Forwarded from همراهان مسجد چهارده معصوم ع (h D)
با کمک خیرین عزیز توانستیم بیش از ۵۰ بسته ارزاق تهیه نمائیم و بین خانواده های محروم و نیازمند تحت پوشش گروه جهادی و مرکز نیکو کاری امیرالمومنین مسجد چهارده معصوم توزیع نمائیم.
جهاد ادامه دارد...
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
جهاد ادامه دارد...
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
Forwarded from همراهان مسجد چهارده معصوم ع (h D)
با کمک عزاداران حسینیه امیرالمومنین علیه السلام در دهه اول محرم توانستیم مرحله اول شیر خشک و پوشک بچه خانواده ای که دارای سه قلو و مستاجر بوده و صاحب خانه هم او را جواب کرده بود به مبلغ ۱۲۲۰۰۰۰۰ ریال تهیه و اهدا نماییم .
جهاد ادامه دارد...
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مسجد_چهارده_معصوم
جهاد ادامه دارد...
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مسجد_چهارده_معصوم
علامه امینی تعریف کرده است که:
مدتها فکرمیکردم که خداوند چگونه شمر ملعون را عذاب میکند؟ و جزای آن تشنه لبی و جگر سوختگی حضرت سیدالشهدا(ع) را چگونه به او میدهد؟
تا اینکه شبی در عالم رویا دیدم که امیرالمؤمنین(ع) در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستادهام، در کنار ایشان دو کوزه بود، فرمود: این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور و اشاره به محلی فرمود که بسیار باصفا و با طراوت بود، استخری پرآب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود که صفا و شادابی محیط و گیاهان قابل بیان و وصف نیست.
کوزهها را برداشته و رو به آن محل نهادم آنها را پرآب نموده حرکت کردم تا به خدمت امیرالمومنین(ع) باز گردم.
ناگهان دیدم هوا رو به گرمی نهاده و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشد، دیدم از دور کسی به طرف من میآید و هرچه او به من نزدیکتر میشد هوا گرمتر می شد گویی همه این حرارت از آتش اوست،
در خواب به من الهام شد که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهدا(ع) است. وقتی به من رسید دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست، آن ملعون هم از شدت تشنگی به هلاکت نزدیک شده بود، رو به من نمود که از من آب بگیرد، من مانع شدم و گفتم: اگر هلاک هم شوم نمی گذارم از این آب قطرهای بنوشد.
حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می نمودم، دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد لذا آنها را به هم کوبیدم، کوزهها شکسته و آب آنها به زمین ریخت چنان آب کوزهها بخار شد که گویی قطره آبی در آنها نبوده است،
او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد، من بیاندازه ناراحت و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر بیاشامد و سیراب گردد، به مجرد رسیدن او به استخر، آب استخر خشک شد چنان که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است. درختان هم خشک شده بودند او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت. هرچه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
به حضور امیرالمؤمنین(ع) شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد، اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلخ تر و هرعذابی برای او دردناک تر بود. بعد از این فرمایش از خواب بیدار شدم.
لعن الله قاتلیک یا اباعبدالله الحسین (ع)
منابع ؛
1-البدایه النهایه، ج 8، ص 297
2-یادنامه علامه امینی ص 13 و 14
3-سرنوشت قاتلان شهدای کربلا، عباسعلی کامرانیان
مدتها فکرمیکردم که خداوند چگونه شمر ملعون را عذاب میکند؟ و جزای آن تشنه لبی و جگر سوختگی حضرت سیدالشهدا(ع) را چگونه به او میدهد؟
تا اینکه شبی در عالم رویا دیدم که امیرالمؤمنین(ع) در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستادهام، در کنار ایشان دو کوزه بود، فرمود: این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور و اشاره به محلی فرمود که بسیار باصفا و با طراوت بود، استخری پرآب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود که صفا و شادابی محیط و گیاهان قابل بیان و وصف نیست.
کوزهها را برداشته و رو به آن محل نهادم آنها را پرآب نموده حرکت کردم تا به خدمت امیرالمومنین(ع) باز گردم.
ناگهان دیدم هوا رو به گرمی نهاده و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشد، دیدم از دور کسی به طرف من میآید و هرچه او به من نزدیکتر میشد هوا گرمتر می شد گویی همه این حرارت از آتش اوست،
در خواب به من الهام شد که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهدا(ع) است. وقتی به من رسید دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست، آن ملعون هم از شدت تشنگی به هلاکت نزدیک شده بود، رو به من نمود که از من آب بگیرد، من مانع شدم و گفتم: اگر هلاک هم شوم نمی گذارم از این آب قطرهای بنوشد.
حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می نمودم، دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد لذا آنها را به هم کوبیدم، کوزهها شکسته و آب آنها به زمین ریخت چنان آب کوزهها بخار شد که گویی قطره آبی در آنها نبوده است،
او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد، من بیاندازه ناراحت و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر بیاشامد و سیراب گردد، به مجرد رسیدن او به استخر، آب استخر خشک شد چنان که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است. درختان هم خشک شده بودند او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت. هرچه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
به حضور امیرالمؤمنین(ع) شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد، اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلخ تر و هرعذابی برای او دردناک تر بود. بعد از این فرمایش از خواب بیدار شدم.
لعن الله قاتلیک یا اباعبدالله الحسین (ع)
منابع ؛
1-البدایه النهایه، ج 8، ص 297
2-یادنامه علامه امینی ص 13 و 14
3-سرنوشت قاتلان شهدای کربلا، عباسعلی کامرانیان
Forwarded from همراهان مسجد چهارده معصوم ع (h D)
به اطلاع می رساند با کمک خیرین و عزاداران امام حسین علیه السلام در دهه اول محرم (حسینیه امیرالمومنین _مدرسه بقیه الله ) مبلغ ۱۴ میلیون برای این امر خیر جمع آوری شد و با کمک سایر خیرین و سازمانها و نهاد ها مبلغ الباقی جمع آوری شد و امروز هم کارها و هماهنگی و پرداخت هزینه به بیمارستان انجام شد .
از همه شما بزرگواران تقدیر و تشکر می کنیم
جهاد ادامه دارد ...
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
از همه شما بزرگواران تقدیر و تشکر می کنیم
جهاد ادامه دارد ...
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
Forwarded from h D
🌸🌸پویش مشق مهر 🌸🌸
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
اهدای بسته های لوازم التحریر به دانش آموزان نیازمند
✍✍✍✍✍هزینه هر بسته ۱۰۰ هزار تومان
جهت کمک های مالی
👇👇👇👇👇👇👇👇
۶۲۷۳۸۱۷۰۱۰۰۷۲۵۸۹👈👈👈👈👈👈
بنام گروه جهادی امیرالمومنین
جهاد ادامه دارد ...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سال قبل توانستیم علاوه بر بسته های نوشت افزار با کمک شما خوبان و خیرین عزیز ۱۰ تبلت هوشمند نیز به دانش آموزان کم برخوردار و محروم اهدا کنیم .
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#مشق_مهر
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مرکز_نیکو_کاری_امیرالمومنین
#مسجد_چهارده_معصوم
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
اهدای بسته های لوازم التحریر به دانش آموزان نیازمند
✍✍✍✍✍هزینه هر بسته ۱۰۰ هزار تومان
جهت کمک های مالی
👇👇👇👇👇👇👇👇
۶۲۷۳۸۱۷۰۱۰۰۷۲۵۸۹👈👈👈👈👈👈
بنام گروه جهادی امیرالمومنین
جهاد ادامه دارد ...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سال قبل توانستیم علاوه بر بسته های نوشت افزار با کمک شما خوبان و خیرین عزیز ۱۰ تبلت هوشمند نیز به دانش آموزان کم برخوردار و محروم اهدا کنیم .
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#مشق_مهر
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مرکز_نیکو_کاری_امیرالمومنین
#مسجد_چهارده_معصوم
Forwarded from همراهان مسجد چهارده معصوم ع (h D)
به مناسبت شهادت امام رضا علیه السلام و اولین سالگرد پیر غلام اهل بیت مرحوم حاج فیض الله دانا برگزار می گردد
سخنران : حجت الاسلام و المسلمین بایرامی
با مداحی :
حاج منصور زمانشعار _ سید مهدی موسوی
و دیگر ذاکرین اهل بیت
وعده ما : پنج شنبه ۱۵ مهر ساعت ۱۰ صبح الی ۱۲
میعادگاه : خیابان شهید حسینی بن بست یاس مسجد چهارده معصوم
سخنران : حجت الاسلام و المسلمین بایرامی
با مداحی :
حاج منصور زمانشعار _ سید مهدی موسوی
و دیگر ذاکرین اهل بیت
وعده ما : پنج شنبه ۱۵ مهر ساعت ۱۰ صبح الی ۱۲
میعادگاه : خیابان شهید حسینی بن بست یاس مسجد چهارده معصوم
Forwarded from h D
دوستان به نیت امام رضا علیه السلام یک یا علی بگید تا بتوانیم کمک کنیم به خانواده محروم که سرپرست خانواده از داربست افتاده و از ناحیه پا دچار مشکل جدی شده و حتما باید این کفش را تهیه کند و با کمک هلال احمر هزینه کفش مبلغ ۴ میلیون می باشد .
