🎼 استاد غلامحسین بیگجهخانی
نوازنده نامدار تار
( ۱۲۹۷ تبریز -۲۴ فروردین ۱۳۶۶ تبریز )
بیگجهخانی از سال ۱۳۲۴ در ارکستر فیلارمونیکِ فرقهی دموکرا تِ آذربایجان که به رهبری جهانگیر جهانگیراُف تشکیل شده بود، در کنار نوازندگان تارِ ایرانی نواخت و از سال ۱۳۲۵ که رادیو تبریز شروع به کار کرد، او نیز یکی از نوازندگان رادیو تبریز شد.
آثار غلامحسین بیگجهخانی، از سال ۱۳۳۷ در صفحاتِ ۴۵ دور عرضه شدند و از سال ۱۳۳۸ سرپرست گروههای موسیقی ایرانی شمارهی ۱ , ۳ و نیز برنامهی شکوفهها در رادیو تبریز شد.
غلامحسین بیگجهخانی در سال ۱۳۵۳ همزمان با دایر شدن کارگاه موسیقی رادیو و تلویزیون مرکز تبریز یا همان مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی تبریز در آنجا هنرآموز تار ایرانی شد تا هنرجویان بهصورت شفاهی و گوشی از آموختههای او بهرهمند شوند.
او در سال ۱۳۵۴ توسط داریوش صفوت به جشن هنر شیراز معرفی شد و دو کنسرت با همراهیِ دایرهی محمود فرنام و کمانچهی مهدی آذرسینا اجراکرد که نقطهی عطف مهمی در زندگیِ هنریِ غلامحسین بیگجهخانی بود چرا که از آن بهبعد، بهعنوان چهرهی هنریِ شناخته شدهای در ایران مطرح گشت و برای تدریس، به مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی ایرانی در تهران دعوت شد. اغلبِ تارنوازانِ برجستهی معاصر که در اواخر دههی ۱۳۵۰ دانشجوی موسیقی بودند، از منش هنری و شیوهی تارنوازی غلامحسین بیگجهخانی تأثیر پذیرفتهاند. در آنجا بود که نورعلی برومند، نحوهی مضراب زدنِ بیگجهخانی را به دانهگرفتنِ گنجشک از زمین تشبیه کرد. یعنی مضرابی سریع، ولی نرم وشمرده!
اوج پختگی تارنوازی استاد بیگجه خانی را میتوان در دهه ۱۳۵۰ دید. او روزگار را با دو کار میگذراند، کنسرت و تدریس، آن هم در تهران، تبریز و شیراز که بهقول خودش، اغلب در سفر بود و سه چیز لوازمِ سفرش بودند: چمدان، تار و عصا.
در سال ۱۳۵۷ با شروع انقلاب، زنده یاد بیگجهخانی از صداوسیما اخراج و از خانه سازمانی هم رانده شد و در اواسط دهه شصت عمرش یعنی در سال ۱۳۶۱ با دلشکستگی به خانه پدریاش بازگشت.
استاد شجریان در سال ۱۳۶۱ آوازی در دستگاه همایون با تار زنده یاد بیگجه خانی خواند که در سال ۱۳۶۴ بهشکل کاست و با عنوان بیداد منتشر شد. او در اثر بیداد، نه تنها شکل متفاوت و بدیعی از جواب آواز را ارایه داد بلکه با این کار، در دوره پس از انقلاب، فریاد زد که در گوشهای از ایران انسانی میزید که تا دم مرگ باید وجود و هنرش را اثبات کند.
یادش گرامی و نامش جاودان🌹
@Visual_Art_Music
نوازنده نامدار تار
( ۱۲۹۷ تبریز -۲۴ فروردین ۱۳۶۶ تبریز )
بیگجهخانی از سال ۱۳۲۴ در ارکستر فیلارمونیکِ فرقهی دموکرا تِ آذربایجان که به رهبری جهانگیر جهانگیراُف تشکیل شده بود، در کنار نوازندگان تارِ ایرانی نواخت و از سال ۱۳۲۵ که رادیو تبریز شروع به کار کرد، او نیز یکی از نوازندگان رادیو تبریز شد.
