.
وبسایتی مناسب جهت خواندن داستانهای کوتاه انگلیسی به همراه شنیدن صوت آن
https://www.rong-chang.com/eslread/
@usbnewsline
وبسایتی مناسب جهت خواندن داستانهای کوتاه انگلیسی به همراه شنیدن صوت آن
https://www.rong-chang.com/eslread/
@usbnewsline
Rong-Chang
English for Intermediate Learners I
English short stories with audio and exercises for intermediate English learners. They are free to use as teaching materials or reading homework.
Forwarded from دانشگاه سیستان و بلوچستان
🏴
⚫️ امام حسین (عليه السلام):
💫 النَّاسَ عَبِيدُ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّيَّانُونَ
👌 مردم بندهی دنيايند و دين، چيزی است که بر زبانشان میچرخد و تا وقتی زندگیهاشان به خوبی میگذرد، دم از دين میزنند، پس هر گاه با بلا آزموده شوند، دينداران اندک میشوند.
📚 بحار الأنوار ج ۷۵ ص ۱۱۶
@usbnewsline
⚫️ امام حسین (عليه السلام):
💫 النَّاسَ عَبِيدُ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّيَّانُونَ
👌 مردم بندهی دنيايند و دين، چيزی است که بر زبانشان میچرخد و تا وقتی زندگیهاشان به خوبی میگذرد، دم از دين میزنند، پس هر گاه با بلا آزموده شوند، دينداران اندک میشوند.
📚 بحار الأنوار ج ۷۵ ص ۱۱۶
@usbnewsline
Forwarded from دانشگاه سیستان و بلوچستان
.
گزارش ساعت به ساعت از روز عاشورا با ترکیب اوقات شرعی کربلا و متن مقاتل
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی»، واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی برابر است با ۲۱ مهر سال ۵۹ شمسی. لذا به نظر میرسد با محاسبهی اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا، وقت نماز صبح، ظهر، عصر و تطبیق آن با روایات مقاتل، سیر زمانی واقعهی روز عاشورا بدین شرح باشد. این روایت صرفا به نیت بازخوانی مصائب اهل بیت ذکر میشود:
۵:۴۵ اذان صبح
امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری».
آن طرف نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود ۶
امام حسین (ع) دستور داد تا اطراف خیمهها خندق بکنند و آن را با خاربوتهها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
۷:۰۶ طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبروی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبهای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشتهاند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجار و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکردهاند؟ آنها انکار کردند. امام نامههایشان را به طرف آنها پرتاب کرد و خدا را شکر نمود که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم این زیاد را نمیپذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمیرهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند:
«أَلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»...
«آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم».
خطبهی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشیده است.
حدود ۸
بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود ۹
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت جنگ را شروع کرد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم». بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چارهای جز پذیرش آن نیست آماده شوید». چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. تعداد کشتگان این تیر اندازی و کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده است.
حدود ۱۰
بعد از تیراندازی یسار غلام زیادبن آبیه و سالم غلام ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشندهای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، بصورت سراسری به سپاه امام حسین (ع) حمله کردند؛ امام (ع)، حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام (ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام (ع) را تیرباران کنند. در اثر آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام (ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام (ع) او را دعا کرد.
گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام (ع) حمله کنند. زهیر با ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.
حدود ۱۱
بعد از این جملات امام دستور تک تک به میدان رفتن را داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند کسی از بنی هاشم به میدان برود. انگار برای کشته شدن با هم مسابقه داشتند. بعضی در برابر نگاه امام (ع) شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد. پیرمرد زاهد بربر بود. مسلم بن عوسجه
گزارش ساعت به ساعت از روز عاشورا با ترکیب اوقات شرعی کربلا و متن مقاتل
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی»، واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی برابر است با ۲۱ مهر سال ۵۹ شمسی. لذا به نظر میرسد با محاسبهی اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا، وقت نماز صبح، ظهر، عصر و تطبیق آن با روایات مقاتل، سیر زمانی واقعهی روز عاشورا بدین شرح باشد. این روایت صرفا به نیت بازخوانی مصائب اهل بیت ذکر میشود:
۵:۴۵ اذان صبح
امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری».
آن طرف نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود ۶
امام حسین (ع) دستور داد تا اطراف خیمهها خندق بکنند و آن را با خاربوتهها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
۷:۰۶ طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبروی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبهای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشتهاند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجار و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکردهاند؟ آنها انکار کردند. امام نامههایشان را به طرف آنها پرتاب کرد و خدا را شکر نمود که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم این زیاد را نمیپذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمیرهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند:
«أَلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»...
«آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم».
خطبهی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشیده است.
حدود ۸
بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود ۹
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت جنگ را شروع کرد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم». بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چارهای جز پذیرش آن نیست آماده شوید». چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. تعداد کشتگان این تیر اندازی و کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده است.
