد، تهدید کرد که محمدمهدی اگر یک درصد بخت آزادی داشته باشد با این کار میفرستیمش سوله و دستش را کوتاه میکنیم از نامه و تلفن زدن.
این مسائل و خواهشهای برادرانهی سید که انگار بااینکه خودش هیچوقت هیچ خانوادهای نداشت حالا خانوادهی ما شده بود، باعث شد اعتصاب غذا را بشکنیم.
شرایط به نوعی بود که همه آزادی سید را باور کرده بودیم، و حتی خیال میبافتیم که بعد آزادی تولد سید را فلان جا بگیریم و جمع شویم و با هم بخندیم به سیاهی پایان ناپذیر این روزها...خودش هم میگفت بچه ها من حکمم متوقف شده و بیایید فقط مراقب مهدی باشیم و برای توقف حکم او تلاش کنیم.
روز بعد، جمعه صبح «عباسی» یکی از مسؤلین زندان به بند ما آمد و تک به تک، با یکجور همدلی نمادین که آنموقع دلمان میخواست باورش کنیم، دم اتاقها رفت و مشکلات بچهها را پرسید و ما هم گفتیم... بعد چند ورقه کاغذ بهمان داد و گفت «نام» و «مشکلاتتان» را بنویسید تا کمک کنیم حل شوند.
دیدیم که یکجور شور و شوق، یکجور امید سرسری و کودکانه در فضای خالیِ زندان جریان گرفته، انگار باورمان شده بود که نام داریم،نامی که میشد بدون متهم شدن بنویسیاش،که حتی حق داریم رنجی داشته باشیم،رنجی که نوشتن آن روی کاغذ «مصداق اتهامِ تازه» نباشد…
آنوقت «عباسی» رفت پشت بلندگو، شش یا هفت نفر را صدا زد که دنبالش بیایند، محمد مهدی و سیّد را هم صدا زد... و یکباره بچهها را برد. ما نمیدانستیم ماجرا از چه قرار است، مثل گرگی که در لباس میش به گله زده باشد و بعد بفهمیم که طرف گرگ بوده...ما را مشغول نوشتن کردند و این بیوجدانها، این خانهخرابها، محمدمهدی و سیّد را همانموقع کشیدند بیرون. بعد فهمیدیم باقی بچهها را فرستادهاند قرنطینه و سید و محمدمهدی را بردهاند سوله و حتی نگذاشتند به صبح بکشد! بعدهم خبرش آمد، گفتند که بچهها ساعت یک/یک و نیم رفتهاند آن جا، آن بالاها، بالای دار...
@t1500tasvir
زن ۳۳ ساله اهل گنبد کاووس در پنجمین زایمانش صاحب پنج قلو شده. از چهار زایمان قبلی ۲ تا دختر زنده ماندند. پنج قلو ها هم ۲ دختر و ۳ پسر هستند. پدر بچهها هم کارگر است. مادربزرگ بچهها از دولت درخواست ون کرده!
بعد از اینکه قدمشون مبارک و زیر سایه ی پدر و مادرشون بزرگ بشن، نمیفهمم بعد از چهار بارداری و داشتن ۲ دختر، چرا آدم باید باز هم به فرزندآوری فکر کنه؟!
#جمعیت
بعد از اینکه قدمشون مبارک و زیر سایه ی پدر و مادرشون بزرگ بشن، نمیفهمم بعد از چهار بارداری و داشتن ۲ دختر، چرا آدم باید باز هم به فرزندآوری فکر کنه؟!
#جمعیت
نایاک گزینه رهبری معرفی کرده: مصطفی تاجزاده!!!
دیگه به راحتی می تونیم بپذیریم باید به رضا پهلوی وکالت بدهیم!
#انقلاب۱۴۰۱
دیگه به راحتی می تونیم بپذیریم باید به رضا پهلوی وکالت بدهیم!
#انقلاب۱۴۰۱
وقتی بهش چیزی میدهیم که درخواست کرده مثلاً آب یا خوراکی یا اسباب بازی
میخواهد تشکر کنه میگه: ممو یعنی ممنون
😍😍😍
#رونیسا
میخواهد تشکر کنه میگه: ممو یعنی ممنون
😍😍😍
#رونیسا
طبق آمار رسمی زلزله ی #خوی ۲ نفر کشته داده بود
اما
الآن این خبر آمد:
♦️مادر و پسر زلزله زده خویی در چادر جان باختند
مادر ۸۰ ساله و پسر ۵۵ ساله زلزله زده اهل فیرورق خوی به علت گازگرفتگی ناشی از مصرف زغال در داخل چادر با هدف گرمایشی جان خود را از دست دادند!
