فردا شدنِ امروز‌‌
127 subscribers
174 photos
3 videos
17 files
605 links
فست فودِ(fast food )معرفت
***
"بجای آنکه تحقق آرزوها را به آینده محول کنیم بکوشیم تاآینده ی بهتر را امروز تحقق بخشیم."
#دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی
لطفانظرات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید.
@Ramezani_zohreh
Download Telegram
کمبوجیه، و تبعیض جنسی بین برادر و خواهر
نکته دیگری که، چند سطر بالا، در بند ۷، در مورد کمبوجیه می‌بینیم اینست، که این دیوانه‌ی بی‌کفایت، از کشتن برادرش، پشیمان می‌شود، و به قتل بی‌جا و معصومانه‌ی او، زار زار می‌گرید. لکن همین کمبوجیه، با #تبعیض_جنسیتی_مردسالارانه ، بخاطر کشتن خواهرش، که همسرش نیز بوده است، و در زمان حاملگی، بسبب یادآوری گلایه‌آمیز خواهرش از مرگ برادرشان بردیا، چنان با لگد به شکم زن بیگناه فرو کوبیده است، که بچه‌ی خود او نیز، از شکم پاره شده‌ی مادر، بر روی زمین افتاده‌است، هیچگونه احساس پشیمانی و گریه‌ای بر قتل خواهرشان و همسرش، ابراز نمی‌نماید، و به اصطلاح گویی، اصلا، ککش هم نمی‌گزد که او را بیگناه، همراه فرزند مشترکشان، قربانی خشم بی‌لگام خویش ساخته‌است!!؟؟
و بدتر از آن، اینست که آن زن، بروایت رومیان یا مصریان با چه ظرافتی با دو تمثیل، بگونه‌ای استعاری و مجازی، بیان می‌دارد که تو چرا، برادرمان بردیا را، کشتی؟!
۱)_بنا به #روایت_رومیان:
هنگامی که در جنگ توله سگ با بچه شیر، نزدیک بوده است توله سگ مغلوب بچه شیر شود، برادرش، یعنی توله سگ دیگر، به کمکش می‌شتابد، تا بچه‌ی شیر را مغلوب سازند. همسر کمبوجیه، می‌گرید. و وقتی کمبوجیه، علت گریستن را از او می پرسد، می‌گوید به یاد برادرمان، بردیا افتادم، که کسی را نداشت که انتقام خون او را بگیرد.
۲)_ بنا به #روایت_مصریان ، همان زن، کاهویی را با کندن برگ هایش به صورت یک ساقه‌ی بی برگ درمی آورد، و از همسرش، کمبوجیه، می‌پرسد، کدام یک را_ ساقه‌ی با برگ، یا ساقه‌ی بی برگ_ می پسندی؟ هنگامی که کمبوجیه می گوید، ساقه‌ی با برگ را، می‌پسندم؛ خواهرش، که ضمنا خواهر بردیا نیز بوده‌است، ملامتگرانه، از او می‌پرسد، پس تو چرا خاندان ما را، چون ساقه‌ی کاهو، بی‌برگ ساخته و تنهایمان کردی؟! (تاریخ ایران باستان، ج۱، ص ۴۲۶/ همچنین برای تفصیل بیشتر رک: کانال"فردا شدن امروز"، گفتار ۱۵۰)
چنانکه اشاره رفت، این کمبوجیه، هنگامی که از قتل بیجای برادرش بردیا می‌گرید، و ابراز پشیمانی می‌کند، هرگز به یاد نمی‌آورد که خواهرش را، که با استعاره به او یادآور می‌شود، که چرا برادرمان #بردیا را کشتی، و بر یاد بردیای ناکام، اشک می‌ریزد، کمبوجیه، این خواهر گریان را می‌کشد. و کوچکترین اظهار پشیمانی و یادآوری در آخرین لحظات زندگی‌اش نیز نمی‌کند.

یک پادشاهِ همیشه ناایمن؟
یا، سلطنت، خود، سبب اصلی نا‌ایمنیِ هر پادشاه؟؟!