حدود ۱۰
بعد از تیراندازی یسار غلام زیادبن آبیه و سالم غلام ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشندهای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، بصورت سراسری به سپاه امام حسین (ع) حمله کردند؛ امام (ع)، حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام (ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام (ع) را تیرباران کنند. در اثر آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام (ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام (ع) او را دعا کرد.
گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام (ع) حمله کنند. زهیر با ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.
حدود ۱۱
بعد از این جملات امام دستور تک تک به میدان رفتن را داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند کسی از بنی هاشم به میدان برود. انگار برای کشته شدن با هم مسابقه داشتند. بعضی در برابر نگاه امام (ع) شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد. پیرمرد زاهد بربر بود. مسلم بن عوسجه
Forwarded from دانشگاه سیستان و بلوچستان
بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین (ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است». همچنین هفت نفر از اصحاب امام (ع) در محاصره واقع شدند. حضرت عباس (ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.
۱۲:۵۰ اذان ظهر
حبیب بن مظاهر وقت اذان ظهر شهید شد. چونکه نوشتهاند امام (ع) خطاب به اصحاب گفت یک نفر برود با عمرسعد مذاکره کند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی شود.» حبیب به او گفت «ای حمار! فکر می کنی نماز شما قبول می شود و نماز پسر پیامبر (ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما دوستانش به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام (ع) از شهادت حبیب متاثر شده و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم».
حدود ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام (ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از آن ساعت شهید شدند؛ از جمله زهیر و حر.
بعد از کشته شدن اصحاب نوبت به بنیهاشم رسید. اولین نفر. علی اکبر پسر ارشد امام حسین (ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنیهاشم خوانده است. عبدالله بن مسلم به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنیهاشم گران آمد. آنها دسته جمعی بر اسبان خود سوار شدند که به دشمن حمله برند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسر عموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید».
حدود ۱۴
۲۸ نفر از مردان بنیهاشم کشته شدند: ۷ برادر امام حسین (ع)، ۳ پسر از امام حسن (ع)، ۲ پسر امام حسین (ع)، ۲ نوه جعفر بن ابیطالب، ۹ نفر آل عقیل و بقیه از نوادگان باقی عموهای پیامبر. یکی از کشتگان نوه ابولهب بود.
عاقبت امام حسین (ع) و حضرت عباس تنها ماندند. عزم کردند تا دو نفری به قلب دشمن بزنند و آخرین حمله را با هم انجام بدهند. در همین حین عباس برای آوردن آب بسوی شریعه شتافت. دشمنان محاصرهاش کردند، دستانش را قطع کردند و به شهادش رساندند. امام (ع) برای دومین بار، بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود: «اکنون دیگر پشتم شکست».
حدود ۱۵
امام (ع) به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی کند. پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعداً در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. در وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره او با تیر سه شعبهی حرمله کشته شد. امام (ع) رو به آسمان کرد و فرمود: «خدایا اگر نصرتت را از ما دریغ کردی، این را در مقابل، چیزی قرار بده که برای ما بهتر است».
امام (ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام (ع) آمدند. بعد از شهادت امام (ع) بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴ زخم شمشیر شمرده شد.
امام (ع) در آستانه رحلت از حیات ملکی بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود. اهل حرم از صدای ذوالجناح متوجه شدند و بیرون دویدند. عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام برای سومین بار کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر».
۱۶:۰۶ اذان عصر
وقت شهادت امام (ع) را وقت نماز عصر گفتهاند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع نگار لشکر عمرسعد چنین است: حمید بن مسلم گوید: «به خدا هرگز شکستخوردهای را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته شده باشند و چون او محکم و دل آرام باشد.... گوید در این حال بود که زینب (س) دختر فاطمه به طرف وی آمد. در حالی که میگفت: «کاش آسمان به زمین می افتاد». زینب (س) به عمر سعد خطاب کرد: «ای عمر! اباعبدالله را میکشند و تو نگاه میکنی»؟ گوید: اشکهای عمر را میبینم که بر دو گونه و ریشش روان بود و روی از زینب بگردانید. حمید بن مسلم گوید شنیدمش که میگفت: «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد». گوید: آنگاه شمر میان کسان بانک زد که: «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند. بکشیدش»! گوید در این حال سنان بین انس حمله برد و نیزه را فرو برد...»
حدود ۱۷ ؛
بعد از شهادت امام (ع) عده ای لباسهای آن حضرت را غارت میکنند.
غارت عمومی اموال امام حسین (ع) و همراهانش آغاز میشود. یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن مطاع بعد از شهادت امام به کربلا میرسد. برای دفاع از حرم امام میجنگد و کشته میشود.
ابتدا سر مطهر را به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می دوانند تا استخوان هایشان هم خرد شود.
۱۸:۴۹ اذان مغرب
کشتگان لشگر کوفه را جمع میکنند.
در حالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز
۱۲:۵۰ اذان ظهر
حبیب بن مظاهر وقت اذان ظهر شهید شد. چونکه نوشتهاند امام (ع) خطاب به اصحاب گفت یک نفر برود با عمرسعد مذاکره کند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی شود.» حبیب به او گفت «ای حمار! فکر می کنی نماز شما قبول می شود و نماز پسر پیامبر (ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما دوستانش به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام (ع) از شهادت حبیب متاثر شده و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم».
