جوان زیبای ایرانی و دختر هوسباز
💎روزی پسر جوان و خوشتیپی در بازار به قدم زدن مشغول بود . او خوشتیپ ترین پسر آن دیار بود و یک جوان با ایمانی قوی.
در بازار همچنان قدم میزد . که زن جوانی را دید که از او طلب کمک کرد . و جوان محض رضای خدا بار را از زن جوان گرفت و به طرف خانه زن حرکت کردن . وقتی به خانه زن رسیدن پسر عزم رفتن کرد ولی زن نزاشت.
زن: تو که این همه راه را بار من را حمل کرده ای پس باید تشنه باشی . بیا داخل تا آب به تو دهم تا سیراب شوی.
پسر هم همراه دختر به داخل خانه رفت.. وسایل را داخل آشپزخانه زن گذاشت و دید که زن با لباس زیر جلوی او قرار گرفته است . سر خود را به پایین انداخت و لیوان را از او گرفت و آب را نوشید و عزم رفتن کرد . ولی زن جلوی او را گرفت .
برای ادامه داستان کلیک کنید
💎روزی پسر جوان و خوشتیپی در بازار به قدم زدن مشغول بود . او خوشتیپ ترین پسر آن دیار بود و یک جوان با ایمانی قوی.
در بازار همچنان قدم میزد . که زن جوانی را دید که از او طلب کمک کرد . و جوان محض رضای خدا بار را از زن جوان گرفت و به طرف خانه زن حرکت کردن . وقتی به خانه زن رسیدن پسر عزم رفتن کرد ولی زن نزاشت.
زن: تو که این همه راه را بار من را حمل کرده ای پس باید تشنه باشی . بیا داخل تا آب به تو دهم تا سیراب شوی.
پسر هم همراه دختر به داخل خانه رفت.. وسایل را داخل آشپزخانه زن گذاشت و دید که زن با لباس زیر جلوی او قرار گرفته است . سر خود را به پایین انداخت و لیوان را از او گرفت و آب را نوشید و عزم رفتن کرد . ولی زن جلوی او را گرفت .
برای ادامه داستان کلیک کنید
مرا میپرسیدند :
تو که اهلِ سیگار نبودی ،
چرا سیگار میکشی ؟
در جوابشان گفتم :
مگر او اهلِ رفتن بود که رفت ؟!
بگذار خوب شیرفهم شوند
که آدمها
کارهایی میکنند که اهلش نیستند
@yavaashaki 🍃🌺
تو که اهلِ سیگار نبودی ،
چرا سیگار میکشی ؟
در جوابشان گفتم :
مگر او اهلِ رفتن بود که رفت ؟!
بگذار خوب شیرفهم شوند
که آدمها
کارهایی میکنند که اهلش نیستند
@yavaashaki 🍃🌺
کاش نام من تسلا بود. تسلای خاطر تمام آدمهای غمگین و از نفسافتاده...
کاش نام من پناه بود، پناهِ تمام آدمهای بیپناه.
کاش نام من آغوش بود، آغوشی برای همهی آنان که هیچکسی را برای همدردی ندارند.
کاش نام من مرهم بود، برای تمام زخمهای تا مغز استخوانرسیدهی درمان نشده.
کاش نام من شادی بود، دلخوشی بود، لبخند بود... کاش قدرت داشتم حال تمام آدمها و حال تمام شهر و تمام خیابانها و خانهها را خوب کنم...
دلم پنجرههای روشنِ خوشبخت میخواهد تا هرشب بزنم به دلِ کوچه و خیابان و با ذوق به آنها نگاه کنم. از آن پنجرهها که آرامش و خوشبختیِ آدمها را قاب گرفتهاند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
کاش نام من پناه بود، پناهِ تمام آدمهای بیپناه.
کاش نام من آغوش بود، آغوشی برای همهی آنان که هیچکسی را برای همدردی ندارند.
کاش نام من مرهم بود، برای تمام زخمهای تا مغز استخوانرسیدهی درمان نشده.