در بند ۷ ملاحظه می‌کنیم، که سلطانی مستبد، هیچ وقت از ایمنی برخوردار نیست. چنان که کمبوجیه در خواب، #کابوس_سقوط خود را مشاهده می‌کند، و برادرش بردیا را می‌بیند، که بجای او بر تخت نشسته، و سر بر آسمان می‌ساید.

و در نتیجه راه چاره را، برای ایمنی خود، و حفظ سلطنتش، در #حذف_فیزیکی برادر خود بردیا می‌یابد. در آنجا، ضمنا، می‌گوید مدت کوتاهی، احساس ایمنی موقت می‌کرده است، که دیگر رقیبی علیه او برنخواهد خاست. اما، با اطلاع از #کودتای_درباری و #توطئه‌ی_گئومات و #بردیای_دروغین، ناایمنی‌ مزمنش دوباره عود می‌کند، و بشدت بر او چیره می‌شود.
به یاد آریم نگرانی یکی از پادشاهان خراسان، از جانشینان #سلطان_محمود_غزنوی را، که در کابوسش محمود سبکتکین را دیده بود که:
"...جمله‌ی وجودش ریخته بود، و خاک شده. مگر چشمان او، که همچنان در چشم خانه همی‌گردید و، نظر می‌کرد. سایر حکما، از تأویل این فرو ماندند؛ مگر درویشی که، به جای آورد و، گفت:_
_هنوز نگران است که، ملکش با دگرانست."( #گلستان ،باب اول/ ح۲_ برای تفصیل بیشتر همچنین رک: کانال"فردا شدن امروز"، گفتارهای۱۲۴ و ۱۴۳)
این کابوس ناایمنی از یک شاه، نسبت به شاه دیگر است. و دست کم، حدود هزار و هفتصد سال، پس از کابوس دلهره آور کمبوجیه، روی داده است!!
پادشاهان را، پیوسته، اینگونه کابوس‌ها، همواره، آزار می‌داده است.

و این قصه پر غصه، ادامه دارد

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی


#گئومات_مغ
http://s9.picofile.com/file/8368248750/%DA%AF%D8%A6%D9%88%D9%85%D8%A7%D8%AA%D8%A7%DB%8C_%D9%85%D8%BA.jpg
گفتار شماره‌ی ۱۵۲

پنجشنبه ۱۰مرداد ۹۸/ ۱ اوت ۲۰۱۹

_دور باطل سلطنت استبدادی
_دربارها، ناامن‌ترین مکان‌ها، در کشورهای استبداد‌ زده!!؟
_عینکی برای" کلان_بینی"استمرار پیوسته‌ی تاریخ استبدادی
_طلوع دوباره‌ی مادها، پس از ده‌ها سال سرکوبی
_سخنان خوب، بسیار است
لکن، عمل به سخنان خوب، بسیار کمیاب است!!؟
_سه‌گانه‌ی یکتای زرتشت فرزانه
_حالا، ما در رشد فرهنگی خود، در کجا ایستاده‌ایم؟
_کمبود عمل خوب، در میان سلسله‌ی هخامنشیان


بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی


مرغی دیدم نشسته بر باره‌ی طوس
در پیش نهاده کله‌ی کیکاووس
با کله همی گفت که: افسوس، افسوس!
کو بانگ جرس‌ها و، کجا ناله‌ی کوس؟!

#خیام

آن قصر، که جمشید در او جام گرفت؟!!
آهو، بچه کرد و! روبه، آرام گرفت
بهرام؟! که گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی، که چگونه گور بهرام گرفت؟