حدود ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام (ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از آن ساعت شهید شدند؛ از جمله زهیر و حر.
بعد از کشته شدن اصحاب نوبت به بنیهاشم رسید. اولین نفر. علی اکبر پسر ارشد امام حسین (ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنیهاشم خوانده است. عبدالله بن مسلم به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنیهاشم گران آمد. آنها دسته جمعی بر اسبان خود سوار شدند که به دشمن حمله برند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسر عموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید».
حدود ۱۴
۲۸ نفر از مردان بنیهاشم کشته شدند: ۷ برادر امام حسین (ع)، ۳ پسر از امام حسن (ع)، ۲ پسر امام حسین (ع)، ۲ نوه جعفر بن ابیطالب، ۹ نفر آل عقیل و بقیه از نوادگان باقی عموهای پیامبر. یکی از کشتگان نوه ابولهب بود.
عاقبت امام حسین (ع) و حضرت عباس تنها ماندند. عزم کردند تا دو نفری به قلب دشمن بزنند و آخرین حمله را با هم انجام بدهند. در همین حین عباس برای آوردن آب بسوی شریعه شتافت. دشمنان محاصرهاش کردند، دستانش را قطع کردند و به شهادش رساندند. امام (ع) برای دومین بار، بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود: «اکنون دیگر پشتم شکست».
حدود ۱۵
امام (ع) به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی کند. پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعداً در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. در وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره او با تیر سه شعبهی حرمله کشته شد. امام (ع) رو به آسمان کرد و فرمود: «خدایا اگر نصرتت را از ما دریغ کردی، این را در مقابل، چیزی قرار بده که برای ما بهتر است».
امام (ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام (ع) آمدند. بعد از شهادت امام (ع) بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴ زخم شمشیر شمرده شد.
امام (ع) در آستانه رحلت از حیات ملکی بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود. اهل حرم از صدای ذوالجناح متوجه شدند و بیرون دویدند. عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام برای سومین بار کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر».
۱۶:۰۶ اذان عصر
وقت شهادت امام (ع) را وقت نماز عصر گفتهاند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع نگار لشکر عمرسعد چنین است: حمید بن مسلم گوید: «به خدا هرگز شکستخوردهای را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته شده باشند و چون او محکم و دل آرام باشد.... گوید در این حال بود که زینب (س) دختر فاطمه به طرف وی آمد. در حالی که میگفت: «کاش آسمان به زمین می افتاد». زینب (س) به عمر سعد خطاب کرد: «ای عمر! اباعبدالله را میکشند و تو نگاه میکنی»؟ گوید: اشکهای عمر را میبینم که بر دو گونه و ریشش روان بود و روی از زینب بگردانید. حمید بن مسلم گوید شنیدمش که میگفت: «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد». گوید: آنگاه شمر میان کسان بانک زد که: «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند. بکشیدش»! گوید در این حال سنان بین انس حمله برد و نیزه را فرو برد...»
حدود ۱۷ ؛
بعد از شهادت امام (ع) عده ای لباسهای آن حضرت را غارت میکنند.
غارت عمومی اموال امام حسین (ع) و همراهانش آغاز میشود. یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن مطاع بعد از شهادت امام به کربلا میرسد. برای دفاع از حرم امام میجنگد و کشته میشود.
ابتدا سر مطهر را به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می دوانند تا استخوان هایشان هم خرد شود.
۱۸:۴۹ اذان مغرب
کشتگان لشگر کوفه را جمع میکنند.
در حالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز
Forwarded from دانشگاه سیستان و بلوچستان
میخوانده که: «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشتهام»!
آنها چندنفر بودند؟
معروف است که در کربلا ۷۲ نفر شهید شده اند. این رقم معمولا وقت خواندن مقاتل با اعداد و اسامی موجود در متن جور در نمیآید. مثلا دیدیم که ۵۰ نفر در حمله اول شهید شدهاند، ۲۸ نفر هم از بنیهاشم، به علاوه بریر و مسلم و حبیب و سعيد و حر و زهیر. همین تعداد جمعش بیش از ۷۲ است. بعضی تواریخ قدیمی هم اعداد دیگری دارند. مثلا مسعودی تعداد شهدا را ۸۷ نفر میگوید (مروج الذهب)، یعقوبی ۱۰۵ نفر (تاریخ یعقوبی) و بلاذری ۱۰۰ مرد میگوید (مجمع الانساب).
یک راه این است که تمام اسامی ذکر شده در منابع را کنار هم بگذاریم. نخستین بار این کار را کسی در قرن سوم انجام داد که در آن ۱۰۸ اسم فهرست شده. کسی به اسم فضیل بن زبیر، رسالهای نوشت با عنوان: «تسمیة من قُتِل مع الحسین بن علی(ع)». محققان جدید، این رقم را تا ۱۲۰ اسم رساندهاند. حالا برگردیم به آن خبر کشته شدن حدود ۵۰ نفر از اصحاب در حمله اول. احتمالا عدد ۱۲۰، جمع همین عدد ۵۰ و ۷۲ است. پس ممکن است رقم ۷۲، شمار شهدایی باشد که بعد از حمله و تیرباران اول به شهادت رسیدهاند و جنگشان به یادماندنی بوده است.
