زنان و مسائل اجتماعی
2.13K subscribers
171 photos
36 videos
67 files
647 links
نوشته های یک جامعه‌شناسی خوانده
در حوزه مسائل اجتماعی و مطالعات زنان.
Download Telegram
بهرنگ تاج‌دین:
«این وحشتناک‌ترین نموداریه که در سال‌های اخیر دیده‌ام. به طور خلاصه، قدرت خرید و وضع غذای مردم در یک دهه اخیر حتی از سال‌های اول بعد از جنگ بدتر بوده. همینه که خیلی‌ها می‌گن گوشت و مرغ از سفره‌هاشون حذف شده.»
.
Forwarded from دختران حوا (Sobh)
فرهنگ کلامی ما بی رحمی‌هایی در باب زنان دارد که گاهی بیش از همه مورد استفاده زنان علیه یکدیگر است.

یکی از بارزترین خشونت‌های زنان علیه زنان، بعد از طلاق یک زن قابل رویت است.
بگذارید برایتان مثالی بزنم:
در فرهنگ پدر و مادر  من اینطور است که اگر برای دختری با دست خالی به خواستگاری بیایند، بریز و بپاش نکنند، طلای گران نخرند ودر مجلس خواستگاری روی خوش به دختر نشان ندهند، یک جمله در توصیف نگون‌بختی چنین دختری کافی‌ست:

" انگار آمده بودند زن مطلقه برای پسرشان بگیرند..."

کلمه مطلقه به قدری بار سنگین و خشونت‌آمیز کلامی را بر دوش زنی که از ازدواج خود بیرون آمده می‌گذارد که حتی اگر خدای ناکرده فکر ازدواج مجدد به سرش زد باید پیه همه‌جور تحقیر و نادیده‌ شدن را به تنش بمالد.
اصلا وقتی برای عروسی دختری ساز و دهل و شام و ضیافت نباشد می‌گویند فلانی را در خفا بردند خانه بخت، عین زن مطلقه.

تابحال با خودمان فکر کرده‌ایم که همه زنانی که طلاق می‌گیرند آدم‌های بوالهوس و نابکار و راهزن‌مآبی نبوده‌اند که فقط برای اموال و مهریه دندان تیز کرده باشند؟
تا بحال فکر کرده‌ایم شاید زنی از بیم جان، از بار تحقیر تن به جدایی داده باشد؟

چطور میشود که دوست جان‌جانی ما وقتی که طلاق گرفت باید پایش را از خانه‌مان ببریم چون ممکن است شوهرمان را بدزدد؟ اصلا وقتی اینقدر به تنبان مردان شک داریم چرا عوض اصلاح مردان به تحقیر و خشونت علیه هم‌جنسان خود مشغول می‌شویم؟

زنان بعد از جدایی هم مترتب بالاترین میزان سوگ در هرم مازلو (سوگ همسر) هستند و هم ممکن است جیبشان خالی باشد و هم با چنگ و دندان چپیده باشند به بچه‌هایشان که از گزند دورشان نگاه دارند. با این زنان مهربان باشیم. این‌ها از خیلی از کسانی که هر تحقیر و توهینی را می‌خورند و می‌مانند تنها از ترس اینکه غذای چرب و لباس ابریشمشان را از دست بدهند، شریف‌تر و انسان‌تر و قدرتمندتر هستند. ‌

عوض اینکه به پسرانمان بگوییم حق ازدواج با زن جدا شده را ندارد چون او  به خودش یک مرد دیده و مگر قحط دختر آمده و تمام فکرمان دست‌نخوردگی دختران باشد، یادشان بدهیم خوشبختی و عشق و لذت عمر در این‌ها نیست.
آرامش به این‌ها نیست. یاد بدهیم زنان غذا نیستند که مصرف شوند و یا دست‌خورده که شد باید بریزی به زباله یا بدهی سگ‌خور شود./زن امروزی

#الهام‌فلاح


@EveDaughters
Forwarded from جامعه‌شناسی زن روز (Parastu.Z.Farrokhi)
- ما واسه حجاب پلمب شدیم لطفاً حجابتون رو رعایت کنید!
+ ما هم واسه حجاب زندان رفتیم! [از کافه خارج شدیم]

چندماه پیش دیدگاه متفاوتی داشتم، دیدگاهی که به نظر خودم شکلی از رَواداری بود؛ که باید کسب و کارهای این‌چنینی رو درک کنیم، که بله باید نون دربیارن و چرخشون بچرخه!

امروز اما (درست یا غلط) دیدگاه متفاوتی دارم!
صاحبان کسب و کارها (کافه‌ها، رستوران‌ها و...) حق انتخاب دارند که؛
به من و امثال من خدمات ارائه کنن و ریسک پلمب و اخطار و جریمه رو بپذیرن
یا مثل کافه‌ی امشبی، ریسک نکنن و ازت بخوان بدون حجاب وارد کافه‌شون نشی!

از اون طرف، من هم حق انتخاب دارم که همچین جایی نرم!
درسته هنوز هم مجبوریم خیلی جاها حجاب داشته باشیم (سرکار، مدرسه، دانشگاه و...)! شاید هنوز تغییرش سخت باشه چون بهای سنگینی داره؛ اخراج، بیکاری، محرومیت از تحصیل و...

ولی اینکه واسه کافه و رستوران و تفریح بخوایم کوتاه بیایم، نه! من یکی نیستم! دیگه نیستم!

ترجیح میدم به جای فلان کافه‌ی شیک و مجلسی که نگران پلمب شدنشه، یه مشت تخمه بخرم و با رفیقم توی پارک روی چمن‌ها بشینم اما تن به این اجبار ندم!

▫️پی‌نوشت: در نهایت رفتیم یه کافه‌ی دیگه که خیلی هم باهامون خوب برخورد کردند و هیچ گیری هم ندادند!


#حجاب_اجباری


زهرا کشککی


@Zane_Ruz_Channel
فاطمه موسوی ویایه در مصاحبه با خبرآنلاین

■ در لایحه فعلی چند اتفاق افتاده است؛ اول اینکه از قید حجاب شرعی عدول کرده‌اند یعنی ترجیح داده‌اند که معیارهایی برای حجاب تعریف شود که از حجاب شرعی متفاوت است. هرچند منظور از عرف، هنجارهای مورد پذیرش اکثریت جامعه است نه سلیقه یک اقلیت متدین. بنابراین این لایحه در تعیین معیار عرفی موفق نبوده است.

■ در مورد لایحه نقدهای زیادی مطرح شده از جمله اینکه تناسب جرم و مجازات رعایت نشده است و برای بدحجابی که قبل‌تر جزو جرایم درجه هشت بود مجازات‌های سنگینی در حد جرایم درجه چهار در نظر گرفته شده. از سوی دیگر یکی از مهمترین اصول نظام حقوقی یعنی اصل شخصی بودن مجازات زیر پا گذاشته شده و مجازات راننده تاکسی که مسافر بدحجاب داشته یا پلمپ فروشگاهی که مشتری بدحجاب داشته در هیچ نظام حقوقی پذیرفته نیست.

■ این لایحه دیدگاه کنترلی و سلبی شدیدی دارد و توسلش به مجازات مالی این وجه کنترلی آن را کمرنگ نمی‌کند. این مجازات‌های مالی شدید این انگاره را به وجود می‌آورد که افرادی که از تمکن مالی بیشتری برخوردار هستند از حق انتخاب پوشش دلخواه برخوردارند و فقرا و افرادی که اتفاقاً به امکانات رفاهی و فضاهای تفریحی خصوصی دسترسی ندارند و ناچارند از فضای عمومی و خیابان استفاده کنند از حق انتخاب پوشش هم محرومند.