آثار غلامحسین بیگجهخانی، از سال ۱۳۳۷ در صفحاتِ ۴۵ دور عرضه شدند و از سال ۱۳۳۸ سرپرست گروههای موسیقی ایرانی شمارهی ۱ , ۳ و نیز برنامهی شکوفهها در رادیو تبریز شد.
غلامحسین بیگجهخانی در سال ۱۳۵۳ همزمان با دایر شدن کارگاه موسیقی رادیو و تلویزیون مرکز تبریز یا همان مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی تبریز در آنجا هنرآموز تار ایرانی شد تا هنرجویان بهصورت شفاهی و گوشی از آموختههای او بهرهمند شوند.
او در سال ۱۳۵۴ توسط داریوش صفوت به جشن هنر شیراز معرفی شد و دو کنسرت با همراهیِ دایرهی محمود فرنام و کمانچهی مهدی آذرسینا اجراکرد که نقطهی عطف مهمی در زندگیِ هنریِ غلامحسین بیگجهخانی بود چرا که از آن بهبعد، بهعنوان چهرهی هنریِ شناخته شدهای در ایران مطرح گشت و برای تدریس، به مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی ایرانی در تهران دعوت شد. اغلبِ تارنوازانِ برجستهی معاصر که در اواخر دههی ۱۳۵۰ دانشجوی موسیقی بودند، از منش هنری و شیوهی تارنوازی غلامحسین بیگجهخانی تأثیر پذیرفتهاند. در آنجا بود که نورعلی برومند، نحوهی مضراب زدنِ بیگجهخانی را به دانهگرفتنِ گنجشک از زمین تشبیه کرد. یعنی مضرابی سریع، ولی نرم وشمرده!
اوج پختگی تارنوازی استاد بیگجه خانی را میتوان در دهه ۱۳۵۰ دید. او روزگار را با دو کار میگذراند، کنسرت و تدریس، آن هم در تهران، تبریز و شیراز که بهقول خودش، اغلب در سفر بود و سه چیز لوازمِ سفرش بودند: چمدان، تار و عصا.
در سال ۱۳۵۷ با شروع انقلاب، زنده یاد بیگجهخانی از صداوسیما اخراج و از خانه سازمانی هم رانده شد و در اواسط دهه شصت عمرش یعنی در سال ۱۳۶۱ با دلشکستگی به خانه پدریاش بازگشت.
استاد شجریان در سال ۱۳۶۱ آوازی در دستگاه همایون با تار زنده یاد بیگجه خانی خواند که در سال ۱۳۶۴ بهشکل کاست و با عنوان بیداد منتشر شد. او در اثر بیداد، نه تنها شکل متفاوت و بدیعی از جواب آواز را ارایه داد بلکه با این کار، در دوره پس از انقلاب، فریاد زد که در گوشهای از ایران انسانی میزید که تا دم مرگ باید وجود و هنرش را اثبات کند.
یادش گرامی و نامش جاودان🌹
@Visual_Art_Music
هلاک من
شجریان - بیگجه خانی
هلاک من
محمدرضا شجریان
تار: غلامحسین بیگجه خانی
تنبک: جمشید محبی
شعر: سعدی
دستگاه شور
آلبوم بیداد
@Visual_Art_Music
محمدرضا شجریان
تار: غلامحسین بیگجه خانی
تنبک: جمشید محبی
شعر: سعدی
دستگاه شور
آلبوم بیداد
@Visual_Art_Music
طراحی اثری از رامبراند نقاش هلندی
مستی را دیدم که در میان وحل ( گل و لای)
میرفت، افتان و خیزان.
گفتم قدم ثابت دار تا نیفتی.
گفت: تو قدم ثابت کرده ای با این همه دعوی؟
اگر من بیفتم مستی باشم به گل آلوده؛ برخیزم و بشویم. این سهل باشد.
