هو
فقیر کسی را گویند که رغبت به مال و مقتضیات دنیوی ندارد و اگر مال به دست آرد به محافظت او اهتمام نکند؛ نه از نادانی یا عجز، یا از زجرت یا از غفلت، یا سبب طمعی مانند حصول مشتیهات، یا سبب جاه و ذکر خیر، و ایثار سخاوت و یا از جهت خوف از عِقاب دوزخ یا طلب ثواب آخرت، بلکه از جهت قِلّت التفاتی که لازم اقبال بر سلوک راه حقیقت، و اشتغال به مراقبت جانب الهی باشد، تا غیر حق تعالی حجاب او نشود، و به حقیقت این فقر شعبهای باشد از زهد.
اوصاف الاشراف
خواجه نصیرالدین طوسی
@yarekhaksar
فقیر کسی را گویند که رغبت به مال و مقتضیات دنیوی ندارد و اگر مال به دست آرد به محافظت او اهتمام نکند؛ نه از نادانی یا عجز، یا از زجرت یا از غفلت، یا سبب طمعی مانند حصول مشتیهات، یا سبب جاه و ذکر خیر، و ایثار سخاوت و یا از جهت خوف از عِقاب دوزخ یا طلب ثواب آخرت، بلکه از جهت قِلّت التفاتی که لازم اقبال بر سلوک راه حقیقت، و اشتغال به مراقبت جانب الهی باشد، تا غیر حق تعالی حجاب او نشود، و به حقیقت این فقر شعبهای باشد از زهد.
اوصاف الاشراف
خواجه نصیرالدین طوسی
@yarekhaksar
Mehmane Man Sho ~ Music-Fa.Com
Hesamoddin Seraj ~ Music-Fa.Com
شب بیگَهست ای ماه من، مهمان من شو ساعتی
همخانهی عشق توام، همخان من شو ساعتی
حسامالدین سراج
شاعر: نظامی گنجهای
@yarekhaksar
همخانهی عشق توام، همخان من شو ساعتی
حسامالدین سراج
شاعر: نظامی گنجهای
@yarekhaksar
Forwarded from معرفی آثار استاد نجیب مایل هروی
خاصیت آینگی
نقد حال، گزارهی آرا و گزیدهی آثار فارسی عین القضات همدانی
تالیف: نجیب مایل هروی
برای سفارش کتاب به این آیدی پیام دهید:
@BonyadFarhangiMayelHeravi
#خاصیت_آینگی
#نجیب_مایل_هروی
#کتاب_شناسی
@NajibMayelHeravi 🌱
نقد حال، گزارهی آرا و گزیدهی آثار فارسی عین القضات همدانی
تالیف: نجیب مایل هروی
برای سفارش کتاب به این آیدی پیام دهید:
@BonyadFarhangiMayelHeravi
#خاصیت_آینگی
#نجیب_مایل_هروی
#کتاب_شناسی
@NajibMayelHeravi 🌱
هو
یکی گفت: دل حاضر نمیشود، چه کنم؟
گفتم: حاضر کن تا بشود. تو هزار مَن بار را چون بخواهی از دشت به خانه میتوانی آوردن به تدریج، نه به یک دَم. همچنان اگر دلِ ضعیف را بخواهی هم بتوانی به جا آوردن و حاضر کردن.
معارف
سلطان العلما محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد
@yarekhaksar
یکی گفت: دل حاضر نمیشود، چه کنم؟
گفتم: حاضر کن تا بشود. تو هزار مَن بار را چون بخواهی از دشت به خانه میتوانی آوردن به تدریج، نه به یک دَم. همچنان اگر دلِ ضعیف را بخواهی هم بتوانی به جا آوردن و حاضر کردن.
معارف
سلطان العلما محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد
@yarekhaksar
هو
از وی [شیخ ابوالحسن خرقانی] میآید که گفت: راه دو است؛ یکی راه ضلالت و یکی راه هدایت. یکی راه بنده است به خداوند تعالی و یکی راه خداوند است به بنده. آنچه راه ضلالت است آن راه بنده است به خداوند، و آنچه راه هدایت است راه خداوند است به بنده. پس هر که گوید "بدو رسیدم" نرسید، و هرکه گوید "رسانیدند" رسید، از آن که رسانیدن اندر نا رسیدن بسته است و نا رسیدن اندر رسیدن.