فرماندار #خوی هم گفته است که بودجهی ۱۴۰۱ برای امداد زلزله زدگان صرف نوسازی عتبات عالیات شده و در زلزله های بعدی!!!!! قطعا جبران میکنیم!
پ. ن: فیرورق اسم یک شهر جدید اطراف خوی است. در واقع اسم یک روستا بوده که توسعه یافته و بزرگ شده. کوهستانی است و الآن توریستی شده، باشگاه سوارکاری و تیراندازی داره. منطقه خوش آب و هوایی هم هست. اهالی #خوی بهش میگن پِره
خیلی امکانات نداره چند تا مغازه و رستوران و همین!
اگر گذرتون افتاد برای هواخوری و سوارکاری حتماً بروید.
#تاریخ همه ی ما رو قضاوت خواهد کرد
اما
الآن این خبر آمد:
♦️مادر و پسر زلزله زده خویی در چادر جان باختند
مادر ۸۰ ساله و پسر ۵۵ ساله زلزله زده اهل فیرورق خوی به علت گازگرفتگی ناشی از مصرف زغال در داخل چادر با هدف گرمایشی جان خود را از دست دادند!
فرماندار #خوی هم گفته است که بودجهی ۱۴۰۱ برای امداد زلزله زدگان صرف نوسازی عتبات عالیات شده و در زلزله های بعدی!!!!! قطعا جبران میکنیم!
پ. ن: فیرورق اسم یک شهر جدید اطراف خوی است. در واقع اسم یک روستا بوده که توسعه یافته و بزرگ شده. کوهستانی است و الآن توریستی شده، باشگاه سوارکاری و تیراندازی داره. منطقه خوش آب و هوایی هم هست. اهالی #خوی بهش میگن پِره
خیلی امکانات نداره چند تا مغازه و رستوران و همین!
اگر گذرتون افتاد برای هواخوری و سوارکاری حتماً بروید.
#تاریخ همه ی ما رو قضاوت خواهد کرد
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
زن ۳۳ ساله اهل گنبد کاووس در پنجمین زایمانش صاحب پنج قلو شده. از چهار زایمان قبلی ۲ تا دختر زنده ماندند. پنج قلو ها هم ۲ دختر و ۳ پسر هستند. پدر بچهها هم کارگر است. مادربزرگ بچهها از دولت درخواست ون کرده! بعد از اینکه قدمشون مبارک و زیر سایه ی پدر و…
یه چیز دردناک تو این خبر بود
اینکه پنج قلوها احتیاج به NICU داشتند، چون بیست و هفت هفته و چهار روز متولد شدند
ولی چهارتاشون تو یک بیمارستان بستری شده بودند و یکی در یک بیمارستان دیگه
چون برای نگهداری پنج نوزاد همزمان تو یک بیمارستان امکانات نداشتند!
#گنبدکاووس
اینکه پنج قلوها احتیاج به NICU داشتند، چون بیست و هفت هفته و چهار روز متولد شدند
ولی چهارتاشون تو یک بیمارستان بستری شده بودند و یکی در یک بیمارستان دیگه
چون برای نگهداری پنج نوزاد همزمان تو یک بیمارستان امکانات نداشتند!
#گنبدکاووس
مولوی عبدالحمید:
ما مظلوم هستیم اما ذلیل نیستیم
ما کسی را نکشتیم
ما چشم کسی را کور نکردیم
و حقمان را از کسی میگیریم که ما را کشته
#زاهدان
#سیستان_و_بلوچستان
ما مظلوم هستیم اما ذلیل نیستیم
ما کسی را نکشتیم
ما چشم کسی را کور نکردیم
و حقمان را از کسی میگیریم که ما را کشته
#زاهدان
#سیستان_و_بلوچستان
زنگ زدم شرکت، همکار رضا گوشی رو برداشت.
بهش گفتم سلام صبحتون بخیر
بنده خدا بیست تا جمله تشکری گفت!
یک طوری انگار که من چه لطف بزرگی در حقش کردم!!!
بچهها!
بیایید قرار بذاریم به همدیگه صبح بخیر بگیم!
😂😂😂
بهش گفتم سلام صبحتون بخیر
بنده خدا بیست تا جمله تشکری گفت!
یک طوری انگار که من چه لطف بزرگی در حقش کردم!!!
بچهها!
بیایید قرار بذاریم به همدیگه صبح بخیر بگیم!
😂😂😂
هر جوری حساب می کنم از راه راست نمیشه دیگه
خدایا!