■ در مورد لایحه حجاب و عفاف از منظر جامعه‌شناسانه می‌توانیم بپرسیم آیا اساسا مهندسی اجتماعی با اهدافی چون تاسیس جامعه اخلاقی ممکن است؟ حاکمیت اصرار دارد الزام حجاب برای حفظ نظم اجتماعی و بنیان خانواده است اما این ادعا بر هیچ تحلیل آماری کلان یا تحقیقات اجتماعی میدانی یا تحقیقات روانشناسی متکی نیست.

■ حوزه تخصصی من مسائل اجتماعی است و در مورد طلاق و خیانت هم کار کرده‌ام و تا به امروز یک تحقیق ایرانی و خارجی پیدا نکرده‌ام که نشان دهد افزایش بی‌حجابی باعث افزایش خیانت می‌شود یا آمار تجاوز یا فحشاء را بالا می‌برد. حتی در یک مقایسه تحلیلی می‌توانیم به کشورهای مسلمانی که در آن‌ها حجاب اجباری نیست نگاه کنیم که آمار فساد و فحشای بالاتری ندارند.

■ ربط دادن حجاب با عفاف مبتنی بر پیش‌فرض‌های اشتباه است. قضیه صفر و یک نیست که باحجاب و عفیف داشته باشیم و بی‌حجاب و غیرعفیف. مثل هر رفتار انسانی دیگری، یک طیف صفر تا صدی وجود دارد و افراد بر حسب شرایط و محیط و عرف اجتماعی و گروهی که با آنها تعامل دارند لباس می‌پوشند و رفتار سرد و جدی یا صمیمانه و حتی اغواگرانه دارند.

■ آنچه ما امروزه در خیابان‌ها شاهدش هستیم اتفاق خوبی است تا بسیاری از افراد متوجه شوند پیش‌فرض‌های غلطی داشتند و با جمع شدن گشت ارشاد سونامی برهنگی رخ نداد و بی‌حجابی به معنای رفتار غیرعفیفانه نیست. مسائل اجتماعی پیچیده هستند و ساده‌انگارانه است که گمان کنیم زنان بی‌حجاب و اختلاط زنان و مردان باعث افزایش خیانت و طلاق است و جامعه را به فساد و فحشاء می‌کشاند.

■ در عصر قاجار که بیشترین تفکیک میان زنان و مردان وجود داشت جامعه اخلاقی و عفیف نبود و گزارش‌های تاریخی نشان می‌دهد مناسبات غیراخلاقی مانند شاهدبازی در مردان زیاد بوده است. چرا اصرار داریم به عصر قاجار برگردیم؟

■ در لایحه تلاش شده با ابزار « امر به معروف و نهی از منکر» از ظرفیت وفاداران به نظام یا متدینین دغدغه‌مند استفاده شود و آنها تحت تاثیر تبلیغات رسمی تشویق می‌شوند که در خیابان با زنان بدحجاب درگیر شوند. در لایحه حجاب نیز پیش‌بینی مجازات برای کسب‌و کارها برای استفاده از همین تمهید «مردم علیه مردم» است که باعث می‌شود در بلند‌مدت جامعه دوقطبی‌ شود، موضوع حجاب به مشروعیت حاکمیت وابسته‌تر شده و گفتمان سنتی/ دینی مقوم حجاب روز به روز تضعیف شود.

■ لایحه حجاب حتی اگر به قانون تبدیل شود وجاهت قانون را ندارد و بخشنامه سیاسی اقلیتی از جامعه است علیه حق بر بدن زنان.

khabaronline.ir/xkkRV
Forwarded from 🍀🍀Safewoman🍀🍀 (S A)
تهدید به خیانت

🔹تا حالا شده با یک نفر ارتباطی رو شروع کرده باشی، اما بعد از چند وقت بفهمی این آدم به درد ادامه دوستی نمی خوره دنبال راهی واسه تموم کردن ارتباط باشی، اما اون هر روز دنبال ارتباط بیشتر باشه ؟!

🔸چند وقت پیش خانمی گفت که مدتی با یک آقا در شبکه‌های مجازی صحبت می‌کرده و پس از مدتی صحبت کردن متوجه شده این آقا در زندگیش با همسرش دچار مشکل شده و خیلی به هم ریخته است، به خاطر همین به این خانم‌ و صحبت کردن با او وابسته شد. 

🔹می‌گفت کم‌کم دیدم این آقا داره صحبت هاش رنگ و بوی عاشقانه پیدا می‌کنه و از من درخواست‌هایی داره که اصلا خوشایند نیست، واسه همین سعی کردم ارتباطم رو باهاش قطع کنم. 

🔸اما در کمال ناباوری دیدم اون آدمی که ادعای وابستگی و عشق می‌کنه ، یهو رنگ عوض کرده و شروع به تهدیدم کرد.

🔹بهم می‌گفت اگر با من ارتباط برقرار نکنی و نیای پیشم، من به شوهرت می‌گم که تو داری بهش خیانت می‌کنی یا خودم رو می‌کشم وعکسهای داخل صفحه من رو برداشته بود و با فوتوشاپ عکس خودش رو گذاشته بود کنارش و تهدید می کرد که اینها رو برای تمام فالورهات می فرستم و آبرو برات نمی ذارم.

🔸خیلی ترسیده بود و نمی‌دونست باید با این آدم چکار کنه؟

🔹بهش گفتم یادت باشه تهدید کردن جرمه، سوء استفاده و انتشار عکسهای خصوصی افراد بدون اجازه اونها هم جرمه.
نذار یه آدم با تهدید به انتشار عکس و از بین بردن آبرو، به حریم خونه و زندگیت وارد بشه. 
تو الان مثل یک مبارزی هستی که داره از آب و خاک کشورش محافظت می‌کنه و یادت باشه هر قدمی که عقب نشینی کنی، دشمن یه قدم به خاک تو وارد میشه.
📌پس

۱. سریع پلیس فتا رو در جریان بذار و از این آدم شکایت کن.
۲. دلسوزی بیجا نکن نترس از اینکه ممکنه بلایی سر خودش بیاره.
۳. بهش بگو همسرت در جریان صحبت کردن تو با اون هست و هیچ ترسی از این نداری که شوهرت چیزی بشنوه.
۴. و به اقوام اطلاع بده که یک آقا با دسترسی غیر مجاز به عکسهای صفحه تو ، اقدام به آزار و مزاحمت کرده و اگر عکسی برای اون‌ها ارسال کرد و یا حرفی زد، به اون گوش ندن و بلاکش کنند. 
۵. ارتباطت رو با این آدم قطع کن و نذار با پیام‌هاش آرامش تو رو به هم بریزه و تو رو در انجام این اقدامات دچار تردید کنه.
۶. و محکم جلوی این فرد بایست و اجازه هیچ پیشروی بهش نده ، تو سرباز زندگیت هستی و محکم از اون حفاظت می‌کنی.

👈حرفام بهش قوت قلب داد. 
رفت که انجام بده.

💟چند روز بعد ازش پیگیر شدم و شنیدم با انجام این اقدامات تونسته مثل یک بانوی امن، امینت خودش و خانواده‌اش رو حفظ کنه

https://t.me/femailinsociety
ابراهیم گلستان و سنت بچه‌بازی
فاطمه موسوی ویایه

🔴 هشدار: این متن دارای ادبیات صریح و آزاردهنده جنسی است.