کاش نام من شادی بود، دلخوشی بود، لبخند بود... کاش قدرت داشتم حال تمام آدمها و حال تمام شهر و تمام خیابانها و خانهها را خوب کنم...
دلم پنجرههای روشنِ خوشبخت میخواهد تا هرشب بزنم به دلِ کوچه و خیابان و با ذوق به آنها نگاه کنم. از آن پنجرهها که آرامش و خوشبختیِ آدمها را قاب گرفتهاند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
نکاتی که هر دختری باید قبل از ۱۸ سالگی بدونه:
۱. اگر یه آدم خوب پیدا کردی دنبال یه آدم عالی نگرد.
۲. با آدم خسیس مسافرت نرو.
۳. با آدم شکاک ازدواج نکن.
۴. یه مهارت یاد بگیر و مستقل شو.
۵. به خودت و دیگران احترام بذار.
۶. کسی حق نداره با ذکر «جنبه داشته باش» و به بهونه شوخی بهت توهین کنه.
۷. وقتی ازت تعریف میکنن، خودتو نکوب، اعتماد به نفس داشته باش و تشکر کن.
۸. اون محبتی که با التماس بهت میرسه، مفت نمیارزه، توجه و محبت رو گدایی نکن.
۹. با افرادی رفت و آمد کن که لیاقتت رو بدونن و کنارشون حالت خوب باشه و ازشون چیزهای خوبی یادبگیری، نه که باعث پسرفت بشن.
۱۰. اینو بدون از دست دادن دیگران اشکالی نداره، تا زمانی که خودت رو از دست ندی!
@yavaashaki ✍
۱. اگر یه آدم خوب پیدا کردی دنبال یه آدم عالی نگرد.
۲. با آدم خسیس مسافرت نرو.
۳. با آدم شکاک ازدواج نکن.
۴. یه مهارت یاد بگیر و مستقل شو.
۵. به خودت و دیگران احترام بذار.
۶. کسی حق نداره با ذکر «جنبه داشته باش» و به بهونه شوخی بهت توهین کنه.
۷. وقتی ازت تعریف میکنن، خودتو نکوب، اعتماد به نفس داشته باش و تشکر کن.
۸. اون محبتی که با التماس بهت میرسه، مفت نمیارزه، توجه و محبت رو گدایی نکن.
۹. با افرادی رفت و آمد کن که لیاقتت رو بدونن و کنارشون حالت خوب باشه و ازشون چیزهای خوبی یادبگیری، نه که باعث پسرفت بشن.
۱۰. اینو بدون از دست دادن دیگران اشکالی نداره، تا زمانی که خودت رو از دست ندی!
@yavaashaki ✍
دلم تنگِ تو بود
که پاییز را عاشقانه سرودم.
و حالا به اندازه ی
تمام روزهای زمستان
اتاقم گرم است!
#شیما_سبحانی
@yavaashaki 🍃🌺
که پاییز را عاشقانه سرودم.
و حالا به اندازه ی
تمام روزهای زمستان
اتاقم گرم است!