#خیام

دور باطل سلطنت استبدادی
ما بارها، از #دور_باطل_سلطنت_استبدادی در هر نسل، یاد‌ کرده‌ایم. نمونه‌ای از این دور باطل را، البته، تنها در مورد #محمدعلی_شاه _برکناری او، و نشاندن ولیعهدش #احمد_شاه بجای او، در آغاز سده بیستم_ فقط نمی‌توان یافت. بلکه، این امر را، از آغاز دوران سلطنت استبدادی، دست کم در ایران، پیوسته، بصورت فعال و فاجعه‌بار، مشاهده می‌نماییم!!؟
پدربزرگ مادری کوروش_ #آستیاگ_ که تربیت کوروش را، نیز بر عهده داشته‌است، یکباره مشاهده می‌کند، که پارسیان با قیام کوروش، نه تنها پایان قدرت و زندگی او را خواهانند؛ بلکه آنها، دشمن قوم او، یعنی مادها، نیز، هستند.
کوروش پس از موفقیت‌هایی، در جنگ کشته می‌شود. #نوبت به پسرش کمبوجیه می رسد. #کمبوجیه با کشتن برادرش_بردیا_می‌خواهد به قدرت، و ایمنی مطلق دست یابد!!؟ ولی، او نیز چنان که در بند ۷_ گفتار شماره‌ی ۱۵۰ کانال فردا شدن امروز_ مشاهده شد، یکباره آگاه می‌شود که، پایان کارش، در ناایمنی و بد فرجامی، فرا رسیده‌است.

دربارها، ناامن‌ترین مکان‌ها، در کشورهای استبداد‌ زده!!؟

در کدام نقطه، از گستره‌ی بزرگ ایران در زمان هخامنشیان، ناامن‌تر فضایی جز دربار شاهان هخامنشی، می‌توانستیم جستجو نمود؟؟! که در آن، شاهدخت کوروش را، که با استعاره‌، به قتل ناجوانمردانه‌ی برادر دیگرش، پسر کوچک کوروش، بردیا، اشاره می‌کند، بی هیچ دفاعی، و یا آنکه کسی را جرات پیشگیری و کمک به او وجود داشته باشد، ناگهان، با زدن لگدهایی مرگبار، بر شکمش که حامله بوده است، در دم نقش زمین نمایند، و قتلی مضاعف را، از نوه‌ی کوروش، بگونه‌ی جنینی با مادرش، پدید آورند؟؟!!

ایکاش، که کوروش یک لحظه هم که شده است، توصیه‌‌ی پهلوی دوم_در جشن‌های شاهنشاهی۱۳۵۰ه.ش/۱۹۷۱م_ را، زیر پا بگذارد، که گفته بود: " #کوروش_آسوده_بخواب_که_ما_بیداریم "، و سر از خواب مرگ بر می‌داشت و به خانه و دربار خویش می‌نگریست، که چگونه جانشین و ولیعهد نازنینش، فرزند دلبند دیگرش، بردیا را، با شمشیر و نیزه می‌کشد، و دختر عزیزش را، با لگد چنان می‌زند، بطرزی که جنین مظلوم تولید مثلش را، پیش مرگ می‌سازد؛ و بدین ترتیب در عمل، به مفهوم به اصطلاح اعلامیه‌ی حقوق بشرش، مصداقی جاندار، تفویض می‌کند. و به مردم درس عملی حقوق بشر می‌دهد: #بکش !_تا_کشته_نشوی !!؟؟
در کدام نقطه از ایران، در زمان #انوشیروان، کانونی ناامن‌تر از دربار شاهنشاهی، می‌توانستند بیابند که در آنجا، با پرسش مصرانه، و سه باره‌ی انوشیروان، وقتی کسی با احترام تمام، بپرسد "چگونه ممکن است، بر درختان، و جویبارهای ساری، و "چشمه‌_سار"ها، مالیات ثابت ببندند، و در نظر نگیرند که اگر آن جویبارها، یا درخت‌ها، یا چشمه‌سارها، دستخوش خشکسالی گردند، آن مالیات را، مردم چگونه و از کجا بپردازند؟؟، صدای شاه برآید که:_
"ای مرد شوم، تو از کدام طبقه‌ای(کاست)، که چنین بی شرمانه، گستاخی می‌کنی؟؟!!"، و هنگامی که پاسخ می‌دهد: "من از طبقه‌ی دبیرانم"، در دم فرمان رسد که:_ "دبیران، او را با دواتدان های سنگی خود، آنقدر بزنید، که درجا، به درک واصل شود!! " (#تاریخ_طبری، ج۲، ص۷۰۲ / برای اطلاع بیشتر درباره‌ی انوشیروان رک به: کانال"فردا شدن امروز"، گفتارهای شماره‌ی۱۳۱و۱۴۷)