■ به مناسبت فوت ابراهیم گلستان از کارنامه هنری او در فیلمسازی، یا ارزش ادبی داستان‌هایش یا ژست روشنفکر خشمگین او می‌نویسند و گاهی کسی به فروغ فرخزاد اشاره می‌کند، اما برای من که محقق تاریخ زیست جنسی هستم گلستان با اشاره‌اش به رسم غیرانسانی «دارخرستو» در داستانش به یاد آورده می‌شود. در برخی شهرهای جنوب ایران رسم کثیفی بوده که در آن «ناخداهای بچه‌باز» چوب در «مقعد پسران نابالغ» می‌کردند تا آماده همبستری شوند و بعد آن‌ بچه‌ها را «سوگلی» خود می‌کردند تا حین سفر دریایی خدمات جنسی ارائه دهند.

🔺 فردی در توئیتر از خاطرات پیرمردی هشتاد ساله نوشته که قربانی «دارخرستو» بوده، او دقیق نمی‌دانست ولی حدس میزد یازده سالش بود وقتی بعد از مردن پدرش، دایی‌اش برای تهیه هزینه درمان مادرش او را به ناخدایی فروخته است: «وقتی داییم منو فروخت ناخدا منو برد تو خونه‌اش یه عالمه آدم سفیدپوش دورتادور حیاط جمع بودن و منتظر ما بودن؛ دستم رو گرفته بود و می‌کشید رسید وسط حیاط و داد زد که دارخرستو رو بیارین که سوگلی دارم، بعد همه هله‌هله‌کشون رفتن و چوب مخروطی شکلی را آوردن و دادن به ناخدا. ناخدا هم لباس‌های منو درآورد و به کمک دوتا دیگه منو دولا کردن و در مقعدم تف مالیدن، چوب رو کردن تو مقعدم. سه روز اونجا بود و هر روز بیشتر فرو میکردن. سه روز ناخدا سور داشت و شام و ناهار می‌داد. بعد از روز سوم از مقعدم خون آمد یکی بلند شد داد زد که شاباش بدین که دیگه آماده شده. بعد همه شروع کردن به زدن و رقصیدن بعد منو بردن شستن و لباس مخصوص بلندی تنم کردن و کنار ناخدا نشوندن. از اون روز من شدم سوگلی ناخدا.»

■ البته که در داستان‌نویسی مدرن ایران کمتر به رسوم محلی و خرده‌فرهنگ‌های شنیع اشاره شده، بیشتر نویسندگان که گرایش چپ داشتند در ستایش سنت‌ و روستا و زشتی شهرِ آهن و آسفالت می‌نوشتند و تا آنجا که می‌دانم ابراهیم گلستان تنها نویسنده‌ای است که در داستان بلند خروس (نوشته شده در تابستان ۱۳۴۹) به این رسم اشاره کرده‌است:

🔺« حاجی گفت: دارخرستو اولش سخته ن. وقتی که خرده خرده سرید رفت تو فشار آخری که اصل کاریه ن زیاد مشکل نی.... همراهم گفت: از شوخی بگذریم دارخرستو حکم تربیت داره تمرین میده. حاجی گفت: شوخی چنه؟ تمرین سی چی؟ یه بار خلاص! وقتی بچو رو نشوندن رو دارخرستو زورش دادن گشاد کردن، یه ذره خون میاد فقط. شاید. گاهی. امو اول که کون دریدگیش هیچ وقت به گردن هیچ کس نمی‌افته، دوم اینکه بعد از اون دیگه بی‌دردسر میشه ....»

■ مهم‌تر اینکه گلستان از زبان شخصیت منفور داستان، فلسفه بچه‌بازی را نیز کوتاه و موجز شرح می‌دهد: «گفت: شوخی نی آخه، دریا و دور بودن از زن. حاجت دارن. حاجته ن دیگه. زن هم مایه شره ن. بدتر، باردار میشه ن، ناخوش میشه ن، حیض و نفاس داره ن، مایه شره ن، دعوا به راه میندازن خیلی. صد جور بلان. و باز با خنده گفت: بی دسه هم هستن...»

■ همین دردسر و شر‌‌ّ سروکار داشتن با زنان، بن‌مایه اصلی سنت بچه‌بازی است که حتی تا به امروز در بسیاری از کشورهای مسلمان خاورمیانه در پستو پابرجا مانده است. وقتی می‌شنوم پشت تریبون رسمی دغدغه نقد پدوفیلی یا همجنس‌بازی در کشورهای غربی را دارند (در حالی که در همه کشورهای توسعه‌یافته رابطه جنسی با فرد زیر سن رضایت به سکس، جرم است)، مطمئن می‌شوم این حضرات درکی از معنای پدوفیلی ندارند که بتوانند آن را در کودک-همسری تشخیص دهند و در نقد قوانین فعلی ایران بنویسند و البته که چیزی از تاریخ و سنت‌های محلی مشعشع کشور خود نیز نمی‌دانند. خوب است که قدری تاریخ یا ادبیات بی‌سانسور بخوانند.

@women_socialproblems
فاطمه موسوی ویایه در مصاحبه با شرق:

● فقه دانشی برای منظم کردن و سامان دادن به روابط اجتماعی است. نوعی قانون که نظم اجتماعی موجود را برهم نمی‌زده و به مسائل به فراخور زمانه و پذیرش مقلدین پاسخ می‌داده. فقه مانند هر دانش دیگری از بستر اجتماعی زمانه خود تاثیر بسیاری پذیرفته و فقها فرودستی زنان و مردبرترانگاری را به عنوان قاعده پذیرفته بودند و بر همین مبنا احکام فقهی را تفسیر و استنتاج می‌کردند.

● از نظر فقها ازدواج نوعی بیع است؛ معامله‌ای است که زن الطاف جنسی، آزادی و حق بر بدنش را به مرد به عنوان شوهر می‌فروشد و در ازای آن نفقه (غذا، لباس و مکان زندگی) دریافت می‌کند، به محض اینکه زن از تمکین خودداری کرد ناشزه است و نفقه او هم قطع می‌شود. این معامله مادام‌العمر است ولی فقط مرد حق فسخ آن را دارد و زن مگر در شرایط خاص و تنها به حکم قاضی چنین امکانی ندارد.

● به زعم من بزرگ‌ترین موضوع توسعه و مدرنیزاسیون در کشورهای مسلمان معضل زن است. جامعه مدرن مبتنی بر فردیت است و قدرت خانواده گسترده و اجتماع محلی شکسته می‌شود و دولت و بازار در این فرایند دخالت دارند و به فرد امکان می‌دهند تا خودش درباره شغل آینده و انتخاب همسر و محل زندگی‌اش تصمیم بگیرد. فرد مدرن کسی است که آزاد است و درباره امور زندگی‌اش حق انتخاب دارد.

● مشکل اینجاست که در کشورهای مسلمان که تا دیروز زنان جزو اموال خانواده بودند و تازه به مقام شهروندی رسیده‌اند؛ فردیت زنان و حق آنها بر زندگی خود همچنان به رسمیت شناخته نمی‌شود. در این ساختارهای مردسالارانه بازار اشتغال زنان عمدا به‌شدت محدود نگه داشته می‌شود تا زنان چاره‌ای جز ازدواج برای تأمین زندگی خود نداشته باشند و ناچار شوند به نظام حقوقی و قانون خانواده که آنها را همچنان فرودست نگه می‌دارد، تن بدهد.

● فقه امروزی بیشتر از اینکه بر اجتهاد و درک مقتضیات زمان امروز باشد؛ مبتنی بر روابط و نهادهای اجتماعی دوران گذشته است، در حالی که در صد سال گذشته ساختارهای کلان و نهادهای اجتماعی بخصوص خانواده به شدت تغییر کرده‌اند؛ انتظار از ازدواج، روابط زوجین، تقسیم کار خانگی، دلایل فرزندآوری، تعداد فرزندان، سبک فرزندپروری و روابط والدین و فرزندان دگرگون شده‌اند.