جهت واریز وجوه نقدی به شماره کارت
👇👇👇👇👇👇👇👇
۶۲۷۳۸۱۷۰۱۰۰۷۲۵۸۹👈👈👈👈👈👈
بنام گروه جهادی امیرالمومنین
جهاد ادامه دارد ...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مرکز_نیکو_کاری_امیرالمومنین
#مسجد_چهارده_معصوم
جهت واریز وجوه نقدی به شماره کارت
👇👇👇👇👇👇👇👇
۶۲۷۳۸۱۷۰۱۰۰۷۲۵۸۹👈👈👈👈👈👈
بنام گروه جهادی امیرالمومنین
جهاد ادامه دارد ...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مرکز_نیکو_کاری_امیرالمومنین
#مسجد_چهارده_معصوم
Forwarded from همراهان مسجد چهارده معصوم ع (h D)
VID-20211008-WA0010.mp4
12.6 MB
📽تیزر مستند "حاجی دانا "🎥
🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞
به مناسبت سالروز رحلت پیر غلام اهل بیت مرحوم حاج فیض الله دانا از مستند ایشان که به مدت ۲ ساعت می باشد ( شرح زندگی و خدمات بیش از ۴۰ ساله خدمت گزاری به مسجد و محله و کار های خیریه و ...) رونمایی شد .
🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞
ان شاءالله به زودی از شبکه مستند و خانگی و مساجد محله پخش می گردد
🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
جا دارد از همه دوستانی که ما را در تهیه و ساخت این مستند یاری رساندند تقدیر و تشکر کنم . خداوند به همه شما جزای خیر عنایت کند .
🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
روحش شاد و یادش گرامی ...
#مستند
#پیر_غلام_اهل_بیت_حاج_فیض_دانا
#مسجد_چهارده_معصوم
🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞
به مناسبت سالروز رحلت پیر غلام اهل بیت مرحوم حاج فیض الله دانا از مستند ایشان که به مدت ۲ ساعت می باشد ( شرح زندگی و خدمات بیش از ۴۰ ساله خدمت گزاری به مسجد و محله و کار های خیریه و ...) رونمایی شد .
🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞
ان شاءالله به زودی از شبکه مستند و خانگی و مساجد محله پخش می گردد
🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
جا دارد از همه دوستانی که ما را در تهیه و ساخت این مستند یاری رساندند تقدیر و تشکر کنم . خداوند به همه شما جزای خیر عنایت کند .
🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
روحش شاد و یادش گرامی ...
#مستند
#پیر_غلام_اهل_بیت_حاج_فیض_دانا
#مسجد_چهارده_معصوم
📿🌺🍃
🌺
❇️ هدیه گرانبهای پیامبر به دخترش
💠 آیت الله جوادی آملی:
✍ پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دو هدیه گران بها به دختر خود، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دادند،
🔹یکی هدیه ملکی فدک بود که آن را باب الکریم وضع کردند
🔹 و دیگری هدیه ملکوتی تسبیحات حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است.
👌 در اهمیت این ذکر همین بس که حضرت امام صادق (علیه السلام) درباره آن فرموده اند:
اگر هدیه و نحلهای بالاتر از آن تسبیح بود، پیامبر اسلام صلی اللّه علیه وآله آن را به حضرت فاطمه سلام اللّه علیها تعلیم می دادند.
👈 این تسبیح و تعلیم، جزو بهترین و برترین تعلیم های ملکوتی است که به صورت خاصی به آن حضرت تعلیم داده شده تا دیگران هم از آن استفاده کنند.
این یک تعلیم عمومی نبود بلکه یک نحله و عطایی است که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دادند، آنگاه به برکت آن معلم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و این متعلمه حضرت زهرا (سلام الله علیها) دیگران هم از منابع معنوی آن بهره می برند.
👈🏻 از سوی دیگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم منافع هدیه ملکی (فدک) را در اختیار محرومان و مستضعفان قرار دادند.
💠 امام صادق (علیه السلام):
✨من سبّح تسبیح فاطمة (سلام الله علیها) ثمّ استغفر غفرله و هی مأئة باللسان و الف فی المیزان و تطرد الشیطان و ترضی الرحمن✨
این تسبیح از نظر زمان صدتاست اما از نظر میزان و ترازوی عمل هزار تاست و ثواب این ذکر براساس آیه شریفه من جاء بالحسنة فله عشر امثاله محاسبه شده است؛
البته این حداقل ثوابی است که برای این ذکر در نظر گرفته شده و ممکن است فضایل و برکات دیگری برای این ذکر در نظر گرفته شده باشد.
💠 چنین تسبیح مهمی آداب خاصی را نیز می طلبد.
📿 این ذکر را در کمال آرامش و تأمین روحی انجام دهید.
📿 بدون تسبیح از کنار سجاده برنخیزید.