کشفالمحجوب
ابوالحسن علی بن عثمان هجویری
به تصحیح محمود عابدی
@yarekhaksar
از وی [شیخ ابوالحسن خرقانی] میآید که گفت: راه دو است؛ یکی راه ضلالت و یکی راه هدایت. یکی راه بنده است به خداوند تعالی و یکی راه خداوند است به بنده. آنچه راه ضلالت است آن راه بنده است به خداوند، و آنچه راه هدایت است راه خداوند است به بنده. پس هر که گوید "بدو رسیدم" نرسید، و هرکه گوید "رسانیدند" رسید، از آن که رسانیدن اندر نا رسیدن بسته است و نا رسیدن اندر رسیدن.
کشفالمحجوب
ابوالحسن علی بن عثمان هجویری
به تصحیح محمود عابدی
@yarekhaksar
هو
منقول است که روزی حضرت مولانا فرمود که آن قُلف را بیاورند و در وقت دیگر فرمود که فلانی مُفتلا شده است؛ بوالفضولی گفته باشد که قُفل بایستی گفتن و درست آن است که مبتلا گویند.
فرمود که موضوع آن چنان است که گفتی، اما جهتِ رعایتِ خاطرِ عزیزی چنان گفتم که روزی خدمت شیخ صلاح الدین مفتلا گفته بود و قلف فرمود و راست آن است که او گفت؛ چه اغلبِ اسما و لغاتِ موضوعاتِ مردم، در هر زمانی است از مبدأ فطرت.
مناقب العارفین
شمسالدین احمد افلاکی
تصحیح و تعلیقات: تحسین یازیجی
ویرایش و اضافات: توفیق سبحانی
@yarekhaksar
منقول است که روزی حضرت مولانا فرمود که آن قُلف را بیاورند و در وقت دیگر فرمود که فلانی مُفتلا شده است؛ بوالفضولی گفته باشد که قُفل بایستی گفتن و درست آن است که مبتلا گویند.
فرمود که موضوع آن چنان است که گفتی، اما جهتِ رعایتِ خاطرِ عزیزی چنان گفتم که روزی خدمت شیخ صلاح الدین مفتلا گفته بود و قلف فرمود و راست آن است که او گفت؛ چه اغلبِ اسما و لغاتِ موضوعاتِ مردم، در هر زمانی است از مبدأ فطرت.
مناقب العارفین
شمسالدین احمد افلاکی
تصحیح و تعلیقات: تحسین یازیجی
ویرایش و اضافات: توفیق سبحانی
@yarekhaksar
هو
هر که او نزدیکتر و به دوستی سزاوارتر و وصال را شایستهتر؛ اندوهِ وی بیشتر. چنانکه پروانه در پیشِ چراغ نه طاقتِ آنکه با چراغ بمانَد و نه چارهی آنکه از چراغ دور مانَد.
کشف الاسرار و عدّة الابرار
رشیدالدین ابوالفضل میبدی
@yarekhaksar
هر که او نزدیکتر و به دوستی سزاوارتر و وصال را شایستهتر؛ اندوهِ وی بیشتر. چنانکه پروانه در پیشِ چراغ نه طاقتِ آنکه با چراغ بمانَد و نه چارهی آنکه از چراغ دور مانَد.
