جبهه فرهنگی میر
43 subscribers
1.54K photos
321 videos
64 files
245 links
کانال فرهنگی حسینیه محبان امیر المومنین(علیه السلام)
سایت:Www.mir.ir
جلسات هفتگی (دوشنبه شبها) بزرگراه فتح خ خلیج فارس خ حسینی ک 8 حسینی -حسینیه امیرالمومنین (ع)


ارتباط با ادمین
@mir313ir
Download Telegram
یلدای امام زمانی
@wwwmir_ir
جبهه فرهنگی میر
مبارزه با دشمنان خدا قسمت8⃣ 🔮داستان های دنباله دار این نویسنده کاملا بر اساس واقعیت می باشد.🔮 # سه بار بی هوش شدم دیگه هیچی برام مهم نبود ... شبانه روز فقط مطالعه می کردم ... هر کتابی که در مورد شیعه و اهل سنت و شبهات بود رو خوندم ... مهم نبود نویسنده اش شیعه…
مبارزه با دشمنان خدا
قسمت9⃣
🔮داستان های دنباله دار این نویسنده کاملا بر اساس واقعیت می باشد.🔮
#خون علی اصغر در میان قلبم جوشید
هر شب یک سخنران و مداح ... با غذای مختصر حسینیه ... بدون خونریزی و قمه زنی ... .
با خیال راحت و آرامش می نشستم و مطالب رو گوش می کردم و تا شب بعد، در مورد موضوع توی منابع شیعه و سنت مطالعه می کردم ... سوالاتی که برام مطرح می شد و موضوعات جانبی رو می نوشتم تا در اسرع وقت روشون کار کنم ... بدون توجه به علت کارم اما دیگه سراغ منابع وهابی ها نمی رفتم ... .

همه چیز به همین منوال بود تا شب سخنرانی درباره علی اصغر ... اون شب، یک بار دیگه آرامشم طوفانی شد ... خودم تازه عمو شده بودم ... هر چی بالا و پایین می کردم و هر دلیلی که میاوردم ... علی اصغر فقط شش ماهه بود ... فقط شش ماه ... .

حتی یک لحظه از فکر علی اصغر و حضرت ابالفضل خارج نمی شدم ... من هم عمو بودم ... فقط با دیدن عکس برادرزاده ام توی اینترنت، دلم برای دیدنش پر می کشید ... این جنایتی بود که با هیچ چیز قابل توجیه نبود ...
اون شب، باز هم برای من شب وحشتناکی بود ... بی رمق گوشه سالن نشسته بودم ... هر لحظه که می گذشت ... میان ضجه ها و اشک های شیعیان، حس می کردم فرشته مرگ داره جونم رو از تک تک سلول هام بیرون می کشه ... این اولین احساس مشترک من با اونها بود ... .
اون شب، من جان می دادم ... دیگران گریه می کردند ...

محرم تمام شد اما هیچ چیز برای من تمام نشده بود ... تمام سخنرانی ها و سیرهای فکری - اعتقادی نهضت عاشورا، امام شناسی، جریان شناسی ها و ... باب جدیدی رو دربرابر من باز کرد ... .
هر کتابی که درباره سیره امامان شیعه به دستم میومد رو می خوندم ... و عجیب تر برام، فضایل اهل بیت و مطالبی بود که درباره اونها در کتب اهل سنت اومده بود ... سخنرانی شیخ احمد حسون درباره امام حسین هم بهش اضافه شد ... .


کم کم مفاهیم جدیدی در زندگی من شکل می گرفت ... مفاهیمی که با اطاعت کورکورانه ای که علمای وهابی می گفتند زمین تا آسمان فاصله داشت ... دیدگاه و منظرم به آیات قرآن هم تغییر می کرد ... .