خودت یه راه ناراست نون و آب دار جور کن لطفاً!
#قشر_متوسطم
#مناجات
خدایا!
خودت یه راه ناراست نون و آب دار جور کن لطفاً!
#قشر_متوسطم
#مناجات
رهبر عفو عمومی داده بعد مواردی که شامل عفو نمیشن یک طوری است که کم مانده بنویسند سابقه دو سال بسیج فعال!!
پ. ن: خام نامه ی میرحسین موسوی نشدیم، خام عفو هم نمیشیم!
#مهساامینی
#انقلاب۱۴۰۱
پ. ن: خام نامه ی میرحسین موسوی نشدیم، خام عفو هم نمیشیم!
#مهساامینی
#انقلاب۱۴۰۱
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
۶ نفری که #فرهاد_میثمی خواهان آزادیشون شده: محمد حبیبی (فعال جنبش معلمان) ناهید شیربیشه (از مادران دادخواه) رضا شهابی(سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی) بهاره هدایت (چهره جنبش دانشجویی) مصطفی نیلی (وکیل) نیلوفر حامدی(خبرنگار)
نامه فرهاد میثمی در پاسخ به مایل نیگلر: زندگی را برای آموختن دوست دارم
مایکل نیگلر، استاد ادبیات کلاسیک طی نامهای از فرهاد میثمی تقاضا کرده بود به کنش اجتناب از غذا پایان دهد. فرهاد میثمی در نامهای که به دست زمانه رسیده به نامه مایکل نیگلر پاسخ داده است.
مایکل نِیگلِر، یکی از معتبرترین دانشوران، کنشگران و مدافعان مبارزهی خشونتپرهیز در سطح جهانی است. او استاد ممتاز ادبیات کلاسیک و تطبیقی در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی بوده و یکی از کتابهای او با عنوان «در جستوجوی آیندهای خشونتپرهیز» جایزهی کتاب آمریکا در سال ۲۰۰۲ را دریافت کرده است. امسال همزمان با روز جهانی خشونتپرهیزی، برگردان فارسی کتابی از او با عنوان «مبانی مبارزهی خشونتپرهیز» از زندان رجاییشهر ایران منتشر شد. نِیگلِر اخیرا در پیامی به یکی از «زندانیان وجدان» در زندان رجاییشهر -فرهاد میثمی- گفتوگویی کوتاه را در عین دغدغهمندی، در تلاش برای روشنگری بیشتر و نیز برای یافتن راهکاری دربارهی کنش اجتناب از غذای او شکل داده است. متن پیام او و پاسخ فرهاد میثمی به آن بدین شرح است:
نامهی پروفسور مایکل نِیگلِر به فرهاد میثمی
فرهاد عزیز،
پیش از هر چیز سلام به شما در این روزهای تعطیلات در غرب.
من شهامت شما را تحسین میکنم. در حال تفکر هستم که چه پیشنهادی در مورد امساک در غذای شما (که به آن اعتصاب غذای نسبی نیز میگویند) میتوانم بدهم. گاندی در طول دوران فعالیت خود، تقریبا ۱۲ بار دست به اعتصاب غذای شدید زد، و البته اینگونه نبود که در تمام موارد به خواستههای خود دست یابد. او اینجا و آنجا قواعد را به ما گفته است. اجتناب از غذا باید آخرین مأمن باشد، زمانی که شما تمامی راههای دیگر، از جمله مقاومت خشونتپرهیز را برای تکان دادن حریف آزمودهاید. حدس میزنم که شما این قاعده را رعایت کردهاید. او همچنین میگوید که باید امکانِ اینکه حریف به خواستههای ما پاسخ دهد محتمل باشد، در غیر این صورت اعتصاب به شکلی از خودکشی تبدیل میگردد. آیا آنها پاسخ خواهند داد؟
آیا اگر شما به نوشتن ادامه دهید اثرگذاری بیشتری نخواهید داشت؟
لطفا فراموش نکنید که شما هنوز سهم بزرگی دارید که میتوانید به انجام برسانید، بنابراین از شما خواهش میکنم مراقب سلامت خود باشید. ما به شما نیاز داریم.
