جبهه فرهنگی میر
101 subscribers
1.54K photos
321 videos
64 files
245 links
کانال فرهنگی حسینیه محبان امیر المومنین(علیه السلام)
سایت:Www.mir.ir
جلسات هفتگی (دوشنبه شبها) بزرگراه فتح خ خلیج فارس خ حسینی ک 8 حسینی -حسینیه امیرالمومنین (ع)


ارتباط با ادمین
@mir313ir
Download Telegram
💐 سند ذکر «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» کجاست؟

امام صادق(علیه السلام)می‏ فرمایند :
.
«مَنْ قالَ بَعدَ صَلوةِ الْفَجْرِ و بَعدَ صَلوةِ الظُّهرِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و اَلِ مُحَمَّد و عَجِّل فَرَجَهُمْ لَمْ یَمُتْ حَتّی یُدْرِکَ الْقَائِمَ مِن اَلِ مُحَمَّد صلی الله علیه و آله و سلم؛

🌸 هر کس پس از نماز صبح و نماز ظهر بگوید: «اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»، از دنیا نمی‏رود مگر آن که قائم آل محمد (ص) را درک می‏ کند.

📚 بحار الانوار ج۵۳ ص۱۷۶
📚 سفینة البحار ، شیخ عباس قمّی، ج 2، ص49.
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@wwwmir_ir
با کمک خیرین عزیز یک دستگاه ماشین لباسشویی تحویل خانواده نیازمند شد .
گروه جهادی و مرکز نیکو کاری امیرالمومنین مسجد چهارده معصوم

شما می توانید کمک های نقدی خود را به شماره کارت ۶۲۷۳۸۱۷۰۱۰۰۷۲۵۸۹ بنام گروه جهادی امیرالمومنین واریز نمائید .

جهاد ادامه دارد ....
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مرکز_نیکو_کاری_امیرالمومنین
#مسجد_چهارده_معصوم
💢از اعتياد و تارک الصّلاة بودن تا شهادت
روايت بسيجي پاسداري که مظلومانه شهيد شد و خانواده اش در تشييع و تدفين پيکر پاکش شرکت نکردند!!!💢