کشف الاسرار و عدّة الابرار
رشیدالدین ابوالفضل میبدی
@yarekhaksar
معرفی کتاب "تا نجوای خدا با او"
نویسنده: سید مرتضی مبلغ | نشر هرمس | چاپ اول
این کتاب، بازخوانی سه فصل یا سه ماجرای اصلی از حیات موسی در قرآن است که در سورههای مختلفی روایت شدهاند. فصل نخست، روایت بخشی از حیات موسی است، که در آن، موسی به سوی کوه طور میرود و با خدا سخن میگوید. فصل دوم، ماجرای رفتن موسی به میقات است که باز خدا در آنجا با وی سخن میگوید. و فصل سوم، ماجرای همراهی موسی با خضر در یک سفر روحانی است که ماجراهای فراطبیعی در آن رخ میدهد. روشن است که هر سه ماجرا پر از نکات و نقاطیاند که آن پرسش نخست دربارۀ برخورد دو جهان انسانی و الوهی را برمیانگیزند. نه فقط سخن گفتن یک انسان با خدا، بلکه تقریباً تکتک جزئیات این روایتها پر از مایههای معناشناسانه برای برداشتهایی فراتر از دلالتهای اولیۀ واژگاناند. در واقع خود متن با شیوهٔ روایتگریای که انتخاب کرده و روند رخدادها و جزئیات و صحنهپردازیها، خواننده را به سوی فرا رفتن از جهان طبیعت انسانی به سوی یک جهان روحانی دعوت میکنند.
@yarekhaksar
نویسنده: سید مرتضی مبلغ | نشر هرمس | چاپ اول
این کتاب، بازخوانی سه فصل یا سه ماجرای اصلی از حیات موسی در قرآن است که در سورههای مختلفی روایت شدهاند. فصل نخست، روایت بخشی از حیات موسی است، که در آن، موسی به سوی کوه طور میرود و با خدا سخن میگوید. فصل دوم، ماجرای رفتن موسی به میقات است که باز خدا در آنجا با وی سخن میگوید. و فصل سوم، ماجرای همراهی موسی با خضر در یک سفر روحانی است که ماجراهای فراطبیعی در آن رخ میدهد. روشن است که هر سه ماجرا پر از نکات و نقاطیاند که آن پرسش نخست دربارۀ برخورد دو جهان انسانی و الوهی را برمیانگیزند. نه فقط سخن گفتن یک انسان با خدا، بلکه تقریباً تکتک جزئیات این روایتها پر از مایههای معناشناسانه برای برداشتهایی فراتر از دلالتهای اولیۀ واژگاناند. در واقع خود متن با شیوهٔ روایتگریای که انتخاب کرده و روند رخدادها و جزئیات و صحنهپردازیها، خواننده را به سوی فرا رفتن از جهان طبیعت انسانی به سوی یک جهان روحانی دعوت میکنند.
@yarekhaksar
هو
اکابر طریقت -قدّس الله ارواحهم- کسی را که متخلّق است به اخلاق نبوی علیهالصّلواة و السّلام؛ آنرا عالم میگویند اگر چه از علوم ظاهری هیچ نداند و آن کسی را که متخّلق نیست به اخلاق نبوی علیه الصّلوة و السّلام؛ آنرا عامی گویند اگر چه جمیع علوم ظاهر را بر وجه کمال حاصل کرده باشد.
خواجه عبیدالله احرار
@yarekhaksar
اکابر طریقت -قدّس الله ارواحهم- کسی را که متخلّق است به اخلاق نبوی علیهالصّلواة و السّلام؛ آنرا عالم میگویند اگر چه از علوم ظاهری هیچ نداند و آن کسی را که متخّلق نیست به اخلاق نبوی علیه الصّلوة و السّلام؛ آنرا عامی گویند اگر چه جمیع علوم ظاهر را بر وجه کمال حاصل کرده باشد.
خواجه عبیدالله احرار
@yarekhaksar
هو
بعد از آن در حضور، مذکورِ گسستن و پیوستن آمد. حضرت ایشان [شاه عبدالله دهلوی] فرمودند که: بعضی اکابران، گسستن را بر پیوستن مقدم میشمارند و بعضی پیوستن را بر گسستن مقدم میدانند؛ یعنی چون وصل از حق گشت، فصل از ماسوی الله گردد و یا چون فصل از خلق و ماسوی گشت، موصل به حق گردید.
