This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عذرخواهی وزیر ارتباطات بابت لباس قلابی فضایی
آذری جهرمی:
همان شب هم توضیح دادم که مساله چه بود اما باید بدون لکنت، عذرخواهی کرد که انتخاب آن لباس، اشتباه رسانهای بود.
این کار اصل موضوع تصمیم ایران برای اعزام فضانورد را تحت الشعاع قرار داد.
این پست را حتما حذف خواهم کرد./ایسنا
@yavaashaki 🍃🌺
آذری جهرمی:
همان شب هم توضیح دادم که مساله چه بود اما باید بدون لکنت، عذرخواهی کرد که انتخاب آن لباس، اشتباه رسانهای بود.
این کار اصل موضوع تصمیم ایران برای اعزام فضانورد را تحت الشعاع قرار داد.
این پست را حتما حذف خواهم کرد./ایسنا
@yavaashaki 🍃🌺
زندگی مجذور اینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست
#سهراب_سپهری
@yavaashaki 🍃🌺
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست
#سهراب_سپهری
@yavaashaki 🍃🌺
زمستان ست ،
و ساعت هایی که معلوم نیست کی شب میشود ...
غروبش را دزدیده اند انگار ....
و کام مان را تلخ تر می کند این زمستان،
وقتی شب از راه برسد ،
چادرش را بر سرمان پهن کند ،
و در میان تو نباشی ....
قهوه ی تلخم تلخ تر از نبودن تو نیست ...
#نازی_دمیرچی
@yavaashaki ✍
و ساعت هایی که معلوم نیست کی شب میشود ...
غروبش را دزدیده اند انگار ....
و کام مان را تلخ تر می کند این زمستان،
وقتی شب از راه برسد ،
چادرش را بر سرمان پهن کند ،
و در میان تو نباشی ....
قهوه ی تلخم تلخ تر از نبودن تو نیست ...
#نازی_دمیرچی
@yavaashaki ✍
درست مانند ماه،
ما هم از مراحل مختلف عبور میکنیم.
صبور باشید تا مثل ماه شب چهاردهم
بدرخشید
#شبتون_عاشقانه✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
ما هم از مراحل مختلف عبور میکنیم.
صبور باشید تا مثل ماه شب چهاردهم
بدرخشید
#شبتون_عاشقانه✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
شب،،،
تو را از دورترین دور تر ها
روی شانه های خیالم می نشانم،،،
دوستت دارم هایِ
دم نگین گوشواره ام را،
بوسه هایِ روی چال گردنم را،
از رویای با تو بودن حس می کنم...
آن هنگام تا اوج آسمان با....
هر چشمک ستاره ها تاااا خود خدا
با تو پرواز را دیوانه واااار
تجربه خواهم کرد.
#فرزانه_طالبی_پور
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
تو را از دورترین دور تر ها
روی شانه های خیالم می نشانم،،،
دوستت دارم هایِ
دم نگین گوشواره ام را،
بوسه هایِ روی چال گردنم را،
از رویای با تو بودن حس می کنم...
آن هنگام تا اوج آسمان با....
هر چشمک ستاره ها تاااا خود خدا
با تو پرواز را دیوانه واااار
تجربه خواهم کرد.
#فرزانه_طالبی_پور
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
#سراب
#به_قلم_زهرا_علیزاده
#قسمت_417
- عزیزم بیتا رو بده تا ببرمش روی تخت
گردن صاف کرد، دخترکم را به آغوشم سپرد و خودش هم امید را در آغوش گرفت، بیتا را به اتاقش برده و روی
تخت گذاشتم و وقتی خارج شدم، امیرحافظ مشغول مرتب کردن پتوی امید بود، پیشانی امید را بوسید و از اتاقش
بیرن آمد؛ روبروی هم ایستادیم، نگاهش را در چشمانم می چرخاند و این لحن خاص نگاهش را که ترانه ها می سرود
و حرف ها میزد، بی نهایت دوست داشتم
- با دو تا فنجون چای، پشت پنجره اتاقمون و تماشای آسمون ابرگرفته وبارونش چطوری؟
- عالی ام!
