تمام سال را
به خانه تکانی مشغولم،
مثلاً
روزی سه بار
دوست داشتنت را برق می اندازم ...
#آرش_شریعتی
@yavaashaki 🍃🌺
به خانه تکانی مشغولم،
مثلاً
روزی سه بار
دوست داشتنت را برق می اندازم ...
#آرش_شریعتی
@yavaashaki 🍃🌺
#تووییت 🌐
هممون دنبال یه فرصتیم که بتونیم باهاش حرف بزنیم ولی تا فرصت پیش میاد حرفی نداریم:))
@yavaashaki ✍
هممون دنبال یه فرصتیم که بتونیم باهاش حرف بزنیم ولی تا فرصت پیش میاد حرفی نداریم:))
@yavaashaki ✍
#تووییت 🌐
به هیچکس اونقدر وابسته نشو که بیاحترامی،دروغ گفتن،سو استفاده یا خیانتش رو نادیده بگیری.
@yavaashaki ✍
به هیچکس اونقدر وابسته نشو که بیاحترامی،دروغ گفتن،سو استفاده یا خیانتش رو نادیده بگیری.
@yavaashaki ✍
یواشکی دوست دارم
Video message
هیـچ وقت برام مهم نبوده که
بقیه درباره م چـی فکر میکنن
راستش ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻣﻨﻪ
فقط...
ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﺛﺒﺎﺗﺸﻮ ﻧﺪﺍﺭﻡ
زمان این کار رو برام انجام میده
#جیم_کری
@yavaashaki ✍
بقیه درباره م چـی فکر میکنن
راستش ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻣﻨﻪ
فقط...
ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﺛﺒﺎﺗﺸﻮ ﻧﺪﺍﺭﻡ
زمان این کار رو برام انجام میده
#جیم_کری
@yavaashaki ✍
یکی باید باشد ...
یکی که از وجودش خوابِ شب ها به آدم بچسبد ...
یکی که تخصصش ، بخیر کردنِ شب هایِ آدم باشد ...
اگر دارید از این یکی ها ،
کمی آرام تر در آغوشش مچاله شوید ...
کمی آرام تر سر روی بازوهایش بگذارید ...
کمی آرام تر ذوق کنید و ...
بوسه هایِ شب بخیرتان را بی صدا رَد و بَدَل کنید ...
به حسرت کشیدن ، اعتقادِ چندانی ندارم اما ؛
خیلی ها هستند که شب هایشان با هیچ قرص و دارویی از گلویشان پایین نمی رود ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#شبتون_آروم ✨❤️
@yavaashaki ✍
یکی که از وجودش خوابِ شب ها به آدم بچسبد ...
یکی که تخصصش ، بخیر کردنِ شب هایِ آدم باشد ...
اگر دارید از این یکی ها ،
کمی آرام تر در آغوشش مچاله شوید ...
کمی آرام تر سر روی بازوهایش بگذارید ...
کمی آرام تر ذوق کنید و ...
بوسه هایِ شب بخیرتان را بی صدا رَد و بَدَل کنید ...
به حسرت کشیدن ، اعتقادِ چندانی ندارم اما ؛
خیلی ها هستند که شب هایشان با هیچ قرص و دارویی از گلویشان پایین نمی رود ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#شبتون_آروم ✨❤️
@yavaashaki ✍
#چیره_دل
#به_قلم_کلثوم_حسینی
#قسمت_208
بهاوند با بی حوصلگی و تغییر زبان می راند.
- ای، همچین!
با ندیدن بابامحمد؛ فرصت را غنیمت می شمارم و با زدن پوزخند محوی از عمد می گویم.
- مهندس برای اتفاقا هیچکس گل نخریده! اما خب... به قول خودشون؛ من با بقیه فرق دارم!
نسیم درجا کپ می کند و مامان ریحانه با تاسف لبش را زیر دندان میگیرد اما... اما ریاکشن بهاوند با شنیدن جمله ام جالب است... چنان گردن اش را بالامی آورد که لبخندم عمق می گیرد با تلمق و چزاندناو ادامه میدهم.
- راستی مامان جون، ازم قول گرفتن که واسشون یه شب؛ فسنجون پرمغز درست کنیم... البته که
چند وقت دیگه عید هم هست که چه بهتر...
فک بهاوند سخت و فشرده میشوند که برای سوزاندناش؛ با آب و لعاب نطق می کنم.
- واسه شب عید دعوت شون کردم... ایشون هم فوری قبول کرد، مثل اینکه از اینجا) اشاره مستقیم
به خانه و هال نحوه پذیرایی( خیلی خوشش اومده...