هر دو قول درستاند که چون آتش عشق الهی در دل شعله میزند، هیزم تن سوخته میگردد. و نیز چون آئینه دل از کدورات خطرات ماسوی الله پاک و مصفی میگردد، انوار رخسارِ یار جلوهنما میشود.
آئینه، کز زنگ والایش جداست
پر شعاع نور و اسرار خداست
رو، تو زنگار از رخ او پاک کن
بعد از آن، آن نور را ادراک کن
بعد از آن حضرت ایشان فرمودند که نزد من، پیوستن مقدم است بر گسستن که تا محبت الهی نمیآید، محبت دنیا نمیرود و بعضی عارفان هر دو را با هم فرمودهاند؛ یعنی وقتیکه اتصال به حق گردد، انفصال از خلق میشود و چون انفصال از تعلقاتِ خلق میشود، اتصال از حق میگردد.
چون رشتهی اخلاص، دو عالم بشکست
در راه محبت الهی بنشست
بویا، نه تقدم و تأخر اینجاست
آندم که گسست، در هماندم پیوست
دُرّ المعارف، منهاج الراغبين الى مكتوبات امام المتقین
@yarekhaksar
بعد از آن در حضور، مذکورِ گسستن و پیوستن آمد. حضرت ایشان [شاه عبدالله دهلوی] فرمودند که: بعضی اکابران، گسستن را بر پیوستن مقدم میشمارند و بعضی پیوستن را بر گسستن مقدم میدانند؛ یعنی چون وصل از حق گشت، فصل از ماسوی الله گردد و یا چون فصل از خلق و ماسوی گشت، موصل به حق گردید.
هر دو قول درستاند که چون آتش عشق الهی در دل شعله میزند، هیزم تن سوخته میگردد. و نیز چون آئینه دل از کدورات خطرات ماسوی الله پاک و مصفی میگردد، انوار رخسارِ یار جلوهنما میشود.
آئینه، کز زنگ والایش جداست
پر شعاع نور و اسرار خداست
رو، تو زنگار از رخ او پاک کن
بعد از آن، آن نور را ادراک کن
بعد از آن حضرت ایشان فرمودند که نزد من، پیوستن مقدم است بر گسستن که تا محبت الهی نمیآید، محبت دنیا نمیرود و بعضی عارفان هر دو را با هم فرمودهاند؛ یعنی وقتیکه اتصال به حق گردد، انفصال از خلق میشود و چون انفصال از تعلقاتِ خلق میشود، اتصال از حق میگردد.
چون رشتهی اخلاص، دو عالم بشکست
در راه محبت الهی بنشست
بویا، نه تقدم و تأخر اینجاست
آندم که گسست، در هماندم پیوست
دُرّ المعارف، منهاج الراغبين الى مكتوبات امام المتقین
@yarekhaksar
Forwarded from || قصهٔ ارباب معرفت ||
✅ راه دین
⏹ [و ابوالحسن رُسْتُفَغْنی] گفت: و شیخ ما ابوالحسن فارغی پیوسته میگفت: «همۀ راهها رفتنى است و راه دين ديدنى است.» [و ابوالحسن رُسْتُفَغْنی] از شیخِ حکیم حکایت میکرد: «هر شهادتى كه وُرا مُشاهَدت نيست وُرا از آن شهادت جز دورى نيست، و آن مشاهدت ديدار است». و دیدار ثمرهٔ استقامت است، و استقامت حقیقتِ پیروی و معرفت ناب و درویشی صادقانه در هر نَفَس است، و از خدای توفیق میطلبیم.
🔶 دو عبارت داخل گیومه در اصل نسخه به زبان فارسی است.
Ⓜ️ از بخش باقیماندهٔ کتاب الاستقامة نوشتهٔ ابوالحسن علی بن سعید سمرقندی رُسْتُفَغْنی (ف حدود ٣٥٠)، در: کتابخانهٔ مجلس، نسخهٔ خطی ٨٠٨٣، برگ ١٩٤ ب و ١٩٥ آ. کتابت در قرن ششم هجری (در دست انتشار).
