جایم را با کسی پُر خواهی کرد
او هم تو را خواهد بوسید
و به تو خواهد گفت که زیبایی
اما بهمرور از تکوتا خواهی افتاد
چون نه بوسههایش مغناطیس بوسههای مرا
خواهد داشت
نه شعر میداند چیست
که زیبایی مفردت را مضاعف کند در جمع
من بیتو شعر خواهم نوشت
تو بیمن چه خواهی کرد؟
#سجاد_گودرزی
@yavaashaki ✍
او هم تو را خواهد بوسید
و به تو خواهد گفت که زیبایی
اما بهمرور از تکوتا خواهی افتاد
چون نه بوسههایش مغناطیس بوسههای مرا
خواهد داشت
نه شعر میداند چیست
که زیبایی مفردت را مضاعف کند در جمع
من بیتو شعر خواهم نوشت
تو بیمن چه خواهی کرد؟
#سجاد_گودرزی
@yavaashaki ✍
تو رادوست دارم !
هرگز رهایت نمی کنم !
در آغوش می گیرمت !
و در چهار فصل میچرخانمت !
#نزار_قبانی
@yavaashaki 🍃🌺
هرگز رهایت نمی کنم !
در آغوش می گیرمت !
و در چهار فصل میچرخانمت !
#نزار_قبانی
@yavaashaki 🍃🌺
خدایا مردمِ کشورم را به تو می سپارم
از بلاها ، سختی ها ، مصیبت ها و گرفتاری ها
دستانم کوتاه است و مسیرِ دردها طولانی
دستانم کوتاه است و دیوارِ حادثه ها بلند ...
کاری از من ساخته نیست
خودت پناه و تسکینِ دردهایشان باش
خودت بلاگردانِ جسم و روحِ بی پناهشان باش .
و کمک کن ؛
کمک کن تا دوباره رنگِ خوشبختی را ببینیم
کمک کن که مردمِ سرزمینم دوباره بخندند ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
از بلاها ، سختی ها ، مصیبت ها و گرفتاری ها
دستانم کوتاه است و مسیرِ دردها طولانی
دستانم کوتاه است و دیوارِ حادثه ها بلند ...
کاری از من ساخته نیست
خودت پناه و تسکینِ دردهایشان باش
خودت بلاگردانِ جسم و روحِ بی پناهشان باش .
و کمک کن ؛
کمک کن تا دوباره رنگِ خوشبختی را ببینیم
کمک کن که مردمِ سرزمینم دوباره بخندند ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
قهوه بنوشید
موسیقی گوش دهید
و دقایقی به هیچ چیز فکر نکنید
شاید زندگی همین باشد...
#عصرتون_عاشقانه❤️✨❤️
@yavaashaki 🍃🌺
موسیقی گوش دهید
و دقایقی به هیچ چیز فکر نکنید
شاید زندگی همین باشد...
#عصرتون_عاشقانه❤️✨❤️
@yavaashaki 🍃🌺
صدایت رویِ بویِ بهار نارنج میلغزد، از جنس همان میشود. صدایت در بهار، بهار است، صدایت در زمستان بهار است! حرف بزن، من تا ابد به صدایت گوش میدهم تا نقطهای شوم در خطِ کاتبی که صدایِ تو را مینویسد ..
#شهریار_مندنیپور
@yavaashaki ✍
#شهریار_مندنیپور
@yavaashaki ✍
#تووییت 🌐
یہ عمر بہ دندونامون اب و نون دادیم خراب از اب در اومد، چہ توقع از ادم بے ذات دارین؟!
@yavaashaki ✍
یہ عمر بہ دندونامون اب و نون دادیم خراب از اب در اومد، چہ توقع از ادم بے ذات دارین؟!
@yavaashaki ✍
قوی بمانید
چون همه چیز بهتر خواهد شد
شاید اکنون هوا طوفانی باشد
اما تا ابد باران نخواهد بارید
#شبتون_عاشقانه✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
چون همه چیز بهتر خواهد شد
شاید اکنون هوا طوفانی باشد
اما تا ابد باران نخواهد بارید
#شبتون_عاشقانه✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
از در بالا رفتم
پلهها را باز كردم
لباس خوابم را خواندم
دكمه های دعايم را بستم
ملافه ها را خاموش كردم
چراغ خواب را روی سرم كشيدم
آخ...