شروع کردم به مطالعه نهج البلاغه و احادیث امامان شیعه ... اونها رو در کنار قرآن می گذاشتم ... ساعت ها روی اونها فکر و تحقیق می کردم ... گاهی رسیدن به یک جواب یا نتیجه، چند روز طول می کشید ... .
سردرگمی من روز به روز بیشتر می شد ... در تقابل اندیشه ها گیر کرده بودم ... و هیچ راه نجاتی نداشتم ... کم کم بی حال و حوصله شدم ... حوصله خودم رو هم نداشتم ... کتاب هام رو جمع کردم ... حس می کردم وسط اقیانوسی گیر افتادم و امواج هر دفعه منو به سمتی می کشه ... من با عزم راسخی اومده بودم امادیگه نمی تونستم حتی یه قدم جلوترم رو ببینم ... .
من که روزی بیشتر از 3 ساعت نمی خوابیدم و سرسخت و پرتلاش بودم ... من که هیچ چیز جلودارم نبود ... حالا تمام روز رو از رختخواب بیرون نمیومدم ... هیچ چیز برام جالب نبود و هیچ حسی برای تکان خوردن نداشتم ... دیگه دلم نمی خواست حتی یه لحظه توی ایران بمونم ... خبر افسردگیم همه جا پیچید ... بچه ها هم هر کاری می کردن فایده نداشت ... تا اینکه ... .

اون صبح جمعه از راه رسید ..

شهید مدافع حرم ؛ سید طاها ایمانی
🌸🍂🍁🥀👇🥀🍂🍁🌸
@wwwmir_ir
🌱 بهار مومن از شب یلدا آغاز میشود.

پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند :

❄️زمستان بهار مؤمن است،
از شب های طولانی اش🌙 برای شب زنده داری، و از روزهای کوتاهش🌞 برای روزه داری بهره می گیرد.

وسائل_الشیعه/ج۷/ص۳۰۲

@wwwmir_ir
#تلنگر⛔️

یقین دارم؛
اگر گناه #وزن داشت!
اگر لباسمان را #سیاه میکرد!
اگر #چین_و_چروک صورتمان را زیاد میکرد!

بیشتر از اینها #حواسمان به خودمان بود...

حال آنکه گناه قد #روح را #خمیده!
چهره #بندگی را #سیاه!
و چین و چروک به پیراهن #سعادت مان می اندازد...
@wwwmir_ir
در کلاس درس خـــــدا ...

↻اونایے کہ نالہ میکنند رد میشن

✔️اونایے کہ صبر مے کنند قبول میشن

★اونایے کہ شکر میکنند شاگرد ممتاز میشن ...

#خدایا_بہ_داده_و_ندادت_شکر

🍃دعوتید به..
@wwwmir_ir
Audio
#استاد_پناهیاڹ

👈اینو بیدارش کنید یک کاریش کنید من نمی‌دونم !!!!!!
دعوتید به...

@wwwmir_ir
مشرف شوید روضه

جلسه هفتگی حسینیه امیرالمومنین علیه السلام
سخنران:حجت الاسلام سید جواد موسوی (آموزش احکام)
با مداحی :کربلایی یوسف رنجبر _کربلایی محمد محققی
وعده ما:دوشنبه سوم دی ماه
ساعت:۲۰:۳۰
میعادگاه:خیابان حسینی کوچه هشتم حسینی حسینیه امیرالمومنین علیه السلام
#حسینیه_امیرالمومنین_علیه_السلام
@wwwmir_ir
💠استعداد زن ها...

آقا زن‌ها خیلی استعدادشون تو رشد در معنویات بیشتر از مردهاست، اینو من از چندین استاد شنیده بودم ولی تو قضیه کربلا این برام ثابت شد.
برخی از اصحاب دودل بودن برای یاری امام ولی زن‌هاشون از همون اول هیچ تردیدی نداشتن و اونارو تشویق می‌کردن. چندتاشو مثال بزنم

💠ام‌وهب همسر عبدالله‌بن‌عمیر‌کلبی دائم باهمسرش درباره یاری امام صحبت می‌کرد تا اینکه عبدالله به یاری امام آمد و شهید شد، و ام‌وهب بالای سر همسرش رفت و شهادتش را تبریک گفت، که درهمان لحظه شمر دستور داد و همسرعبدالله را شهید کردند که تنها زن شهید کربلا شد.

