ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ
ﺑﻪ شکرانه ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ
ﻣﺒﺎﺩﺍﺯﻧﺪگی ﺭﺍﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺬﺍﺭﯼ
پایان آدمیزادنه رفتن یاراست ونه تنهایی
آدمی آن هنگام تمام میشودکه دلش پیرشود
#عصرتون_عاشقانه❤✨❤️
@yavaashaki🍃🌺
ﺑﻪ شکرانه ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ
ﻣﺒﺎﺩﺍﺯﻧﺪگی ﺭﺍﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺬﺍﺭﯼ
پایان آدمیزادنه رفتن یاراست ونه تنهایی
آدمی آن هنگام تمام میشودکه دلش پیرشود
#عصرتون_عاشقانه❤✨❤️
@yavaashaki🍃🌺
یواشکی دوست دارم pinned «#خمار_مستی #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_170 ارسلان_جون دلم عطرتنم تمام من مال توئه کمرم روفشاردادو با مالکیتی که تو چشماش بود محکم و ُمسِر گفت ارسلان_همونطورکه تمام تومال منه تمام وجودت مال منه شکمم رو نوازش کردوبانگرانی گفت ارسلان_کرم وزدی به شکمت …»
تو تنها سببی هستی
که به خاطر آن
روزهای بیشتر،
شبهای بیشتر،
و سهم بیشتری
از زندگی میخواهم.
#جبران_خليل_جبران
@yavaashaki ✍
که به خاطر آن
روزهای بیشتر،
شبهای بیشتر،
و سهم بیشتری
از زندگی میخواهم.
#جبران_خليل_جبران
@yavaashaki ✍
چشم و دل،دانی
چه خواهند این حوالی؟!
بودنت را،دیدنت را،
قانعام،حتی کمی
شب بخیر
#شبتون_عاشقانه ✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
چه خواهند این حوالی؟!
بودنت را،دیدنت را،
قانعام،حتی کمی
شب بخیر
#شبتون_عاشقانه ✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
شاید قدیمی ها شب که می شد ، سرِ یک ساعتِ مقرری ، چراغِ گردسوز یا شمع را خاموش می کردند و در سکوتِ مطلق و آرامشی سنتی و اصیل ، چشمانشان را می بستند و خیلی راحت ، خوابشان می برد !
قدیمی ها ، دغدغه و نگرانی هایشان کمتر بود ،
قدیمی ها ، دلشان خوش تر و زندگی هایشان بهتر بود !
زمانِ ما فرق دارد !
ما در عصری پر از دلهره سِیر می کنیم ،
عصرِ بحران ، عصرِ بی ثباتی !
اینجا نه از آن حال و هوایِ اصیل ، خبری هست ،
نه از آن جمعِ صمیمی و حمایتِ خالصانه !
ما در بی پناه ترین حالتِ ممکنیم ...
با تمامِ سختی ، روی پاهایِ لرزانِ خودمان ایستاده ایم ،
هیچ کس هوایِ ما را ندارد و هرکار که می کنیم ، آخرش یک پایِ آرامشمان می لنگد !
به هر دری که می زنیم ، شب هایِ بی ستاره مان به خیر نمی شود !
کاش ، در روزگارِ دیگری بودیم !
کاش دورانمان کمی ، فقط کمی عقب تر بود !
#نرگس_صرافیان_طوفان
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
قدیمی ها ، دغدغه و نگرانی هایشان کمتر بود ،
قدیمی ها ، دلشان خوش تر و زندگی هایشان بهتر بود !
زمانِ ما فرق دارد !
ما در عصری پر از دلهره سِیر می کنیم ،
عصرِ بحران ، عصرِ بی ثباتی !
اینجا نه از آن حال و هوایِ اصیل ، خبری هست ،
نه از آن جمعِ صمیمی و حمایتِ خالصانه !
ما در بی پناه ترین حالتِ ممکنیم ...