📿 این ذکر را با سرعت انجام ندهید.
📿 قبل از این که پاهایتان را حرکت بدهید و از حالت نمازگزار خارج شوید، این ذکر را انجام بدهید.
💠 امام صادق (علیه السلام) به یکی از شاگردانشان فرمودند:
ما (اهل البیت) بچه های خود را همان طور که به نماز امر می کنیم، به تسبیح فاطمه (سلام الله علیها) نیز امر می کنیم و هر کسی که ملازم این تسبیح نباشد، گرفتار شقاوت می شود. تو ملازم این تسبیح باش و آن را از یاد نبر
📜 در روایت آمده که اگر نمازگزار این تسبیح را با لااله الااللّه تمام کند، آمرزیده می شود؛ زیرا در حقیقت، این تسبیحی که به حضرت فاطمه سلام اللّه علیها عطا شده است، همان تسبیحات اربعه نماز، یعنی عناصر چهارگانه تسبیح، تحمید، تهلیل و تکبیر نماز را در برمی گیرد.
✳️ تسبیح فاطمه (سلام الله علیها) که ذکر کثیر می باشد، مشمول اذکرونی اذکرکم است، یعنی اگر کسی زیاد به یاد خدا بود، خدا هم زیاد به یاد او خواهد بود و اگر خدا دائما و کثیرا به یاد کسی باشد، آن شخص هرگز از وسوسه های شیطان، آسیب نمی بیند. اینها برکات تسبیح فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است که متمم نماز است.
📚 وسایل الشیعه جلد۶ صفحه۴۴۲
📚کافی جلد۳ صفحه ۳۴۳
@wwwmir_ir
🌺
❇️ هدیه گرانبهای پیامبر به دخترش
💠 آیت الله جوادی آملی:
✍ پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دو هدیه گران بها به دختر خود، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دادند،
🔹یکی هدیه ملکی فدک بود که آن را باب الکریم وضع کردند
🔹 و دیگری هدیه ملکوتی تسبیحات حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است.
👌 در اهمیت این ذکر همین بس که حضرت امام صادق (علیه السلام) درباره آن فرموده اند:
اگر هدیه و نحلهای بالاتر از آن تسبیح بود، پیامبر اسلام صلی اللّه علیه وآله آن را به حضرت فاطمه سلام اللّه علیها تعلیم می دادند.
👈 این تسبیح و تعلیم، جزو بهترین و برترین تعلیم های ملکوتی است که به صورت خاصی به آن حضرت تعلیم داده شده تا دیگران هم از آن استفاده کنند.
این یک تعلیم عمومی نبود بلکه یک نحله و عطایی است که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دادند، آنگاه به برکت آن معلم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و این متعلمه حضرت زهرا (سلام الله علیها) دیگران هم از منابع معنوی آن بهره می برند.
👈🏻 از سوی دیگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم منافع هدیه ملکی (فدک) را در اختیار محرومان و مستضعفان قرار دادند.
💠 امام صادق (علیه السلام):
✨من سبّح تسبیح فاطمة (سلام الله علیها) ثمّ استغفر غفرله و هی مأئة باللسان و الف فی المیزان و تطرد الشیطان و ترضی الرحمن✨
این تسبیح از نظر زمان صدتاست اما از نظر میزان و ترازوی عمل هزار تاست و ثواب این ذکر براساس آیه شریفه من جاء بالحسنة فله عشر امثاله محاسبه شده است؛
البته این حداقل ثوابی است که برای این ذکر در نظر گرفته شده و ممکن است فضایل و برکات دیگری برای این ذکر در نظر گرفته شده باشد.
💠 چنین تسبیح مهمی آداب خاصی را نیز می طلبد.
📿 این ذکر را در کمال آرامش و تأمین روحی انجام دهید.
📿 بدون تسبیح از کنار سجاده برنخیزید.
📿 این ذکر را با سرعت انجام ندهید.
📿 قبل از این که پاهایتان را حرکت بدهید و از حالت نمازگزار خارج شوید، این ذکر را انجام بدهید.
💠 امام صادق (علیه السلام) به یکی از شاگردانشان فرمودند:
ما (اهل البیت) بچه های خود را همان طور که به نماز امر می کنیم، به تسبیح فاطمه (سلام الله علیها) نیز امر می کنیم و هر کسی که ملازم این تسبیح نباشد، گرفتار شقاوت می شود. تو ملازم این تسبیح باش و آن را از یاد نبر
📜 در روایت آمده که اگر نمازگزار این تسبیح را با لااله الااللّه تمام کند، آمرزیده می شود؛ زیرا در حقیقت، این تسبیحی که به حضرت فاطمه سلام اللّه علیها عطا شده است، همان تسبیحات اربعه نماز، یعنی عناصر چهارگانه تسبیح، تحمید، تهلیل و تکبیر نماز را در برمی گیرد.