💠نامه امام به زهیربن‌قین رسید، و زهیر از یاری امام اکراه داشت که همسرش به او گفت:《سبحان‌ الله‌! فرزند رسول‌ خدا از تو دعوت‌ مي‌كند كه‌ به‌ ياري‌اش‌ بشتابي‌، اما تو در قبول‌ دعوت‌ او ترديد به‌ دل‌ راه‌ مي‌دهي‌! چه‌ طور مي‌شود كه سخنش‌ را بشنوي‌ و هرچه‌ زودتر خود را به‌ او برساني‌》، بعد از آن زهیر برای یاری امام مصمم شد.

💠 مثال سوم رو حاج آقامجتبی ‌تهرانی خیلی زیبا در روضه حبیب بیان کردند:
نامه امام به حبیب‌بن‌مظاهر رسید که گفته بود اگر می‌خواهی مارا یاری کن سریع بیا، همسرش پرسید می‌روی یا نه؟ حبیب گفت نه، من نمی توانم بروم! من پیر شده ام و کر و فری ندارم؛ چه طور با او راه بیفتم؟ می دانی اگر من بروم آن وقت عبیدالله خانه مرا خراب می کند و تو را به اسارت می گیرد و می برد.

همسرش گفت تو برو، بگذار خانه را خراب کند، بگذار مرا به اسارت بگیرد. حبیب باز هم گفت نه، من نمی روم. اینجا بود که همسرش بلند شد، روسری خودش را انداخت روی سر حبیب و به حبیب گفت نمی روی؟! پس مثل خانم ها در خانه بنشین! بعد گفت خدایا، کاش من مَرد بودم و می توانستم بروم کربلا تا حسین را یاری کنم! حبیب گفت نه، این حرف هایی که زدم، برای این بود که می خواستم ببینم تو چه می گویی. من آن چنان هجرتی کنم که تا قیامِ قیامت نامم در تاریخ ثبت شود.

خلاصه خانم‌ها باید قدر خودشونو بدونن خیلی راحت‌تر می‌تونن تو مسائل معنوی بالا برن، فقط باید یکم رو برخی مسائل مراقبت کنن
۱_مثلا گناهان زبان، مثل غیبت، تهمت، نیش و کنایه، طعنه، خبرچینی و...
۲_همچنین برخی اخلاقیات زنانه مثل تجمل‌گرایی، چشم‌وهم‌چشمی، درگیری با جاری و مادرو خواهر شوهر و...

💠حسین دارابی
دعوتید به...
@wwwmir_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اضطرابی عجیب درونش را فرا گرفته بود؛ امّا گامهایش را محکم و استوار برمی داشت، کودکی را که در آغوش داشت به نزد قومش آورد. گفتند: ای مریم، کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی! ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زن بدکاره ای! «مریم» که روزه سکوت داشت به کودکش اشاره کرد؛ یعنی از او بپرسید.

گفتند: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟! ناگهان کودک زبان به سخن گشود و گفت: «من بنده خدایم، او کتاب (آسمانی) به من عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است و مرا هرجا که باشم موجودی پر برکت خواسته و تا زمانی که زنده ام، مرا به نماز و زکات امر فرموده است. سلام خدا بر من، در آن روز که متولد شدم و در آن روز که می میرم و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد».

🌸 سلامِ خدا بر تو ای مولود مبارک مریم، در روزی که متولد شدی و در روزی که با ظهور مهدی موعود،عج، از آسمان به بهشت زمین می آیی و همراه و پشت سر او به نماز می ایستی...