@Mohammed_Soori
⏹ [و ابوالحسن رُسْتُفَغْنی] گفت: و شیخ ما ابوالحسن فارغی پیوسته میگفت: «همۀ راهها رفتنى است و راه دين ديدنى است.» [و ابوالحسن رُسْتُفَغْنی] از شیخِ حکیم حکایت میکرد: «هر شهادتى كه وُرا مُشاهَدت نيست وُرا از آن شهادت جز دورى نيست، و آن مشاهدت ديدار است». و دیدار ثمرهٔ استقامت است، و استقامت حقیقتِ پیروی و معرفت ناب و درویشی صادقانه در هر نَفَس است، و از خدای توفیق میطلبیم.
🔶 دو عبارت داخل گیومه در اصل نسخه به زبان فارسی است.
Ⓜ️ از بخش باقیماندهٔ کتاب الاستقامة نوشتهٔ ابوالحسن علی بن سعید سمرقندی رُسْتُفَغْنی (ف حدود ٣٥٠)، در: کتابخانهٔ مجلس، نسخهٔ خطی ٨٠٨٣، برگ ١٩٤ ب و ١٩٥ آ. کتابت در قرن ششم هجری (در دست انتشار).
@Mohammed_Soori
هو
"هو" خاصترین نامهاست، از سر زبان برنمیآید، مخرج او از میان جان است، از باطن پاک متصاعد میشود و قصد درگاه پاک میکند. "إِلَيْهِ يَصْعَدُ الكَلمُ الطَّيّبُ وَالعَملُ الصَّالِحُ يَرفعهُ"*. هر اسمی به وقت گفتن، به لب و دهان محتاج است، باز هو به لب و زبان که وکیلان در دِلند، هیچ احتیاجی ندارد.
حکایت
درویشی بر سر راهی میگذشت، سؤالش کردند که: از کجا میآیی؟ گفت: هو. گفتند: کجا میروی؟ گفت: هو. گفتند: مقصود تو چیست؟ گفت: هو. از هر چه سؤالش کردند، جواب همین داد که: هو.
شعر
از بس که دو دیده در خیالت دارم
در هر چه نظر کنم ترا پندارم
چنانکه کلمهی "هو" را در گفتن به هیچ مخرجی احتیاج نیست، گویندهی "هو" را باید که با هیچ غیری اتصال نباشد.
* سوره فاطر، آیه ۱۰
رساله اسماء الله
سیفالدین باخرزی
تصحیح و تحقیق: بهروز ایمانی
@yarekhaksar
"هو" خاصترین نامهاست، از سر زبان برنمیآید، مخرج او از میان جان است، از باطن پاک متصاعد میشود و قصد درگاه پاک میکند. "إِلَيْهِ يَصْعَدُ الكَلمُ الطَّيّبُ وَالعَملُ الصَّالِحُ يَرفعهُ"*. هر اسمی به وقت گفتن، به لب و دهان محتاج است، باز هو به لب و زبان که وکیلان در دِلند، هیچ احتیاجی ندارد.
حکایت
درویشی بر سر راهی میگذشت، سؤالش کردند که: از کجا میآیی؟ گفت: هو. گفتند: کجا میروی؟ گفت: هو. گفتند: مقصود تو چیست؟ گفت: هو. از هر چه سؤالش کردند، جواب همین داد که: هو.
شعر
از بس که دو دیده در خیالت دارم
در هر چه نظر کنم ترا پندارم
چنانکه کلمهی "هو" را در گفتن به هیچ مخرجی احتیاج نیست، گویندهی "هو" را باید که با هیچ غیری اتصال نباشد.
* سوره فاطر، آیه ۱۰
رساله اسماء الله
سیفالدین باخرزی
تصحیح و تحقیق: بهروز ایمانی
@yarekhaksar
هو
طریقتِ مشایخ - فَدَّس الله ارواحهم - بر آن جملتست در معالجهی دل که اوّل در تصفیه دل کوشند که بهمثابت احتماست که آنگه داروی مفید و منجح باشد که احتما شرط رفته باشد و چون تصفیه دل دست دهد و توجه بهشرط، حاصل آید قابل فیض حق گردد و از اثر فیض حق در یک زمان چندان تبدیل صفات نفس و قطع مواد فاسد حاصل شود که به سالها به اعمال بدنی و مجاهدات صورتی حاصل نیاید.
