یواشکی دوست دارم
65.1K subscribers
42.7K photos
2.02K videos
168 files
324 links
من ﻫﻨوز ﮔﺎﻫﯽ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ 
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ 
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ 
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎﻣﻦﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
Download Telegram
#تووييت 🌐

عشق برای آن نیست تا ما را "خوشحال" کند،
عشق وجود دارد تا ما بفهمیم که چقدر میتوانیم "تحمل" کنیم.


@yavaashaki
منتظرم یک نفر بیاید
که حواسش یک سره
در حیاط خیال من ول بچرخد .
یک نفر که در حوض رویایم
تن بشوید ...
یک نفر که ، یک نفر نباشد !
یک دنیا باشد ...

#حامد_نیازی


@yavaashaki 🍃🌺
اگر زنده ماندی،
اگر مقاومت کردی
آواز بخوان،
رویا ببین، مست کن!
زمانه‌ی زمهریر است:
عاشق شو، شتاب کن!
بادِ ساعات
خیابان‌ها را جارو می‌کند،
معبرها را.
درختان منتظرند:
تو منتظر نباش،
موعد زندگی‌ست،
یگانه فرصت‌ات!


#خایمه_سابینس

@yavaashaki
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادت نرود
این‌جا کسی هست
که به اندازه
تمام برگ‌های پاییزه
برایت آرزوهای خوب دارد.
شب پاییزتون سرشار از آرامش

#شبتون_عاشقانه ❤️


@yavaashaki 🍃🌺
دلت که بگیرد
در انزوای تنهایی خود در هم تنیده میشوی و هزاران بار
در درونت فریاد میشوی
دلت که بگیرد
در لابه لای پستویِ دلتنگی ات و
در امتدادِ خطِّ ممتدِ درد
پر از سکوت میشوی
دلت که بگیرد ، باید یکی باشد که
با او دل به جاده ها سپرد و
قدم ها را شماره کرد
دلت که بگیرد ، باید یکی باشد که
جادّه های مه گرفته را با او به سر کنی و ستاره ها را با او شماره کنی
و وقت خستگی ات او را ببوسی و
ببوئی و محکم بغلش کنی
زندگی سرشار از لحظه های دلتنگی و نبودن هاست
قدر لحظه های با هم بودنمان را
بیشتر بدانیم