❤️بسيجيِ پاسدارشهید مهندس مهيار مهرام

از دوره دبستان تا دوره دبيرستان باهم بوديم. ما ۳ تا رفيق بوديم که هيچ وقت از هم جدا نمي شديم. توي محلّه يوسف آباد تهران، شب و روز باهم بازي مي کرديم و درس مي خوانديم. البتّه هوش و استعداد مهيار از همه دوستان ما بيشتر بود. او کمتر از ما درس مي خواند و نمره اي بهتر از ما مي گرفت. از طرفي خانواده ي آن ها، خيلي اهل مُد روز و... بودند.
من و شهريار و مهيار، سال ۱۳۵۲ باهم ديپلم گرفتيم. پدر مهيار بلافاصله کارهاي پسرش را انجام داد. مهيار از ما خداحافظي کرد و رفت. او در دانشگاه برايتون انگليس در رشته هوافضا مشغول تحصيل شد.
سال ۱۳۵۴ بود که روزنامه ها نوشتند: يک دانشجوي ايراني به نام مهیار مهرام در انگليس به خاطر مصرف زياد مواد مخدر به حالت کما رفت!
خيلي براي دوست قديمي خودم نگران شدم. اما خدا را شکر او حالش خوب شد و سال ۱۳۵۶ به ايران برگشت. همسر انگليسي او هم به نام جِين همراهش آمده بود.
مهيار و خواهران و برادرانش در قيد و بند مسائل ديني نبودند. مهيار مدتي در شرکت فيليپس و بعد در دفتر شرکت هواپيمايي پان آِمريکَن در تهران مشغول شد. با پيروزي انقلاب، دفتر هواپيمايي تعطيل شد و مهيار در يک هتل مشغول به کارشد.
در زماني که آيت الله خلخالي با معتادان مواد مخدر برخورد مي کرد، مهيار دستگير و زنداني شد. در زندان و بين معتادهايي که ترک کرده بودند مسابقه اي برگزار شد و نفرات اول آزاد شدند. مهيار هم از زندان آزاد شد.
در اين فاصله جنگ شروع شده بود، من هم راهي مريوان شدم و همراه با حاج احمد متوسليان و در واحد مهندسي سپاه، مشغول فعاليّت بودم.
ارتباط ما با يکديگر کمتر شده بود. او موضع گيري هاي سياسي ضدّ نظام داشت و از منافقين حمايت مي کرد. اما با اين حال، وقتي به مرخصي آمده بودم، به ديدن مهيار رفتم.
خانم او ايران را ترک کرده و به انگليس رفته بود. پدر مهيار با من صحبت کرد و گفت: پسرم به خاطر مهندسي در رشته هوا و فضا، قصد استخدام در يگان بالگرد صدا و سيما را داشت، اما به خاطر موضوع اعتياد، نمي تواند استخدام شود. پدرمهيار با ناراحتي از من خواست کاري براي مهيار انجام دهم.
با مهيار صحبت کردم. گفتم: من مي خوام برم جبهه، مياي با هم بريم؟ او هم که توي حال خودش نبود گفت: باشه.
خانواده مهيار از او قطع اميد کرده بودند، با اين خبرخوشحال شدند. انگار مي خواستند يک جوري از دست او راحت شوند!
فردا صبح، قبل از اذان آمدم منزل آنها ، يک ساعت طول کشيد تا مهيار از دستشويي بيرون بيايد! حسابي خودش را ساخت! پدرش يک شيشه آب سياه به من داد و گفت: اين شيره سوخته ترياک است. هر روز ۳ بار به او بده تا تَرک کند.
بعد مکثي کرد و گفت: البته اين دفعه چهاردهم است که قصد ترک کردن دارد! ايشان قرص هاي واليوم نيز به من داد و گفت: در شرايط خيلي سخت اين قرص ها را به او بده.
وقتي راه افتاديم، با خودم گفتم: عجب اشتباهي کردم، حالا آبروي خودم را هم مي برم.
بعد گفتم: مهيار، تو اگر شده الکي دولّا راست شوي، بايد بغل من بايستي نماز بخواني، وگرنه بر مي گرديم.
شب رسيديم به يکي از مقرها. من مشغول نماز شدم. مهيار هم که حسابي خمار بود، زير چشمي من را نگاه مي کرد.
بعد از نماز برگشت و گفت: ببين، نمازت غلط بود. تو يه بار دولّا شدي، اما ۲ بار سرت رو زمين گذاشتي!
با تعجّب نگاهش کردم. يعني اين پسر رکوع و سجود و اعمال نماز را هم بلد نيست!؟
فردا رفتيم يکي از مقرهاي سپاه مريوان، به دوستم گفتم: اين آقا که همراهم آمده مريضه، اگه حالش بد شد يه دونه از اين قرص ها بهش بده.
آن روز وقتي من نماز مي خواندم، مهيار هم کنار من ايستاد. او هيچ چيزي از نماز بلد نبود. به من گفت: توي نماز چي ميگي؟ بين ۲ نماز چه دعايي مي خوني؟
روز بعد بردمش يه مقرّ ديگه و همينطور تا ۷ روز او را جا به جا کردم تا کسي به مشکل او پي نَبَرد.
روز هفتم حال و روز مهيار بهتر شد. گفت: من ديگه ترک کردم، ديگه خماري ندارم .
پدرش به من گفته بود وقتي مهيار ترک کنه، به خوراک مي افته و بايد حسابي غذا بخوره.
من هم چند کارتن تن ماهي با روغن زيتون براي مهيار گرفتم. او حسابي غذا مي خورد.
مهيار را به يکي از مقرهاي کوهستاني بردم. آنجا بالاي ارتفاع بود و چند متر برف نشسته و شرايط بسيار سختي داشت.
آن ايام زمستان سال ۱۳۶۰ بود. مهيار در آن مقرّ کوهستاني در کنار چند بسيجي و مجاهد عراقي در واحد مخابرات مشغول شد.
هوش و استعداد خاصي داشت. رمزهاي بي سيم را سريع حفظ مي کرد. شب اول از سرما ترسيده بود. اما رفته رفته به آنجا عادت کرد .
مدتي بعد به سراغ او رفتم. با بسيجي ها حسابي جور شده بود. با برخي از آنها صحبت مي کرد و مسائل و مشکلات ديني خودش را مي پرسيد.
به نماز خواندن او نگاه کردم.....