احتمال دیگر، توجه به این خبر است که عمر سعد وقتی در روز ۱۲ محرم لشگر خود و اسرا را از کربلا حرکت داد، دستور داد ۷۲ سر را به نیزه کنند و بیاورند. قاعدتا در اینجا هم کوفیان سرهای افراد معروف و مشهور را با خود آوردهاند و سرهای افراد غیرمشهور برايشان ارزش نمایشی نداشته است.
احتمال سوم به خاصیت خود عدد ۷۲ برمیگردد. این عدد، از قدیم الایام نشانه کثرت بوده. حافظ میگوید: «جنگ ۷۲ ملت همه را عذر بنه». يا حدیثی متواتر هست كه پیامبر (ص) فرمود: « امتش ۷۲ فرقه میشوند که فقط یک فرقه از آنها ناجیه است. شاید یک دلیل تاکید بر عدد ۷۲ شهید هم همین باشد.
والله اعلم
آنها چندنفر بودند؟
معروف است که در کربلا ۷۲ نفر شهید شده اند. این رقم معمولا وقت خواندن مقاتل با اعداد و اسامی موجود در متن جور در نمیآید. مثلا دیدیم که ۵۰ نفر در حمله اول شهید شدهاند، ۲۸ نفر هم از بنیهاشم، به علاوه بریر و مسلم و حبیب و سعيد و حر و زهیر. همین تعداد جمعش بیش از ۷۲ است. بعضی تواریخ قدیمی هم اعداد دیگری دارند. مثلا مسعودی تعداد شهدا را ۸۷ نفر میگوید (مروج الذهب)، یعقوبی ۱۰۵ نفر (تاریخ یعقوبی) و بلاذری ۱۰۰ مرد میگوید (مجمع الانساب).
یک راه این است که تمام اسامی ذکر شده در منابع را کنار هم بگذاریم. نخستین بار این کار را کسی در قرن سوم انجام داد که در آن ۱۰۸ اسم فهرست شده. کسی به اسم فضیل بن زبیر، رسالهای نوشت با عنوان: «تسمیة من قُتِل مع الحسین بن علی(ع)». محققان جدید، این رقم را تا ۱۲۰ اسم رساندهاند. حالا برگردیم به آن خبر کشته شدن حدود ۵۰ نفر از اصحاب در حمله اول. احتمالا عدد ۱۲۰، جمع همین عدد ۵۰ و ۷۲ است. پس ممکن است رقم ۷۲، شمار شهدایی باشد که بعد از حمله و تیرباران اول به شهادت رسیدهاند و جنگشان به یادماندنی بوده است.
احتمال دیگر، توجه به این خبر است که عمر سعد وقتی در روز ۱۲ محرم لشگر خود و اسرا را از کربلا حرکت داد، دستور داد ۷۲ سر را به نیزه کنند و بیاورند. قاعدتا در اینجا هم کوفیان سرهای افراد معروف و مشهور را با خود آوردهاند و سرهای افراد غیرمشهور برايشان ارزش نمایشی نداشته است.
احتمال سوم به خاصیت خود عدد ۷۲ برمیگردد. این عدد، از قدیم الایام نشانه کثرت بوده. حافظ میگوید: «جنگ ۷۲ ملت همه را عذر بنه». يا حدیثی متواتر هست كه پیامبر (ص) فرمود: « امتش ۷۲ فرقه میشوند که فقط یک فرقه از آنها ناجیه است. شاید یک دلیل تاکید بر عدد ۷۲ شهید هم همین باشد.
والله اعلم
.
📸 صاحب این تصویر «آلاء قدوم» اهل غزه است. دختر۵ سالهای که روز گذشته توسط صهیونیستها به شهادت رسید.
شاید که نه، حتما سواد خواندن و نوشتن هم ندارد چه برسد به فهمیدن تحلیلهای سیاسی و نظامی یا سبک و سنگین کردن منافع انسانها، که کشتن چقدر آدم ارزش چند کیلو قدرت را دارد!
در دنیای کودکانه آلاء کلید واژه جنگ تعریف نشده اما در دنیای بزرگترها نقش یک قربانی را به او دادهاند.
او و دیگر کودکان غزه قربانی زیاده خواهی اهریمنانی به نام صهیونیست هستند، آنها که تشنهی خونند و ریختن این خونها هرچه بیشتر همان قدر برایشان لذتبخشتر.
سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی چقدر زیبا گفت آنجا که « نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزمودهاند و لاغیر...
صحرای بلا به وسعت، همه تاریخ است و کار به یک یا لَیتنا کُنتُ مَعکم ختم نمیشود...»
@usbnewsline
📸 صاحب این تصویر «آلاء قدوم» اهل غزه است. دختر۵ سالهای که روز گذشته توسط صهیونیستها به شهادت رسید.
