یواشکی دوست دارم
65.8K subscribers
42.7K photos
2.01K videos
170 files
325 links
من ﻫﻨوز ﮔﺎﻫﯽ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ 
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ 
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ 
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎﻣﻦﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
Download Telegram
دیوانه ترین حالت یک عشق
زمانی ست
دلتنگ شوی ،
کار ز دست تو نیاید ...

#پروانه_حسینی


@yavaashaki 🍃🌺
دانلود آهنگ جديد"مجید سلطانی" به نام احترام

@yavaashaki 🌺🍃
اتاق " سی.پی.آر " بیمارستان جای جالبی ست
آدم هایی که بیرون از آن تند و تند قدم میزنند ، گریه میکنند ، دعا میکنند ،حالشان بهتر از بیماری که برای زنده ماندن با دستگاه شوک دست و پنجه نرم میکند نیست.

آدم های بیرون از اتاق از یک چیز میترسند؛ از "نبودن" !
از نزدن ضربان قلب عزیزترین شخص دنیایشان ، از جای خالیه یک آدم .
اتاق شوک جای بد و جالبیست
تمام قول های عالم پشت دَرش داده میشود ! تمام خاطرات مرور میشود !
تمام خوبی هایش یادآوری میشود !

حالا چشمتان را ببندید. بدترین آدم زندگیتان را درون این اتاق تصور کنید.
فرض کنید تنها کسی هستید که او دارد
به خوبی هایی که قبلا به شما کرده فکر کنید
به جای خالیش
نبود آدم ها را هیچ کینه ای پر نمیکند!

لطفاً در زندگیتان یک اتاق سی پی آر ، یک اتاق شوک داشته باشید
و خوبی های آدم های بدِ دنیایتان را احیا کنید .
بعضی روزها امروزمان به فردا نمیرسند ...

#دکتر_محبی


@yavaashaki
چای،قهوه،کاپوچینونمی دانم.
هر کدام که دیرتر خنک و تمام شود
تا بهانه با تو بودنم بیشتر شود...!

#عصرتون_عاشقانه ❤️❤️


@yavaashaki 🍃🌺
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یواشکی دوست دارم
Video message
یک روز با تو قرار می گذارم
در همان کافه
میز شماره ۳
کنار پنجره
این بار که برای سفارش آمدن
دیگر نه می گویم هرچه ایشان خواستن دو تا
نه می گویم
همان همیشگی
سفارش جدید می دهم
تو را نمی دانم
ولی برای خودم یک فنجان بی حسی سفارش میدهم
از همان هایی که ناب است و هوش از سرت می برد
برای تو
شاید مقداری دلتنگی به همراه لبخند
تا
برای آخرین دیدار
سفارش ویژه ای بدهیم

#سهیل_هدایتی

@yavaashaki
امشب که

در هوای تو پر میزند دلم

ای مهربان من!

تو کجایی و من کجا؟


#شبتون_ستاره_بارون 💫


@yavaashaki 🍃🌺
شب؛ ماهیت آدم‌ها را عوض می‌کند. تمام این آدم‌های قدرتمند و تلاشگری که در طول روز می‌بینید، شب‌ها همه‌شان کودکان ترسیده و غمگینی‌اند که دلش آغوشی می‌خواهد برای آرام گرفتن...
شب، چیز عجیبی‌ست؛ تو داراترین و موفق‌ترین هم که باشی، شب‌ها تنهاترینی و بی‌پناه‌ترین! حتی اگر تمام جهان برای آرام کردنت آغوش باز کرده‌باشند...
شب‌ها بی‌اختیار به همه چیز فکر می‌کنی و مدام از خودت سوال می‌پرسی و می‌پرسی و می‌پرسی و به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسی که در این سیاره واقعا چه می‌خواهی و آمده‌ای چه‌کار کنی و این‌همه می‌دوی و می‌جنگی و تلاش می‌کنی، آخرش که چی؟!