✳️ تسبیح فاطمه (سلام الله علیها) که ذکر کثیر می باشد، مشمول اذکرونی اذکرکم است، یعنی اگر کسی زیاد به یاد خدا بود، خدا هم زیاد به یاد او خواهد بود و اگر خدا دائما و کثیرا به یاد کسی باشد، آن شخص هرگز از وسوسه های شیطان، آسیب نمی بیند. اینها برکات تسبیح فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است که متمم نماز است.
📚 وسایل الشیعه جلد۶ صفحه۴۴۲
📚کافی جلد۳ صفحه ۳۴۳
@wwwmir_ir
Forwarded from h D
الحمد الله ویلچر اهدایی امشب تحویل سرپرست خانواده ای که دچار حادثه شده بود شد .
جهاد ادامه دارد...
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مسجد_چهارده_معصوم
جهاد ادامه دارد...
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مسجد_چهارده_معصوم
Forwarded from h D
با کمک خیرین عزیز و همت بچه های گروه جهادی امیرالمومنین علیه السلام بخشی از جهیزیه یک نو عروس تهیه و تحویل این زوج جوان شده .
جهاد ادامه دارد ...
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مسجد_چهارده_معصوم
جهاد ادامه دارد ...
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مسجد_چهارده_معصوم
"من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید"؛ این را به عرب بیابانی گفت. عرب بیابانی از هیبت پیامبری که همة قبایل به او ایمان آورده بودند؛ لکنت گرفته بود. آمده بود جمله ای بگوید و نتوانسته بود و کلماتش بریده بریده شده بودند.
رسول الله از جایش بلند شده بود؛ آمده بود نزدیک و ناگهان او را در آغوش گرفته بود؛ تنگ تنگ؛ آن طور که تنش تن او را لمس کند و در گوشش گفته بود: «من برادر توام؛ اَنَا اَخوکُ». گفته بود فکر می کنی من کی ام؟ فکر می کنی پادشاهم؟ نه، من از آن سلطان ها که خیال می کنی نیستم.
«من اصلاً پادشاه نیستم؛ لَیسَ بَمَلکٍ». من محمدم؛ پسر همان بیابان هایی هستم که تو از آنها آمده ای. «من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید»؛ حتی نگفته بود که پسر عبدالله و آمنه است. حرف دایة صحرانشینش را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد. آخرش هم دست گذاشته بود روی شانة او و گفته بود: «هَوِنٌ علیک؛ آسان بگیر»؛ من برادرتم.
مرد بیابانی خندید و صورت او را بوسید؛ «عجب برادری دارم».
راستی هم عجب برادری بود؛ یک برادر با کارهای عجیب و غریب؛ مثل دوست های خجالتی؛ از آنها که صداشان در نمی آید. داشت می رفت مسجد؛ تو کوچه یک یهودی جلویش را گرفت و گفت: «من از تو طلبکارم؛ همین الان باید طلبم را بدهی». رسول الله گفت: «اول این که از من طلبکار نیستی و همین طوری داری این را می گویی؛ دوم هم این که من پول همراهم نیست؛ بگذار رد شوم». یهودی گفت: «یک قدم هم نمی گذارم جلو بروی». رسول الله گفت: «درست نگاهم کن؛ تو از من طلبکار نیستی»؛ ولی یهودی همین طور یکی به دو کرد و بعد هم با حضرت گلاویز شد. کوچه خلوت بود و کسی رد نمی شد که بیاید کمک. مردم دیدند پیامبر برای نماز نرسید؛ آمدند پی اش؛ دیدند یهودی ردای پیغمبر را لوله کرده، دور گردن حضرت پیچانده و طوری می کشد که پوست گردن او قرمز شده، تا آمدند کاری کنند، از دور بهشان اشاره کرد که نیایید؛ گفت: «من خودم می دانم با رفیقم چه بکنم». رفیقش؛ منظورش همین رفیقی بود که با ردا او را می کشاند. چشمشان افتاد در چشم هم؛ یهودی گفت: «بهت ایمان آوردم؛ با این بزرگواری، تو بی تردید، پیغمبری».