● فقه اگر می‌خواهد به عنوان سامان‌دهنده روابط اجتماعی جامعه مدرن معنا داشته باشد باید مدرن شود و ناچار است حقوق بشر و اصل برابری همه انسان‌ها را به رسمیت بشناسد و در حوزه حقوق زنان نیز برابری زن و مرد را بپذیرد و بدین ترتیب عقدنامه را هم یک قرارداد حقوقی شراکت به حساب آورد که افراد می‌توانند بندهای متفاوتی درباره تعهدات مالی و کاری خود تنظیم کنند.

● اینکه سیر تغییرات خانواده و حقوق زنان به سمت مدرن شدن است تردیدی نیست اما اینکه چه پیامدها و هزینه‌های اجتماعی دارد و با چه مقاومت‌های فرهنگی روبرو می‌شود قابل پیش‌بینی نیست.

مشروح مصاحبه در لینک زیر در دسترس است:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-894288
Forwarded from زنان امروز
این روزها باری دیگر شاهد موجی از تعلیق و اخراج استادان دانشگاه هستیم که زنان نیز علی‌رغم درصد ناچیزشان در هیأت‌های علمی دانشگاه‌ها از این روند حذفی بی‌نصیب نماندند. به این بهانه به سراغ مقالۀ «بیگانه‌ای در میان: تجربه زنانه جذب در نهاد دانشگاه» رفتیم که مینا عزیزی و شقایق یوسفی مقدم به طور مشترک نوشته‌اند.

عنوان مقاله؛ «بیگانه‌ای در میان»، متأثر از تجربه شخصی پاتریشیا هیل کالینز، استاد زن سیاه‌پوست از تدریس در فضای دانشگاهی آمریکای دهه هشتاد است و به این نکته اشاره دارد که زنان سیاه‌پوست حتی پس از ورود به حرفه دانشگاهی نیز موقعیت فرودستی را تجربه می‌کنند که حاصل تقاطع جنسیت، طبقه و نژاد است. در این مقاله نقل‌قول‌هایی از دانشجویان دکتری، استادان تازه جذب شده و فارغ‌التحصیلانی که تجربه شرکت در فراخوان‌های جذب هیات علمی را داشتند، در کنار تحلیل‌شان آمده است.

این مطلب را در سایت «زنان امروز» بخوانید:
zananemrooz.com/article/بیگانهای-در-میان-تجربۀ-زنانۀ-جذب-در-ن/
بحثی فقهی کاشت ناخن.pdf
946.5 KB
بحث فقهی درباره‌ی کاشت و لاک و نتیجه‌ی غسل و وضوی زنان، هرچند مورد دغدغه‌ی تعداد زیادی از زنان نمازخوان بوده، اما شوربختانه فقیهان اعتنایی به این بحث نداشته‌اند و البته گاه دچار تناقض‌گویی شده‌اند.
من در این نگارکی که پیش روی شما است، نخست یک تحلیل فقهی چند نکته‌ای، در جواز استفاده از کاشت مژه و ناخن و لاک ناخن و درستی وضو و غسل با آنان نوشته‌ام، و دوم اینکه فتوای ۲۰ فقیه معاصر و کنونی را بررسی کرده‌ام که از میان آن‌ها اکثریت قائل به جواز ضمنی، مشروط یا مطلق استفاده از کاشت و لاک ناخن هستند. (همراه با تصاویر فتوا)
نکته اینکه فتاوای مورد استفاده، صرفاً از فقیهان سنتی است، و اگر بنا بود از نظرات فقیهان نواندیش استفاده کنم، بحث به درازا می‌کشید.

🔸تلگرام من:
@fekr_rak
🔸اینستاگرام من:
https://instagram.com/mousavi_aghighii
✖️فکرک‌های من|موسوی عقیقی
Forwarded from Critic l مریم نصر
📚 درس‌های انتقادی: مثل خودت فکر کن!

ما در فرایند آموزش و پرورش فرزندانمان به آن‌ها نمی‌آموزیم چگونه فکر کنند و عقایدی از آن خود داشته باشند؛ بلکه عمدتاً به آنها می‌آموزیم چگونه مثل ما فکر کنند. ما کتاب‌های درسی و در و دیوار مدرسه و حتی خانه را با جملات و تصاویری پر می‌کنیم که خودمان به آن باور داریم و آن را به بچه‌ها نیز تحمیل می‌کنیم.  چرا اول خودمان و در مرحله بعد فرزندانمان را از اندیشیدن معاف می‌کنیم؟ چون خودمان هم همین‌طور تربیت شده‌ایم و جور دیگر بلد نیستیم؟ یا چون می‌ترسیم؟

به نظر می‌رسد در دنیای پر شده با تبلیغات و تصاویر و شعارهای ضد و نقیض که تناسبی با دیوارنوشته‌های خانه و مدرسه ندارد و مانند سابق با اعمال محدودیت در خانه و مدرسه کنترل‌پذیر نیست، والدین و معلمان و دستگاه عریض و طویل آموزش و پرورش نسل نو پیشاپیش باخته‌ و زمین را واگذار کرده است.

هیوم معتقد بود عقل برده عواطف و هیجانات است. فیلسوفان زنانه‌نگر معاصر به همین دلیل او را دوستی از دوران دور می‌دانند. فیلسوفی که به اهمیت فراوان عواطف در زندگی انسان‌ها اشاره کرده است. آنچه آدم‌ها را به هیجان و تکاپو وادار می‌کند عواطف است. دنیای بیرون از دیوار خانه و مدرسه پر از شور و نور و هیجان است و در مقابل خانه و مدرسه پر از تکلیف و توبیخ و جریمه نقدی و محرومیت از خدمات اجتماعی. ضمن اینکه تعلیم و تربیتی که همیشه بر برتری نظر بر عمل تاکید داشته، در آموزشِ ابتدایی‌ترین مسائل مرتبط با زندگی روزمره و احساس خوشبختی درمانده است.

به نظر می‌رسد برای رشد خودمان و مراقبت از فرزندانمان همین امروز هم دیر است؛ برای اینکه اول خودمان تفکر انتقادی را بیاموزیم و بعد آموزش دهیم. دیر است برای اینکه اول خودمان استدلال کردن را جای شعار دادن بنشانیم و جای سرکوب عواطف قدرت آن‌ها را دریابیم؛ بعد به کودکانمان بیاموزیم درباره عواطف و هیجاناتشان فکر کنند و جنبه‌های مختلف آن را بسنجند.
 

این کتاب نل نادینگز(1929-2022) از جمله کتابهای بسیار جذاب اوست درباره ترکیب تفکر پروامدار/مراقبتی با تفکر نقادانه
Critical Lessons: What our Schools Should Teach,
Nel Noddings, Cambridge University Press.
 
 
@neocritic
کپی برابر اصل: درباره شباهت‌ شیوه‌های مداخله فرهنگی حکومت در جمهوری اسلامی و پهلوی

🔸 جایی در این مصاحبه در خصوص پیامدهای اجتماعی لایحه حجاب و عفاف گفتم که وضعیت مداخله حکومت در حوزه فرهنگ و ورودش به نفع یکی از طرفین منازعه فرهنگی بر سر پوشش به گونه‌ای است که گویی برخی مسئولین در جمهوری اسلامی از روی دست مسئولین دوره پهلوی دیکته می‌نویسند!