از افتادن خود بترس...!
تذكرة الأولياء عطار
امروز ۲۵ فروردین، روز ملی عطار است. عطار نیشابوری یکی از شاعران و عارفان بلندنام ایرانی است.
(۵۴۰ کدکن – ۶۱۸ ه ق شادیاخ نیشابور)
@Visual_Art_Music
مستی را دیدم که در میان وحل ( گل و لای)
میرفت، افتان و خیزان.
گفتم قدم ثابت دار تا نیفتی.
گفت: تو قدم ثابت کرده ای با این همه دعوی؟
اگر من بیفتم مستی باشم به گل آلوده؛ برخیزم و بشویم. این سهل باشد.
از افتادن خود بترس...!
تذكرة الأولياء عطار
امروز ۲۵ فروردین، روز ملی عطار است. عطار نیشابوری یکی از شاعران و عارفان بلندنام ایرانی است.
(۵۴۰ کدکن – ۶۱۸ ه ق شادیاخ نیشابور)
@Visual_Art_Music
مونالیزا ( لبخند ژوکند)
اثر لئوناردو داوینچی نقاش ایتالیایی
تاریخ ۱۵ آوریل در تقویم میلادی «روز جهانی هنر» است.. این تاریخ به افتخار تولد لئوناردو داوینچی به عنوان سمبل صلح جهانی، آزادی بیان ، تحمل ، برادری و چند فرهنگی بودن و همچنین اهمیت هنر در زمینه های دیگر انتخاب شد.
داوینچی برای کشیدن تابلوی مونالیزا از سال ۱۵۰۳ آغاز به کار کرد و اتمام آن تا ۱۵۰۷ به طول انجامید.این تابلو مشهورترین تابلوی هنری در تاریخ جهان است.
@Visual_Art_Music
اثر لئوناردو داوینچی نقاش ایتالیایی
تاریخ ۱۵ آوریل در تقویم میلادی «روز جهانی هنر» است.. این تاریخ به افتخار تولد لئوناردو داوینچی به عنوان سمبل صلح جهانی، آزادی بیان ، تحمل ، برادری و چند فرهنگی بودن و همچنین اهمیت هنر در زمینه های دیگر انتخاب شد.
داوینچی برای کشیدن تابلوی مونالیزا از سال ۱۵۰۳ آغاز به کار کرد و اتمام آن تا ۱۵۰۷ به طول انجامید.این تابلو مشهورترین تابلوی هنری در تاریخ جهان است.
@Visual_Art_Music
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هنر هرگز پایان نمی یابد، فقط رها میشود.
-لئوناردو داوینچی
تمام کردن یک تابلوی نقاشی؟
چه بی معنی، تمام کردن یک نقاشی یعنی کار آن را ساختن، یعنی کشتن و روح آن را گرفتن
یعنی تاسف آورترین چیز برای نقاشی و نقاش.
- پابلو پیکاسو
@Visual_Art_Music
-لئوناردو داوینچی
تمام کردن یک تابلوی نقاشی؟
چه بی معنی، تمام کردن یک نقاشی یعنی کار آن را ساختن، یعنی کشتن و روح آن را گرفتن
یعنی تاسف آورترین چیز برای نقاشی و نقاش.
- پابلو پیکاسو
@Visual_Art_Music
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکانس آخر و تاثیرگذار
روشناییهای شهر City Lights
کارگردان. تهیهکننده. نویسنده: چارلی چاپلین
روشناییهاى شهر در دوره اى ساخته میشود كه سینما ناطق شده و دیگر به ندرت فیلمى صامت روى پرده میرود. چاپلین با پافشارى بر تهیه فیلم به صورت صامت، هم مخالفتش را با گویا شدن هنرى كه به اوج كمال خود رسیده بود ابراز میدارد و هم امكان جدیدى براى جولان هنر پانتومیم خود فراهم میاورد.
روشنایی های شهر یکی از بهترین فیلم های چارلی چاپلین که در ضمن آخرین فیلم صامت او نیز هست و به عنوان یکی از شاهکارهای سینمای صامت ارزیابی می شود.
