یواشکی دوست دارم
65.1K subscribers
42.7K photos
2.02K videos
168 files
324 links
من ﻫﻨوز ﮔﺎﻫﯽ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ 
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ 
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ 
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎﻣﻦﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
Download Telegram
🔻طالبان حمله موشکی ایران به اسرائیل را مشروع خواند

🔹وزارت امور خارجه طالبان در واکنش به حمله ایران به اسرائیل گفت: حملات موشکی و پهپادی ایران، در خاک اسرائیل دفاع مشروع این کشور بود.

خوب خدارو شکر😂

@yavaashaki
سلام به هرچیزی که به وقتش میاد و تو نمیدونی چه نعمتیه وقتی عشق سر موقع بیاد، موقعیت سفر سر وقتش بیاد، حتی غم و گریه و مرگ وقتی واقعا بهشون نیاز داری بیان سراغت که همه درد ما در زندگی اینه که هیچی سر‌ وقت نیومد.

@yavaashaki
#فوری🚨| یک منبع آگاه امنیتی: تمام کشتی‌های اسرائیلی و پوششی اسرائیلی که به نام‌های مختلف در حال تردد در اقیانوس‌ها هستند تک به تک در دسترس نیروهای مسلح ایران قرار دارند .

🚨در صورت کمترین غلطی از سمت اسرائیل، در قدم اول کلیه کشتی‌های باربری و نظامی اسرائیلی در سراسر دنیا غرق خواهند شد.


@yavaashaki
#تکمیلی 🚨| به نقل از یک مقام آگاه: جمهوری اسلامی ایران مستقیماً، کوتاه و شفاف به ایالات متحده آمریکا هشدار داده که هرگونه مشارکت در پاسخ احتمالی اسرائیل موجب ویرانی کلیه پایگاه ها و ناو های ارتش آمریکا در منطقه خواهد شد.


@yavaashaki
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مردم افغانستان از حملات تلافی‌جویانه ایران علیه رژیم صهیونیستی حمایت و ابراز خوشحالی کردند

@yavaashaki
رضا رشیدپور: وقتی پای اجنبی وسط باشد، شرف یعنی ایستادن پشت نام میهن حتی به قیمت جان.

@yavaashaki
🚨 کانال ۱۴ اسرائیل: کابینه جنگ اسرائیل تصمیم به اجرای حمله به ایران در امشب گرفته است


@yavaashaki
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ناکامی پدافند اسرائیل مقابل عملیات ترکیبی ایران

🔹 عملیات «وعده صادق» که پاسخی به حمله جنگنده‌های ارتش اسرائیل به ساختمان کنسولگری کشورمان در دمشق بود، رازهایی دیگر از ناتوانی نظامی رژیم صهیونیستی را برملا کرد.

@yavaashaki
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خبرنگار امور نظامی روزنامه صهیونیستی اسرائیل‌هیوم: ما باید تهدیدات ایران را جدی بگیریم؛ آن‌ها معادلات را تغییر دادند و موفق شدند بازدارندگی خود را در برابر اسرائیل به دست آورند!

🔹اکنون اسرائیل هر بار که بخواهد به یک هدف ایرانی در هر جای دنیا حمله کند اول فکر می‌کند که آیا ارزش این کار را دارد یا خیر؟

@yavaashaki
یواشکی دوست دارم
#خمار_مستی #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_206 خوش باش عروسی تک دخترته! باچشمای پرم روبه حاج خانوم که باغم نگاهم می کردلب زدم _بفرمایید بریم بش ینیم سرتکون دادوبه طرف حاجی وارسلان که سمت چپ دورمیزنشسته بودن رفتیم علی روبه حاج خانوم دادم وبدون نگاه به حاج…
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_207