🔸 وقتی متن زیر را در این کانال دیدم، جزئیات دو دیکته نوشته شده آنچنان تشابه حیرت‌انگیزی داشت که فکر کردم شاید متن ساختگی باشد، این شد که به منبع ذکر شده مراجعه کردم اما دیدم گرچه صفحه نقل قول به اشتباه درج شده اما اصل متن صحت دارد. واقعا این حد از تشابه غریب و باورنکردنی است؛ گرچه تاییدیه روشنی است بر اینکه حکمرانی در عرصه‌های مختلف بیش از ان‌که ناشی از ایدئولوی حکومت باشد، ناشی از ساختارها و سنت‌ها و رویه‌های دستگاه اجرایی دولت یا همان بوروکراسی و دست‌اندازی‌ها و زیاده‌خواهی‌های معمولِ بوروکراتیک است.
#مساله_بوروکراسی_در_ایران

🔸 گویا  در ان زمان این طرح اجرایی نشد اما جالب توجه است که ثمره ۵۰ سال تلاش‌هایی مشابه در پهلوی اول و دوم، انقلاب اسلامی بود. انقلابی که از قضا به مدد سرشکن شدن نفرت از حکومت بر سر ان شکل از سبک زندگی که پهلوی حامی ان بود و برساخته شدن بی‌حجابی به عنوان نماد همسویی با حکومت گذشته، در مدتی کوتاه موفق شد روسری را به عنوان جزء ضروری پوشش نیمی از جمعیت کشور فراگیر کند.

👈طرح شورای هماهنگی امور اجتماعی نخست‌وزیری دولت هویدا برای حذف چادر از پوشش زنان، دهم آذر ۱۳۵۵ | منبع؛ عصر پهلوی به روایت اسناد، علیرضا زهیری، ص۲۸۵

۱. اقداماتی که در درازمدت مؤثر خواهد بود:


۱-۱استفاده از رسانه‌های گروهی:

الف) ایجاد هماهنگی لازم بین رسانه‌های گروهی و متون کتاب‌های درسی برای دگرگونی باورداشت‌های فعلی در زمینه‌ی ارتباط چادر با معتقدات اخلاقی و مذهبی؛
ب) ایجاد هماهنگی کامل بین برنامه‌های تلویزیون، رادیو، محتوای مطبوعات با متون کتب درسی در تغییر تصویر ذهنی زن؛
ج) بهره‌گیری از سهم تلویزیون در بزرگداشت پوشاک محلی و نشان دادن جنبه‌های دست‌وپاگیر چادر؛

۱-۲ استفاده از نفوذ روحانیون و سپاهیان دین:


الف) انتشار مقالات و نشریات مخصوص و اشاعه‌ی محتوای این نشریات توسط روحانیون معتبر و سپاهیان دین؛
ب) بهره‌گیری از نفوذ کلام روحانیون دانشمند و شناخته‌شده در جهت تفکیک مفهوم حجاب از چادر؛

۱-۳بهره‌گیری از فعالیت سازمان‌های اجتماعی و آموزشی:


الف) استفاده از خدمات سازمان‌های اجتماعی و آموزشی در دگرگونی بنیادی باورداشت همگان از رابطه‌ی بین چادر و معتقدات مذهبی و اخلاقی؛
ب) بهره‌گیری از فعالیت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در تهیه‌ی متون کتب و فیلم‌ها در جهت دگرگونی‌های ذکرشده؛
ج) آموزش غیرمستقیم کودکان در مدارس به منظور انتقال این دریافت‌ها به بزرگ‌ترها؛
د) گنجاندن مواد خاص در آموزش‌های جنبی کانون‌ها؛

۲. اقداماتی که در کوتاه‌مدت مؤثر خواهد بود:


۲-۱ ممنوع بودن چادر برای دانش‌آموزان و دانشجویان؛
۲-۲- استفاده از پوشش متحدالشکل در مدارس؛
۲-۳- اجرای کامل قانون تعلیمات اجتماعی اجباری در مورد خانواده‌هایی که از مدرسه رفتن دختران خود جلوگیری می‌کنند؛
۲-۴- ممنوعیت بانوان کارمند از استفاده از چادر؛
۲-۵- محرومیت زنان کارمندی که از چادر استفاده می‌کنند، از دسترسی به مقام‌ها و موقعیت‌ها و همچنین از تشویق؛
۲-۶- تشویق کارمندان زن به برگزیدن لباس متناسب با کار و شرایط؛
۲-۷- صدور بخشنامه به کلیه‌ی کارخانجات و ملزم کردن کارگران به پوشیدن لباس متحدالشکل، متناسب با کار و شرایط محیط؛
۲-۸- تشویق کارگران زن به استفاده از لباس متناسب با لباس متحدالشکل خود؛
۲-۹- ممنوعیت زنان چادری از مراجعه به وزارتخانه‌ها و سازمان‌های دولتی؛
۲-۱۰- ممنوعیت زنان چادری از مسافرت با شرکت هواپیمایی ملی ایران؛
۲-۱۱- ممنوعیت زنان چادری از استفاده از اتوبوس‌های شرکت واحد؛
۲-۱۲- ممنوعیت ورود زنان چادری به سینماها؛
۲-۱۳- ممنوعیت ورود زنان چادری از خرید در فروشگاه‌های شرکت‌های تعاونی شهر و روستا؛
۲-۱۴- ممنوعیت زنان چادری در استفاده از خدمات اجتماعی؛
۲-۱۵- ممنوعیت ورود کودکان و نوجوانان چادربه‌سر به کتابخانه‌ها؛
۲-۱۶- محرومیت از شرکت در هرگونه مجامع عمومی؛

۳. اقدامات جنبی:


اجرای مطلوب تصمیمات کوتاه‌مدت، مستلزم اقداماتی به شرح زیر است:

۳-۱- همکاری وسایل ارتباط جمعی در توجیه مقام زن و برداشت همه‌جانبه در این زمینه؛
۳-۲- همکاری وسایل ارتباط جمعی در ارائه‌ی جنبه‌های منفی چادر و ارتباط آن با عقب‌ماندگی؛
۳-۳- همکاری وسایل ارتباط جمعی در ایجاد برداشت صحیح از لباس متناسب؛
۳-۴- تحقیق، نگارش و چاپ مقالات مستند در زمینه‌های مربوط؛
۳-۵- توسعه‌ی کارخانجات پوشاک و در دسترس قرار دادن لباس‌های ارزان‌قیمت همراه با روسری که جایگزین چادر گردد.

@baharvin
سمانه سوادی:

گفت «دخترهای فلانی هم حجاب سر نمی‌کنن.» بعدتر درباره‌ی طلاق یکی دیگر از اقوام حرف زد و گفت «فلانی هم پشت بچه‌شه برای طلاق گرفتن» قلبم روشن شد، گفتم «ایرانی که فلانی‌ها با حجاب نداشتن و طلاق و سبک زندگی بچه‌هایشان همراه شدند حتما آزاد می‌شود»

فلانی‌ها قبل‌تر سنتی و مذهبی بودند، زنی مثل من که طلاق گرفته بود، دوست پسر داشت و در زندگی چیزی بیشتر از «زن خوب» بودن می‌خواست، در ذهنشان دریده و بی‌حیا بود. اما نسل فرزندان دهه هفتاد و هشتادیشان‌ آن‌ها را برای همیشه تغییر داده و چه مبارک تغییری.

دیروز به دوستی گفتم فکر می‌کنم زنان و دختران در طول سال‌های گذشته جلوتر از بقیه برای تحول‌خواهی و برابری‌طلبی قدم برداشته‌اند. حتما بقیه هم از تغییر در امان نبوده‌اند، پدرها، برادرها و عموها هم تغییر کرده‌اند، اما به نظر من زنان پیشرو بودند و این مبارزه را از خانه‌هایشان آغاز کردند.، در برابر همان پدر و عموها! شاید طبیعی هم باشد، کنش‌ها و واکنش‌های آن‌ها پاسخی‌ست به سرکوب شدیدتری که تجربه می‌کنند.