چارلی چاپلین با آن کت تنگ، شلوار گشاد و کوتاه، کلاه بزرگتر از سرش و از همه مهمتر عصای مشهورش؛ هنوز هیچکسی را یاد کسی جز خودش نمیاندازد.
خیلی تلاش کردم مردم بفهمند ولی آنها فقط خندیدند…
چارلی چاپلین
(۱۶ آوریل ۱۸۸۹- ۲۵ دسامبر ۱۹۷۷)
@Visual_Art_Music
روشناییهای شهر City Lights
کارگردان. تهیهکننده. نویسنده: چارلی چاپلین
روشناییهاى شهر در دوره اى ساخته میشود كه سینما ناطق شده و دیگر به ندرت فیلمى صامت روى پرده میرود. چاپلین با پافشارى بر تهیه فیلم به صورت صامت، هم مخالفتش را با گویا شدن هنرى كه به اوج كمال خود رسیده بود ابراز میدارد و هم امكان جدیدى براى جولان هنر پانتومیم خود فراهم میاورد.
روشنایی های شهر یکی از بهترین فیلم های چارلی چاپلین که در ضمن آخرین فیلم صامت او نیز هست و به عنوان یکی از شاهکارهای سینمای صامت ارزیابی می شود.
چارلی چاپلین با آن کت تنگ، شلوار گشاد و کوتاه، کلاه بزرگتر از سرش و از همه مهمتر عصای مشهورش؛ هنوز هیچکسی را یاد کسی جز خودش نمیاندازد.
خیلی تلاش کردم مردم بفهمند ولی آنها فقط خندیدند…
چارلی چاپلین
(۱۶ آوریل ۱۸۸۹- ۲۵ دسامبر ۱۹۷۷)
@Visual_Art_Music
بعضی از آدم ها انگار از بهشت آمده اند
یک جورِ عجیبی خوبند،
امن اند ، آرام اند ، دلنشین اند ...
کنارشان می توانی خیلی راحت و بدونِ هیچ تکلّفی خودت باشی
من این آدم ها را دوست دارم ،
آدم هایِ مهربان و اصیلی،
که حالِ دنیایمان را عوض می کنند ...
@Visual_Art_Music
یک جورِ عجیبی خوبند،
امن اند ، آرام اند ، دلنشین اند ...
کنارشان می توانی خیلی راحت و بدونِ هیچ تکلّفی خودت باشی
من این آدم ها را دوست دارم ،
آدم هایِ مهربان و اصیلی،
که حالِ دنیایمان را عوض می کنند ...
@Visual_Art_Music
Audio
Serenade
Franz Schubert
Violin & Cello
هر وقت خواستم از عشق قطعهای بسرایم، تصنیفم حزنانگیز شد و هر وقت آمدم از حزن بگویم، اثری عاشقانه خلق کردم...
فرانتس شوبرت (1828-1797)
@Visual_Art_Music
Franz Schubert
Violin & Cello
هر وقت خواستم از عشق قطعهای بسرایم، تصنیفم حزنانگیز شد و هر وقت آمدم از حزن بگویم، اثری عاشقانه خلق کردم...
فرانتس شوبرت (1828-1797)
@Visual_Art_Music
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Don Quixote - Act I finale
Marianela Nuñez and Carlos Acosta
(The Royal Ballet)
🚩 اگر نتوانیم بخندیم ، برقصیم ، آواز بخوانیم، زندگیمان مانند یک کویر می شود.
زندگی مانند باغی است که در آن پرندگان آواز می خوانند، گل ها شکوفه می دهند و درخت ها به رقص در میآیند، جایی که خورشید با شادمانی برمیخیزد.
@Visual_Art_Music
Marianela Nuñez and Carlos Acosta
(The Royal Ballet)
🚩 اگر نتوانیم بخندیم ، برقصیم ، آواز بخوانیم، زندگیمان مانند یک کویر می شود.
