درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند
نشسته ام در انتظارِ این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذرگهی ست پُر ستم که اندر او به غیرِ غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دلِ خرابِ من دگر خراب تر نمی شود
که خنجرِ غمت ازین خراب تر نمی زند...
چه چشمِ پاسخ است ازین دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوشِ کر نمی زند...
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درختِ تر کسی تبر نمی زند...
#هوشنگ_ابتهاج
به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند
نشسته ام در انتظارِ این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذرگهی ست پُر ستم که اندر او به غیرِ غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دلِ خرابِ من دگر خراب تر نمی شود
که خنجرِ غمت ازین خراب تر نمی زند...
چه چشمِ پاسخ است ازین دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوشِ کر نمی زند...
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درختِ تر کسی تبر نمی زند...
#هوشنگ_ابتهاج
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز تو دارم این غمِ خوش، به جهان از این چه خوشتر
تو چه دادی ام که گویم که از آن به ام ندادی؟
چه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین
به از این در تماشا که به روی من گشادی
تویی آنکه خیزد از وی همه خرمی و سبزی
نظر کدام سروی ؟ نفس کدام بادی؟
همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی
همه رنگی و نگاری ، مگر از بهار زادی؟
ز کدام ره رسیدی ز کدام در گذشتی
که ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی؟
به سر بلندت ای سرو که در شب ِ زمین کَن
نفس ِ سپیده داند که چه راست ایستادی
به کرانه های معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دلِ سایه چه در میان نهادی؟
#هوشنگ ابتهاج 💖💖💖💖💖💖
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز تو دارم این غمِ خوش، به جهان از این چه خوشتر
تو چه دادی ام که گویم که از آن به ام ندادی؟
چه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین
به از این در تماشا که به روی من گشادی
تویی آنکه خیزد از وی همه خرمی و سبزی
نظر کدام سروی ؟ نفس کدام بادی؟
همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی
همه رنگی و نگاری ، مگر از بهار زادی؟
ز کدام ره رسیدی ز کدام در گذشتی
که ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی؟
به سر بلندت ای سرو که در شب ِ زمین کَن
نفس ِ سپیده داند که چه راست ایستادی
به کرانه های معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دلِ سایه چه در میان نهادی؟
#هوشنگ ابتهاج 💖💖💖💖💖💖
باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مست می پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست
سیری مباد سوخته ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمه ی شیرین گوار توست
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست
ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست.
#هوشنگ_ابتهاج
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مست می پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست
سیری مباد سوخته ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمه ی شیرین گوار توست
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست
ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست.
#هوشنگ_ابتهاج
به شوق لعل جان بخشی
که درمان جهان با اوست
چه طوفان می کند
این موجِ خون در جانِ پُر دردم
#هوشنگ_ابتهاج
که درمان جهان با اوست
چه طوفان می کند
این موجِ خون در جانِ پُر دردم
#هوشنگ_ابتهاج
ببين داسِ بلا، اي دل مشو زين داستان غافل
كه دستِ غارتِ باغ است و قصدِ ارغوان دارد
درونها شرحه شرحهست، از دم و داغ جدايي ها
بيا از بانگِ ني بشنو، كه شرحي خون فشان دارد
دهانِ سايه ميبندند و باز از عشوه عشقت
خروشِ جانِ او آوازه در گوشِ جهان دارد
#هوشنگ_ابتهاج
كه دستِ غارتِ باغ است و قصدِ ارغوان دارد
درونها شرحه شرحهست، از دم و داغ جدايي ها
بيا از بانگِ ني بشنو، كه شرحي خون فشان دارد
دهانِ سايه ميبندند و باز از عشوه عشقت
خروشِ جانِ او آوازه در گوشِ جهان دارد
#هوشنگ_ابتهاج
چو هم پرواز خورشيدي مكن از سوختن پروا
كه جفتِ جانِ ما، در باغِ آتش آشيان دارد
الا اي آتشين پيكر، بر آي، از خاك و خاكستر
خوشا آن مرغِ بالاپر، كه بالِ كهكشان دارد
زمان فرسود ديدم، هرچه از عهدِ ازل ديدم
زهي اين عشقِ عاشقكش، كه عهدِبي زمان دارد
#هوشنگ_ابتهاج
كه جفتِ جانِ ما، در باغِ آتش آشيان دارد
الا اي آتشين پيكر، بر آي، از خاك و خاكستر
خوشا آن مرغِ بالاپر، كه بالِ كهكشان دارد
زمان فرسود ديدم، هرچه از عهدِ ازل ديدم
زهي اين عشقِ عاشقكش، كه عهدِبي زمان دارد
#هوشنگ_ابتهاج
به شوق لعل جان بخشی
که درمان جهان با اوست
چه طوفان می کند
این موجِ خون در جانِ پُر دردم
#هوشنگ_ابتهاج
که درمان جهان با اوست
چه طوفان می کند
این موجِ خون در جانِ پُر دردم
#هوشنگ_ابتهاج
گفتم ای جان و جهان
چشم و چراغِ دل من
من همان عاشقِ دیرینهی جانفشانم
به هوای تو جهان گردِ سرم میگردد
ورنه دور از تو همین سایهی سرگردانم
#هوشنگ_ابتهاج
چشم و چراغِ دل من
من همان عاشقِ دیرینهی جانفشانم
به هوای تو جهان گردِ سرم میگردد
ورنه دور از تو همین سایهی سرگردانم
#هوشنگ_ابتهاج
گفتم ای جان و جهان
چشم و چراغِ دل من
من همان عاشقِ دیرینهی جانفشانم
به هوای تو جهان گردِ سرم میگردد
ورنه دور از تو همین سایهی سرگردانم
#هوشنگ_ابتهاج
چشم و چراغِ دل من
من همان عاشقِ دیرینهی جانفشانم
به هوای تو جهان گردِ سرم میگردد
ورنه دور از تو همین سایهی سرگردانم
#هوشنگ_ابتهاج
چشم گریان تو نازم ، حال دیگرگون ببین
گریه ی لیلی کنار بستر مجنون ببین
بر نتابید این دل نازک غم هجران دوست
یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین
مانده ام با آب چشم و آتش دل ، ساقیا
چاره ی کار مرا در آب آتشگون ببین
#هوشنگ_ابتهاج
گریه ی لیلی کنار بستر مجنون ببین
بر نتابید این دل نازک غم هجران دوست
یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین
مانده ام با آب چشم و آتش دل ، ساقیا
چاره ی کار مرا در آب آتشگون ببین
#هوشنگ_ابتهاج