مرموزات اسدی در مزمورات داوودی
نجم الدین رازی
تصحیح و مقدمه: دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
@yarekhaksar
طریقتِ مشایخ - فَدَّس الله ارواحهم - بر آن جملتست در معالجهی دل که اوّل در تصفیه دل کوشند که بهمثابت احتماست که آنگه داروی مفید و منجح باشد که احتما شرط رفته باشد و چون تصفیه دل دست دهد و توجه بهشرط، حاصل آید قابل فیض حق گردد و از اثر فیض حق در یک زمان چندان تبدیل صفات نفس و قطع مواد فاسد حاصل شود که به سالها به اعمال بدنی و مجاهدات صورتی حاصل نیاید.
مرموزات اسدی در مزمورات داوودی
نجم الدین رازی
تصحیح و مقدمه: دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
@yarekhaksar
هو
و گفت: اگر به صد سال در صفاتِ فعلش مینگری به صفات ذاتش راه نیابی چون خاکستر و آتش. خاکستر صفتِ فعلِ آتش است. از خاکستر صفتِ ذات آتش باز نتوان یافت. و از اینجا گفتهاند که خدای تعالی را به خدای تعالی توان شناخت. معرفت از بالا درآید تا تو عارف گردی، و او را بدو بشناسی در هستی و بیچگونگیِ صفات و آنجا که چگونگی بوَد معرفت بوَد.
چشیدن طعم وقت
از میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر
محمدرضا شفیعی کدکنی
@yarekhaksar
و گفت: اگر به صد سال در صفاتِ فعلش مینگری به صفات ذاتش راه نیابی چون خاکستر و آتش. خاکستر صفتِ فعلِ آتش است. از خاکستر صفتِ ذات آتش باز نتوان یافت. و از اینجا گفتهاند که خدای تعالی را به خدای تعالی توان شناخت. معرفت از بالا درآید تا تو عارف گردی، و او را بدو بشناسی در هستی و بیچگونگیِ صفات و آنجا که چگونگی بوَد معرفت بوَد.
چشیدن طعم وقت
از میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر
محمدرضا شفیعی کدکنی
@yarekhaksar
هو
بیشتر صحابه -رضی الله عنهم- هرگز الف و جیم نشناختند و همه علما بودند. و این کُتب هم نبوده است که همه مُحدَث است و پس از صد سال از هجرت پدید آمد. چه گویی ایشان را ایمان نبود؟ هیهات! ایمان خود ایشان داشتند و ما نام ایمان داریم و ایشان حقیقت ایمان دانستند؛ زیرا که ما اهل زبانیم و ایشان اهل دل بودند.
چه گویی اویس قرَنی چیزی هرگز خوانده یا نوشتی؟ آن همه دولت از کجا آورد؟ [علماء سوء] دین محمد -صلعم- را یک یک یک تحریف میکنند. در این عالَم پوشیده کردهاند مُشتی خران که کارها چون بوده است و میگویند العلما ورثه الانبیا. پندارند عالِم آن است که چیزی خوانَد یا نویسد، و هرکه چیزی نداند خواندن و نوشتن، نه عالِم است. و این غلطی عظیم است...
کُتّاب و حُفّاظ و رُوّات و نَقَله و ثِقّات دیگرند و علما و مومنان و اهل یقین و ارباب سلوک و اصحاب قلوب دیگر.
نامههای عینالقضات همدانی
@yarekhaksar
بیشتر صحابه -رضی الله عنهم- هرگز الف و جیم نشناختند و همه علما بودند. و این کُتب هم نبوده است که همه مُحدَث است و پس از صد سال از هجرت پدید آمد. چه گویی ایشان را ایمان نبود؟ هیهات! ایمان خود ایشان داشتند و ما نام ایمان داریم و ایشان حقیقت ایمان دانستند؛ زیرا که ما اهل زبانیم و ایشان اهل دل بودند.