زندگی مانند باغی است که در آن پرندگان آواز می خوانند، گل ها شکوفه می دهند و درخت ها به رقص در میآیند، جایی که خورشید با شادمانی برمیخیزد.
@Visual_Art_Music
مارگارت مید (Margaret Mead)یکی از سرشناس ترین مردم شناسان آمریکایی است. او در اولین سال قرن بیستم به دنیا آمد و ۷۷ سال عمر کرد. در طول عمر خود پژوهشهای زیادی درباره خانواده و پرورش کودکان انجام داد و مدتی هم مدیر حوزه پژوهش فرهنگهای معاصر دانشگاه کلمبیا بود. او در سال ۱۹۶۵ به ریاست موزه تاریخ طبیعی آمریکا رسید.
زمانی که پروفسور مید در دانشگاه کلمبیا تدریس می کرد، یکی از دانشجویانش از او سوال کرد که اولین یافته های باستانی که نشان دهنده آغاز تمدن و مدنیت است، چیست؟ در آن سال ها دانشمندان علوم اجتماعی، در کتاب های خود معمولاَ از استفاده بشر از سنگ های آتش زنه و قلابهای ماهیگیری و ظروف سفالی به عنوان نخستین نشانههای مدنیت جهان نام می بردند، چون معتقد بودند اینها ابزاری بودند که انسان را از حیوان متمایز کردند و مدنیت را پایه گذاری نمودند. اما پاسخ مید به آن دانشجو متفاوت بود.
او به جای پرداختن به سخت افزار، مهمترین نقطه عطف نرم افزاری تاریخ بشریت، در مسیرگذار به مدنیت را مورد توجه قرار داد. مید به دانشجو گفت: نخستین علامت تمدن در فرهنگ عهد عتیق، استخوان ران انسانی است که در ۱۵۰۰۰ سال قبل می زیست و اخیراَ بقایای آن در استان شیانگ خوآنگ، در لائوس شناسایی شده. ما از این استخوان متوجه شدیم که پای آن فرد شکسته شده و سپس جوش خورده است.
شاید در نگاه نخست این جواب عجیب و دور از ذهن به نظر بیاید و شنونده از خود بپرسد که چه ارتباطی بین استخوان ران التیام یافته با ظهور تمدن در یک فرهنگ باستانی وجود دارد؟ مید توضیح داد: اگر کسی پایش بشکند لااقل ۴۰ روز طول می کشد تا استخوانش ترمیم شود. در جهان وحشی و بدون تمدن، هیچ جانداری با پای شکسته آنقدر دوام نمیآورد تا استخوانش جوش بخورد، چون نمی توانسته به دنبال آب و غذا برود و قطعاً به دلیل ضعف و عدم تحرک خیلی زود خوراک حیوانات درنده می شده. این استخوان شکسته ران که جوش خورده گواهی می دهد، کسی از آن فرد مجروح و درمانده مراقبت کرده، زخم او را بسته و به جای امن منتقلش کرده، از او نگهداری و تیمار داری کرده و به او آب و غذا رسانده تا جراحتش التیام یابد و به زندگی عادی بازگردد. به نظر مید این نخستین نشانه جدا شدن جهان وحشی از دنیای متمدن در تاریخ فرهنگ نوع بشر به حساب می آید. به عبارت دیگر یاری رساندن به دیگران در دوران سختی و مراقبت کردن از کسانی که نیازمند کمک هستند، جایی است که تمدن و مدنیت از آن نقطه آغاز می شود.
@Visual_Art_Music
زمانی که پروفسور مید در دانشگاه کلمبیا تدریس می کرد، یکی از دانشجویانش از او سوال کرد که اولین یافته های باستانی که نشان دهنده آغاز تمدن و مدنیت است، چیست؟ در آن سال ها دانشمندان علوم اجتماعی، در کتاب های خود معمولاَ از استفاده بشر از سنگ های آتش زنه و قلابهای ماهیگیری و ظروف سفالی به عنوان نخستین نشانههای مدنیت جهان نام می بردند، چون معتقد بودند اینها ابزاری بودند که انسان را از حیوان متمایز کردند و مدنیت را پایه گذاری نمودند. اما پاسخ مید به آن دانشجو متفاوت بود.