با تمامِ سختی ، روی پاهایِ لرزانِ خودمان ایستاده ایم ،
هیچ کس هوایِ ما را ندارد و هرکار که می کنیم ، آخرش یک پایِ آرامشمان می لنگد !
به هر دری که می زنیم ، شب هایِ بی ستاره مان به خیر نمی شود !
کاش ، در روزگارِ دیگری بودیم !
کاش دورانمان کمی ، فقط کمی عقب تر بود !
#نرگس_صرافیان_طوفان
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_173
_وای نمی دونی چقدراسترس دارم
بااخم ازاون فاصله نزدیک نگاهم کرد
ارسللن_چرا؟
_نمیدونم والا عروسی کی دیگه س داماد یکی دیگه نمیدونم چرامن
انقدراسترس دارم
منوبه خودش فشرد
ارسلان_نگران نباش عروس کوچولوی من
خنده ی ارومی کردم
_علی روبیار ببرم اتاق بخوابم
ارسلان_نمی خواد امشب بذارپیش مادرم بمونه توبرو راحت بخواب خوشگلم
بالبخند نگاهش کردم
_شبت بخیر اقامون
برای اولین بار اینطوری باهاش حرف زدم قلبم ازهیجان تند میزد هنوزتوبهت
حرفم بودکه بابوسیدن گونه ش بیشترشکه ش کردم ونذاشتم به خودش بیاد
سریع ازش جداشدم و وارداتاقم شدم دستم رو روی قلبم گذاشتم
وبالبخندروتخت درازکشیدم وخوابیدم
به خودم تواینه نگاه کردم کت شلوار اجری رنگ ساده کرپ تنم بودم رنگ
موهام رو تغ ی رندادم و تمام موهام روکراتینه دائمی کردم البته بااجازه پزشکم
الان که موهام صاف شده تا رو ی سینه م میرسه وحجمش بیشترازچندماه قبل
شده باذوق دستی به موهام کشیدم به صورتم نگاه کردم یه ارایش سبک و زیبا
خط چشم ظریف ودنباله دار موزه مصنوعی که چشمام رودرشت ترنشون می داد
ابروهایی که کوتاه وپهن برداشته شده بود وبامداد ابرو قهوه ای خیلی روشن که
به طلایی میخورد زیباترشده بود رژگونه کمرنگ اجر ی ودراخر رزلب پررنگ
اجری مات مایع۲۴ساعته که خیلی بهم میومد باعطرم دوش گرفتم بارضایت
کفش های ده سانتی مشکیم روپام کردم وعلی که پیراهن اجری رنگی تنش
کرده بود وشلوارکتون مشکی خیلی نازوتودل بروشده بود
محکم بوسش کردم وازاتاق خارج شدم که بادیدن عمارت که پربودازمهمان
لبخند پرازاسترسی زدم قلبم ازهیجان تندتندمیزد دائم تودلم ازخدامیخواستم
که امیرعباس خوشبخت بشه بغض توگلوم ازوقتی تو ارایشگاه بودم یک لحظه
ازگلوم نرفت
خیلی به محبت های خالصانه امیرعباس عادت کرده بودم ویه جورایی برام
سخت بودبرادرمو باکسی تقسیم کنم علی توبغلم دست وپا میزد باعشق
نگاهش میکردم که حاج همایون کنارم ایستاد بالبخند وخوشحالی که ازته
دلش بودنگاهم کرد
حاج همایون_بدش من این شاه پسرمو توبرو پیش رفیقت که کله منوخورد که
رفیقم کو کجاست
باخنده علی روتوبغلش گذاشتم
_چشم بااجازتون
سرتکون داد که به طرف شیرین که یه پیراهن کوتاه بازابی فیروزه ای تنش بودو
ارایش شنیون غلیظی داشت ایستادم تامنودیدمحکم بغلم کردوگونه م روبوسید
شیرین_وااااا ی رزا جونم چقدر نازشدی فدات شم
لبخندی به روش زدم
_توهم خیلی خوشگل شدی کلک میخوای امشب مخ بزنی اره؟
قری به گردنش داد
شیرین_اهوم
مشت اروم به بازوش زدم
_بی حیا
خواست جوابموبده که باصدای حاج خانوم که میگفت بریم داخل اتاق عقد
بااسترس دست تودست شیرین وارداتاق عقدشدیم توچشمای یکتا پربود از
شادی وذوق کنارش ایستادم ولب زدم
_خوشت اومد از سفره عقد؟
بانازو تکبر که کفریم میکرد لب زد
یکتا_عالیه