چه گویی اویس قرَنی چیزی هرگز خوانده یا نوشتی؟ آن همه دولت از کجا آورد؟ [علماء سوء] دین محمد -صلعم- را یک یک یک تحریف میکنند. در این عالَم پوشیده کردهاند مُشتی خران که کارها چون بوده است و میگویند العلما ورثه الانبیا. پندارند عالِم آن است که چیزی خوانَد یا نویسد، و هرکه چیزی نداند خواندن و نوشتن، نه عالِم است. و این غلطی عظیم است...
کُتّاب و حُفّاظ و رُوّات و نَقَله و ثِقّات دیگرند و علما و مومنان و اهل یقین و ارباب سلوک و اصحاب قلوب دیگر.
نامههای عینالقضات همدانی
@yarekhaksar
هو
اگر هفتاد سال در مدرسه بودهای،
يک لحظه بیخود نشدهای،
يک ماه در خرابات شو
تا ببينی که خرابات و خراباتيان
با تو چه میکنند...
عین القضات همدانی
@yarekhaksar
اگر هفتاد سال در مدرسه بودهای،
يک لحظه بیخود نشدهای،
يک ماه در خرابات شو
تا ببينی که خرابات و خراباتيان
با تو چه میکنند...
عین القضات همدانی
@yarekhaksar
هو
از غیر تو دارم همه روزه روزه
هرشب کنم از عطای تو دریوزه
تا روزهی من تو را قبول افتاده
جان و دل من به روزهاند هر روزه
شاه نعمتالله ولی
@yarekhaksar
از غیر تو دارم همه روزه روزه
هرشب کنم از عطای تو دریوزه
تا روزهی من تو را قبول افتاده
جان و دل من به روزهاند هر روزه
شاه نعمتالله ولی
@yarekhaksar
هو
آمد رمضان و عید با ماست
قفل آمد و آن کلید با ماست
بربست دهان و دیده بگشاد
وان نور که دیده دید، با ماست
آمد رمضان به خدمتِ دل
وان کَش که دل آفرید با ماست
در روزه اگر پدید شد رنج
گنج دل ناپدید با ماست
کردیم ز روزه جان و دل پاک
هر چند تنِ پلید با ماست
روزه به زبانِ حال گوید:
«کم شو که همه مزید با ماست
چون هست صلاحِ دین در این جمع
منصور و ابایزید با ماست»
مولانا جلالالدین بلخی
@yarekhaksar
آمد رمضان و عید با ماست
قفل آمد و آن کلید با ماست
بربست دهان و دیده بگشاد
وان نور که دیده دید، با ماست
آمد رمضان به خدمتِ دل
وان کَش که دل آفرید با ماست
در روزه اگر پدید شد رنج
گنج دل ناپدید با ماست
کردیم ز روزه جان و دل پاک
هر چند تنِ پلید با ماست
روزه به زبانِ حال گوید:
«کم شو که همه مزید با ماست
چون هست صلاحِ دین در این جمع
منصور و ابایزید با ماست»
مولانا جلالالدین بلخی
@yarekhaksar
هو
آوردهاند که بزرگی نامهای نوشت به دوستی و آخرِ نامه را بر این کلمه ختم کرد که: فلان بداند که نورِ دیده با دودِ معده به هم جمع نشوند.
رساله تحفة الفقیر از جبرئیل خرّمآبادی
از طریقت حاتمی تا پیشههای هرایی
به تصحیح و اهتمام استاد نجیب مایل هروی
@yarekhaksar
آوردهاند که بزرگی نامهای نوشت به دوستی و آخرِ نامه را بر این کلمه ختم کرد که: فلان بداند که نورِ دیده با دودِ معده به هم جمع نشوند.
رساله تحفة الفقیر از جبرئیل خرّمآبادی
از طریقت حاتمی تا پیشههای هرایی
به تصحیح و اهتمام استاد نجیب مایل هروی
@yarekhaksar