ادامه سرگذشت شهید مهندس مهیار مهرام

انگار يک عمري نمازخوان بوده! مانند بقيه بسيجي ها شده بود.
يک ماه بعد، که از ترک مواد توسط مهيار مطمئن شدم، بي سيم زدم و گفتم: عصر بيا پايين، مي خوايم بريم تهران.
توي راه هم گفتم: تو ديگه پاک شدي، برو دنبال کار استخدام.
عصر روز بعد توي خانه بودم که مهيار تماس گرفت. با عصبانيت گفت: امير اگه شما نميري منطقه، من فردا بر مي گردم.
بعد با عصبانيت ادامه داد: اين خواهراي من هيچي نمي فهمن. يه مشت جَوون دارن اونجا جون ميدن و نون خشک مي خورن تا اينها توي آرامش باشن، امّا اينها نمي فهمن. انگار توو اين مملکت نيستن.
فردا با مهيار برگشتيم. نماز اول وقت او ترک نمي شد. حالا او به من تذکّر مي داد که نماز اول وقت و... را رعايت کن.
مهيار ديگر اهل جبهه شد. يک روز ترک کردن آن محيط معنوي برايش سخت بود. مهيار ۲ سال در کردستان ماند. من درگير کارهاي مهندسي بودم و او در کنار بسيجي ها، مسئول مخابرات سپاه سرو آباد از شهرهاي کردستان شده بود. با بسيجي ها به عمليّات مي رفت، براي آنها حرف مي زد و...
من برخي شب ها که به ديدن او مي رفتم، شاهد بودم که مهيار براي نماز شب بلند مي شد و حال و هواي عجيبي داشت.
عجيب تر اينکه، اين پسر از فرنگ برگشته، که تا مدّتي قبل نماز بلد نبود، دعاي بين نماز جماعت را با سوز خاصّي مي خواند.
او يک بسيجي تمام عيار شده بود. ياد آن زماني افتادم که خانواده او، به خاطر اعتياد، به مرگ فرزندشان راضي شده بودند.
روزها گذشت تا اينکه قبل از عمليّات والفجر ۴، در پائيز سال ۱۳۶۲ نيروهاي رزمنده به سوي منطقه پنجوين عراق حرکت کردند. يک روز بچّه ها به من خبر دادند که ظاهراً مهيار شهيد شده و پيکرش را برده اند سنندج.
باورم نمي شد. رفتم ستاد شهداي سنندج، گفتم: شهيدي به نام مهيار مهرام داريد؟ گفت: نه.
خوشحال مي خواستم برگردم. همان شخص گفت: امّا چند تا شهيد گمنام داريم که قرار است منتقل شوند تهران و به عنوان گمنام دفن شوند.
برگشتم تا آنها را نگاه کنم. ۷ شهيد که همه بدن آنها گلوله باران شده و با ماشين از روي سر آنها عبور کرده بودند، به عنوان شهيد گمنام کنار هم آرميده بودند.
به سختي مهيار را شناختم. يک گردنبند نقره از دوران انگليس در گردنش بود. از روي همان گردنبند او را شناختم. بقيّه هم بچّه هاي سپاه سروآباد بودند که به دست ضدّ انقلاب به طرز فجيعي به شهادت رسيده بودند.
پيکر مهيار به تهران منتقل شد. امّا خانواده اش او را تشييع نکردند. پيکر او بدون تشييع در قطعه ۲۸ بهشت زهراي تهران به خاک سپرده شد!
مراسم ختم او فقط ۱۳ نفر شرکت کننده داشت! او غريب و گمنام تشييع و تدفين شد. امّا براي مراسم چهلم او، به سراغ بچّه هاي لشگر رفتم و ماجراي اين بسيجي غريب را تعريف کردم.
بچّه هاي لشگر، دسته عزاداري راه انداختند و او را از غربت درآوردند. خيابان يوسف آباد از کثرت جمعيّت بسته شده بود.
خواهران او از ايران رفتند. پدرش در سوئيس از دنيا رفت. شهيد مهيار مهرام، راه درست و راه حق را نمي شناخت. از زماني که با انسانهاي الهي در جبهه رفاقت کرد، مزّه رفاقت با خدا را چشيد.
از زماني که راه درست را شناخت، لحظه اي در پيمودن راه حق ترديد نکرد. او بنده واقعي خدا شد. خدا هم در بهترين حالت او را به سوي خود دعوت کرد.
آنها که دوست دارند اين شهيد غريب را زيارت کنند، به قطعه ۲۸ بهشت زهرا رديف ۶ شماره ۴ در کنار شهداي گمنام بروند. روح ما با يادش شاد!


🌹شادي روح پاک اين شهيد غريب و مظلوم صلوات!

👈منبع: کتاب "...تا شهادت" (چهل روايت از آنها که توبه کرده و راه حق را پيمودند و با شهادت رفتند.) صص ۲۸ تا ۳۳_کاري از گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادي.
@wwwmir_ir
تهیه و توزیع ۲۵ بسته ارزاق شامل ( برنج ، یک کیلو گوشت گوسفندی،یک بسته ماسک،رب،ماکارونی،پنیر،خرما،روغن مایع) به خانواده های اولویت دو گروه جهادی و مرکز نیکو کاری امیرالمومنین مسجد چهارده معصوم
اهدا دو دستگاه ماشین لباسشویی( یکی نو و دیگری دسته دوم ) و یک تخته فرش به خانواده های محروم و نیازمند توسط گروه جهادی امیرالمومنین مسجد چهارده معصوم
Forwarded from h D
با کمک خیرین عزیز توانستیم دل ۴۰ بچه ایتام و محروم را در این آخر سالی با معرفی به فروشگاه و خرید لباس نو و کفش هر نفر ۳۵۰ هزار تومان شاد کنیم.

جهاد ادامه دارد ...