از شبی كه مرا بوسيده ای
همه چيز را قاطی كرده ام.
#بروس_لنسکی
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
پلهها را باز كردم
لباس خوابم را خواندم
دكمه های دعايم را بستم
ملافه ها را خاموش كردم
چراغ خواب را روی سرم كشيدم
آخ...
از شبی كه مرا بوسيده ای
همه چيز را قاطی كرده ام.
#بروس_لنسکی
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
#به_سرخی_لبهای_یار
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_231
ازشدت هق هق نفسم بالانمیومد امیرصدرا باترس ماشین روکنارخیابون پارک کردو
ازماشین پی اده شد بعدچنددقیقه با یه بطری اب به طرفم اومد در ماشین روبازکردوبطری
روبه طرفم گرفت
_بخور
دستش روپس زدم که دادزد
_بهت می گم بخور ازبس گر یه کردی کورشدی یلدا بسه گر یه نکن
همینکه اون بهم می گفت گریه نکن بدترگریه م میگرفت یه لحظه حس کردم دارم
بالامیارم بادست پسش زدم وازماشین پیاده شدم کنار خیابون نشستم و عق زدم
اونقدرعق زدم که د ی گه جونی توتنم نمونده بود امیرصدرا بانگرانی کنارم نشست بطری
اب روبه طرفم گرفت
_وای خدا خدا یا صبر بده بهم داری خودتو میکشی یلد ا،دست وصورتتو بشور
اروم دست وصورتم روشستم وبی حرف باته مونده جونم ازجام بلندشدم وسوارماشین
شدم امیرصدرا باخشم سوارماشین شد تارسیدن به خونه هیچی بینمون ردوبدل نشد
همینکه بخونه رسی دیم ازماشین پیاده شدم وبی توجه به امیرصدرا دکمه اسانسور
روفشردم دراسانسورکه بازشد وارد اسانسور شد م در داشت بسته میشدکه
امی رصدرنذاشت وبازور وارد اسانسورشد نگاه ازش گرفتم که باخشم غرید
_یلدا به ولا ی علی اگه بخوا ی ادامه بد ی یه بلایی سر یاشاروخونواده ت میارم که همه
مردم وقتی ازش یادمیکنن بترسن من امشب به اندازه کافی حالم بدهست عصبی
هستم فقط به خاطرتو هیچی نگفتم وگرنه گردن اون کسی روکه بخواد تورو ازم بگیره یا
درباره بچه م حرف بزنه میشکنم
باچشمای ناباور و اشکی نگاهش کردم که با خشم دستش رو رو ی صورتم کشی د ومنو
باحرص توبغلش فشرد و لب زد
_هیششش گر یه نکن
اروم خودمرواز بغلش کشیدم بیرون و بابغض لب زدم
_حق با پدرمه من بعدبه دنیا اوردن بچه میرم
یهو چنان فریادی زد که ازترس خودم روبه در اسانسورچسبوندم
_پدرت بیخودکرده به قران قسم اتیششون میزنم هم باباتو هم یاشارو
با دلخوری نالیدم
_تو حق نداری به بابای من توهیت کنی
بانفوذ ترسناک توچشمام نگاه کردو بالحنی که ته دلمو خالی میکردلب زد
_اینوخوب توگوشت فروکن هرکی هرکی بخواد تورو ازم بگی ره بالیی به سرش می ارم که
توکتابا بنوی سن برام فرق نمی کنه اون ادم کی باشه یاچه نسبتی بامن یاتو داره حتی اگه
پدرت باشه
ازترس میلرز یدم وه یچی نمیگفتم باا یستادن اسانسور دستش رودورشونه م حلقه کردو
باهم ازاسانسورخارج شدیم درخونه روبازکردو کمی منوهول دادکه واردخونه شم بیجون
واردخونه شدم که بعدمن واردخونه شدودر روبست
نگاهی بهم انداخت بادیدن چشمای پرم باحرص غر ید
_کورشدی یلدا تمومش کن بسه انقدرگر یه کردی بسه
روی پارکت نشستم وسرم رو روی زانوهام گذاشتم واشکام راهشونو روپیداکردن وشروع
کردن به باریدن
حس کردم کنارم نشست