ما نباید این دستاوردهایمان را دست کم بگیریم. اینکه مادربزرگمان که پیش‌تر ازدواج را دستاورد می‌دیده حالا به نوه‌اش می‌گوید «شوهر به چه درد می‌خورد، برو دنیا را بگرد و رشد کن» اینکه خاله‌مان که قبل‌تر به دیگران تذکر حجاب می‌داده حالا همراه و همدل دخترش برای حجاب از سر برداشتن است، اینکه زن‌دایی‌مان که پیش‌تر طلاق را انگ و ننگ می‌دانسته حالا می‌گوید «آدم ازدواج می‌کند که یار داشته باشد نه بار، تحمل نکن اگر ناراضی هستی» یعنی چیزهای زیادی عوض شده، راه‌های زیادی طی شده.
.
#تازه_های_کتاب

💢نام کتاب: زنان در پزشکی نوین (نقدی بر تبعیض جنسیتی در پزشکی)
▪️ناشر: مؤلف (با همکاری انتشارات دامون)
▪️ نویسنده: دکتر سیمین کاظمی
▪️سال انتشار: 1402

معرفی کتاب:
پزشکی مدرن در مواجهه با زنان نقشی متناقض داشته است، از یک سو به فائق آمدن بر مشکلات بیولوژیک کمک کرده و از سوی دیگر به عنوان ابزار کنترل اجتماعی در جامعه پدرسالاری، در بازتولید ستم جنسیتی و فرودستی زنان سهیم بوده است. کتاب زنان در پزشکی نوین (نقدی بر تبعیض جنسیتی در پزشکی) با بحث نظری درباره سوگیری جنسیتی و سکسیسم در پزشکی آغاز می شود و مصادیق آن را در بخش های جداگانه به تفصیل و با تاکید بر وضعیت زنان در ایران شرح می دهد. در این کتاب به نقش تعیین کننده های اجتماعی سلامت از جمله جنسیت بر سلامت/بیماری زنان پرداخته شده و در این راستا رویکرد اینترسکشنالیتی به بحث گذاشته شده است.


ادامه این معرفی را روی وب سایت انجمن جامعه شناسی ایران بخوانید.

@Iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
Forwarded from  رسول اسدزاده (R.S)

در شرح ویدئوی اول آمده : ازدحام جمعیت در مرز زمینی رازی برای ورود به خاک ترکیه... یکی از دوستانم در وصف این ازدحام می‌گوید : طرف رفتنی سه کیلو چای و ده بوکس سیگار با خودش ببرد، هزینه سه روز هتلش را در می‌آورد، تازه آنجا لباس و کفش یک سوم ایران است، می‌تواند خرید هم بکند، هنگام برگشت هم امتیاز ریجستری موبایل را که روی پاسپورت هست می‌تواند بفروشد تا هزینه عوارض خروج و پول بنزین تا شهر وان را هم در بیاورد. سخنان این دوستم مانند چکشِ داخل ناقوس به این سو و آن سوی جمجمه‌ام برخورد می‌کند و داخل مغزم زنگ کر کننده‌ای تولید می‌شود. یک سفر معمولی دو سه روزه نباید به این همه چرتکه انداختن نیاز داشته باشد. رفتن به یک کنسرت یا یک سفر تفریحیِ خُرد و غیر لاکچری باید خیلی ساده‌تر از این حرفها باشد. دوباره به تصویر نگاه می‌کنم، پیش خودم فکر می‌کنم چند نفر از این ازدحامِ انسانی با خودشان چای و سیگار با آن سوی خاک می‌برند. چند نفرشان عوارض خروج از کشور را به مثابه تَلَکه شدن می‌بینند. چند نفرشان قرار است هنگام بازگشت از سفر سود هم کرده باشند...

ویدئوی دوم اما گزارشی است که تلوزیون آلمان از حضور ایرانی‌ها در شهر کوچک وان تهیه کرده است. صحبت از ۳۵۰ میلیون دلار پول و هفتصد هزار نفر است که با کیفیتی که در ابتدای متن شرح آن رفت، روانه این شهر می‌شوند. هدف نوشیدن جرعه‌ای الکل، خرید لباس و سپردن موها به باد و کمی رقصیدن است. حالا گزارش‌هایی به دست می‌رسد که حاکی از بدرفتاری مرزبانان ترکیه با مسافران ایرانی است. حالا بد رفتاری مرزبان و پلیس و افسر پاسپورت با ایرانی‌ها واکنشی به رفتارهای ناهنجار ایرانی‌هاست یا تعمدی در آن هست را من نمی‌دانم، ولی واقع بین که باشیم مردم و حکومت کشور همسایه با اینکه از صدقه سر اوضاع اقتصادی و سیاسی ایران و پول توریست‌هایی که امکان مسافرت به کشورهای بهتر را ندارند شهرهای پرت و پلایی مثل وان را آباد می‌کنند و بازار املاک و مستغلاتشان را پر رونق نگه می‌دارند، از توریستِ ( غیر ثروتمند ) ایرانی بنا به دلایل واضح چندان خوششان نمی‌آید. خلاصه در این برهه از تاریخ ایرانی که باشی ممکن است برای خریدن لباس و کفش و نوشیدن و رقصیدن همه مشقات را بپذیری، باقیمانده عزت نفس و احترامِ پایمال شده‌ات در داخل را به مرزبان ترکیه ببخشی، با التماس و رشوه چای و سیگار با خودت به آن ور خاک ببری، به جای سالن آکوستیک آبرومند داخل سوله به تماشای کنسرت بروی، در آخر هم معین و شادمهر و ابی همصدا با ملت یک "زن زندگی آزادی" بگویند و تو شادمان به خانه بازگردی...

#رسول_اسدزاده
https://www.instagram.com/p/CwcGLQOtLfW/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
Forwarded from مخ نویس (Reza A)
مزه ی زندگی