#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مرکز_نیکو_کاری_امیرالمومنین
#مسجد_چهارده_معصوم
کاروان شادی هیئت محبان امیرالمؤمنین علیه السلام در شب عید مبعث با اجرای گروه سرود امام الرئوف
@wwwmir_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 حکم مهم فرمانده:
جوانان امروز ازفرصت فضای مجازی برای امیدآفرینی، توصیه به صبر و حق، خسته نشدن وتنبلی نکردن وبرای بصیرت‌آفرینی استفاده کنند.
🔸 دو هدف رادشمن درجنگ نرم دنبال می‌کند. یک جنگ‌های آشکار نظامی و سخت وخشن هست که حکم خودش را دارد، ‌امّا جنگ نرم مشکل‌ترعلاج می‌شودوخطرناک‌تراست به یک معنا،
🔸دراین جنگ نرم،دشمن دوحرکت راانجام دهد و دوهدف رادنبال می‌کند.یک اینکه این زنجیره تواصی به حق وصبرراقطع کند،‌دوم اینکه حقایق را وارونه نشان دهد.
🔸امّااینکه تواصی به حق وصبرواین رشته راقطع کنند دربین مومنان این چیزخطرناکی است.کاری کنندکه مومنین همدیگرراحفظ نکنند وبه یکدیگر امید ندهند.
🔸اگراین جریان قطع شودخیلی خطرناک است وموجب می‌شود انسان‌هااحساس تنهایی و ناامیدی کنندو اراده‌هاضعیف شودوامیدها کم‌رنگ شود.جرأت اقدام ازدست برود.
🔸 وقتی تواصی نبوداین اتفاقات می‌افتد. وقتی امیدهاوجرأت‌ها کم شدواراده‌ها ضعیف شد،‌ قهراً‌ هدف‌های عالی ومتعالی کم‌رنگ می‌شود وبه دست فراموشی سپرده می‌شود که این افسران جنگ نرم یعنی جوانان نبایداجازه دهند چنین اتفاقی رخ دهد.بایدتوصیه به ایستادگی بکنند،‌توصیه به خسته نشده وتنبلی نکردن.
@wwwmir_ir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گوشه ای از قرائت زیبای محمد رضا اسماعیلی قاری ممتاز کشوری

در ویژه برنامه آخرین پنج شنبه سال ۱۳۹۹

#محفل_انس_با_قرآن
#مسجد_چهارده_معصوم
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قسمتی از قرائت دعای کمیل حجت الاسلام سید جواد موسوی در اخرین پنج شنبه آخر سال ۱۳۹۹
🥗🥗یا مقلب القلوب و الابصار 🥗🥗


🌸ویژه برنامه تحویل سال 🌸


با اقامه نماز ظهر و عصر

تلاوت قرآن

توسل به ساحت مقدس اهل بیت عصمت و طهارت با قرائت دعای توسل


👈👈با رعایت اصول بهداشتی


👈👈زمان شنبه ۳۰ اسفند ۹۹ نماز ظهر

👈میعادگاه خیابان حسینی بعد از ۸ متری اول مسجد چهارده معصوم

🥗شورای فرهنگی مسجد چهارده🥗
خدا را شکر در سال جدید توانستیم با کمک بازاریان یک کار با درآمد خوب برای برخی از خانواده های تحت پوشش گروه جهادی و مرکز نیکو کاری امیرالمومنین مسجد چهارده معصوم هماهنگ کنیم .

جهاد ادامه دارد ...

#کار
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مرکز_نیکو_کاری_امیرالمومنین
#مسجد_چهارده_معصوم
🌸ویژه برنامه ولادت امام زمان عجل الله🌸

سخنران: حجت الاسلام سید جواد موسوی

با مداحی ذاکرین اهل بیت

همراه با قرائت مناجات شعبانیه ، زیارت آل یاسین

ذبح قربانی به نیت سلامتی امام زمان

ختم صلوات

توزیع گوشت قربانی بین فقرا و نیازمندان

ایستگاه صلواتی

زمان :دوشنبه ۹ فروردین ساعت ۱۲

میعادگاه :خیابان حسینی حسینی بعد از ۸ متری اول مسجد چهارده معصوم


🌸شورای فرهنگی مسجد چهارده معصوم🌸
با کمک خیرین و نمازگزاران مسجد چهارده معصوم یک راس گوسفند( به مبلغ ۳۴۸۳۰۰۰۰ ریال ) به نیت سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه در روز نیمه شعبان قربانی شد و گوشت آن بین محرومیت و فقرا توزیع می گردد .

#قربانی_به_نیت_امام_زمان_عج
#مسجد_چهارده_معصوم
#فقرا_نیازمندان
#گروه_جهادی_امیرالمومنین
#مرکز_نیکو_کاری_امیرالمومنین