شاید که نه، حتما سواد خواندن و نوشتن هم ندارد چه برسد به فهمیدن تحلیلهای سیاسی و نظامی یا سبک و سنگین کردن منافع انسانها، که کشتن چقدر آدم ارزش چند کیلو قدرت را دارد!
در دنیای کودکانه آلاء کلید واژه جنگ تعریف نشده اما در دنیای بزرگترها نقش یک قربانی را به او دادهاند.
او و دیگر کودکان غزه قربانی زیاده خواهی اهریمنانی به نام صهیونیست هستند، آنها که تشنهی خونند و ریختن این خونها هرچه بیشتر همان قدر برایشان لذتبخشتر.
سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی چقدر زیبا گفت آنجا که « نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزمودهاند و لاغیر...
صحرای بلا به وسعت، همه تاریخ است و کار به یک یا لَیتنا کُنتُ مَعکم ختم نمیشود...»
@usbnewsline
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🏴
تو را که شناختیم
هرچه از اشتیاق اصحاب کربلا به شهادت شنیده بودیم،
باور کردیم.
کاش تو هم در کربلا بودی...
@usbnewsline
تو را که شناختیم
هرچه از اشتیاق اصحاب کربلا به شهادت شنیده بودیم،
باور کردیم.
کاش تو هم در کربلا بودی...
@usbnewsline
دانشگاه سیستان و بلوچستان
. https://www.usb.ac.ir/News/ID/18624/ @usbnewsline
.
روابط عمومی دانشگاه سیستان و بلوچستان این ارتقاء رتبه که انعکاس تلاشها و زحمات همهی اساتید و کارمندان شریف دانشگاه است را حضور جامعه دانشگاهی تبریک گفته از زحمات حوزه معاونت آموزشی دانشگاه برای استخراج آمار ارتقاء از سایت وبومتریکس بطور ویژه تقدیر و تشکر مینماید.
@usbnewsline
روابط عمومی دانشگاه سیستان و بلوچستان این ارتقاء رتبه که انعکاس تلاشها و زحمات همهی اساتید و کارمندان شریف دانشگاه است را حضور جامعه دانشگاهی تبریک گفته از زحمات حوزه معاونت آموزشی دانشگاه برای استخراج آمار ارتقاء از سایت وبومتریکس بطور ویژه تقدیر و تشکر مینماید.
@usbnewsline
🏴
شعر عاشوراییِ حافظ
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
@usbnewsline
شعر عاشوراییِ حافظ
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
@usbnewsline
🏴
این جمله علامه طباطبایی خیلیها را گریاند:
کسی چه میداند شاید (قلب قرآن) سوره یاسین، همان یا حسین است که بی سر شده است...
@usbnewsline
این جمله علامه طباطبایی خیلیها را گریاند:
کسی چه میداند شاید (قلب قرآن) سوره یاسین، همان یا حسین است که بی سر شده است...
@usbnewsline
.
گزارش ساعت به ساعت از روز عاشورا با ترکیب اوقات شرعی کربلا و متن مقاتل
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی»، واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی برابر است با ۲۱ مهر سال ۵۹ شمسی. لذا به نظر میرسد با محاسبهی اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا، وقت نماز صبح، ظهر، عصر و تطبیق آن با روایات مقاتل، سیر زمانی واقعهی روز عاشورا بدین شرح باشد. این روایت صرفا به نیت بازخوانی مصائب اهل بیت ذکر میشود:
۵:۴۵ اذان صبح
امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری».
آن طرف نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود ۶
امام حسین (ع) دستور داد تا اطراف خیمهها خندق بکنند و آن را با خاربوتهها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
۷:۰۶ طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبروی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبهای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشتهاند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجار و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکردهاند؟ آنها انکار کردند. امام نامههایشان را به طرف آنها پرتاب کرد و خدا را شکر نمود که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم این زیاد را نمیپذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمیرهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند:
«أَلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»...
«آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم».
خطبهی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشیده است.
حدود ۸
بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود ۹
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت جنگ را شروع کرد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم». بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چارهای جز پذیرش آن نیست آماده شوید». چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. تعداد کشتگان این تیر اندازی و کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده است.
حدود ۱۰
بعد از تیراندازی یسار غلام زیادبن آبیه و سالم غلام ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشندهای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، بصورت سراسری به سپاه امام حسین (ع) حمله کردند؛ امام (ع)، حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام (ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام (ع) را تیرباران کنند. در اثر آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام (ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام (ع) او را دعا کرد.
گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام (ع) حمله کنند. زهیر با ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.