ابروهایش را بالا برد و پشت دستم را نوازش کرد
- هرچی که با دستای تو باشه دوستداشتنی و دلچسبه!
با لبخند به نگاه خاص و شیطنت آمیزش پشت چشم نازک کردم
سینی کوچک را روی پاتختی گذاشته و به سمت پنجره رفته و کنارش ایستادم، دست به سینه زده و به بارانی که
هنوز قطره قطره باریده و تن خشک زمین را سیراب می کرد نگاه می کردم، دستانش پیچکی شد و به دورم پیچید،
چانه اش روی شانه ام نشست و زمزمه کرد
- مریم؟
پچ زدم
- جانم؟
- صدا زدنت رو بدون هیچ دلیل و بهانه ای دوست دارم
دست هایش، دستان حمایتگر و امیدبخشش محکم تر شد و صدایش به احساس نشست!
- همینجایی که هستی باش، تو این خونه خودت شاهی!
روی موهایم بوسه زد
- دوستت دارم!
با لذت چشمانم را بستم، این جمله هنوز مانند روز اولی که شنیدمش بکر و دست نخورده است، هنوز قلبم را به
هیجان می کشاند و روحم را به پرواز در می آورد؛ این زندگی، این خوشبختی و این آرامش نه تمام می شود و نه
کلیشه ای، در سختی ها و نامطلوبی ها نیز به قوت خوشی ها باقی است، این عشق هر چه زمان می گذرد و کهنه تر
می شود، با ارزش تر و دوستداشتنی تر می شود!
نگاهم را به سمت آسمان هدایت کردم؛ ابرها در حرکت بودند، باران می بارید، هوای بیرون سرد بود اما زندگی من
گرم تر از شعله های سرکش شومینه!
در پناه آغوش بی نظیر همسرم، در گرمای خانه ای که دو فرزند عزیزم در آن آرمیده و خوابی خوش را تجربه می
کردند به آسمان و باران روح بخشش خیره شدم!
"دل من در سبدی نیل به دست تو سپرد نگهش دار به موسی شدنش می ارزد".
#پایان
@yavaashaki 📚
#به_قلم_زهرا_علیزاده
#قسمت_417
- عزیزم بیتا رو بده تا ببرمش روی تخت
گردن صاف کرد، دخترکم را به آغوشم سپرد و خودش هم امید را در آغوش گرفت، بیتا را به اتاقش برده و روی
تخت گذاشتم و وقتی خارج شدم، امیرحافظ مشغول مرتب کردن پتوی امید بود، پیشانی امید را بوسید و از اتاقش
بیرن آمد؛ روبروی هم ایستادیم، نگاهش را در چشمانم می چرخاند و این لحن خاص نگاهش را که ترانه ها می سرود
و حرف ها میزد، بی نهایت دوست داشتم
- با دو تا فنجون چای، پشت پنجره اتاقمون و تماشای آسمون ابرگرفته وبارونش چطوری؟
- عالی ام!
ابروهایش را بالا برد و پشت دستم را نوازش کرد
- هرچی که با دستای تو باشه دوستداشتنی و دلچسبه!
با لبخند به نگاه خاص و شیطنت آمیزش پشت چشم نازک کردم
سینی کوچک را روی پاتختی گذاشته و به سمت پنجره رفته و کنارش ایستادم، دست به سینه زده و به بارانی که
هنوز قطره قطره باریده و تن خشک زمین را سیراب می کرد نگاه می کردم، دستانش پیچکی شد و به دورم پیچید،
چانه اش روی شانه ام نشست و زمزمه کرد
- مریم؟
پچ زدم
- جانم؟
- صدا زدنت رو بدون هیچ دلیل و بهانه ای دوست دارم
دست هایش، دستان حمایتگر و امیدبخشش محکم تر شد و صدایش به احساس نشست!
- همینجایی که هستی باش، تو این خونه خودت شاهی!
روی موهایم بوسه زد
- دوستت دارم!