آیا هیچ راهی وجود دارد که ما از بیرون به مقامات مربوطه فشار وارد کنیم؟
با احترام عمیق،
مایکل نِیگلِر
پاسخ فرهاد میثمی به نامهی پروفسور مایکل نِیگلِر
پروفسور نِیگلِر گرامی،
درود بر شما. شنیدن پیامتان برایم مایهی افتخار شد. با شما موافقم که قرار نیست در تمام موارد به تمام خواستههای خود دست یابیم؛ این نه فقط دربارهی یک کنش ایستادگیِ سخت، بلکه حتی دربارهی یک مذاکرهی ساده نیز صادق است. رسیدن به بخشی از خواستههای این کنش را امکانپذیر میپندارم؛ اگر آن را نه به صورت یک کنش منفرد برای رسیدن به یک هدفِ تکافتاده، بلکه بهصورتی کلگرایانهتر ببینیم. من با حداکثر توان مراقب سلامتیام خواهم بود. مطمئن باشید که من زندگی را بسیار دوست میدارم، البته نه اساسا برای نوشتن و یا اثرگذاری به هر نحو دیگر، که برای آموختن.
بهسبب مجموعهی بیاطلاعیهایم، نمیتوانم بدانم شما چطور میتوانید به مقامات ما فشار وارد کنید؛ تصور میکنم هرچه بخواهم بگویم برای شما بدیهی است. از دوستی تقاضا کردهام کتاب «درجستوجوی آیندهای خشونتپرهیز» شما را برایم بفرستد. پیشاپیش از تصور اینکه بسیار از آن خواهم آموخت، و احتمالا نقدهایی هم به آن خواهم داشت، خوشحالم.
از صمیم قلب قدردان لطف شما هستم
فرهاد میثمی
۱۰ دی ۱۴۰۱ ایران، زندان رجاییشهر
#فرهاد_میثمی
مایکل نیگلر، استاد ادبیات کلاسیک طی نامهای از فرهاد میثمی تقاضا کرده بود به کنش اجتناب از غذا پایان دهد. فرهاد میثمی در نامهای که به دست زمانه رسیده به نامه مایکل نیگلر پاسخ داده است.
مایکل نِیگلِر، یکی از معتبرترین دانشوران، کنشگران و مدافعان مبارزهی خشونتپرهیز در سطح جهانی است. او استاد ممتاز ادبیات کلاسیک و تطبیقی در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی بوده و یکی از کتابهای او با عنوان «در جستوجوی آیندهای خشونتپرهیز» جایزهی کتاب آمریکا در سال ۲۰۰۲ را دریافت کرده است. امسال همزمان با روز جهانی خشونتپرهیزی، برگردان فارسی کتابی از او با عنوان «مبانی مبارزهی خشونتپرهیز» از زندان رجاییشهر ایران منتشر شد. نِیگلِر اخیرا در پیامی به یکی از «زندانیان وجدان» در زندان رجاییشهر -فرهاد میثمی- گفتوگویی کوتاه را در عین دغدغهمندی، در تلاش برای روشنگری بیشتر و نیز برای یافتن راهکاری دربارهی کنش اجتناب از غذای او شکل داده است. متن پیام او و پاسخ فرهاد میثمی به آن بدین شرح است:
نامهی پروفسور مایکل نِیگلِر به فرهاد میثمی
فرهاد عزیز،
پیش از هر چیز سلام به شما در این روزهای تعطیلات در غرب.
من شهامت شما را تحسین میکنم. در حال تفکر هستم که چه پیشنهادی در مورد امساک در غذای شما (که به آن اعتصاب غذای نسبی نیز میگویند) میتوانم بدهم. گاندی در طول دوران فعالیت خود، تقریبا ۱۲ بار دست به اعتصاب غذای شدید زد، و البته اینگونه نبود که در تمام موارد به خواستههای خود دست یابد. او اینجا و آنجا قواعد را به ما گفته است. اجتناب از غذا باید آخرین مأمن باشد، زمانی که شما تمامی راههای دیگر، از جمله مقاومت خشونتپرهیز را برای تکان دادن حریف آزمودهاید. حدس میزنم که شما این قاعده را رعایت کردهاید. او همچنین میگوید که باید امکانِ اینکه حریف به خواستههای ما پاسخ دهد محتمل باشد، در غیر این صورت اعتصاب به شکلی از خودکشی تبدیل میگردد. آیا آنها پاسخ خواهند داد؟
آیا اگر شما به نوشتن ادامه دهید اثرگذاری بیشتری نخواهید داشت؟
لطفا فراموش نکنید که شما هنوز سهم بزرگی دارید که میتوانید به انجام برسانید، بنابراین از شما خواهش میکنم مراقب سلامت خود باشید. ما به شما نیاز داریم.