بعضی وقت ها یک جوری با مردم راه می آمد که مردم سر به سرش می گذاشتند. قرآن می گوید: مردم به او می گفتند: «زودباور» است؛ حالا حتی تعبیرشان یک ذره از این هم تندتر بود؛ فکر می کردند مثلاً خودشان زرنگ ترند؛ (وَ یَقوُلونَ هُو أُذُن، قُلْ اُذُنُ خَیْرٌ لَکُمْ).[1] این «اُذُن»، یک معنی این جوری می دهد. از آن طرف نامه می فرستاد به دربار خسرو پرویز و قیصر که بیایید تسلیم من شوید و آب هم تو دلش تکان نمی خورد و از این طرف مردم می آمدند خانة او؛ ناهار می ماندند و بعد از ناهار هم می نشستند برای خودشان گپ می زدند؛ اصلاً هم حواسشان نبود که این پیغمبر است و از حرف بیخودی اذیت می شود. آن وقت نمی گفت به اینها: «برید خونه تون». جوری شد که خدا دخالت کرد و آیه نازل شد؛ «مردم! این پیغمبر من، دارد اذیت می شود؛ خودش حیا می کند بگوید؛ من به شما می گویم» إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ.[2]
یک دوست عجیب غریب، از آنها که توی دوستی حساب کتاب هم نمی کنند. دیده یکی محتاج است؛ تنها ردایش را هم بخشیده، حالا نشسته توی خانه و نمی تواند آن طور بیاید مسجد. خداست که دوباره عتابش می کند (وَلا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْط)؛[3] «دیگر نگفتم که همة دستت را باز کن؛ طوری که برای خودت هیچی نماند». این چه جور دلی است که تو داری؟
دل رهبر جامعه، طاقت گریة کودکی را ندارد. سر نماز، صدای گریة بچه می آید؛ نماز را تند می کند و رکوع و سجود را
کوتاه؛ سریع تمامش می کند؛ تا مادر بچه او را بغل کند. به مردم حیرت زده هم می گوید: «خوب، بچه گریه می کرد دیگر».
یک دوست عجیب غریب که آن قدر برای دوست هایش دل می سوزاند که نزدیک است کار دست خودش بدهد؛ نزدیک است جان از تنش در بیاید. باز خداست که باید موعظه کند؛ «تو قرار بود به گمراهی این مردم دل بسوزانی؛ به راهشان بیاوری؛ ولی قرار نبود دیگر از فکر اینها خودت را هلاک کنی» (فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً)؛[4] تو قرار بود اینها را بیاوری توی راه؛ ولی از قرار هم رفتی آن طرف تر و داری حرص می زنی. پیغمبر و حرص؟ حرص می زنی گم شده ها را برگردانی به راه (حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).[5]
عتاب ها فایده ای نداشت؟ جنس دل که عوض نمی شود. وسط جنگ احد، همان جا که مردم گلوگاهی را که سپرده بود مراقبت کنند، رها کردند و تنهاش گذاشته بودند، پیشانی و دندانش را شکستند، همان جا توی همان حال، دلش شور می زند که نکند خدا اینها را نبخشد.
رسول الله از جایش بلند شده بود؛ آمده بود نزدیک و ناگهان او را در آغوش گرفته بود؛ تنگ تنگ؛ آن طور که تنش تن او را لمس کند و در گوشش گفته بود: «من برادر توام؛ اَنَا اَخوکُ». گفته بود فکر می کنی من کی ام؟ فکر می کنی پادشاهم؟ نه، من از آن سلطان ها که خیال می کنی نیستم.
«من اصلاً پادشاه نیستم؛ لَیسَ بَمَلکٍ». من محمدم؛ پسر همان بیابان هایی هستم که تو از آنها آمده ای. «من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید»؛ حتی نگفته بود که پسر عبدالله و آمنه است. حرف دایة صحرانشینش را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد. آخرش هم دست گذاشته بود روی شانة او و گفته بود: «هَوِنٌ علیک؛ آسان بگیر»؛ من برادرتم.
مرد بیابانی خندید و صورت او را بوسید؛ «عجب برادری دارم».
راستی هم عجب برادری بود؛ یک برادر با کارهای عجیب و غریب؛ مثل دوست های خجالتی؛ از آنها که صداشان در نمی آید. داشت می رفت مسجد؛ تو کوچه یک یهودی جلویش را گرفت و گفت: «من از تو طلبکارم؛ همین الان باید طلبم را بدهی». رسول الله گفت: «اول این که از من طلبکار نیستی و همین طوری داری این را می گویی؛ دوم هم این که من پول همراهم نیست؛ بگذار رد شوم». یهودی گفت: «یک قدم هم نمی گذارم جلو بروی». رسول الله گفت: «درست نگاهم کن؛ تو از من طلبکار نیستی»؛ ولی یهودی همین طور یکی به دو کرد و بعد هم با حضرت گلاویز شد. کوچه خلوت بود و کسی رد نمی شد که بیاید کمک. مردم دیدند پیامبر برای نماز نرسید؛ آمدند پی اش؛ دیدند یهودی ردای پیغمبر را لوله کرده، دور گردن حضرت پیچانده و طوری می کشد که پوست گردن او قرمز شده، تا آمدند کاری کنند، از دور بهشان اشاره کرد که نیایید؛ گفت: «من خودم می دانم با رفیقم چه بکنم». رفیقش؛ منظورش همین رفیقی بود که با ردا او را می کشاند. چشمشان افتاد در چشم هم؛ یهودی گفت: «بهت ایمان آوردم؛ با این بزرگواری، تو بی تردید، پیغمبری».