نسیم گیج با تعجب میخندد : چه باحال، مگه نباید خوشش بیاد؟
به ستون گچ هال ایستاده تکیه می دهم.
- نمیدونم... چون مهندس تمام عمرش رو اونور زندگی کرده... با این سبک خونه و زندگی هم رو شاید توی فیلم آ دیده... نه اینکه خودشون مثل اروپایی ها زندگی میکنن، واسه اونه...
در کمال تعجب بهاوند با طعنه مداخله می کند.
- مهم نیست که چطور زندگی کردن و کجا... مهم فرهنگ و ِمنش اخلاقیه... همه چیز در ظاهر خلاصه نمی شه...
نیشخند پررنگی می زنم و با بی پروایی مستقیم میپرسم.
- اونوقت تو چی خلاصه می شه؟
کلافه دستی روی صورت ملتهبش می کشد.
- چیزهای مهمتری که باید با چشم بصیرت دید نه چشم ظاهر.
جفت ابروانم را با تعجب بالا می کشم که نسیم باز از بازوی بهاوند آو یزان می شود.
- آخ قربونت بشم... تو چقد جمله هات مفهومیه گلم!
تمسخرآمیز *"
و ادای عق زدن را در می آورم که مامان ریحانه چشمغره توپی بهم میرود اما نسیم پفی میزند
زیرخنده و ناز حین خندیدن میگوید.
- عزیزم... انشاءالله توام یه شوهر خوب نصیبت میشه اونوقت می بینم که یه دقیقه هم شوهرت رو ولش نمی کنی!
پوزخندی به این حرفش می زنم.
- هیچ وقت آویزون ِ هیچ مردی نشدم و نمیشم...
خیره به بهاوند طعنه آمیزتر و بامعنا ادامه می دهم.
- حتی اگه اون مرد؛ عشق و مرد همه چی تموم باشه...
نسیم باز نخود آش میشود: واو چه بامزه!
حیران و سردرگم با حرص و قدم های پرشتاب به طرف اتاقم قدم برم یدارم... و خدا می دانست
چطور جلوی خودم را مقابل خار درچشمانم میگرفتم تا خفه اش نمیکردم...
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
#به_قلم_کلثوم_حسینی
#قسمت_208
بهاوند با بی حوصلگی و تغییر زبان می راند.
- ای، همچین!
با ندیدن بابامحمد؛ فرصت را غنیمت می شمارم و با زدن پوزخند محوی از عمد می گویم.
- مهندس برای اتفاقا هیچکس گل نخریده! اما خب... به قول خودشون؛ من با بقیه فرق دارم!
نسیم درجا کپ می کند و مامان ریحانه با تاسف لبش را زیر دندان میگیرد اما... اما ریاکشن بهاوند با شنیدن جمله ام جالب است... چنان گردن اش را بالامی آورد که لبخندم عمق می گیرد با تلمق و چزاندناو ادامه میدهم.
- راستی مامان جون، ازم قول گرفتن که واسشون یه شب؛ فسنجون پرمغز درست کنیم... البته که
چند وقت دیگه عید هم هست که چه بهتر...
فک بهاوند سخت و فشرده میشوند که برای سوزاندناش؛ با آب و لعاب نطق می کنم.
- واسه شب عید دعوت شون کردم... ایشون هم فوری قبول کرد، مثل اینکه از اینجا) اشاره مستقیم
به خانه و هال نحوه پذیرایی( خیلی خوشش اومده...
نسیم گیج با تعجب میخندد : چه باحال، مگه نباید خوشش بیاد؟
به ستون گچ هال ایستاده تکیه می دهم.
- نمیدونم... چون مهندس تمام عمرش رو اونور زندگی کرده... با این سبک خونه و زندگی هم رو شاید توی فیلم آ دیده... نه اینکه خودشون مثل اروپایی ها زندگی میکنن، واسه اونه...
در کمال تعجب بهاوند با طعنه مداخله می کند.
- مهم نیست که چطور زندگی کردن و کجا... مهم فرهنگ و ِمنش اخلاقیه... همه چیز در ظاهر خلاصه نمی شه...
نیشخند پررنگی می زنم و با بی پروایی مستقیم میپرسم.
- اونوقت تو چی خلاصه می شه؟
کلافه دستی روی صورت ملتهبش می کشد.
- چیزهای مهمتری که باید با چشم بصیرت دید نه چشم ظاهر.