🌹میلاد #حضرت_عیسی ع مبارک

دعوتید به...
@wwwmir_ir
🏴 رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت فقیه عالیقدر و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آیت الله هاشمی شاهرودی را تسلیت گفتند.
متن پیام حضرت آیت الله خامنه‌ای به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون

با تأسف و اندوه خبر درگذشت فقیه عالیقدر و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، آیةالله آقای حاج سیدمحمود هاشمی شاهرودی رضوان الله علیه را دریافت کردم. این ضایعه‌ی اسفبار که پس از حدود یک سال بیماری سخت و دردناک واقع شده است مایه‌ی تالّم همه‌ی کسانی است که به مقام علمی و خدمات با ارزش ایشان به نظام اسلامی و نیز به مجموعه‌های فقهی و اصولی و حقوقی حوزه‌های علمیه آشنا میباشند. ایشان استادی بزرگ در حوزه علمیه قم و کارگزاری با وفا در مهمترین تشکیلات نظام جمهوری اسلامی، عضو مؤثری در شورای نگهبان و رئیس موفقی در مجمع تشخیص مصلحت بودند و آثار و برکات علمی بسیاری از خود بر جای نهادند. ایشان همچنین برادر سه شهید و از یاران و شاگردان و همراهان شهید نام‌آور و بزرگوار سیدمحمدباقر صدر بود. اینجانب مصیبت درگذشت این عالم برجسته را به خاندان مکرم، همسر گرامی و فرزندان محترم و همه وابستگان و نیز به حوزه‌ی علمیه قم و شاگردان و همکاران علمی و ارادتمندان ایشان تسلیت میگویم و رحمت و مغفرت الهی و علوّ درجات ایشان را از خداوند متعال مسألت مینمایم.

سیّد علی خامنه‌ای
۴ دی ۱۳۹۷

@wwwmir_ir
جلسه هفتگی
سوم دی ماه
حسینیه امیرالمومنین علیه السلام
☝️☝️☝️☝️☝️☝️

@wwwmir_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠 لحظه وداع غواصان قبل عملیات کربلای ۴

دیدم به حریم خیمه حساس شدی
در برکه ماهیان تو غواص شدی
دل را که زدی به آب دریا آنروز
جانا چقَدَر شبیه عباس شدی

چهارم دی ماه ۱۳۶۵ روزی که غواصان برای عملیات کربلای ۴ به آب زدند و ۳۰ سال بعد با دستهای بسته بازگشتند.
@wwwmir_ir
🔅#حضرت_عيسى عليه ‏السلام :

✍️ تعمَلونَ لِلدُّنيا وأنتُم تُرزَقونَ فيها بِغَيرِ عَمَلٍ، ولا تَعمَلونَ لِلآخِرَةِ وأنتُم لا تُرزَقونَ فيها إلاّ بِالعَمَلِ!

🔴براى دنيا كار مى كنيد، حال آن كه در #دنيا بدون كار، روزىِ شما داده میشود ، و براى #آخرت كه در آن جز با عمل، روزى داده نمیشويد، كار نمى‏ كنيد!

📚 كافى : ج ۲ ، ص ۳۱۹ ، ح ۱۳

@wwwmir_ir
ویزیت رایگان و تهیه دارو با همکاری گروه جهادی پزشکی در مناطق محروم
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
@wwwmir_ir
جبهه فرهنگی میر
مبارزه با دشمنان خدا قسمت9⃣ 🔮داستان های دنباله دار این نویسنده کاملا بر اساس واقعیت می باشد.🔮 #خون علی اصغر در میان قلبم جوشید هر شب یک سخنران و مداح ... با غذای مختصر حسینیه ... بدون خونریزی و قمه زنی ... . با خیال راحت و آرامش می نشستم و مطالب رو گوش می…
مبارزه با دشمنان خدا
قسمت🔟
🔮داستان های دنباله دار این نویسنده کاملا بر اساس واقعیت می باشد.🔮
# شفایم بده
اون جمعه هم عین روزهای قبل، بعد از نماز صبح برگشتم توی تخت ... پتو رو کشیدم روی سرم و سعی می کردم از هجوم اون همه فکرهای مختلف فرار کنم و بخوابم ...