حدود ۱۱
بعد از این جملات امام دستور تک تک به میدان رفتن را داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند کسی از بنی هاشم به میدان برود. انگار برای کشته شدن با هم مسابقه داشتند. بعضی در برابر نگاه امام (ع) شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد. پیرمرد زاهد بربر بود. مسلم بن عوسجه
گزارش ساعت به ساعت از روز عاشورا با ترکیب اوقات شرعی کربلا و متن مقاتل
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی»، واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی برابر است با ۲۱ مهر سال ۵۹ شمسی. لذا به نظر میرسد با محاسبهی اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا، وقت نماز صبح، ظهر، عصر و تطبیق آن با روایات مقاتل، سیر زمانی واقعهی روز عاشورا بدین شرح باشد. این روایت صرفا به نیت بازخوانی مصائب اهل بیت ذکر میشود:
۵:۴۵ اذان صبح
امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری».
آن طرف نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود ۶
امام حسین (ع) دستور داد تا اطراف خیمهها خندق بکنند و آن را با خاربوتهها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
۷:۰۶ طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبروی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبهای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشتهاند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجار و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکردهاند؟ آنها انکار کردند. امام نامههایشان را به طرف آنها پرتاب کرد و خدا را شکر نمود که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم این زیاد را نمیپذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمیرهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند:
«أَلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»...
«آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم».
خطبهی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشیده است.
حدود ۸
بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود ۹
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت جنگ را شروع کرد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم». بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چارهای جز پذیرش آن نیست آماده شوید». چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. تعداد کشتگان این تیر اندازی و کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده است.
حدود ۱۰
بعد از تیراندازی یسار غلام زیادبن آبیه و سالم غلام ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشندهای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، بصورت سراسری به سپاه امام حسین (ع) حمله کردند؛ امام (ع)، حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام (ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام (ع) را تیرباران کنند. در اثر آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام (ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام (ع) او را دعا کرد.
گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام (ع) حمله کنند. زهیر با ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.
حدود ۱۱
بعد از این جملات امام دستور تک تک به میدان رفتن را داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند کسی از بنی هاشم به میدان برود. انگار برای کشته شدن با هم مسابقه داشتند. بعضی در برابر نگاه امام (ع) شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد. پیرمرد زاهد بربر بود. مسلم بن عوسجه
بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین (ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است». همچنین هفت نفر از اصحاب امام (ع) در محاصره واقع شدند. حضرت عباس (ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.
۱۲:۵۰ اذان ظهر
حبیب بن مظاهر وقت اذان ظهر شهید شد. چونکه نوشتهاند امام (ع) خطاب به اصحاب گفت یک نفر برود با عمرسعد مذاکره کند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی شود.» حبیب به او گفت «ای حمار! فکر می کنی نماز شما قبول می شود و نماز پسر پیامبر (ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما دوستانش به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام (ع) از شهادت حبیب متاثر شده و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم».
حدود ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام (ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از آن ساعت شهید شدند؛ از جمله زهیر و حر.
بعد از کشته شدن اصحاب نوبت به بنیهاشم رسید. اولین نفر. علی اکبر پسر ارشد امام حسین (ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنیهاشم خوانده است. عبدالله بن مسلم به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنیهاشم گران آمد. آنها دسته جمعی بر اسبان خود سوار شدند که به دشمن حمله برند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسر عموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید».
حدود ۱۴
۲۸ نفر از مردان بنیهاشم کشته شدند: ۷ برادر امام حسین (ع)، ۳ پسر از امام حسن (ع)، ۲ پسر امام حسین (ع)، ۲ نوه جعفر بن ابیطالب، ۹ نفر آل عقیل و بقیه از نوادگان باقی عموهای پیامبر. یکی از کشتگان نوه ابولهب بود.
عاقبت امام حسین (ع) و حضرت عباس تنها ماندند. عزم کردند تا دو نفری به قلب دشمن بزنند و آخرین حمله را با هم انجام بدهند. در همین حین عباس برای آوردن آب بسوی شریعه شتافت. دشمنان محاصرهاش کردند، دستانش را قطع کردند و به شهادش رساندند. امام (ع) برای دومین بار، بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود: «اکنون دیگر پشتم شکست».
حدود ۱۵
امام (ع) به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی کند. پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعداً در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. در وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره او با تیر سه شعبهی حرمله کشته شد. امام (ع) رو به آسمان کرد و فرمود: «خدایا اگر نصرتت را از ما دریغ کردی، این را در مقابل، چیزی قرار بده که برای ما بهتر است».
امام (ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام (ع) آمدند. بعد از شهادت امام (ع) بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴ زخم شمشیر شمرده شد.
امام (ع) در آستانه رحلت از حیات ملکی بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود. اهل حرم از صدای ذوالجناح متوجه شدند و بیرون دویدند. عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام برای سومین بار کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر».
۱۶:۰۶ اذان عصر
وقت شهادت امام (ع) را وقت نماز عصر گفتهاند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع نگار لشکر عمرسعد چنین است: حمید بن مسلم گوید: «به خدا هرگز شکستخوردهای را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته شده باشند و چون او محکم و دل آرام باشد.... گوید در این حال بود که زینب (س) دختر فاطمه به طرف وی آمد. در حالی که میگفت: «کاش آسمان به زمین می افتاد». زینب (س) به عمر سعد خطاب کرد: «ای عمر! اباعبدالله را میکشند و تو نگاه میکنی»؟ گوید: اشکهای عمر را میبینم که بر دو گونه و ریشش روان بود و روی از زینب بگردانید. حمید بن مسلم گوید شنیدمش که میگفت: «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد». گوید: آنگاه شمر میان کسان بانک زد که: «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند. بکشیدش»! گوید در این حال سنان بین انس حمله برد و نیزه را فرو برد...»