ادامه در پست دوم👇

دربار #کوروش
http://s9.picofile.com/file/8368428276/%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D9%84%D9%88_%D9%81%D8%B1%D8%B4_%D9%81%D8%B1%D8%B4_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_%DA%A9%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4_1.jpg
دربارها، ناامن‌ترین مکان‌ها، در کشورهای استبداد‌ زده!!؟
...
و یا در دوره‌ی خلافت عباسی، کدام سوراخ ماری، یا غار اژدهایی، ناامن‌تر از درباره خلیفه‌الله، چون دربار #مامون، در محاکمه‌ی #مانویان، می‌توانستیم یافت، که تنها با یک فرمان به مانویان اسیر، بگویند که:"پیامبر خود، #مانی را انکار کنید، و بر تصویر او با آب دهان بیفکنید!!؟"، و به محض خودداری از انجام چنین عملی وقیحانه، مردمی آنچنان صلح طلب، که حتی با شکار، کشتن، و قربانی کردن پرندگان و چرندگان، مخالفت می‌ورزیده‌اند را، قطعه قطعه کنند؟؟!!
(#مروج‌الذهب، ج۲، ص+۴۲۲/ و برای تفصیل بیشتر رک به: کانال "فردا شدن امروز"، گفتارهای۱۰۹و۱۴۷)
اگر بتوان، شاهد مثالهایی استثنایی و همانند، در دربارهایی مانند دربار #هیتلر ، یا #قذافی، و #صدام ، #و_و_و...نشان داد، این از آن جهت نبوده است که آنها، به اصطلاح #جمهوری‌های_دموکراتیک بوده‌اند. بلکه، از این جهت است، که آن دربارها، کاریکاتورهای دروغین، از جمهوری‌هایی اسماً دموکراتیک، به تقلید از دربارهای سلطنت‌های استبدادی بشمار می‌روند، که بر خلاف ظاهر دروغینشان، قدرت، همچنان، مطلق، و بی حد و حصر، بدون هیچگونه مسئولیت پاسخگویی به کسی، زیر ساز ماهیت هیولایی آنها بوده‌است!!؟

عینکی، برای"کلان_بینی" استمرار پیوسته‌ی تاریخ استبدادی
این یادآوری، برای آن است که شما، با این عینک تازه_نه بگونه‌ی مقطعی، بلکه_ با مفهوم استمراری تاریخی فاجعه‌بار، و شوم #دور_باطل_سلطنت_استبدادی موروثی، به تاریخ ایران باستان، دوره‌ی اسلامی، و خلافت بنی امیه و بنی عباس، و دیگر پادشاهان، تا عصر پهلوی‌ها، بنگرید. اگر با چنین دقتی، به تاریخ سلطنت مطلقه‌ی استبدادی موروثی، نگاه کنید؛ کمتر با #استثناء_در_قاعده، یعنی عموما، فقط با تکرار دور باطل، رو به رو خواهید شد!!
چنانکه در یادآوری کمبوجیه، از هراس شکست پارسیان به دست مادها، در بند ۷ گفتار شماره‌ی ۱۵۱، آمده است، یکی از هدفهای کوروش، در گسترش مستعمرات خود، ضمناً، از همان آغاز، سرکوبی مادها و پارت‌ها بوده است. این سرکوبی‌ها، همیشه، در بیشتر از اوقات، ممکن است بطور موقت، نتیجه بدهد. لکن، بخاطر وجود قطعی _حتی المقدور_ واکنش‌ها، دیر یا زود، نتایج ناخواسته‌ای را، به بار خواهد آورد.
عکس العمل‌ها، عموماً، حتمی‌اند. لکن به گفته‌ی مشهور، دیر یا زود دارند، ولی سوخت و سوز ندارند!!
طلوع دوباره‌ی مادها، پس از سرکوبی‌ دهها سال
مادها و پارت‌ها، در شکل #اشکانیان، پس از کمتر از یک قرن، بعد از سقوط جانشینان اسکندر_سلوکیان_ در ایران، دوباره به ایفای نقش اول در تاریخ ایران باستان ظاهر گردیدند. پس، در نتیجه، آن سرکوب‌ها، فقط، امری عبث_البته، بسیار دردناک و فاجعه بار_ بوده‌است.