او به جای پرداختن به سخت افزار، مهمترین نقطه عطف نرم افزاری تاریخ بشریت، در مسیرگذار به مدنیت را مورد توجه قرار داد. مید به دانشجو گفت: نخستین علامت تمدن در فرهنگ عهد عتیق، استخوان ران انسانی است که در ۱۵۰۰۰ سال قبل می زیست و اخیراَ بقایای آن در استان شیانگ خوآنگ، در لائوس شناسایی شده. ما از این استخوان متوجه شدیم که پای آن فرد شکسته شده و سپس جوش خورده است.
شاید در نگاه نخست این جواب عجیب و دور از ذهن به نظر بیاید و شنونده از خود بپرسد که چه ارتباطی بین استخوان ران التیام یافته با ظهور تمدن در یک فرهنگ باستانی وجود دارد؟ مید توضیح داد: اگر کسی پایش بشکند لااقل ۴۰ روز طول می کشد تا استخوانش ترمیم شود. در جهان وحشی و بدون تمدن، هیچ جانداری با پای شکسته آنقدر دوام نمیآورد تا استخوانش جوش بخورد، چون نمی توانسته به دنبال آب و غذا برود و قطعاً به دلیل ضعف و عدم تحرک خیلی زود خوراک حیوانات درنده می شده. این استخوان شکسته ران که جوش خورده گواهی می دهد، کسی از آن فرد مجروح و درمانده مراقبت کرده، زخم او را بسته و به جای امن منتقلش کرده، از او نگهداری و تیمار داری کرده و به او آب و غذا رسانده تا جراحتش التیام یابد و به زندگی عادی بازگردد. به نظر مید این نخستین نشانه جدا شدن جهان وحشی از دنیای متمدن در تاریخ فرهنگ نوع بشر به حساب می آید. به عبارت دیگر یاری رساندن به دیگران در دوران سختی و مراقبت کردن از کسانی که نیازمند کمک هستند، جایی است که تمدن و مدنیت از آن نقطه آغاز می شود.
@Visual_Art_Music
مارک شاگال در کنار پیکاسو
My name is Marc, my emotional life is sensitive and my purse is empty, but they say I have talent
نام من مارک است، احساسات من لطیف است و کیف پولم خالی اما می گویند با استعدادم...
مارک شاگال
نقاش فرانسوی-روسی
@Visual_Art_Music
My name is Marc, my emotional life is sensitive and my purse is empty, but they say I have talent
نام من مارک است، احساسات من لطیف است و کیف پولم خالی اما می گویند با استعدادم...
مارک شاگال
نقاش فرانسوی-روسی
@Visual_Art_Music
شاید مارک شاگال برای افرادی که چندان با نقاشی آشنا نیستند، هنرمند شناخته شدهای همچون پیکاسو یا ونگوگ نباشد اما به احتمال زیاد این افراد با دیدن آثار شاگال، ارتباط بسیار راحتتری با نقاشیهای او برقرار میکنند. ارتباطی که برقراری آن با آثار هنرمندانی مانند پیکاسو در بیشتر مواقع بسیار سخت و دشوار است.
دلیل آن هم ساده است؛ شاگال با وجود آنکه در دوران جنبشهای هنری پساامپرسیونیستی فعالیت میکرد اما بهطور کامل جذب هیچیک از آنها نشد و سبک کودکانه منحصربه فردی را پیدا کرد که به مشخصه آثارش تبدیل شد. شاگال در نقاشیهایش از نمادهای مختلفی استفاده میکرد که شاید هر مخاطبی، ارجاعات آنها را متوجه نشود اما به راحتی میتواند زبان تصویری ساده شاگال را درک کند و در پیچوخمهای فرمالیستی آثار او سردرگم نشود.