#شیما_سبحانی
@yavaashaki 🍃🌺
جمعه یعنی بروی از همه جا دور شوی
به فراموشی و انکار، تو مجبور شوی
جمعه یعنی همهی شهر اگر غمگینند؛
تو بخندی و کمی وصلهی ناجور شوی
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
به فراموشی و انکار، تو مجبور شوی
جمعه یعنی همهی شهر اگر غمگینند؛
تو بخندی و کمی وصلهی ناجور شوی
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
برایت دعا می کنم
هر آنجا که در زندگی ات تیرگی است نور قرار گیرد
هر آنجا که غم است شادی قرار گیرد
هر آنجا که اضطراب است آرامش قرار گیرد
هر آنجا که درد است شفا قرار گیرد
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
هر آنجا که در زندگی ات تیرگی است نور قرار گیرد
هر آنجا که غم است شادی قرار گیرد
هر آنجا که اضطراب است آرامش قرار گیرد
هر آنجا که درد است شفا قرار گیرد
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_188
بادلتنگی لب زدم
_امیرعباس خوبه؟ بایکتا خوشبخته
لبخندازرولبش رفت ودوباره زدزیرگریه
قلبم ازترس یکی درمیون میزد
که باحرفی که زد کنترلم روازدست دادم و افتادم رو زمین
شیرین_امیرعباس ویکتا بعدرفتن تو رفتن شیراز توشیرازتصادف کردن
وهردوشون فوت کردن
از شدت گریه نفسم بالانمی اومد یه لحظه چهره دوست داشتنی امیرعباس از
جلوچشمام کنار نمیرفت باورش برام سخت بود خدا یا چرا امیرعباس
هق هقم اوج گرفت طوری که مشتری های دیگه با ترحم نگاهم میکردن اما
برام مهم نبود مهم امیرعباس بودکه دیگه نفس نمی کشید
ازشدت گریه نفسم به زوربالا می اومد
که شیرین کنارم نشست
وباهق هق لب زد
شیرین_عمو کمرش شکسته خاله که افسرده وبی حال فقط به عکس امیرعباس
نگاه میکنه وگریه میکنه
باهق هق لب زدم
_بمیرم براشون....اخ خدا امیرعباس حیف بود چرا بردیش چرا؟
به شادی نگاه کردم
_بر..بریم سرخاکش تانبینم باورم نمیشه که امیرعباس رفته
باهق هق سرتکون دادکه گوشیم رو بادستای لرزون از جیبم دراوردم وشماره
کاویانی روگرفتم
که بعدچندبوق جواب داد
کاویانی _بله بفرمایید؟
باهق هق لب زدم
_سلام اقای کاویانی
صدای نگران کاویانی توگوشی پیچید
کاویانی _خانوم رضایی خودتونید؟چیشده؟
هق زدم
_میشه امروز نیام سرکار
کاویانی _مشکلی پیش اومده خانوم رضایی
با قلبی از شدت غم ازدست دادن امیرعباس سوخته بود لب زدم
_برادرم فوت شده
چندلحظه صدایی ازکاویانی درنیومد
کاویانی _........خدا...خدارحمتشون کنه احتیاجی نیست تایه هفته بیاید سرکار غم اخرتون باشه
با قدرت مشت زدم به سینه م
_ممنون
گوشی روقطع کردم و باکمری که حس میکردم خم شده از جام بلندشدم شیرین
ازجاش بلندشد باهم از کافه خارج شدیم سوارماشین النترا شیرین شدیم و به
طرف بهشت زهراحرکت کردیم
سرراه یه دسته گل بزرگ رزقرمز بایه بطری گلاب خریدم وازماشین پیاده شدیم
یه لحظه اشکم بندنمی اومد
باهق هق پشت سر شیرین راه میرفتم تا اینکه شیرین باجیغ کنارسنگ قبری نشست وجیغ زد
شیرین_داداشی مهربونم اخه چرا تو؟ برای قلبت بمیرم من تو تازه داماد شده
بودی میگفتی دلت میخواد کلی بچه داشته باشی
سرش واوردبالاوبه من که ازگریه سرخ شده بودم وحس میکردم الانه که قلبم