#نرگس_صرافیان_طوفان

#شبتون_آروم ❤️

@yavaashaki
دانلود آهنگ جديد"کارنگ" به نام حبیبی (ریمیکس)

@yavaashaki 🌺🍃
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_201
_یه چندوقته گوشیم دست شیرین بودبه خاطریه مسائلی نمیدونستم شمازنگ زدی... ولی تایه ماه پیش که هیچ زنگی نزدی....
پوزخندتلخی زدم و بابغض وکینه لب زدم
_راستی مبارک باشه داماد دارشدنت
با اخم وتعجب نگاهم کرد
مامان_تو ازکجامیدونی
اشک سمج روگونه م چکید لبام میلرزیدصدام بدتر
_خبرا زود میرسه.....فقط برام جای تعجب داره چرا من نمیدونم؟.....مگه من خواهرش نیستم؟
پوزخندتلخی زدم
دستم روجلوی دهنم گذاشتم تاهق نزنم بعدهفت ماه دیدمش بعداینکه سکته کردم ازدروغایی که کم ازمادروخواهرم تودلم تلنبار نبوده ونیست وبعداون جلوی خانواده ای که قراره خانواده همسرم شه والان هیچ نسبتی بامن نداره
من کتک زد درد داره نه؟
_خونواده داماد نگفتن خواهر عروس کجاست؟اصلا گفتید نیلوفرخواهرداره
یانه؟....فامیلامون چی ؟.... نگفتن رزا کجاست؟
مامان_توسرت شلوغ بود گفتیم مزاحم کارات نشیم یه عقدساده کردن گفتیم جشن عروسی بهت بگیم
قلبم خیلی سوخت وقتی مادرم بااین بهونه خواست قضیه اروماسمالی کنه
_درهرصورت......مبارک باشه خوشبخت بشه.....کاش اونقدری که من به فکرتون
بودم شماهم به فکرمن بودین....خب حالاچرا اومدی اینجا؟نگوکه نگرانم شدی
چون باورم نمیشه شیش ماه زنگ نزدی چرایهونگرانیت گل کرد
باخشم به من وبعدبه شیرین نگاه کرد
مامان_شیرین چرابه رزا نگفتی من چقدرزنگ زدم؟
شیرین بااخم به مامان نگاه کرد
شیرین_خاله حتی یکبارهم شمارت روگوشی رزا نیوفتاده چی روبهش بگم؟دروغ بگم بهش؟
قلبم بیشترخوردشدوتمام تنم به لرزه افتاد ارسلان باصورت برافروخته وچشمای
نگران نگاهم میکرداما با نگاه حاجی مجبوربود سرجاش بمونه
مامان که دیدبوجوری ضایع شده گفت
مامان_من بایدبهت زنگ بزنم یاتو؟
خنده بی جونی کردم
_مامان اصل قضیه چیه که تااینجااومدی؟
مامان_نیلوفر اخرهفته عروسیشه اومدم بگم بایدبیای
بااخم لب زدم
_بایدبیام؟ بایدی وجود نداره....وقتی تومراسم عقدش نبودم دلیلی برای اومدن
توجشنش هم ندارم همون چیزی که سرعقدبه همه گفتیدروبگید چون من
نمیام اصلا بگین رزا مرده اینجوری بهتره
باحرص انگشتش روجلوم تکون داد
مامان_بایدبیای توغلط میکنی نیای خواهرت ابروداره سرعقدگفتیم کارت
زیادبودنتونستی بیای ایندفعه بایدباشی
سرتق وباکینه توچشماش نگاه کردم
_نمیام
خواست دوباره به صورتم سیلی بزنه که به شدت به عقب کشیده شدم وبادیدن ارسلان که جلوی مامان ایستاده بود قلب بیقرارم از عشق پرشد
باچشمای پربه ارسلان نگاه کردم ولرزون گفتم
_اقا ارسلان....من خوبم
حاج همایون اشاره کردبه ارسلان که بره عقب ارسلان ازشدت خشم دستاش انگشت هاش درحال خورد شد ِن روجوری مشت کرده بود که حس میکردم
مامان_باید بیای رزا وگرنه دیگه اسمتم نمیارم
چشمای پرم بازخالی شدو فقط نگاهش کردم که مامان دوتا کارت روی میز گذاشت وباخداحافظی بلندی از خونه خارج شد از غم میلرزیدم خدایا چرادردای من تمومی نداره؟ پاهام تحمل وزنم رو نداشت روزانوهام نشستم وهق زدم که...