حدود ساعت پنج بود ... چشم هام هنوز گرم نشده بود که یکی از بچه های افغانستان اومد سراغم و گفت: پاشو لباست رو عوض کن بریم بیرون ... با ناراحتی گفتم: برو بزار بخوابم، حوصله ندارم ... .
خیلی محکم، چند بار دیگه هم اصرار کرد ...دید فایده نداره به زور منو از تخت کشید بیرون ... با چند تا دیگه از بچه ها ریختن سرم ... هر چی دست و پا زدم و داد و بی داد کردم، به جایی نرسید ... به زور من رو با خودشون بردن ... .

چشم باز کردم دیدم رسیدیم به حرم ... با عصبانیت دستم رو از دست شون کشیدم ... می خواستم برگردم ... دوباره جلوم رو گرفتن ... .

حالم خراب بود ... دیگه هیچی برام مهم نبود ... سرشون داد زدم که ... ولم کنید ... چرا به زور منو کشوندید اینجا؟ ... ولم کنید برم ... من از روزی که پام رو گذاشتم اینجا به این روز افتادم ... همه این بلاها از اینجا شروع شد ... از همین نقطه ... از همین حرم ... اگر اون روز پام رو اینجا نگذاشته بودم و برمی گشتم، الان حالم این نبود ... بیچاره ام کردید ... دیوونه ام کردید ... ولم کنید ... .

امام رضا، دیوونه هایی مثل تو رو شفا میده ... اینو گفت و دوباره دستم رو محکم گرفت ...

دیگه جون مبارزه کردن و درگیر شدن نداشتم ... رفتیم توی حرم ... یه گوشه خودمو ول کردم و تکیه دادم به دیوار ... دعای ندبه شروع شد ... .
با حمد و ستایش خدا و نبوت پیامبر ... شروع شد و ادامه پیدا کرد ... پله پله جلو میومد و اهل بیت پیامبر و وارثان ایشون رو یکی یکی معرفی می کرد ... .
شروع شد ... تمام مطالبی که خوندم ... توحید خدا، همزمان با حمد الهی ... سیره و وقایع زندگی پیامبر توی بخش نبوت ... حضرت علی ... فاطمه زهرا ... .

با هر فراز، تمام مطالبی رو که خونده بودم مثل فیلم از مقابل چشمم عبور می کرد ... نبوت پیامبر، وفات پیامبر، امام علی ، امام حسن ، امام حسین ... .
لحظه به لحظه و با عبور این مطالب ... ذهنم داشت مطالب رو کنار هم می چید ... از بین تناقض ها و درگیری ها و سردرگمی ها، جواب های صحیح رو پیدا می کرد ... .

ضربان قلبم هر لحظه تندتر می شد ... سنگینی عجیبی گلو و سینه ام رو پر کرده بود و هر لحظه فشارش بیشتر می شد ... دقیقه ها با سرعت سپری می شدند ... دیگه متوجه هیچ چیز نمی شدم ... تمام صداهایی که توی سرم می پیچید، لحظه به لحظه آروم تر می شد ... .

بچه ها بهم ریخته بودن و منو تکان می دادن ... اونها رو می دیدم ولی صداشون در حد لب زدن بود ... صدای قلبم و فرازهای آخر ندبه، تنهای صوتی بود که گوش هام می شنید و توی سرم می پیچید ... .

کم کم فشار روی قلبم آروم تر شد ... اونقدر آروم ... که بدن بی حسم روی زمین افتاد ...

شهید مدافع حرم؛ سید طاها ایمانی
🌸🍂🍁🥀👇🥀🍂🍁🌸
@wwwmir_ir