سخنان خوب، بسیار است
لکن، عمل به سخنان خوب، بسیار کمیاب است!!؟

ما، در دنیا، خیلی زیاد از داشتن حرفهای خوب_ مانند گفته‌های کوروش در به اصطلاح اعلامیه‌ی حقوق بشر_ فقیر نیستیم. فقر پر دریغ ما، از کمبود سخنان خوب در دنیا نیست. بلکه، فقر دردناک و پر فاجعه‌ی ما، ناشی از، کمبود عمل، به حرف‌های خوب است.
درک این تفاوت، بین دعوی‌ها و سخن های خوب، و فقدان عمل در تحقق آنها، بهیچ روی درکی تازه نیست، که ما بدانها رسیده باشیم.
توجه به ضرب‌المثل‌ها و شعرها، این نفاق و رسوایی را، از دیرباز، به ما یادآور شده‌اند. مانند:
۱)_ بزرگی، سراسر به گفتار نیست
دو صد گفته، چون نیم کردار نیست

#فردوسی
۲)_علم؟! چندان که بیشتر خوانی
چون عمل، در تو نیست!؟_نادانی!!
نه محقق بود، نه دانشمند
چهارپایی بر او کتابی چند

(کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ اسفاراً: "همانند الاغی که، کتابهایی
بر او بار کرده‌اند" سوره‌ی جمعه=۶۲/آ ۵)
سعدی، گلستان باب هشتم= در آداب صحبت

۳)_سعدیا! گرچه سخندان و، مصالح‌گویی؟!
به عمل، کار بر آید!!_به سخندانی، نیست!!!


۴)_ مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان، چرا خود، توبه کمتر می‌کنند؟

#حافظ
۵)_ علم بدون عمل، همانند درخت بی ثمر است.(العلم بلاعمل، کالشجر بلاثمر)

۶)_ بسوزند برگ درختان بی بر
سزا خود همین است، مر بی بری را

#ناصر_خسرو #و_و_و...

و جدی‌تر از همه‌ی این تذکرها، پرسش تکان دهنده‌ در کلام مجید است، از جمله این کریمه که می‌فرماید:
"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ؟" سوره الصف =۶۱/ آ۲
: ای مردمی که ایمان آورده‌اید! چرا پس، سخن‌هایی می‌گویید، که بدانها عمل نمی‌کنید؟!


بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست سوم👇

#کوروش و #فتح_بابل

http://s9.picofile.com/file/8368428626/10531423931731041136.jpg
۷)_ سه‌گانه‌ی یکتای زرتشت فرزانه
شگفت انگیزتر از همه‌ی این میراث‌ها‌ی گرانقدر برشمرده، توصیه‌ی والای زرتشت فرزانه در آغاز تولد فرهنگ ما است. زرتشت فرزانه، چنانکه پیش‌تر_ در گفتارهای۱۲۱،۱۲۲،۱۲۳_ یادآور شدیم، مبتکر این تثلیث ایرانی، یا سه‌گانه‌ی یکتای ویژه‌ است: #اندیشه‌ی_نیک ، #گفتار_نیک ، #کردار_نیک
نیکی، پساوند، یا صفت مشترک هر سه عامل است. انسان کامل، از جمله، در صورتی به کمال بالفعل خود فرا می‌رسد، که دست‌کم، اندیشه‌اش، گفتارش، و کردارش، در یکتایی و نیکی، با یکدگر متحد باشند.
نکته‌ی مهم در این سه‌گانه‌ی یکتا، آنست که، اندیشه یا پندار یا نیت_ به هر نام که آنرا بخوانیم_ درونمایه‌ی ذهنیت انسان در نیکی، باید زیر بنای گفتار، و کردار او، بشمار آید. یعنی، گفتار و کردار، که جنبه‌ی بیرونی و ظاهری دارد، حتما، باید، صورتی از مخرج درونی اندیشه، پندار یا نیت انسان، آن‌هم به نیکی، و نه به پلیدی، هماهنگ باشد.
بدیگر سخن، "اصل ثابت" در انسان شرافتمند، نیت نیک اوست. گفتار و کردار نیک آن انسان شرافتمند، تنها "فرع تابع"، بر اصل نیت پاک، و والای او، بشمار می‌روند.
در کلام مجید هم، چنانکه در بالا اشاره رفت، عنصر ایمان، جنبه‌ی اساسی و رکن و پایه‌ی زیرساز صورت ظاهر گفتار و کردار را، داراست. زیرا، بصراحت بدان اشاره‌ شده است که: "شما که ایمان آورده‌اید، پس چرا بدانچه می‌گویید عمل نمی کنید؟!" یعنی، آیا خدایی نکرده_نعوذ بالله_ ایمانتان، ادعایی، تهی، بیش نیست؟؟!! آیا به دروغ، خود را، مومن معرفی می دارید؟ چون، کسی که عملش و گفتارش، با نیتش، در صداقت، یگانگی نداشته‌باشد، سوکمندانه، منافق، و ریاکار است!!!

حالا، ما در رشد فرهنگی خود، در کجا ایستاده‌ایم؟
ما انسان‌ها، از زمان زرتشت فرزانه، و توصیه‌ی گرانبار او، از سه‌گانه‌ی یکتایش، تا امروز، چقدر تفاوت کرده‌ایم، و این فاصله را در میان آن گفتار گرانمایه، و رفتار و کردار امروز خود، آیا، هرگز، به نیکی در نوردیده‌ایم؟؟!! و یا، همچنان، در اول وصفش، فرو در مانده‌ایم؟؟؟!!!
سوکمندانه، جز در مواردی اندک، موقت و استثنائی در عهد باستان، در به اصطلاح #اعلامیه‌ی_حقوق_بشر_کوروش، و در عصر ما، #اعلامیه‌ی_حقوق_بشر_سازمان_ملل_متحد _گفتیم البته جز در مواردی اندک، موقت و استثنائی_ هر دو این اعلامیه‌ها، مشمول، و مخاطب همین پرسش‌ها، و از جمله مورد خطاب کلام مجید‌ اند: طوماری از سخن‌ها، و دستورالعمل‌هایی بسیار والا، و خوب؛ لکن معطل و بیهوده مانده، در انتظار عمل خوب بدانها، بشمار می‌روند.

کمبود عمل خوب، در میان سلسله‌ی هخامنشیان
کمبود عمل خوب، در سلسله‌ی هخامنشیان، از خود کوروش، با سرکوب مادها، از جمله پدر بزرگ مادری‌اش_ #آستیاگ_ و سرانجام حمله‌اش به ماساژتها آغاز می‌شود. دومین کوتاهی کوروش در عمل، برگزیدن کمبوجیه، به فرمانروایی بابل بجای خودش بوده‌است.
شایسته‌ی یادآوری است، چنانکه در گفتار شماره‌ی ۱۵۰_ کانال فردا شدن امروز_گذشت:
موافق اسناد بابلی، کمبوجیه، در زمان حیات کوروش، چندی پادشاه بابل بود. و در غیاب کوروش، نیابت سلطنت داشت، و در زمان پدر به سمت ولایتعهد، در کارها به او کمک می‌کرد. (#تاریخ_ایران_قبل_از_اسلام ، پیرنیا، نشر نامک، ۱۳۹۳، چ۱۱، ص۸۲)