#علیرضا_بهجتی

#شبتون_آروم ❤️


@yavaashaki
دانلود پادکست جديد "دیجی امبوی" به نام رادیو امبوی 05


@yavaashaki 🌺🍃
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_176

ارسلان_ ُجل و پلاست رو جمع کن برو ازاینجا ما دیگه نیازی به تو نداریم پرستار بچه نمیخوایم
حس میکردم یکی قلبموتودستش گرفته وفشارمیده اما نبایدبفهمه چطور اتیش به جونم زده
لبخند پررنگی رولبم نشوندم و توذهنم یه جمله اکوشد
خنده تلخ من ازگر یه غم انگیزتراست
باهمون لبخندمزخرف که انگارتیری بودتوچشمای ارسلان لب زدم
_باشه همین حالا میرم جناب زرگر فقط لطف کنید بریدبیرون لباسمو عوض کنم
تامرخص شم
صورتش ازسرخی زیادبه کبودی میزدازطرفی قلب منم ازحرفی که شنیده بودم
بدجوردردمیکرد خیلی بدسوزونده بودم
دیگه هیچی برام مهم نبود دیگه برام مهم نبودکه میتونم شهریه دانشگاهمو
بدم یانه فقط بایدمیرفتم من جایی نمیمونم که بهم توهین بشه من رزا
چندساله قبل نیستم که هرکس یه چیزی بارم کنه ومن چیزی نگم به خاطربی
پناه بودنم اره من هنوزم بی پناهم وقتی بعدهفت ماه زندگی یکبارمادرم بهم
زنگ نزده یعنی بی پناهم اما خب نمیذارم کسی مثل اون وقتا لهم کنه
روبه شیرین لب زدم
_اگه نمیرید بیرون جلوی شمالخت شم؟
شیرین لبش روبااسترس گازگرفت و دست ارسلان روکشیدچون می دونست من
روانیم واون کاری که بگم رو میکنم
اماارسلان چنان نگاهم میکردکه انگار داشت بانگاهش منو میکشت
برام مهم نبودذات حقیقیش روخوب شناختم اونم مثل بابا بود هیچ فرقی
نداشت هه چه توقعی داشتم ازش
چقدرزودباورم بارفتن ارسلان باپاهایی که میلرزید به طرف کمدلباسم رفتم تمام
لباسهام روتودوتاچمدونم چیدم فکر علی داشت دیوونم میکردامامن حاظربودم
هرروزازدوری علی بمیرم امااجازه نمیدم کسی غرورم روبشکنهلباسم روبایه بلوز
مشکی وشلوارکتون مشکی عوض کردم و مانتوفیروزه ای رنگ جلوبازم روتنم
کردم شالم روسرم کردم وازاسنپ یه ماشین گرفتم بایدمیرفتم مسافرخونه
واقعیتش دلم نمی خواست برگردم خونه خودمون دلم نمیخواست بازم بیتوجهی
های مادرموببینم امشب میرم مسافرخونه تافردابگردم دنبال یه خونه تواین
مدت کلی پول پس اندازکردم پول اجاره یه خونه روداشتم
دسته چمدونه اروگرفتم وازاتاق خارج شدم هیچکس حواسش به من نبود اما
همون لحظه ارسلان که علی توبغلش بیقراری میکردبه طرفم اومد حس کردم
یکی قلبمو کند گذاشت کف دستم بغض توگلوم مثل یه غده سرطانی توگلوم
ترکیده بود دلم برا ی پسرکوچولوم پرمیکشیداما نمیذارم هیچکس لهم کنه
سعی کردم محکم باشم ولی نمیشد خدایا دارم دق میکنم چرااینطوری میکنی
باهام چراانقدر به من سخت میگیری چرا
چشم ازش گرفتم وبه طرف درب خروجی عمارت رفتم که حاج همایون نگران
به همراه شیرین به طرفم اومدن سرم روانداختم پایین دلم نمی خواست جلوی
اونابشکنم نه نبایدمیشکستم
حاج همایون_رزا جان دخترم کجا داری میری
تمام توانم روجمع کردم وهمونطورکه سرم پایین بود لب زدم
_حاجی قراردادما یکساله بود الان ۶ماه ازاون قراردادمیگذره ومن دیگه نمیتونم
اینجابمونم اگه میخواین ازم شکایت کنیدمن حرفی ندارم امامن دیگه
اینجانمیمونم
حاج همایون_استغفرالله دختر چیشدیه دفعه جنی شدی تو
پوزخندی به حرفش زدم
که پسربچه باعجله وارد عمارت شدوروبه حاج همایون گفت
_عمو اژانس اومده
به طرف در رفتم ولب زدم
_شرمنده م که نتونستم پای قولم بمونم خدافظ حاجی
منتظرنموندم ببینم چی میگن حتی برنگشتم علی روبرای اخرین بارببینم دلم
داشت ازغصه می ترکید باپاهای بیجون ازعمارت خارج شدم وسوارماشین شدم
که قبل ازاینکه درماشین بسته شه شیرین در رو گرفت وباالتماس لب زد

#ادامه_دارد

@yavaashaki 📚
جهنم چیزی‌ست
که خودت خلقش می‌کنی!

#چارلز_بوکفسکی


@yavaashaki 🍃🌺
چیزایی که دونستنشون واجبه:
-وقتی کسی بغلتون میکنه، بذارید اول خودش ازتون جدا شه.
-در مورد روابط و مسائل مالی به دیگران راهنمایی ندین.
-اگر دو نفر از دوستاتون باهم رابطه ی عاشقانه دارن توی مشکلاتشون، شما واسطه قرار نگیرید.
-با آدما طوری رفتار کنین، که میخواین باهاتون رفتار بشه.
-بدونین که یه رابطه موفق دو قسمت داره؛ اولی پیدا کردنِ آدم درست و دومی، آدمِ درست بودن
و در آخر هم، همه‌ی خودتون رو برای کسی که درکشو نداره نزارید!

#اعظم_مقدس

@yavaashaki
دارم فیلمی بلند می سازم
پُر از پلان خوشبختی ،
پُر از نگاتیو لبخند ...
سکانس های غم ،
حالم را خراب می کند !
حذفشان کردم ...
این فیلم لبریز از حضور خداست
نیازی به ممیزی ندارد ...


@yavaashaki 🍃🌺
به کسی که دست هایش را در جیب هایش فرو برده ، می شود دستکش های گرم فروخت ...
به کسی که از باران می گریزد ، چتر ...
اما چطور می شود به کسی که از عشق می گریزد ، محبت را نشان داد ؟!
عشق داد ...
پائیز را درک کنید ...
عاشقانه هایش را ...
باشد که همگی رستگار شویم ...

#علیرضا_اسفندیاری


@yavaashaki