در گوشِ دلم گفت فلک پنهانی:
حُکمی که قضا بُوَد ز من میدانی؟
در گردشِ خود اگر مرا دست بُدی،
خود را برهاندمی ز سر گردانی
#خیام
حُکمی که قضا بُوَد ز من میدانی؟
در گردشِ خود اگر مرا دست بُدی،
خود را برهاندمی ز سر گردانی
#خیام
ای آنکه نتیجه ی چهار و هفتی،
وز هفت و چهار، دایم اندر تَفْتی،
می خور که هزار باره بیشت گفتم:
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی
#خیام
وز هفت و چهار، دایم اندر تَفْتی،
می خور که هزار باره بیشت گفتم:
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی
#خیام
از تن چو برفت جان پاک من و تو،
خشتی دو نهند بر مَغاکِ من و تو؛
و آنگه زِ برایِ خشتِ گورِ دگران،
در کالبدی کشند خاکِ من و تو
#خیام
خشتی دو نهند بر مَغاکِ من و تو؛
و آنگه زِ برایِ خشتِ گورِ دگران،
در کالبدی کشند خاکِ من و تو
#خیام
ایکاش که جای آرمیدن بودی،
یا این رَهِ دور را رسیدن بودی
کاش از پیِ صد هزار سال از دل خاک،
چون سبزه ، امید بر دمیدن بودی
#خیام
یا این رَهِ دور را رسیدن بودی
کاش از پیِ صد هزار سال از دل خاک،
چون سبزه ، امید بر دمیدن بودی
#خیام
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن، روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بِزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردَمَد از خاکت
#خیام
ناگه برود ز تن، روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بِزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردَمَد از خاکت
#خیام
در گوشِ دلم گفت فلک پنهانی:
حُکمی که قضا بُوَد ز من میدانی؟
در گردشِ خود اگر مرا دست بُدی،
خود را برهاندمی ز سر گردانی
#خیام
حُکمی که قضا بُوَد ز من میدانی؟
در گردشِ خود اگر مرا دست بُدی،
خود را برهاندمی ز سر گردانی
#خیام
ای آنکه نتیجه ی چهار و هفتی،
وز هفت و چهار، دایم اندر تَفْتی،
می خور که هزار باره بیشت گفتم:
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی
#خیام
وز هفت و چهار، دایم اندر تَفْتی،
می خور که هزار باره بیشت گفتم:
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی
#خیام
از تن چو برفت جان پاک من و تو،
خشتی دو نهند بر مَغاکِ من و تو؛
و آنگه زِ برایِ خشتِ گورِ دگران،
در کالبدی کشند خاکِ من و تو
#خیام
خشتی دو نهند بر مَغاکِ من و تو؛
و آنگه زِ برایِ خشتِ گورِ دگران،
در کالبدی کشند خاکِ من و تو
#خیام
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
#خیام
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
#خیام
وصل تو کجا و منِ مهجور کجا
دردانه کجا حوصله ی مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا
#خیام
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قَدَر است
با چرخ مکن حواله، کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
#خیام
شادی و غمی که در قضا و قَدَر است
با چرخ مکن حواله، کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
#خیام
هان کوزهگرا، بِپای اگر هشیاری،
تا چند کنی بر گِل مردم خواری؟
انگشتِ فریدون و کَفِ کیخسرو،
برچرخ نهادهای، چه میپنداری؟
#خیام
تا چند کنی بر گِل مردم خواری؟
انگشتِ فریدون و کَفِ کیخسرو،
برچرخ نهادهای، چه میپنداری؟
#خیام
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
#خیام
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
#خیام
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قَدَر است
با چرخ مکن حواله، کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
#خیام
شادی و غمی که در قضا و قَدَر است
با چرخ مکن حواله، کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
#خیام
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
#خیام
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
#خیام
هر صبح که روی لاله شبنم گیرد
بالای بنفشه در چمن خَم گیرد
انصاف مرا ز غنچه خوش میآید
کو دامن خویشتن فراهم گیرد
#خیام
بالای بنفشه در چمن خَم گیرد
انصاف مرا ز غنچه خوش میآید
کو دامن خویشتن فراهم گیرد
#خیام
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده ی اسرار فنا خواهی رفت
می نوش، ندانی از کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
#خیام
در پرده ی اسرار فنا خواهی رفت
می نوش، ندانی از کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
#خیام
این کهنه رباط را که عالم نام است
وآرامگه ابلق صبح و شام است
بزمیست که واماندۀ صد جمشید است
قصریست که تکیهگاه صد بهرام است
#خیام_نیشابوری
وآرامگه ابلق صبح و شام است
بزمیست که واماندۀ صد جمشید است
قصریست که تکیهگاه صد بهرام است
#خیام_نیشابوری
خوش باش که پختهاند سودای تو دی
فارغ شدهاند از تمنای تو دی
قصه چه کنم که به تقاضای تو دی
دادند قرار کار فردای تو دی
#خیام
فارغ شدهاند از تمنای تو دی
قصه چه کنم که به تقاضای تو دی
دادند قرار کار فردای تو دی
#خیام
بنگر ز صبا دامن گل چاک شده
بلبل ز جمال گل، طربناک شده
در سایه ی گل نشین که بسیار این گل
در خاک فرو ریزد و ما خاک شده
#خیام
بلبل ز جمال گل، طربناک شده
در سایه ی گل نشین که بسیار این گل
در خاک فرو ریزد و ما خاک شده
#خیام