#ادامه_دارد

@yavaashaki 📚
دانلود آهنگ جديد"آکو" به نام حس تازه

@yavaashaki 🌺🍃
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_202

کشیده شدم تو بغل گرم ومردونه ای آغوشی که برام امن ترین اغوش دنیا بود
سرمو روی سینه ش گذاشتم وهق زدم
_مادر مَن فقط نیلوفر رودوست داره حتی تواین هفت ماه نپرسیدمن زنده م
یامرده م بعدامشب اومده بعدهفت ماه دیدمش واون میزنه توگوشم چرا؟بی
دلیل تاکی باید بی دلیل ازهرکسی تودهنی بخورم
فشارهای دستای ارسلان روکمرم زیادوزیادترشدبه طوری که حس میکردم
هرلحظه امکان داره تووجودش حل شم اما دلم اونقدرپربودکه برام مهم نباشه
توبغلش زارزدم اونقدرکه چشمام سیاه شدو تودستاش بی جون شدم
وقتی چشمام روباز کردم ارسلان کنارم نشسته بودومن روتختم بودم اروم سرم
روچرخوندم با دیدن علی که کنارم خواب بود و سرش رو سینه م تمام وجودم
پرشدازحس مادری حقا که حس مادری خیلی زیباست زیباتراز اونچه بشه فکرش روکرد
بادیدن دستم که سرم وصل بودلبخندتلخی زدم واشک ازگوشه چشمم سرازیرشد به سقف زل زدم من نمیرم عروسی نیلوفر وقتی اونقدرمنو ناچیز وبی ارزش میدونستن که برای عقدش نگفته بودبیام پس عروسی هم نمیرم
یه فکرمثل خنجرقلب دردناکم رو شکافت نیلوفرترسیده که من شوهرش رو ازراه به در کنم
تمام تنم لرزید یعنی واقعاممکنه نیلوفرهمچین فکری درباره من بکنه؟اشک دورچشمم حلقه زد اره ممکنه!!مطمئنم یکی ازترسهاش همین بوده
اما مگه من میتونم همچین کاری روبکنم
ازاینکه انقدرمنو پست دونسته حالم ازش بهم می خوردونفرت تودلم ریشه دووند
که ارسلان چشمای خوشگل خمارازخوابش روبازکردونگاهم کرد
ارسلان_بیدارشدی زندگیم؟
لبخند زدم وسرم روبااشک تکون دادم
_ارسلان؟
ارسلان_جونِ ارسلان؟
_من عروسی نیلوفر نمیرم!
دستم روتودستش گرفت ونرم بوسید
ارسلان_هرچی خودت دوست داری خانومم؛ من اجبارت نمیکنم کاری که دوست نداری روانجام بدی
ازاینکه پشتم بود غرق لذت شدم وبه علی اشاره کردم
_دلم خیلی براش تنگ شده بود
لبخند رولبش پررنگترشد
_هرکاری کردم ساکت نشدتوبغلم مجبورشدم سرش وبذارم روسینه ت باورت میشه ازهمیشه زودتر خوابیددستم رو روی سرکوچولوش کشیدم
_فدای قلب مهربون پسرم بشم بچه م مادرشومیخوادخب!
ارسالن_اره مادرش ومیخوادتنهامادرش رو مامان رزا شو
لبخندزدم که گفت
ارسلان_نبایداصلا غصه بخوری خوب استراحت کن که بدنت خیلی ضعیف شده زندگیم
سرتکون دادم اماتاصبح خواب به چشمم نیومد
صبح علی باگریه ازخواب بیدارشد که زود بغلش کردم ونازش کردم وباهاش
حرف زدم که بادیدنم اروم گرفت وبعدازعوض کردن پوشکش وشیرخوردن
دوباره خوابیدازجام بلندشدمویه دوش یه ربه گرفتم ازاتاق خارج شدم
وارداشپزخونه شدم یاد روزی افتادم که امیرعباس زنده بودچقدر تلخه که الان
نیست بغض توگلوم نشست
که حاج خانوم ازجاش بلندشد
حاج خانوم_خوبی دخترم
نفس رنجوری کشیدم بیچاره حاج خانوم چطور طاقت اورد پسربه اون رشیدی زیرخاک بره
وای خدا سرکافرم نیار داغ بچه ته داغ هاست وخیلی سوزاننده
سرم روانداختم پایین که دستش روشونه م نشست

#ادامه_دارد

@yavaashaki 📚