حدود ۱۷ ؛
بعد از شهادت امام (ع) عده ای لباسهای آن حضرت را غارت میکنند.
غارت عمومی اموال امام حسین (ع) و همراهانش آغاز میشود. یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن مطاع بعد از شهادت امام به کربلا میرسد. برای دفاع از حرم امام میجنگد و کشته میشود.
ابتدا سر مطهر را به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می دوانند تا استخوان هایشان هم خرد شود.
۱۸:۴۹ اذان مغرب
کشتگان لشگر کوفه را جمع میکنند.
در حالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز
۱۲:۵۰ اذان ظهر
حبیب بن مظاهر وقت اذان ظهر شهید شد. چونکه نوشتهاند امام (ع) خطاب به اصحاب گفت یک نفر برود با عمرسعد مذاکره کند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی شود.» حبیب به او گفت «ای حمار! فکر می کنی نماز شما قبول می شود و نماز پسر پیامبر (ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما دوستانش به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام (ع) از شهادت حبیب متاثر شده و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم».
حدود ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام (ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از آن ساعت شهید شدند؛ از جمله زهیر و حر.
بعد از کشته شدن اصحاب نوبت به بنیهاشم رسید. اولین نفر. علی اکبر پسر ارشد امام حسین (ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنیهاشم خوانده است. عبدالله بن مسلم به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنیهاشم گران آمد. آنها دسته جمعی بر اسبان خود سوار شدند که به دشمن حمله برند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسر عموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید».
حدود ۱۴
۲۸ نفر از مردان بنیهاشم کشته شدند: ۷ برادر امام حسین (ع)، ۳ پسر از امام حسن (ع)، ۲ پسر امام حسین (ع)، ۲ نوه جعفر بن ابیطالب، ۹ نفر آل عقیل و بقیه از نوادگان باقی عموهای پیامبر. یکی از کشتگان نوه ابولهب بود.
عاقبت امام حسین (ع) و حضرت عباس تنها ماندند. عزم کردند تا دو نفری به قلب دشمن بزنند و آخرین حمله را با هم انجام بدهند. در همین حین عباس برای آوردن آب بسوی شریعه شتافت. دشمنان محاصرهاش کردند، دستانش را قطع کردند و به شهادش رساندند. امام (ع) برای دومین بار، بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود: «اکنون دیگر پشتم شکست».
حدود ۱۵
امام (ع) به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی کند. پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعداً در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. در وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره او با تیر سه شعبهی حرمله کشته شد. امام (ع) رو به آسمان کرد و فرمود: «خدایا اگر نصرتت را از ما دریغ کردی، این را در مقابل، چیزی قرار بده که برای ما بهتر است».
امام (ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام (ع) آمدند. بعد از شهادت امام (ع) بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴ زخم شمشیر شمرده شد.
امام (ع) در آستانه رحلت از حیات ملکی بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود. اهل حرم از صدای ذوالجناح متوجه شدند و بیرون دویدند. عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام برای سومین بار کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر».
۱۶:۰۶ اذان عصر
وقت شهادت امام (ع) را وقت نماز عصر گفتهاند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع نگار لشکر عمرسعد چنین است: حمید بن مسلم گوید: «به خدا هرگز شکستخوردهای را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته شده باشند و چون او محکم و دل آرام باشد.... گوید در این حال بود که زینب (س) دختر فاطمه به طرف وی آمد. در حالی که میگفت: «کاش آسمان به زمین می افتاد». زینب (س) به عمر سعد خطاب کرد: «ای عمر! اباعبدالله را میکشند و تو نگاه میکنی»؟ گوید: اشکهای عمر را میبینم که بر دو گونه و ریشش روان بود و روی از زینب بگردانید. حمید بن مسلم گوید شنیدمش که میگفت: «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد». گوید: آنگاه شمر میان کسان بانک زد که: «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند. بکشیدش»! گوید در این حال سنان بین انس حمله برد و نیزه را فرو برد...»
حدود ۱۷ ؛
بعد از شهادت امام (ع) عده ای لباسهای آن حضرت را غارت میکنند.
غارت عمومی اموال امام حسین (ع) و همراهانش آغاز میشود. یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن مطاع بعد از شهادت امام به کربلا میرسد. برای دفاع از حرم امام میجنگد و کشته میشود.
ابتدا سر مطهر را به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می دوانند تا استخوان هایشان هم خرد شود.
۱۸:۴۹ اذان مغرب
کشتگان لشگر کوفه را جمع میکنند.
در حالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز
میخوانده که: «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشتهام»!