ازکاربایسته باهق هق گفت
شیرین_رزا توباورت میشه امیرعباس مرده باشه
باهق هق روزانوهام نشستم وبه سنگ قبرسفی دی که عکسش روبزرگ روش
بودنگاه کردم
دسته گل و شیشه گلاب ازدستم افتادن دستام رو روی گوشم گذاشتم وازته دل
جیغ میزدم جیغ های پی درپی و بلند اونقدرجیغ زدم که حس کردم حنجره م ازبین رفت
با هق هق دستم رو روی سنگ قبر سردامیرعباس گذاشتم و باصدایی که از جیغ
زیاد کاملا گرفته بود روبه شیرین لب زدم
_شیرین شب عقدش نتونستم بهش تبریک بگم شب عقدشو براش تلخ کردم
محکم زدم روقلبم
_توتمام مدتی که کنارشون بودم امیرعباس ازهمه بیشترهوای منوداشت کافی
بود اخ بگم تا اون بیاد وبامهربونیش مرهم قلبم بشه
سرم رو روی سنگ قبرسرد گذاشتم و روی عکسش روبوسیدم اشکم چکید
روسنگ قبر
_چرا رفتی امیرعباس داداشی توچرا رفتی ؟ توتازه دامادشده بودی تو بایدزندگی
میکردی اونی که بایدمیرفت من بودم اونی که بایدالان زیراین خاک لعنتی بود
من بودم نه تو
داداشی تو حیف بودی
باهق هق لب زدم
_تو جای تمام ادما بهم محبت کردی داداش مهربونم اخه چراتوباید بری
اخه چرا باید ماروتنهابذاری
خدا چرا داداشی من وبردی
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_188
بادلتنگی لب زدم
_امیرعباس خوبه؟ بایکتا خوشبخته
لبخندازرولبش رفت ودوباره زدزیرگریه
قلبم ازترس یکی درمیون میزد
که باحرفی که زد کنترلم روازدست دادم و افتادم رو زمین
شیرین_امیرعباس ویکتا بعدرفتن تو رفتن شیراز توشیرازتصادف کردن
وهردوشون فوت کردن
از شدت گریه نفسم بالانمی اومد یه لحظه چهره دوست داشتنی امیرعباس از
جلوچشمام کنار نمیرفت باورش برام سخت بود خدا یا چرا امیرعباس
هق هقم اوج گرفت طوری که مشتری های دیگه با ترحم نگاهم میکردن اما
برام مهم نبود مهم امیرعباس بودکه دیگه نفس نمی کشید
ازشدت گریه نفسم به زوربالا می اومد
که شیرین کنارم نشست
وباهق هق لب زد
شیرین_عمو کمرش شکسته خاله که افسرده وبی حال فقط به عکس امیرعباس
نگاه میکنه وگریه میکنه
باهق هق لب زدم
_بمیرم براشون....اخ خدا امیرعباس حیف بود چرا بردیش چرا؟
به شادی نگاه کردم
_بر..بریم سرخاکش تانبینم باورم نمیشه که امیرعباس رفته
باهق هق سرتکون دادکه گوشیم رو بادستای لرزون از جیبم دراوردم وشماره
کاویانی روگرفتم
که بعدچندبوق جواب داد
کاویانی _بله بفرمایید؟
باهق هق لب زدم
_سلام اقای کاویانی
صدای نگران کاویانی توگوشی پیچید
کاویانی _خانوم رضایی خودتونید؟چیشده؟
هق زدم
_میشه امروز نیام سرکار
کاویانی _مشکلی پیش اومده خانوم رضایی
با قلبی از شدت غم ازدست دادن امیرعباس سوخته بود لب زدم
_برادرم فوت شده
چندلحظه صدایی ازکاویانی درنیومد
کاویانی _........خدا...خدارحمتشون کنه احتیاجی نیست تایه هفته بیاید سرکار غم اخرتون باشه
با قدرت مشت زدم به سینه م
_ممنون
گوشی روقطع کردم و باکمری که حس میکردم خم شده از جام بلندشدم شیرین
ازجاش بلندشد باهم از کافه خارج شدیم سوارماشین النترا شیرین شدیم و به
طرف بهشت زهراحرکت کردیم
سرراه یه دسته گل بزرگ رزقرمز بایه بطری گلاب خریدم وازماشین پیاده شدیم
یه لحظه اشکم بندنمی اومد
باهق هق پشت سر شیرین راه میرفتم تا اینکه شیرین باجیغ کنارسنگ قبری نشست وجیغ زد