بوی اشنای عطرمردونه ای تو تمام ریه م پرشده بود اروم چشمای سنگینم رو
بازکردم همه جاتاریک بود وباعث شد زیاد چشمام اذیت نشه سرم روی سینه
ی ارسلان بود خواستم خودمو از اغوشش جداکنم که اجازه نداد وحصار
دستاش رو دور تنم محکم ترکردومنو به خودش فشرد کنارگوشم باصدا ی بم و
گیراش گفت
ارسلان_زندگیم چه بلایی سر خودت اوردی؟!
باتعجب وگنگی نگاهش میکردم که کنار شقیقه م روبوسید ولب زد
ارسلان_یه روزتمام توتب سوختی وبیهوش بودی!.....چرادردای تو تمومی نداره
اخه؟!
لبخندبیجونی زدم ولبای خشک شده م رو ترکردم
_من....خوبم!
ارسلان_قربون دل بزرگت برم که توهرشرایط ی سع ی میکنی محکم باشی رزای
من.... جانم.....زندگیم،عمرم،من که میدونم چقدر غم روی شونه هات سنگینی
میکنه؟ ازمن دیگه نمی تونی پنهون کنی قشنگم!
_علی کو؟!
موهام رونوازش کرد
ارسلان_هنوزم عادت نکردی بهش بگی امیرعباس منم نمی تونم بهش بگم
امیرعباس!!دلم خیلی واسه داداش کوچولوم که همیشه توبدترین شرایط کنارم بود تنگ شده!
بغض توگلوم نشست دلم واسه غم توصدای ارسالن بدجوری میسوخت خیلی
سخته داداشت ویهو ازدست بدی
بمیرم واسه دل سوخته ارسلانم!!
ارسلان_این زندگی تاتونست فقط شکنجه م کرد هم منو هم تورو !! دیگه بسه
بایداین تلخی تموم شه میخوام دفتر زندگیم روورق بزنم وازنوشروع کنم کنارتو
وپسرمون میخوام بخندم باتمام زخمای روقلبم می خوام طعم خوشبختی
روبچشم!هست ی کنارم؟!
سرم رو کم ی ازروسینه ستبرش فاصله دادم ونگاهش کردم توچشمای مشکی
درشتش که برق م یزد برق ی که ازروی عشق بود نگاه کردم من تصمیمم روگرفته
بودم
دست بزرگ ومردونه ش روتودستم گرفتم وگفتم
_تااخر اخرش کنارتم!هراتفاقی هم که بیوفته تازمانی که تومنوبخوای کنارتم
لبخند رولبای خوش فرمش نقش بست و باعشق نگاهم کرد وسرش رو نزدیک
سرم پایین اورد و پیشونیش روبه پیشونیم چسبوند که ناخوداگاه چشمام
روهم افتادوتمام حس من شد حس لامسه وگوشایی که بیشترازهرزمانی دقیق
میشنید
ارسلان_عاشقتم!
چقدرشیرینه شنیدن این کلمه..... اروم ونجواگونه لب زدم
_من بیشتر
فاصله بینمون ازبین رفت و تمام وجودم روبه اتیش کشید!
لبخندازروی لب هیچکدوممون کنارنمیرفت حس جدیدی توقلبم حاکم بود
حس اینکه دیگه همه ی روزا ی تنهاییم تموم شده وازاین بعدمردی پشتمه که
ولم نمی کنه
لبخندروی لبم خیلی معناها داشت ازاینکه خداجای تمام نداشته هام ارسلان
روبهم داده یعنی حواسش به من هست
ارسلان کمک کردازجام بلندبشم لباسم رومرتب کردم وهمراه ارسلان ازاتاق
خارج شدم حاج خانوم وحاج همایون بادیدن منوارسلان بالبخندبه طرفمون
اومدن
حاج همایون_حالت خوبه دخترم؟
لبخندخجولی زدم
_بابت همه چی معذرت می خوام ازاینکه نتونستم خودموکنترل کنم وبدون
درنظرگرفتن نظرشما خودم تصمیم گرفتم که برگردیم!واقعا نمی تونستم تحمل
کنم شرمنده
حاج خانوم_دشمنت شرمنده مادر اگه مااومدیم فقط وفقط به خاطرتوبودوبس
من بامادرت صحبت میکنم امروزدعوتش می کنم بیاداینجامیخوام توهمین
خونه توروازش خواستگاری کنم
لبم روباخجالت گزیدم وسرم روبه زیرانداختم که ارسلان کمرم روتودستش فشرد
ارسلان_بریم بشینیم خسته شدی ازبس ایستادی