آنها چندنفر بودند؟
معروف است که در کربلا ۷۲ نفر شهید شده اند. این رقم معمولا وقت خواندن مقاتل با اعداد و اسامی موجود در متن جور در نمیآید. مثلا دیدیم که ۵۰ نفر در حمله اول شهید شدهاند، ۲۸ نفر هم از بنیهاشم، به علاوه بریر و مسلم و حبیب و سعيد و حر و زهیر. همین تعداد جمعش بیش از ۷۲ است. بعضی تواریخ قدیمی هم اعداد دیگری دارند. مثلا مسعودی تعداد شهدا را ۸۷ نفر میگوید (مروج الذهب)، یعقوبی ۱۰۵ نفر (تاریخ یعقوبی) و بلاذری ۱۰۰ مرد میگوید (مجمع الانساب).
یک راه این است که تمام اسامی ذکر شده در منابع را کنار هم بگذاریم. نخستین بار این کار را کسی در قرن سوم انجام داد که در آن ۱۰۸ اسم فهرست شده. کسی به اسم فضیل بن زبیر، رسالهای نوشت با عنوان: «تسمیة من قُتِل مع الحسین بن علی(ع)». محققان جدید، این رقم را تا ۱۲۰ اسم رساندهاند. حالا برگردیم به آن خبر کشته شدن حدود ۵۰ نفر از اصحاب در حمله اول. احتمالا عدد ۱۲۰، جمع همین عدد ۵۰ و ۷۲ است. پس ممکن است رقم ۷۲، شمار شهدایی باشد که بعد از حمله و تیرباران اول به شهادت رسیدهاند و جنگشان به یادماندنی بوده است.
احتمال دیگر، توجه به این خبر است که عمر سعد وقتی در روز ۱۲ محرم لشگر خود و اسرا را از کربلا حرکت داد، دستور داد ۷۲ سر را به نیزه کنند و بیاورند. قاعدتا در اینجا هم کوفیان سرهای افراد معروف و مشهور را با خود آوردهاند و سرهای افراد غیرمشهور برايشان ارزش نمایشی نداشته است.
احتمال سوم به خاصیت خود عدد ۷۲ برمیگردد. این عدد، از قدیم الایام نشانه کثرت بوده. حافظ میگوید: «جنگ ۷۲ ملت همه را عذر بنه». يا حدیثی متواتر هست كه پیامبر (ص) فرمود: « امتش ۷۲ فرقه میشوند که فقط یک فرقه از آنها ناجیه است. شاید یک دلیل تاکید بر عدد ۷۲ شهید هم همین باشد.
والله اعلم
آنها چندنفر بودند؟
معروف است که در کربلا ۷۲ نفر شهید شده اند. این رقم معمولا وقت خواندن مقاتل با اعداد و اسامی موجود در متن جور در نمیآید. مثلا دیدیم که ۵۰ نفر در حمله اول شهید شدهاند، ۲۸ نفر هم از بنیهاشم، به علاوه بریر و مسلم و حبیب و سعيد و حر و زهیر. همین تعداد جمعش بیش از ۷۲ است. بعضی تواریخ قدیمی هم اعداد دیگری دارند. مثلا مسعودی تعداد شهدا را ۸۷ نفر میگوید (مروج الذهب)، یعقوبی ۱۰۵ نفر (تاریخ یعقوبی) و بلاذری ۱۰۰ مرد میگوید (مجمع الانساب).
یک راه این است که تمام اسامی ذکر شده در منابع را کنار هم بگذاریم. نخستین بار این کار را کسی در قرن سوم انجام داد که در آن ۱۰۸ اسم فهرست شده. کسی به اسم فضیل بن زبیر، رسالهای نوشت با عنوان: «تسمیة من قُتِل مع الحسین بن علی(ع)». محققان جدید، این رقم را تا ۱۲۰ اسم رساندهاند. حالا برگردیم به آن خبر کشته شدن حدود ۵۰ نفر از اصحاب در حمله اول. احتمالا عدد ۱۲۰، جمع همین عدد ۵۰ و ۷۲ است. پس ممکن است رقم ۷۲، شمار شهدایی باشد که بعد از حمله و تیرباران اول به شهادت رسیدهاند و جنگشان به یادماندنی بوده است.
احتمال دیگر، توجه به این خبر است که عمر سعد وقتی در روز ۱۲ محرم لشگر خود و اسرا را از کربلا حرکت داد، دستور داد ۷۲ سر را به نیزه کنند و بیاورند. قاعدتا در اینجا هم کوفیان سرهای افراد معروف و مشهور را با خود آوردهاند و سرهای افراد غیرمشهور برايشان ارزش نمایشی نداشته است.
احتمال سوم به خاصیت خود عدد ۷۲ برمیگردد. این عدد، از قدیم الایام نشانه کثرت بوده. حافظ میگوید: «جنگ ۷۲ ملت همه را عذر بنه». يا حدیثی متواتر هست كه پیامبر (ص) فرمود: « امتش ۷۲ فرقه میشوند که فقط یک فرقه از آنها ناجیه است. شاید یک دلیل تاکید بر عدد ۷۲ شهید هم همین باشد.
والله اعلم