شیرین_داداشی مهربونم اخه چرا تو؟ برای قلبت بمیرم من تو تازه داماد شده
بودی میگفتی دلت میخواد کلی بچه داشته باشی
سرش واوردبالاوبه من که ازگریه سرخ شده بودم وحس میکردم الانه که قلبم
ازکاربایسته باهق هق گفت
شیرین_رزا توباورت میشه امیرعباس مرده باشه
باهق هق روزانوهام نشستم وبه سنگ قبرسفی دی که عکسش روبزرگ روش
بودنگاه کردم
دسته گل و شیشه گلاب ازدستم افتادن دستام رو روی گوشم گذاشتم وازته دل
جیغ میزدم جیغ های پی درپی و بلند اونقدرجیغ زدم که حس کردم حنجره م ازبین رفت
با هق هق دستم رو روی سنگ قبر سردامیرعباس گذاشتم و باصدایی که از جیغ
زیاد کاملا گرفته بود روبه شیرین لب زدم
_شیرین شب عقدش نتونستم بهش تبریک بگم شب عقدشو براش تلخ کردم
محکم زدم روقلبم
_توتمام مدتی که کنارشون بودم امیرعباس ازهمه بیشترهوای منوداشت کافی
بود اخ بگم تا اون بیاد وبامهربونیش مرهم قلبم بشه
سرم رو روی سنگ قبرسرد گذاشتم و روی عکسش روبوسیدم اشکم چکید
روسنگ قبر
_چرا رفتی امیرعباس داداشی توچرا رفتی ؟ توتازه دامادشده بودی تو بایدزندگی
میکردی اونی که بایدمیرفت من بودم اونی که بایدالان زیراین خاک لعنتی بود
من بودم نه تو
داداشی تو حیف بودی
باهق هق لب زدم
_تو جای تمام ادما بهم محبت کردی داداش مهربونم اخه چراتوباید بری
اخه چرا باید ماروتنهابذاری
خدا چرا داداشی من وبردی
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
منتقدانت همیشه حی و حاضرند
هرچه بیشتر موفق شوی
انتقاد بیشتر نصیبت خواهد شد
مخصوصا از طرف آن هایی که
لَه لَه می زنند برای یک سرسوزن
از موفقیتی که تو به دست آورده ای
#چارلز_بوکوفسکی
@yavaashaki 🍃🌺
هرچه بیشتر موفق شوی
انتقاد بیشتر نصیبت خواهد شد
مخصوصا از طرف آن هایی که
لَه لَه می زنند برای یک سرسوزن
از موفقیتی که تو به دست آورده ای
#چارلز_بوکوفسکی
@yavaashaki 🍃🌺
+تو قوی ترین آدمی هستی که دیدم
_واقعا؟ +آره
_اما تا حالا کسی بهم نگفته بود
+آدما بعضی حرفا رو هیچوقت بهم نمیگن
_حالا آدمای قوی چه شکلین؟
اونارو میشه از دورترین فاصله ها هم شناخت
قدم هاشون که دیگه مثل قبل نیست محکم تر و بلندتر،چشم هاشون که دیگه عادت کرده به فهمیدن و عبور کردن.میدونی هیچ آدمی از اول قوی نبوده شکست ها اونارو قوی کردن تجربه ها بزرگش کردن، مثل تو.مثل تو که همیشه قوی بودی و هیچکس هیچوقت بهت نگفت.قوی ترین آدما با هر خشم با هربار تنهایی بیشتر از قبل رو به جلو قدم برمیدارن. . .
#حاتمه_ابراهیم_زاده
@yavaashaki ✍
_واقعا؟ +آره
_اما تا حالا کسی بهم نگفته بود
+آدما بعضی حرفا رو هیچوقت بهم نمیگن
_حالا آدمای قوی چه شکلین؟
اونارو میشه از دورترین فاصله ها هم شناخت
قدم هاشون که دیگه مثل قبل نیست محکم تر و بلندتر،چشم هاشون که دیگه عادت کرده به فهمیدن و عبور کردن.میدونی هیچ آدمی از اول قوی نبوده شکست ها اونارو قوی کردن تجربه ها بزرگش کردن، مثل تو.مثل تو که همیشه قوی بودی و هیچکس هیچوقت بهت نگفت.قوی ترین آدما با هر خشم با هربار تنهایی بیشتر از قبل رو به جلو قدم برمیدارن. . .
#حاتمه_ابراهیم_زاده
@yavaashaki ✍