شاید به همین دلیل باشد که او را نقاش خیالها و خاطرهها میدانند. او دوران کودکی خوشی داشت او تا پایان عمر در آثارش تصاویری را ثبت میکرد که ریشه در دوران کودکی او، زادگاهش و فرهنگ فولکلور داشتند.
@Visual_Art_Music
دلیل آن هم ساده است؛ شاگال با وجود آنکه در دوران جنبشهای هنری پساامپرسیونیستی فعالیت میکرد اما بهطور کامل جذب هیچیک از آنها نشد و سبک کودکانه منحصربه فردی را پیدا کرد که به مشخصه آثارش تبدیل شد. شاگال در نقاشیهایش از نمادهای مختلفی استفاده میکرد که شاید هر مخاطبی، ارجاعات آنها را متوجه نشود اما به راحتی میتواند زبان تصویری ساده شاگال را درک کند و در پیچوخمهای فرمالیستی آثار او سردرگم نشود.
شاید به همین دلیل باشد که او را نقاش خیالها و خاطرهها میدانند. او دوران کودکی خوشی داشت او تا پایان عمر در آثارش تصاویری را ثبت میکرد که ریشه در دوران کودکی او، زادگاهش و فرهنگ فولکلور داشتند.
@Visual_Art_Music
مارک زاخاروویچ شاگال درتاریخ هفتم جولای سال ۱۸۸۷ در ویتبسک که بخشی از بلاروس فعلی است متولد شد. او در خانوادهای با ۹ فرزند بزرگ شد که پدرش ماهیفروش بود.
او یادگیری نقاشی را از سال ۱۹۰۶ زیر نظر یکی از استادان محلی به نام «یهودا پن» آغاز کرد. یک سال بعد به سمت سنپترزبورگ رفت و در آنجا به مدرسهای هنری وارد شد تا به شکل آکادمیک هنر نقاشی را یادبگیرد.
مقصد بعدی این هنرمند، پاریس بود
شاگال در طول چهار سال اقامت خود در پاریس با سبکهای مختلف هنری آشنا شد و از هر کدام از آنها بهرهای گرفت.
با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه به دست نیروهای نازی، شاگال یکبار دیگر مجبور به مهاجرت شد و از داخل خاک آمریکا سردرآورد.
شاگال پس از مرگ همسرش به اروپا بازگشت و از سال ۱۹۴۹ به منطقهای در جنوب فرانسه رفت. او در طول سالهای بعدی، فعالیتهای خود را فقط به نقاشی محدود نکرد.
او محدودیتی در کارش قائل نبود و از مجسمه و نقاشی گرفته تا دیوارنگاره و پنجرههای شیشهای، دست به آفریدن هر نوع اثری میزد که میل به خلق آن داشت.
@Visual_Art_Music
او یادگیری نقاشی را از سال ۱۹۰۶ زیر نظر یکی از استادان محلی به نام «یهودا پن» آغاز کرد. یک سال بعد به سمت سنپترزبورگ رفت و در آنجا به مدرسهای هنری وارد شد تا به شکل آکادمیک هنر نقاشی را یادبگیرد.
مقصد بعدی این هنرمند، پاریس بود
شاگال در طول چهار سال اقامت خود در پاریس با سبکهای مختلف هنری آشنا شد و از هر کدام از آنها بهرهای گرفت.
با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه به دست نیروهای نازی، شاگال یکبار دیگر مجبور به مهاجرت شد و از داخل خاک آمریکا سردرآورد.
شاگال پس از مرگ همسرش به اروپا بازگشت و از سال ۱۹۴۹ به منطقهای در جنوب فرانسه رفت. او در طول سالهای بعدی، فعالیتهای خود را فقط به نقاشی محدود نکرد.
او محدودیتی در کارش قائل نبود و از مجسمه و نقاشی گرفته تا دیوارنگاره و پنجرههای شیشهای، دست به آفریدن هر نوع اثری میزد که میل به خلق آن داشت.
@Visual_Art_Music