#ادامه_دارد

@yavaashaki 📚
«‏آرزو می‌کنم عاشق کسی شوم،
که هرچه بینمان اتفاق افتاد، هرگز غم و اندوه من را ناچیز نشمرد...»
#محمود_درویش


@yavaashaki
ولی بعضی وقتا خدا از طریقِ آدمهای که کنارت قرار میگیرن، میگه که "دوستت دارم" کافیه که ببینی و بشنوی معجزه ی حضورِ یه سری آدم ها رو توی زندگیت♥️


@yavaashaki
تو بهش میگی نشخوار فکری یا overthink ولی عبدالوهاب الرفاعی خیلی جالب میگه:

حروب كثيرة في رأسي وأنا قتيلها الوحيد!
در سرم جنگ‌های بسیاری‌ست و تنها کشته‌اش منم!
@yavaashaki
دلتنگی آدمو مثل
قهوه مونده تلخ میکنه

#عصرتون_عاشقانه ❤️❤️


@yavaashaki 🍃🌺
پیوسته به خودتان یادآوری کنید:
گرچه این وضعیت دشوار است، گرچه حکمت آن را درک نمیکنم
گرچه منصفانه نیست
اما نگرش مثبتم را حفظ میکنم
می‌دانم که این وضعیت نمی‌تواند مرا به عقب براند. منتظر می‌مانم تا خداوند مرا به سوی دیگر اوضاع رهنمون سازد که موقعیت بهتری برایم در پی خواهد داشت.


@yavaashaki
‏نیاز دارم که اتفاقی بیفتد و
از من بپرسند:
«خب بگو ببینم چه احساسی داری؟»
و من در جواب بگویم:
«سر از پا نمی‌شناسم.»🌱


@yavaashaki
یواشکی دوست دارم
#خمار_مستی #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_207 بوی اشنای عطرمردونه ای تو تمام ریه م پرشده بود اروم چشمای سنگینم رو بازکردم همه جاتاریک بود وباعث شد زیاد چشمام اذیت نشه سرم روی سینه ی ارسلان بود خواستم خودمو از اغوشش جداکنم که اجازه نداد وحصار دستاش رو دور…
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_208