بعضی وقت ها یک جوری با مردم راه می آمد که مردم سر به سرش می گذاشتند. قرآن می گوید: مردم به او می گفتند: «زودباور» است؛ حالا حتی تعبیرشان یک ذره از این هم تندتر بود؛ فکر می کردند مثلاً خودشان زرنگ ترند؛ (وَ یَقوُلونَ هُو أُذُن، قُلْ اُذُنُ خَیْرٌ لَکُمْ).[1] این «اُذُن»، یک معنی این جوری می دهد. از آن طرف نامه می فرستاد به دربار خسرو پرویز و قیصر که بیایید تسلیم من شوید و آب هم تو دلش تکان نمی خورد و از این طرف مردم می آمدند خانة او؛ ناهار می ماندند و بعد از ناهار هم می نشستند برای خودشان گپ می زدند؛ اصلاً هم حواسشان نبود که این پیغمبر است و از حرف بیخودی اذیت می شود. آن وقت نمی گفت به اینها: «برید خونه تون». جوری شد که خدا دخالت کرد و آیه نازل شد؛ «مردم! این پیغمبر من، دارد اذیت می شود؛ خودش حیا می کند بگوید؛ من به شما می گویم» إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ.[2]
یک دوست عجیب غریب، از آنها که توی دوستی حساب کتاب هم نمی کنند. دیده یکی محتاج است؛ تنها ردایش را هم بخشیده، حالا نشسته توی خانه و نمی تواند آن طور بیاید مسجد. خداست که دوباره عتابش می کند (وَلا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْط)؛[3] «دیگر نگفتم که همة دستت را باز کن؛ طوری که برای خودت هیچی نماند». این چه جور دلی است که تو داری؟
دل رهبر جامعه، طاقت گریة کودکی را ندارد. سر نماز، صدای گریة بچه می آید؛ نماز را تند می کند و رکوع و سجود را
کوتاه؛ سریع تمامش می کند؛ تا مادر بچه او را بغل کند. به مردم حیرت زده هم می گوید: «خوب، بچه گریه می کرد دیگر».
یک دوست عجیب غریب که آن قدر برای دوست هایش دل می سوزاند که نزدیک است کار دست خودش بدهد؛ نزدیک است جان از تنش در بیاید. باز خداست که باید موعظه کند؛ «تو قرار بود به گمراهی این مردم دل بسوزانی؛ به راهشان بیاوری؛ ولی قرار نبود دیگر از فکر اینها خودت را هلاک کنی» (فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً)؛[4] تو قرار بود اینها را بیاوری توی راه؛ ولی از قرار هم رفتی آن طرف تر و داری حرص می زنی. پیغمبر و حرص؟ حرص می زنی گم شده ها را برگردانی به راه (حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).[5]
عتاب ها فایده ای نداشت؟ جنس دل که عوض نمی شود. وسط جنگ احد، همان جا که مردم گلوگاهی را که سپرده بود مراقبت کنند، رها کردند و تنهاش گذاشته بودند، پیشانی و دندانش را شکستند، همان جا توی همان حال، دلش شور می زند که نکند خدا اینها را نبخشد.
همان جا دست بلند می کرد؛ خدایا! «قوم مرا هدایت کن؛ اینها نمی دانند» اَللّهُمَّ اهْدِ قوُمی فَاِنَّهُمْ لایَعْلَمُون».
از همه قشنگ تر، حال و روز او را علی توصیف می کند. علی می گوید: «رسول الله، یک طبیب دوره گرد بود»؛ دلش نمی آمد
که خیلی با ابهت بنشیند آن بالا و مریض ها شرفیاب حضور بشوند؛ لوازم معالجه اش را برمی داشت راه می افتاد دور شهر؛ پی مریض ها. (طَبیبٌ دَوّارٌ بِطّبِه).[6]
چی با خودش برمی داشت؟ یک دستش «مرهم» می گرفت؛ یک دستش «وَسَم»؛ برای آنها که فقط زخم داشتند، مرهم می گذاشت؛ ولی بعضی ها، دمل های چرکی داشتند؛ باید جراحی هم می کرد؛ «وسم»، مال همین کار بود. وسم، یعنی داغ هایی که در قدیم برای شکافتن استفاده می کردند؛ جراحی سرپایی.