یکسال از جنبش مهسا گذشته است.
خیلی ها مهاجرت کرده و رفته اند یا میخواهند بروند چون فکر میکنند در ایران هیچ چیزی تغییر نکرده و نخواهد کرد.
ولی یک چیز مهم تغییر کرده است:
ذائقه ی ایرانی
پدر من خورشت بامیه دوست ندارد و  کسی نتوانسته نظرش را نسبت به بامیه عوض کند.
میگویند در ذائقه مجادله نیست و ذائقه عوض نمیشود مگر اتفاق خاصی بیفتد مثل اتفاقی که برای ذائقه موسیقیایی من افتاد.
برای سالها من تنها از موسیقی سنتی لذت میبردم تا اینکه در دوران سربازی وقتی بعد از بیست روز محرومیت مطلق موسیقیایی، مرخصی گرفتم و سوار تاکسی شدم،همه چیز ناگهان زیر و رو شد.
راننده،آهنگ پاپ گذاشته بود و مغز محرومیت کشیده ی من در آن لحظه آن صدای خاص را بلعید و مزه کرد و ناگهان دروازه جدیدی برای لذت بردن از موسیقی پاپ به روی مغزم باز شد.
بعد از آن لحظه،دیگر ذائقه من عوض شده بود.
سی سال پیش در ایران کسی پیتزا نمی‌خورد،غذای خوب،کباب خوب بود تا اینکه کم کم پیتزا خوردن تبدیل به مُد روز شد و البته این اتفاق بی حکمت هم نبود چون پیتزا از ترکیب زیرکانه ی چند چیز خیلی خوشمزه مثل گوشت و چربی و نان و نمک ساخته شده بود پس کم کم پیتزا،ذائقه ها را عوض کرد و پیر و جوان عاشق این غذای ایتالیایی شدند بدون اینکه روح ایتالیا از این تغییر خبر داشته باشد.
میگویند دستگاه تبلیغاتی سرمایه داری ایده آل های غربی اش را به همه ی جهان تحمیل کرده و به همین علتست که چیزهای غربی از جمله غذا و فرهنگ غربی خیلی بیشتراز غذا و فرهنگ هندی یا چینی طرفدار دارند!
ولی اگر پیتزا اینقدر خوشمزه نبود آیا باز هم مُد میشد؟
پینکر میگوید ایده ها و ایده آل های نظام سرمایه داری،جهانگیر شده اند چون این نظام برای شناخت ذائقه مردم و فراهم کردن چیزی که مورد پسندشان باشد بیش از هر نظام دیگری مهارت دارد. سرمایه داری عاشق مردم نیست بلکه عاشق کشف ذائقه مردمست چون همین مردمند که محصولاتش را باید بخرند تا سود کند.
سرمایه داری،موسیقی رپ را از میان موسیقیهای قبیله ای آفریقاکشف کرد و رشد داد و به همه دنیا فروخت و سود خوبی هم کرد چون در پیدا کردن موسیقی یی که به ذائقه همه جوان‌های دنیا خوش بیاید مهارت داشت.
پیتزا مُد شد نه چون چینی نبود و ایتالیایی بود بلکه چون خوشمزه بود و مثل موسیقی رپ و صدها چیز غربی دیگر ذائقه ها را تغییر داد.
اینترنت هم توطئه امپریالیسم نبود بلکه ابزاری بود که آنقدر عالی کار میکرد که حتی یک طلبانی هم نمیتوانست ازآن صرف نظر کند.
هیپی گری در دهه هفتاد مد شد ولی بی بندوباری آن به ذائقه ها خوش نیامد پس در همان غرب هم منقرض شد همانطور که در این تابستان داغ بدون گشت ارشاد هیچ کس درایران لخت به خیابان نیامد.
ذائقه ها و ارزش ها اگر به طبع مردم خوش آیند،جا می افتند و اگر از چشمشان بیفتند کنار گذاشته و جایگزین میشوند و هیچ ابَرحکمران یا سرمایه داری نمی‌تواند به جنگ آنها برود.
پنجاه سال پیش در اروپا مد نبود کسی به زجر گوساله ای که دارد گوشت سرخ شده اش را به نیش میکشد فکر کند ولی حالا این فکر نه تنها یک ارزش ست بلکه گیاهخواری درحال تبدیل شدن به یک ذائقه فراگیرست تا حدی که شاید نوه های ما روزی ازین که ما حیوانات واقعی را به دندان می‌کشیدیم تهوع بگیرند همانطور که امروزه مابرخلاف اجدادمان گنجشکهای حیاط را به سیخ نمیکشیم.
چهل سال پیش شعار یا روسری یا توسری گرچه شعار حکومت بود ولی به ذائقه پدران ما هم جورِ می آمد،درواقع حکومت این ذائقه را اختراع نکرد بلکه فقط بر موجش سوار شد.
"زن زندگی آزادی"  مُد شد و سپس خیلی زود به ذائقه ها خوش نشست چون مردم به جای مرگ بر این و آن ،زندگی کردن و زنانه بودن و آزاد بودن را بیشتر میپسندیدند.
‌حالا این شعار ذائقه ای فراگیرست که جهان هم آن را پسندیده و حتی سرودش را زیر لب زمزمه کرده است همان جهان سرمایه داری که درپیدا کردن چیزهایی که به ذائقه همه خوب بیاید مهارت دارد.
و نتیجه چنین تغییر ذائقه ای بسیار فراتر از تغییراتی ست که با هزار انقلاب ممکنست رخ دهد.
تا همین چندسال قبل دخترها بیش از اینکه از سوار شدن به ون های ارشاد بترسند از پدرهایی که پشت در وزرا، منتظرشان بودند می‌ترسیدند ولی حالا همه چیز عوض شده است و خواهد شد حتی اگر گشت خیابانی و مغز حاکمان عوض نشود زیرا با تغییر ذائقه ها گشتهای خانگی و افکار پدرسالارانه مجبورند که تغییر کنند.
آنها که فکر میکنند میتوان ذائقه حجاب را به چهل سال پیش برگرداند اگر راست میگویند اول سعی کنند پیتزا فروشی ها را جمع کنند.
دستور دادن به نسل جدید برای اینکه مطابق ذائقه های فرهنگی صدسال پیش زندگی کند مثل اینست که من به پدرم دستور دهم که باید به خوشمزه بودن بامیه ایمان بیاورد.
اگر از ایران میروید چون فکر میکنید چیزی عوض نشده صبر کنید!
چیز مهمی عوض شده چیزی به مهمی مزه ی زندگی!
اگر بمانید آن را خواهید چشید
https://t.me/draboutorab
Forwarded from محمود فرجامی (Mahmud)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز صبح که داشتم تلویزیون بی‌بی‌سی جهانی را گوش می‌دادم اسم آشنایی به گوشم خورد «مژگان ایلانلو». خانم ایلانلو دوست و همکار سابق ما بود که جزو طیف مذهبی‌های روشنفکر محسوب می‌شد. وقتی پارسال دیدم حجاب اجباری را کنار گذاشته و شجاعانه در شهر می‌چرخد و تصاویرش را منتشر می‌کند بسیار تحسینش کردم؛ چون اولا درک می‌کنم زنانی با چنان پیشینه‌ فکری و جایگاه اجتماعی چه فشار روانی‌ای را برای این کار تحمل می‌کنند. ثانیا می‌دانم که برای حکومت چنین کاری از طرف قشرهای سابقا محجبه و مذهبی (و احتمالا همچنان دین‌دار) چقدر معنادار و سنگین است.
با این‌حال وقتی خانم‌ ایلانلو را دستگیر کردند و برایش ده سال حبس بریدند دود از کله‌ام بلند شد! آخر کدام حکومت احمقی برای نمایش مقداری مو روی سر آدمیزاد ایطور رفتار می‌کند؟ و کدام قاضی بی‌انصاف و بی‌وجدانی واقعا می‌تواند همچو حکمی بدهد؟
البته چنین حکمهایی معمولا اجرا نمی‌شوند. چندی بعد زندانی را (که یک ساعت بازداشتش هم خلاف قانون و عقل و حتی شرع بوده) آزاد می‌کنند منتها طوری که انگار موقتا از زندان به مرخصی آمده. تا همیشه در ترس و استرس باشد که با کوچکترین حرکتی برگردانده می‌شود زندان.
اما این مژگان ایلانلو است، یکی از میلیون‌ها زن ایرانی آزاده و دلیر. می‌ماند و از همانجا حرفش را می‌زند و منطقی هم حرف می‌زند و برایش پشیزی ارزش ندارد که جمهوری اسلامی یا اپوزسیون جمهوری اسلامیزه شده‌اش، این دو سوی ویرانی و تندروی، چه فکر می‌کنند و می‌خواهند.
مژگان که روزنامه‌نگار و مستندساز است از کف تهران به درستی و روشنی از جنبش عظیمی که در اجتماع و خانواده‌های ایرانی راه افتاده است می‌گوید.
با کسانی مثل ستوده و محمدی و ایلانلو و ده‌ها نفر و صدها نفر و هزاران نفر مثل آنها، جنبش زن زندگی آزادی از انفجار کوه‌ها و تکه‌تکه شدن اقیانوس‌ها به سلامت گذر خواهد کرد. اینطور ایمان و امید دارم.
قسمت جدید پادکست رادیومرز به نام «بعد از ژینا» عالی بود. با چند نفر که خودشان در خیزش زن، زندگی، آزادی فعال بوده‌اند ولی خانواده‌هایشان سنتی یا مذهبی یا حزب‌اللهی یا حتی سپاهی و بسیجی فعال هستند حرف زده.
حرف‌های همه‌شان جالب است ولی اگر هم به هر دلیلی کل پادکست را گوش نکردید پیشنهاد می‌کنم حرف‌های اولین مصاحبه‌شونده را بشنوید. زنی سی‌وچندساله با پنج کلاس سواد که در شهرستان کوچکی با خانواده سنتی‌اش زندگی می‌کند و شغلی دارد (از حرف‌هایش برمی‌آید آرایشگری). بینش عمیق این زن جداً تحسین‌برانگیز است.

