خـیرِ کـثـــیر
678 subscribers
144 photos
1 video
102 links
روان‌نویس.

میتونید این‌جا پیام بدید📬
@xeyrkasir_bot
Download Telegram
دخترا، هیچوقت بادی اسپلشِ شاین‌دار رو
روی لباس نزنید مخصوصا چادر 🚶🏻‍♀️
نه بابا بچه شدی؟ معلومه که میتونی هروقت مشکل داشتی بیای پیشم و هروقت حالت خوب بود بری پیش بقیه.
دختر اول خانواده بودن یعنی وقتی تصمیم میگیری برا خودت زندگی کنی، طرد میشی.
از اینکه نمی‌تونم ازت متنفر باشم، متنفرم.
Forwarded from دایه‌ی وایه (دایـه)
چقدر خوش به حالتونه، روزاتون رو خیلی عادی میگذرونید و زندگی می‌کنید و به کاراتون می‌رسید. ماها با سردرد بیدار میشیم، با سردرد درس می‌خونیم، با سردرد بیرون میریم، غذا می‌خوریم، استراحت می‌کنیم، تهشم با سردرد می‌خوابیم‌.
باورتون بشه یا نه، ما هنوز به فصل آیس کافی خوردن نرسیدیم
یکی‌تون جوین شده تو بیو نوشته:
بیا نجنگیده نبازیم؛ قشنگه، ولی می‌دونی بعضی وقت‌ها تو زندگی تنها کاری که باید بکنی اینه که رها کنی و بری : )
+ داشتی با تلفن صحبت میکردی؟
تلفن؟؟ نه!
+ آخه حرف می‌زدی می‌خندیدی
آهاااا داشتم با خودم حرف می‌زدم
+.... وات ؟
به آدم‌هایی که گل و گیاه ندارن نمی‌تونم اعتماد کنم.
بگیر بخواب، قبل از این‌که شب تورو غرق کنه.
یه حال عجیبی دارم. انگار یه نفر صندلی رو ازم گرفته.
امیدوار بودم حداقل یک نفر باشد که مرا
ببیند، بفهمد و در آغوش گیرد.
می‌دونی منظورم اینه که هربار که میام خودمو به آدم‌ها توضیح میدم به امید اینکه درکم کنن،
متوجه میشم که دارم فقط وقتمو تلف می‌کنم.
#شمافرستادید
من فکر میکنم نباید خودمونو واسه آدم ها توضیح بدیم
و اینکه اونی که بخواد درک کنه، یه توضیح کوچولو کافیه، زیاد توضیح دادن یعنی تمایل چندانی به درک ندارد.
خـیرِ کـثـــیر
#شمافرستادید من فکر میکنم نباید خودمونو واسه آدم ها توضیح بدیم و اینکه اونی که بخواد درک کنه، یه توضیح کوچولو کافیه، زیاد توضیح دادن یعنی تمایل چندانی به درک ندارد.
بیاید یه بار برای همیشه راجع بهش صحبت کنیم
نشستن و منتظر بودن برای این که آدم‌ها مارو بفهمند فقط برای نوزاد های کوچولو جوابه تازه اونم با کلی گریه زاری و امتحان کردن راه‌های مختلف توسط مراقبین،
ولی بعد از این‌که بچه‌ی انسان شروع می‌کنه به حرف زدن، می‌فهمه که باید نیازهاشو درخواست کنه و می‌تونه احساساتشو کلمه کنه،
اما وقتی این بچه انسان بزرگ میشه و یه غده‌ی گردالی دور قلبشو می‌گیره به اسم غرور و یه سوسو زدنی میپره تو چشم‌هاش به اسمِ ترس،
انسانِ بالغ ما یهو دلش می‌خواد نوزاد گونه رفتار کنه و انتظار داره موجودات دیگه هم درکش کنن
و خب این‌جا نقطه‌ی شروعِ مشاجراتِ انسانیه.
اینکه در شکلاتو باز کنی و از توش پیتزا دربیاد یه سطح دیگه از خوشحالیه
امروز قشنگ مصداق این آهنگ چاووشی‌ام که میگه، مثل اسب کوشیدیم.
که چرا غافل از احوال دلِ خویشتنم؟