علی می گوید: «مرهم هایش کاری بودند؛ اثر داشتند (أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ)[7]؛ وسم هایش هم حسابی بودند (وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ).[8]
اول فکر کردم از همه قشنگ تر را علی گفته؛ ولی الان یک جملة حتی قشنگ تر هم یادم آمد که درست همین حال را بگوید؛ آن هم توصیف خداست از او؛ «یک رسولی آمده سراغتان که تحمل رنج شما برایش سخت است» (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ).[9] آخرش هم تقصیر همین دلش شد که در آن روایت گفت: «هیچ پیامبری به اندازة من سختی نکشید». حساب دو دو تایی اگر بخواهی بکنی، نسبت به بقیة پیغمبرها خیلی هم اوضاع برای او سخت نبود. در طائف، سنگش زدند. در اُحد هم پیشانی و دندانش را شکستند. بقیه هم از این جور مصیبت ها داشته اند؛ ولی از حساب دو دو تایی که بزنیم بیرون، اگر حواست به حرف خدا باشد که «رنج های شما، برای او گران تمام می شود، طاقتش را می برد». این جوری اگر چرتکه بیندازی، راستی هم چقدر سختی کشیده! اندازة نادانی و غل و زنجیرهایی که همة ما به خودمان بسته ایم اگر بخواهد رنج بکشد، اگر حرص بزند که ما را به راه بیاورد، واقعاً هم چه کارش سخت است.
**
آخرش این که خدا داشت تماشایش می کرد و بعد گفت: «چه اخلاق شگرفی داری» (إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ).[10] انگار که از دست پخت خودش در شگفت مانده باشد... .
پی نوشت:
1. توبه، آیة 61.
2. احزاب، آیة 53.
3. اسراء، آیة 29.
4. کهف، آیة 6.
5. توبه، آیة 128.
6. نهج البلاغه، خطبة 108.
7. همان.
8. همان.
9. توبه، آیة 128.
10. قلم، آیة 4.
صلوات
•@wwwmir_ir
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
از همه قشنگ تر، حال و روز او را علی توصیف می کند. علی می گوید: «رسول الله، یک طبیب دوره گرد بود»؛ دلش نمی آمد
که خیلی با ابهت بنشیند آن بالا و مریض ها شرفیاب حضور بشوند؛ لوازم معالجه اش را برمی داشت راه می افتاد دور شهر؛ پی مریض ها. (طَبیبٌ دَوّارٌ بِطّبِه).[6]
چی با خودش برمی داشت؟ یک دستش «مرهم» می گرفت؛ یک دستش «وَسَم»؛ برای آنها که فقط زخم داشتند، مرهم می گذاشت؛ ولی بعضی ها، دمل های چرکی داشتند؛ باید جراحی هم می کرد؛ «وسم»، مال همین کار بود. وسم، یعنی داغ هایی که در قدیم برای شکافتن استفاده می کردند؛ جراحی سرپایی.
علی می گوید: «مرهم هایش کاری بودند؛ اثر داشتند (أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ)[7]؛ وسم هایش هم حسابی بودند (وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ).[8]
اول فکر کردم از همه قشنگ تر را علی گفته؛ ولی الان یک جملة حتی قشنگ تر هم یادم آمد که درست همین حال را بگوید؛ آن هم توصیف خداست از او؛ «یک رسولی آمده سراغتان که تحمل رنج شما برایش سخت است» (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ).[9] آخرش هم تقصیر همین دلش شد که در آن روایت گفت: «هیچ پیامبری به اندازة من سختی نکشید». حساب دو دو تایی اگر بخواهی بکنی، نسبت به بقیة پیغمبرها خیلی هم اوضاع برای او سخت نبود. در طائف، سنگش زدند. در اُحد هم پیشانی و دندانش را شکستند. بقیه هم از این جور مصیبت ها داشته اند؛ ولی از حساب دو دو تایی که بزنیم بیرون، اگر حواست به حرف خدا باشد که «رنج های شما، برای او گران تمام می شود، طاقتش را می برد». این جوری اگر چرتکه بیندازی، راستی هم چقدر سختی کشیده! اندازة نادانی و غل و زنجیرهایی که همة ما به خودمان بسته ایم اگر بخواهد رنج بکشد، اگر حرص بزند که ما را به راه بیاورد، واقعاً هم چه کارش سخت است.
**
آخرش این که خدا داشت تماشایش می کرد و بعد گفت: «چه اخلاق شگرفی داری» (إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ).[10] انگار که از دست پخت خودش در شگفت مانده باشد... .
پی نوشت:
1. توبه، آیة 61.
2. احزاب، آیة 53.
3. اسراء، آیة 29.
4. کهف، آیة 6.
5. توبه، آیة 128.
6. نهج البلاغه، خطبة 108.
7. همان.
8. همان.
9. توبه، آیة 128.
10. قلم، آیة 4.
صلوات
•@wwwmir_ir
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•