حتی تشکرهم ازم نکردتازه به حرف ارسلان رسیدم دختره ی پررو از خودراضی
بیشعور
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_173
_وای نمی دونی چقدراسترس دارم
بااخم ازاون فاصله نزدیک نگاهم کرد
ارسللن_چرا؟
_نمیدونم والا عروسی کی دیگه س داماد یکی دیگه نمیدونم چرامن
انقدراسترس دارم
منوبه خودش فشرد
ارسلان_نگران نباش عروس کوچولوی من
خنده ی ارومی کردم
_علی روبیار ببرم اتاق بخوابم
ارسلان_نمی خواد امشب بذارپیش مادرم بمونه توبرو راحت بخواب خوشگلم
بالبخند نگاهش کردم
_شبت بخیر اقامون
برای اولین بار اینطوری باهاش حرف زدم قلبم ازهیجان تند میزد هنوزتوبهت
حرفم بودکه بابوسیدن گونه ش بیشترشکه ش کردم ونذاشتم به خودش بیاد
سریع ازش جداشدم و وارداتاقم شدم دستم رو روی قلبم گذاشتم
وبالبخندروتخت درازکشیدم وخوابیدم
به خودم تواینه نگاه کردم کت شلوار اجری رنگ ساده کرپ تنم بودم رنگ
موهام رو تغ ی رندادم و تمام موهام روکراتینه دائمی کردم البته بااجازه پزشکم
الان که موهام صاف شده تا رو ی سینه م میرسه وحجمش بیشترازچندماه قبل
شده باذوق دستی به موهام کشیدم به صورتم نگاه کردم یه ارایش سبک و زیبا
خط چشم ظریف ودنباله دار موزه مصنوعی که چشمام رودرشت ترنشون می داد
ابروهایی که کوتاه وپهن برداشته شده بود وبامداد ابرو قهوه ای خیلی روشن که
به طلایی میخورد زیباترشده بود رژگونه کمرنگ اجر ی ودراخر رزلب پررنگ
اجری مات مایع۲۴ساعته که خیلی بهم میومد باعطرم دوش گرفتم بارضایت
کفش های ده سانتی مشکیم روپام کردم وعلی که پیراهن اجری رنگی تنش
کرده بود وشلوارکتون مشکی خیلی نازوتودل بروشده بود
محکم بوسش کردم وازاتاق خارج شدم که بادیدن عمارت که پربودازمهمان
لبخند پرازاسترسی زدم قلبم ازهیجان تندتندمیزد دائم تودلم ازخدامیخواستم
که امیرعباس خوشبخت بشه بغض توگلوم ازوقتی تو ارایشگاه بودم یک لحظه
ازگلوم نرفت
خیلی به محبت های خالصانه امیرعباس عادت کرده بودم ویه جورایی برام
سخت بودبرادرمو باکسی تقسیم کنم علی توبغلم دست وپا میزد باعشق
نگاهش میکردم که حاج همایون کنارم ایستاد بالبخند وخوشحالی که ازته
دلش بودنگاهم کرد
حاج همایون_بدش من این شاه پسرمو توبرو پیش رفیقت که کله منوخورد که
رفیقم کو کجاست
باخنده علی روتوبغلش گذاشتم
_چشم بااجازتون
سرتکون داد که به طرف شیرین که یه پیراهن کوتاه بازابی فیروزه ای تنش بودو
ارایش شنیون غلیظی داشت ایستادم تامنودیدمحکم بغلم کردوگونه م روبوسید
شیرین_وااااا ی رزا جونم چقدر نازشدی فدات شم
لبخندی به روش زدم
_توهم خیلی خوشگل شدی کلک میخوای امشب مخ بزنی اره؟
قری به گردنش داد
شیرین_اهوم
مشت اروم به بازوش زدم
_بی حیا
خواست جوابموبده که باصدای حاج خانوم که میگفت بریم داخل اتاق عقد
بااسترس دست تودست شیرین وارداتاق عقدشدیم توچشمای یکتا پربود از
شادی وذوق کنارش ایستادم ولب زدم
_خوشت اومد از سفره عقد؟
بانازو تکبر که کفریم میکرد لب زد
یکتا_عالیه
حتی تشکرهم ازم نکردتازه به حرف ارسلان رسیدم دختره ی پررو از خودراضی
بیشعور
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
هیچ زنی را نباید کم دوست داشت
زن را باید دیوونه وار دوست داشت
یا اصلا دوست نداشت !