این عمل کوروش بنا به ضرب المثل" نهادن گوشت لخم، در دسترس گربه‌ی گرسنه است" #کمبوجیه، با اختیار تام، و پادشاهی بر بابل؟؟!!
براستی که کوروش، چه شخص مناسب_یا حقیقتا، نامناسبی _ را، برای اجرای به اصطلاح اعلامیه‌ی حقوق بشر خویش، بر بابلیان، برگزیده بوده است!!!
کوتاهی‌های کوروش در عمل، کم و بیش، چنانکه خواهیم دید، در #خشایارشا ، #اردشیر_درازدست و سرانجام در #داریوش_سوم ، به انحطاط، و سقوط نه تنها هخامنشیان، بلکه ویرانی ایران، نیز، در حمله‌ی اسکندر و ادامه سلطنت جانشینانش، سلوکیان منجر می‌گردد.


بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

و این قصه‌ی پرغصه همچنان ادامه دارد


#تثلیث ، سه‌گانه‌ی یکتای زرتشت فرزانه

http://s8.picofile.com/file/8368428142/place_81_2.jpg

گفتار شماره‌ی ۱۵۳
یکشنبه ۲۰ مرداد ۹۸/ ۱۱ اوت ۲۰۱۹

_استوانه‌ی کوروش؟!
اعلامیه‌ی حقوق بشر؟!
یا، منشور شرک و بت پرستی؟!
_کشف استوانه‌ی کوروش
_علت ایجاد استوانه‌ی بابلی کوروش
_قمار سیاسی جمع و توزیع خرده خدایان بابل، میان نبونید، و کوروش
_ترجمه‌ی اصل متن بابلی استوانه‌ی کوروش
_حقوق، یا تکالیف بشر، در منشور کوروش
_رابطه‌ی کوروش با بنی اسرائیل

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

واجب آمد بر آدمی شش حق:
اولش حق واجب مطلق
بعد از آن، حق مادر است و، پدر
زان استاد و، شاه و، پیغمبر


"هرکس، مزاحم خواب مردم شود؛ مورد بی‌مهری و یا حتی قهر و، انتقام آنان قرار می‌گیرد."
این گفته کم‌وبیش، مضمون سخن یک گوینده آلمانی است که فروید پدر علم روانکاوی، آن را در مورد خود صادق می‌داند..."( #راز_کرشمه‌ها، گفتار ۸، انتشارات زریاب، ۱۳۷۸، صص۵۵_۵۴)
آیا، کوشش، برای تشخیص حقیقت، از شایعه‌های دروغ درباره‌ی کوروش، و بطور کلی تاریخ ایران، واکنش‌هایی همانند به مزاحمان خواب مردم، برای ما، دور از انتظار است؟؟!!
البته، که نه!!!

استوانه‌ی کوروش؟!
اعلامیه‌ی حقوق بشر؟!
یا، منشور شرک و بت پرستی؟!