_اینجانشین برات خوب نیست
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_231
ازشدت هق هق نفسم بالانمیومد امیرصدرا باترس ماشین روکنارخیابون پارک کردو
ازماشین پی اده شد بعدچنددقیقه با یه بطری اب به طرفم اومد در ماشین روبازکردوبطری
روبه طرفم گرفت
_بخور
دستش روپس زدم که دادزد
_بهت می گم بخور ازبس گر یه کردی کورشدی یلدا بسه گر یه نکن
همینکه اون بهم می گفت گریه نکن بدترگریه م میگرفت یه لحظه حس کردم دارم
بالامیارم بادست پسش زدم وازماشین پیاده شدم کنار خیابون نشستم و عق زدم
اونقدرعق زدم که د ی گه جونی توتنم نمونده بود امیرصدرا بانگرانی کنارم نشست بطری
اب روبه طرفم گرفت
_وای خدا خدا یا صبر بده بهم داری خودتو میکشی یلد ا،دست وصورتتو بشور
اروم دست وصورتم روشستم وبی حرف باته مونده جونم ازجام بلندشدم وسوارماشین
شدم امیرصدرا باخشم سوارماشین شد تارسیدن به خونه هیچی بینمون ردوبدل نشد
همینکه بخونه رسی دیم ازماشین پیاده شدم وبی توجه به امیرصدرا دکمه اسانسور
روفشردم دراسانسورکه بازشد وارد اسانسور شد م در داشت بسته میشدکه
امی رصدرنذاشت وبازور وارد اسانسورشد نگاه ازش گرفتم که باخشم غرید
_یلدا به ولا ی علی اگه بخوا ی ادامه بد ی یه بلایی سر یاشاروخونواده ت میارم که همه
مردم وقتی ازش یادمیکنن بترسن من امشب به اندازه کافی حالم بدهست عصبی
هستم فقط به خاطرتو هیچی نگفتم وگرنه گردن اون کسی روکه بخواد تورو ازم بگیره یا
درباره بچه م حرف بزنه میشکنم
باچشمای ناباور و اشکی نگاهش کردم که با خشم دستش رو رو ی صورتم کشی د ومنو
باحرص توبغلش فشرد و لب زد
_هیششش گر یه نکن
اروم خودمرواز بغلش کشیدم بیرون و بابغض لب زدم
_حق با پدرمه من بعدبه دنیا اوردن بچه میرم
یهو چنان فریادی زد که ازترس خودم روبه در اسانسورچسبوندم
_پدرت بیخودکرده به قران قسم اتیششون میزنم هم باباتو هم یاشارو
با دلخوری نالیدم
_تو حق نداری به بابای من توهیت کنی
بانفوذ ترسناک توچشمام نگاه کردو بالحنی که ته دلمو خالی میکردلب زد
_اینوخوب توگوشت فروکن هرکی هرکی بخواد تورو ازم بگی ره بالیی به سرش می ارم که
توکتابا بنوی سن برام فرق نمی کنه اون ادم کی باشه یاچه نسبتی بامن یاتو داره حتی اگه
پدرت باشه
ازترس میلرز یدم وه یچی نمیگفتم باا یستادن اسانسور دستش رودورشونه م حلقه کردو
باهم ازاسانسورخارج شدیم درخونه روبازکردو کمی منوهول دادکه واردخونه شم بیجون
واردخونه شدم که بعدمن واردخونه شدودر روبست
نگاهی بهم انداخت بادیدن چشمای پرم باحرص غر ید
_کورشدی یلدا تمومش کن بسه انقدرگر یه کردی بسه
روی پارکت نشستم وسرم رو روی زانوهام گذاشتم واشکام راهشونو روپیداکردن وشروع
کردن به باریدن
حس کردم کنارم نشست
_اینجانشین برات خوب نیست
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
زحمت دارد
آدم بودن را میگویم
این را میشود از مترسکها آموخت
آنها تمام عمر میایستند
تا آدم حسابشان کنند!
#صادق_هدایت
@yavaashaki 🍃🌺
آدم بودن را میگویم
این را میشود از مترسکها آموخت
آنها تمام عمر میایستند
تا آدم حسابشان کنند!
#صادق_هدایت
@yavaashaki 🍃🌺