کم دوست داشته شدن برای زن ها ،
مرگبار است ...
#حسنا_میرصنم
@yavaashaki 🍃🌺
زن را باید دیوونه وار دوست داشت
یا اصلا دوست نداشت !
کم دوست داشته شدن برای زن ها ،
مرگبار است ...
#حسنا_میرصنم
@yavaashaki 🍃🌺
تا شکرگزار نباشی؛ شاهد اتفاقات خوب نخواهیبود. تا عادت نکنی به دیدنِ زیباییها و نعمتهای جهانت را نبینی و از خدای نعمتها قدردانی نکنی؛ موهبتها و اتفاقات خوب، راه رسیدن به تو را پیدا نخواهند کرد. این یک اصل اساسیست، حتی اگر سطحی و تکراری به نظر برسد. اما کمتر کسانی واقعا به آن پایبند بودهاند و قطعا به وضوح دیدهاند که سپاسگزاری از خدا و کائنات بابت هرآنچه که میتوانست نباشد اما هست؛ چگونه معجزهوار، جهان انسان را دگرگون میکند و پُلی میشود برای رسیدن به جهانی خوبتر و حالی خوبتر.
برای هر نعمتی که در جهانتان هست قدردان باشید، از خدا، از خودتان، از آدمها... این کار، مسیرِ ورود اتفاقات و آدمهای خوب را به جهان شما هموار میکند. ما به یک مهمانی بزرگ دعوت شدهایم، خیلی اهمیت دارد که بابت هرچیز، قدردان باشیم، نه متوقع!!! "قدردان بودن" صفت آدمحسابیهاست. آدمهایی که از جهان و از خدا و از آدمها طلبکار نیستند و با چاشنی قدردانی و تلاش، خواهان خوبترینِ خوبترینهای جهانند.
سپاسگزار باشیم و قدردان؛ بابت کمترین دلخوشیها! حتی برای اینکه میبینیم، میشنویم، نفس میکشیم و میفهمیم.
حتی برای اینکه آسمان زیباست، زمین و گیاه و درخت زیباست و جهان زیباست...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
برای هر نعمتی که در جهانتان هست قدردان باشید، از خدا، از خودتان، از آدمها... این کار، مسیرِ ورود اتفاقات و آدمهای خوب را به جهان شما هموار میکند. ما به یک مهمانی بزرگ دعوت شدهایم، خیلی اهمیت دارد که بابت هرچیز، قدردان باشیم، نه متوقع!!! "قدردان بودن" صفت آدمحسابیهاست. آدمهایی که از جهان و از خدا و از آدمها طلبکار نیستند و با چاشنی قدردانی و تلاش، خواهان خوبترینِ خوبترینهای جهانند.
سپاسگزار باشیم و قدردان؛ بابت کمترین دلخوشیها! حتی برای اینکه میبینیم، میشنویم، نفس میکشیم و میفهمیم.
حتی برای اینکه آسمان زیباست، زمین و گیاه و درخت زیباست و جهان زیباست...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