همونطورسربه زیرسرتکون دادم وهمراهش به طرف مبل حرکت کردم ورو ی مبل
دونفره نشستم که حاج همایون بالبخندلب زد
حاج همایون_حاج خانوم بسم الله؛ تماس بگیر که به سلامتی همه چیز ختم به
خیرشه
حاج خانوم لبخندزدو ازجاش بلندشدقلبم تندترازهرزمانی میکوبیدبه سینه م
هیجان وترس درهم امیخته شده بود ومن فقط ازخدامیخواستم که زندگی
برای اولین بارروی خوشش روبهم نشون بده
حاج خانوم_سلام نگار خانوم خوبین شما؟الحمدالله بله ماهم خوبی م!تماس
گرفتم ازشمادعوت کنم امروز بیاین اینجا!
میدونم خیلی سرتون شلوغه درجریان هستم ولی واقعا مسئله مهمیه
قفسه س ینه م ازشدت استرس تندتندبالا پایین میشد که ارسلان دستش رو روی
قلبم گذاشت وگفت
ارسلان_هیششش اروم نفس بکش.....هراتفاقی هم بیوفته تومالی منی
اینویادت نره!
تودلم کیلوکیلو قنداب شد لبخندرولبم رونتونستم کنترل کنم وبااسترس به حاج
خانوم نگاه میکردم که ادامه داد
حاج خانوم_بایدحتما ببینمتون؛خواهش میکنم تشری ف بیارید.... پس ساعت
۵منتظرتونیم.خدانگهدار
باقطع شدن گوشی بااسترس خودم روبیشتربه ارسلان چسبوندم که دستش
دورکمرم حلقه شدوروبه حاج خانوم گفت
ارسلان_چیشد مادر؟!
حاج خانوم_قرارشد ساعت ۵ اینجاباشه
رزا جان!؟
بااسترس لب زدم
_جانم!؟
حاج خانوم_شماره پدرت روداری ؟! شماره پدرت روبه حاجی بده تا حاج
همایون باپدرت درمیون بذاره
نفس توس ینه م حبس شد...... حس کردم خون توتنم یخ زد..... اشک
توچشمام حلقه زده بود....... سرم روبه زیرانداختم تااشک توچشمام
رونبینن......شماره بابا روداشتم اما سالهابودکه دی گه خبری ازش نداشتم....... نه
زنگ زدم نه دی داری باهم داشتیم.....اصلا برای چی با یدبهش زنگ میزدم؟!
وقتی منو مثل یه اشغال پرت کردبیرون!؟مگه میشه یه پدر بچه شو ازخونه
بیرون کنه؟!این چجورپدریه؟!
پوزخندتلخی رولبم نشست.....
کلمه پدر برای ادمی مثل بابای من واقعا بزرگ و غیرقابل استفاده س.......! اون
هیچوقت درحق من پدری نکرده....! پس چرا بای د تواین مسئله مهم ازش اجازه
بگیرم!؟همه ی دخترا تواین شرایط وقتی خواستگاردارن ومیخوان ازدواج کنن
به پدرشون میگن .......! اما پدری که سالهابراش ون زحمت کشیده.....! نه پدرمن
که منو ول کردبه امون خدا.....!پدری که باعث شد سالهای سال تحقیرشم....!
پدری که خودش زخمایی به قلب وروح وجسمم زدکه هرگزاز قلب وروحم پاک
نمیشه.......!حالا بعداینهمه سال که تنهام گذاشته و براش مهم نبوده چه بلایی
ممکن بودتوتمام این سالها سرم بیاد چرابایدازش اجازه بگیرم؟! مگه اون برام
پدری کرده؟!
حالم اصلاخوب نبود! گرمای دست ارسلان که دستم روتودستش فشارم یداد
قلب یخ زده مو کمی گرم کردباصدا یی که به وضوح میلرزید گفتم
_بله....!
جون کندم تا این کلمه اروبه زبون اوردم تمام تنم خی س عرق بود.....شبیه
گنجشکی شده بودم که بهش سنگ زدن زخم ی و ناامیداززندگی بودم
دلم برای خودم میسوخت برای تمام ارزوهایی که هرگز بهشون نرسیدم من
عاشق موسیقی بودم عاشق هنر های تجسمی وخیلی استعداد داشتم اما به
خاطربی پولی به خاطر نداشتن حامی دورهمه ی ارزوهام رو خط کشی دم تمام
استعدادهام روتونطفه خفه کردم به خاطرچی ؟!به خاطر نداشتن پدرمادری که
مشوقم باشن.......!باتموم فرق هایی که مامان بین منو نیلوفرمیذاشت بازم
مامان قابل ستایش بودبرام.....چرا؟چون تنهام نذاشت حداقلش مثل بابا کامل
ولم نکرد......!تلخه نه؟!.....اینکه بین بدوبدتر بدوانتخاب میکنی خیلی
دردناکه....!

#ادامه_دارد

@yavaashaki 📚
درود بر تمام کسانی که
به رغم آسیبی که به قلبشان رسیده
هنوز وانمود میکنند قوی اند

@yavaashaki