جفت ابروانم را با تعجب بالا می کشم که نسیم باز از بازوی بهاوند آو یزان می شود.
- آخ قربونت بشم... تو چقد جمله هات مفهومیه گلم!
تمسخرآمیز *"
و ادای عق زدن را در می آورم که مامان ریحانه چشمغره توپی بهم میرود اما نسیم پفی میزند
زیرخنده و ناز حین خندیدن میگوید.
- عزیزم... انشاءالله توام یه شوهر خوب نصیبت میشه اونوقت می بینم که یه دقیقه هم شوهرت رو ولش نمی کنی!
پوزخندی به این حرفش می زنم.
- هیچ وقت آویزون ِ هیچ مردی نشدم و نمیشم...
خیره به بهاوند طعنه آمیزتر و بامعنا ادامه می دهم.
- حتی اگه اون مرد؛ عشق و مرد همه چی تموم باشه...
نسیم باز نخود آش میشود: واو چه بامزه!
حیران و سردرگم با حرص و قدم های پرشتاب به طرف اتاقم قدم برم یدارم... و خدا می دانست
چطور جلوی خودم را مقابل خار درچشمانم میگرفتم تا خفه اش نمیکردم...
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
گاهی
عجیب آرامشم را به تو مدیونم....
صبح بخیر آرامشم 😍
#ابولفضل_وکیلی
#صبحتون_آروم_و_عاشقونه✨😍✨
@yavaashaki 🍃🌺
عجیب آرامشم را به تو مدیونم....
صبح بخیر آرامشم 😍
#ابولفضل_وکیلی
#صبحتون_آروم_و_عاشقونه✨😍✨
@yavaashaki 🍃🌺
هر صبح به تو فکر میکنم،
با جای خالیات حرف میزنم،
روزنامه را برایت میخوانم
و صبحانه را جای تو به خودم تعارف میکنم،
از اتاق صدایت را میشنوم که:
«لباسهاتو اتو کردم و گذاشتم روی تخت.»
لباسهای چروک هر روزهام را میپوشم
و با صدای بلند از تو که نیستی تشکر میکنم،
عطر تلخ همیشگی را میزنم،
در را آهسته میبندم و چهار قفلهاش میکنم
که مبادا جای خالیات از خانهام فرار کند...
#علی_سید_صالحی
#صبحتون_عاشقانه ❤️✨❤️
@yavaashaki ✍
هر صبح به تو فکر میکنم،
با جای خالیات حرف میزنم،
روزنامه را برایت میخوانم
و صبحانه را جای تو به خودم تعارف میکنم،
از اتاق صدایت را میشنوم که:
«لباسهاتو اتو کردم و گذاشتم روی تخت.»
لباسهای چروک هر روزهام را میپوشم
و با صدای بلند از تو که نیستی تشکر میکنم،
عطر تلخ همیشگی را میزنم،
در را آهسته میبندم و چهار قفلهاش میکنم
که مبادا جای خالیات از خانهام فرار کند...
#علی_سید_صالحی
#صبحتون_عاشقانه ❤️✨❤️
@yavaashaki ✍
عشق زمانی ست که
کسی را ملاقات میکنی
و به تو درباره تو،
چیز تازهای میگوید...
#آندره_برتون
@yavaashaki 🍃🌺
کسی را ملاقات میکنی
و به تو درباره تو،
چیز تازهای میگوید...
#آندره_برتون
@yavaashaki 🍃🌺
بعضی آدمها آنقدر خوب و آنقدر خواستنیاند که برای توصیفشان کلمات زمینی ناچیزند و حقیر...
باید کلمات تازهای یافت
باید زبان سیارهی دیگری را بلد شد
باید با کهکشانهای ناشناخته پیوند خورد
بعضی آدمها، زمینی نیستند!
باید جور دیگری دوستشان داشت
باید جور دیگری در آغوششان کشید...
باید جهان دیگری ساخت و در آن،
روبهروی بعضیآدمها نشست،
به چشمهاشان خیره شد و تا پایان جهان،
با آنها حرف زد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
باید کلمات تازهای یافت
باید زبان سیارهی دیگری را بلد شد
باید با کهکشانهای ناشناخته پیوند خورد
بعضی آدمها، زمینی نیستند!
باید جور دیگری دوستشان داشت
باید جور دیگری در آغوششان کشید...
باید جهان دیگری ساخت و در آن،
روبهروی بعضیآدمها نشست،
به چشمهاشان خیره شد و تا پایان جهان،
با آنها حرف زد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