(می‌دانم طولانی است ولی من که اصولاً گوش‌دادن به پادکست بالای نیم‌ساعت برایم سخت است، با اشتیاق تا آخرش را گوش دادم.)
.
دیوی به نام دیپرشن
نوشته نشید نبیان

خوندم که این روزها در مام وطن از هر پنج نسخه یکیش داروهای ضد افسردگیه به نظرم اومد باز از این دیو بی‌شاخ و دم بنویسم به اطرافم که نگاه می‌کنم در همین جامعه‌ی آماری محدود سیطره‌ی عمیق این دیو غیرقابل انکاره.

ببین فکر می‌کنم اولین قدم برای مبارزه باهاش پذیرشه، باور کن در شرایط امروز ایران اگه یه ملو حالت بد نباشه یعنی یه ملو ایراد داری.

می‌فهمم که برای اونهایی که فقط خودشون نیستند و مسئولیت پرورش نسل بعدی‌ها هم رو دوششونه سیطره‌ی این دیو وحشتناک‌تر هم هست. اضطراب کم‌کاری، اضطراب از دست دادن کنترل، خودش در افزایش سیطره‌ی دیو موثره.

فکر کردم خیلی صادقانه تلاش‌های خودم رو درمیون بگذارم تا شاید به درد یه نفر دیگه هم بخوره. در سالی که گذشت سه چیز به من کمک کرد تا به مرز جنون نزدیک بشم ولی ازش نگذرم: نوشتن، آموختن و رقصیدن.

به نظرم نوعی از برون‌ریزی کمک می‌کنه؛ این برون‌ریزی میتونه با عزیزان و معتمدین باشه، میتونه نوشتن باشه، میتونه مذاکره با روانکاو باشه ... منظور این که به خودت فرصت بدی تا افکار مغشوشت برای ارائه به دیگری مرتب بشه.

تبدیل تراوشات ذهنی به متن البته یه کارکرد دیگه هم داره و اون اینکه برای بررسی‌های تاریخی بعدی ثبت میشه، بنابراین روزنگار رو کاملا پیشنهاد می‌کنم.

آموختن به این لحاظ تو رو از رد دادن محافظت می‌کنه که تجربه‌ی مدام تو در کنترل ذهنت نوعی سرخوشی بهت میده. منظور اینکه حتی اگر کنترلت رو شرایط بیرونی کم شده هنوز افسار ذهن تو در دست توست، هنوز میتونی بهش نظم بدی. امتحانش کنید.

و نهایتا اون پروژه‌ی کوچکی که تنها برای خودت راهبری میکنی بدون چشم‌داشت دستاوردی ملموس در حوزه‌ی اعتبار گرفتن از دیگران، موجب میشه نوعی از خویش‌خواهی رو تمرین کنی که باز برای رد ندادن لازمه.

برای من اون پروژه‌ی کوچک، رقصیدن بوده. هفته‌ای دو تا سه بار از ساعت هفت تا هشت صبح می‌رقصم. در کثافت‌ترین روزهایی که گذشت این پروژه‌ی کوچک رو رها نکردم، انگار برام نوعی مقاومت در برابر شکستن بود.

در عین حال، فشار مدام ذهنی و کشمکش مستمری که دیگه بخشی از روزمرگی ما شده، شک نکن که بالانس شیمیایی مغزمون رو به فنا می‌ده. نتیجتا، نباید نسبت به روی دارو رفتن دگما داشت.

«دیگه نمی‌تونم» جمله‌ایه که من شک ندارم در سال گذشته فقط من نبودم که در تنهایی با خودم زمزمه می‌کردم و شک ندارم که در سال پیش رو هم خیلی از ما باز زمزمه‌اش خواهیم کرد ولی میدونی چون باید بتونی و نتونستن، زیاد به عنوان یه آپشن روی میز نیست، بعد هر کدوم از ما راه‌حل شخصی‌سازی شده‌ی خودمون رو برای تونستن پیدا می‌کنیم به نظرم اومد به اشتراک‌گذاری روش‌ها میتونه کمکی باشه برای همه‌مون.

شکی ندارم که این وضعیت مثل تمامی وضعیت‌های دیگه خلاصه خواهد گذشت؛ در عین حال آثار این وضعیت در ما و اطرافیانمون مانا خواهد بود. چرا؟ چون بخشی از تجربه‌ی زیسته‌ی ماست و ما مجموعه‌ای از پندارها و انگاره‌ها هستیم. اگر که انگاره‌ها از برساخت ژنتیکی و غرایز بنیادین برمیاد، پنداره‌ها اون بخش‌هایی از ادراک ما هستند که زیسته شده‌اند.

همیشه به این جای این رشته‌ی افکار که می‌رسم یاد پسره اون صحنه‌ی پایانی فیلم پاپیون می‌افتم که داره داد میزنه: «‌ آهای حرومزاده‌ها، من هنوز زنده‌ام!»

به نقل از صفحه اینستاگرام
زنان و مسائل اجتماعی
■ نشست مسئله آموزش جنسی و جامعه ایرانی، ششمین نشست از مجموعه نشست واکنش ما به چالش های اجتماعی با حضور دکتر فاطمه موسوی، جامعه شناس و عضو هیئت مدیره گروه مطالعات خانواده انجمن جامعه‌شناسی، ششم مرداد ماه در موسسه رحمان برگزار شد. ● در آغاز موسوی گفت آموزش…
فاطمه موسوی ویایه
روزنگار (۲۸ شهریور):

تابستان ۱۳۹۹ در موسسه رحمان درباره «سیاست آموزش جنسی در ایران» در نشستی مجازی صحبت کردم. بعدتر متن این نشست ویرایش و تبدیل به مقاله‌ای شد که با نام «جامعه ایران و مجادله بر سر آموزش جنسی» در کتاب مجموعه مقالات «خشونت و تاب‌آوری؛ مواجهه با چالش‌های اجتماعی» آورده شد. امروز از موسسه رحمان اطلاع دادند که مقاله من گرفتار تیغ سانسور وزارت ارشاد شده و حذف کل مقاله را خواسته‌اند. عصبانی هستم.

می‌توانید خلاصه نشست را در پستی که به آن ریپلای زدم، بخوانید. به زودی متن کامل مقاله را اینجا منتشر خواهم کرد.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
بعد از یک وقفه‌ی طولانی، بالاخره فصل دوم منتشر شد!

🎧 “مگر من زن نیستم؟” را می‌توانید در کَست‌باکس، اَپل پادکست و بقیه برنامه‌های پادگیر گوش کنید:
https://castbox.fm/vd/634153481

🎤 رادیو مردم‌نگار؛ میدان ما آدم‌های معمولی