با لذت چشمانم را بستم، این جمله هنوز مانند روز اولی که شنیدمش بکر و دست نخورده است، هنوز قلبم را به
هیجان می کشاند و روحم را به پرواز در می آورد؛ این زندگی، این خوشبختی و این آرامش نه تمام می شود و نه
کلیشه ای، در سختی ها و نامطلوبی ها نیز به قوت خوشی ها باقی است، این عشق هر چه زمان می گذرد و کهنه تر
می شود، با ارزش تر و دوستداشتنی تر می شود!
نگاهم را به سمت آسمان هدایت کردم؛ ابرها در حرکت بودند، باران می بارید، هوای بیرون سرد بود اما زندگی من
گرم تر از شعله های سرکش شومینه!
در پناه آغوش بی نظیر همسرم، در گرمای خانه ای که دو فرزند عزیزم در آن آرمیده و خوابی خوش را تجربه می
کردند به آسمان و باران روح بخشش خیره شدم!
"دل من در سبدی نیل به دست تو سپرد نگهش دار به موسی شدنش می ارزد".
#پایان
@yavaashaki 📚
در این صبح زیبا
صمیمےترین سلامهاو درودها
تقدیم شما دوستان و عزیرانم
امید که طلوع امروز
آغازخوشےهایتان باشد
و شادی و برکت و آرامش
مهمان همیشگی خانه هایتان
#صبحتون_بخیر🌺🍃🌺
@yavaashaki 🍃🌺
صمیمےترین سلامهاو درودها
تقدیم شما دوستان و عزیرانم
امید که طلوع امروز
آغازخوشےهایتان باشد
و شادی و برکت و آرامش
مهمان همیشگی خانه هایتان
#صبحتون_بخیر🌺🍃🌺
@yavaashaki 🍃🌺
صبح که میشود عزمت را بردار
و با توکل به خدا بالهای عشق رابگشا
و در آسمان زندگی پرواز کن
زیباآزاد و رهاامروز روز دیگری است
#صبحتون_عاشقانه ❤️✨❤️
@yavaashaki 🍃🌺
و با توکل به خدا بالهای عشق رابگشا
و در آسمان زندگی پرواز کن
زیباآزاد و رهاامروز روز دیگری است
#صبحتون_عاشقانه ❤️✨❤️
@yavaashaki 🍃🌺
اجازه نده دیروز و فردا با هم دست به یکی کنند و لذت لحظات ناب امروز را ازتو بگیرند.
اجازه نده افکار پوچ، تازگی زندگی اکنون را از تو بگیرند،
بدون قضاوت و برچسب زدن به افکارت از لحظات امروز لذت ببر.
#صبحتون_عاشقانه ❤️✨❤️
@yavaashaki ✍
اجازه نده افکار پوچ، تازگی زندگی اکنون را از تو بگیرند،
بدون قضاوت و برچسب زدن به افکارت از لحظات امروز لذت ببر.
#صبحتون_عاشقانه ❤️✨❤️
@yavaashaki ✍
سنش را نپرسید ،
او خودش را در اوجِ جوانی اش جا گذاشته ،
جایی که دخترانگی هایش هنوز نفس می کشید ،
جایی که هنوز به رسم نجابت و ایثار ، «مادر» نشده بود
آنجا که هنوز هم خودش را به خاطر داشت ...
شما را جانِ تمامِ پاکی ها ؛
از یک «مادر» سنش را نپرسید !
او فداکارترین موجودِ این جهانِ خاکی ست ...
باورکنید از روزی که مادر شد دیگر خودش را زندگی نکرد ...
او نمی داند چند بهار از دخترانگی اش گذشته ...
او را همان دخترکی بدانید که دارد برای عروسکش مادری می کند !
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
او خودش را در اوجِ جوانی اش جا گذاشته ،
جایی که دخترانگی هایش هنوز نفس می کشید ،
جایی که هنوز به رسم نجابت و ایثار ، «مادر» نشده بود
آنجا که هنوز هم خودش را به خاطر داشت ...
شما را جانِ تمامِ پاکی ها ؛
از یک «مادر» سنش را نپرسید !
او فداکارترین موجودِ این جهانِ خاکی ست ...
باورکنید از روزی که مادر شد دیگر خودش را زندگی نکرد ...
او نمی داند چند بهار از دخترانگی اش گذشته ...
او را همان دخترکی بدانید که دارد برای عروسکش مادری می کند !
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