آیا هیچ راهی وجود دارد که ما از بیرون به مقامات مربوطه فشار وارد کنیم؟
با احترام عمیق،
مایکل نِیگلِر
پاسخ فرهاد میثمی به نامهی پروفسور مایکل نِیگلِر
پروفسور نِیگلِر گرامی،
درود بر شما. شنیدن پیامتان برایم مایهی افتخار شد. با شما موافقم که قرار نیست در تمام موارد به تمام خواستههای خود دست یابیم؛ این نه فقط دربارهی یک کنش ایستادگیِ سخت، بلکه حتی دربارهی یک مذاکرهی ساده نیز صادق است. رسیدن به بخشی از خواستههای این کنش را امکانپذیر میپندارم؛ اگر آن را نه به صورت یک کنش منفرد برای رسیدن به یک هدفِ تکافتاده، بلکه بهصورتی کلگرایانهتر ببینیم. من با حداکثر توان مراقب سلامتیام خواهم بود. مطمئن باشید که من زندگی را بسیار دوست میدارم، البته نه اساسا برای نوشتن و یا اثرگذاری به هر نحو دیگر، که برای آموختن.
بهسبب مجموعهی بیاطلاعیهایم، نمیتوانم بدانم شما چطور میتوانید به مقامات ما فشار وارد کنید؛ تصور میکنم هرچه بخواهم بگویم برای شما بدیهی است. از دوستی تقاضا کردهام کتاب «درجستوجوی آیندهای خشونتپرهیز» شما را برایم بفرستد. پیشاپیش از تصور اینکه بسیار از آن خواهم آموخت، و احتمالا نقدهایی هم به آن خواهم داشت، خوشحالم.
از صمیم قلب قدردان لطف شما هستم
فرهاد میثمی
۱۰ دی ۱۴۰۱ ایران، زندان رجاییشهر
#فرهاد_میثمی
ابوالفضل پورعرب گفته: امیدوارم این عفو عمومی منجر به آشتی ملی بشه!
آدم ممکنه هنرمند خوبی باشه ولی لزوماً شناخت خوبی از جامعهش نداشته باشه.
چه آشتی ملی وقتی هفتصد هشتصد نفر کشته شدند؟ چه آشتی ملی وقتی بیست هزار نفر به جرم اعتراض زندانی شدند؟ چه آشتی ملی وقتی دستکم ششصد نفر کور شدند؟
شما می تونید رنگین کمان بعد از باران رو ببینید و یاد #کیان_پیرفلک نیفتید؟ میتونید اسم #زاهدان رو بشنوید و یاد #هستی_نارویی نیفتید؟ شما میتونید تبلیغ #حجاب و روسری ببینید و یاد #مهساامینی نیفتید؟ میتونید رزمی کار ببینید و یاد #سیدمحمد_حسینی و مظلومیتش نیفتید؟ می تونید دست پینه بسته ی کارگر رو ببینید و یاد پدر #محمدمهدی_کرمی نیفتید؟ می تونید اشک های دختر #فرشته_احمدی رو فراموش کنید؟ می تونید شب شریف و نازی آباد و دانشگاه کردستان رو از یاد ببرید؟ خشم شما از قتل #مهران_سماک که به خاطر بوق زدن کشته شد، فروکش کرده؟ شما فراموش کردید؟!
کدوم آشتی ...
#انقلاب۱۴۰۱
آدم ممکنه هنرمند خوبی باشه ولی لزوماً شناخت خوبی از جامعهش نداشته باشه.
چه آشتی ملی وقتی هفتصد هشتصد نفر کشته شدند؟ چه آشتی ملی وقتی بیست هزار نفر به جرم اعتراض زندانی شدند؟ چه آشتی ملی وقتی دستکم ششصد نفر کور شدند؟
شما می تونید رنگین کمان بعد از باران رو ببینید و یاد #کیان_پیرفلک نیفتید؟ میتونید اسم #زاهدان رو بشنوید و یاد #هستی_نارویی نیفتید؟ شما میتونید تبلیغ #حجاب و روسری ببینید و یاد #مهساامینی نیفتید؟ میتونید رزمی کار ببینید و یاد #سیدمحمد_حسینی و مظلومیتش نیفتید؟ می تونید دست پینه بسته ی کارگر رو ببینید و یاد پدر #محمدمهدی_کرمی نیفتید؟ می تونید اشک های دختر #فرشته_احمدی رو فراموش کنید؟ می تونید شب شریف و نازی آباد و دانشگاه کردستان رو از یاد ببرید؟ خشم شما از قتل #مهران_سماک که به خاطر بوق زدن کشته شد، فروکش کرده؟ شما فراموش کردید؟!
کدوم آشتی ...
#انقلاب۱۴۰۱