#اوحدی_مراغه‌ای(۶۵=۷۳۸-۶۷۳ه.ق/۱۳۳۷-۱۲۷۴م)در سده‌های میانه‌ی تاریخ ما، چنان که در دو بیت نقل شده از او، در مقدمه‌ی این گفتار، ملاحظه می‌فرمایید، احتمالاً، از نخستین گویندگان فارسی زبان است،که فهرستی شش‌گانه، از به اصطلاح"حقوق بشر"بدست‌داده‌است.
از ویژگی‌های آماری فهرست حقوق بشر اوحدی، آنست که:
۱)_حق الله، یا #حق_خداوند را، یک ششم گفته‌است.
۲)_پنج‌ششم مانده را، به #حقوق_بشر اختصاص داده‌است_به #حق_الناس.
ما، از فهرست ششگانه‌ی اوحدی، بعنوان"به‌اصطلاح‌حقوق‌بشر"یاد کردیم.
این تاکید، بر #به_اصطلاح_حقوق_بشر، از اینروست که در حقیقت، این حقوق، حقوق بشر بشمار نمی‌روند_البته برای همگان. زیرا، اینها در واپسین تحلیل، تکالیف، یا وظایف عمومی انسانها، نسبت به خداوند، یا پدر و مادر، یا استاد و، شاه و، پیغمبراند. نه آن که، حقی برای مردم، شمرده شوند؛ که آنها بتوانند آن حقوق را، از خداوند، یا دیگران مطالبه نمایند، و انتظار دریافت آنرا، داشته‌باشند.
در حالیکه، حق، حق کسی، طلب او، از دیگران است؛ نه بدهکاری او نسبت به آنان.ضرب‌المثل مشهور، بدرستی گفته‌است که: "حق، گرفتنی‌است؛ نه دادنی"
در تمام موارد یاد شده‌ی بالا، انسان‌ها موظف شده‌اند، که وظیفه‌ای را، نسبت به دیگری بعهده گیرند؛ و تکلیفی را، بویژه نسبت به خداوند، پدر و مادر خود، و دیگران ادا نمایند.
این مغلطه‌ی جا زدن حق، و لزوم اجرای آن، بجای تکلیف و انجام وظیفه، در مورد #منشور_کوروش، نیز، با تبلیغ و القاء شبهه تکرارشده‌است.
شاید، خوانندگان گرامی ما، اینک به یاد آورند،که در گفته‌های گذشته، نیز، ما غالباً، از ذکر منشور کوروش با تعبیر" #به_اصطلاح_اعلامیه‌ی_حقوق_بشر_کوروش" یاد کرده‌ایم.(رک:کانال فردا شدن امروز، گفتارهای شماره‌ی ۱۵۱،۱۵۰و۱۵۲)
انصاف را، که خود کوروش نیز، از منشور خود، به نام #اعلامیه‌ی_حقوق_بشر_کوروش یاد‌نکرده‌است. همچنین، هیچیک از مترجمان اصیل #منشور_کوروش، از #زبان_بابلی، بفارسی یا انگلیسی، یا به زبان‌های دیگر، از جمله بزبان عربی، سخنی تحت عنوان اعلامیه‌ی‌حقوق بشر کوروش، به میان نیاورده‌اند. بلکه، در تمام موارد، فقط از نام"استوانه‌ی کوروش"، یا "منشور کوروش"، یاد‌کرده‌اند.
عنوان دروغین، و فریبای #اعلامیه‌ی_حقوق_بشر، و بلکه عنوان ریاکارانه‌تر دیگر، بعنوان" #نخستین_اعلامیه‌ی_حقوق_بشر_در_تاریخ"،که صدور آن، به کوروش نسبت داده‌شده‌است، فقط، از جعلیات زمینه‌ساز تبلیغات #جشن‌های_۲۵۰۰_ساله‌ی_شاهنشاهی در ایران_۱۳۵۰ه.ش/ ۱۹۷۱م_ بشمار می‌رود.
در آن سالها، دولت #پهلوی_دوم، از #موزه‌ی_بریتانیا، درخواست نمود، که برای مدتی معین، استوانه‌ی کوروش را، بطور امانت،در اختیار ایران گذارند!؟(#دکتر_شاهرخ_رزمجو، #استوانه‌ی_کوروش_بزرگ، نشر فرزان روز،۱۳۸۹،ص۱۱)
موزه‌ی بریتانیا، نیز،گشاده دستانه، به این درخواست، پاسخ مثبت داد، و #استوانه‌ی_کوروش را، برای نخستین بار، به ایران بگونه‌ای امانی، فرو در سپردند.

کشف استوانه‌ی کوروش
استوانه‌ی‌کوروش،نخستین بار، در سال ۱۸۷۹م/ ۱۲۵۷ه.ش، در پی کاوش‌های باستانشناسی #هرمزد_رسام(۸۴=۱۹۱۰-۱۸۲۶م)، در محوطه‌ی باستانی بابل، فرا‌یافت شده‌است.مجموعه‌ی سطور اصل نوشته‌ی‌استوانه‌ی‌کوروش، به #زبان_بابلی، و با #خط_میخی، تنها، در ۴۵سطر نوشته‌شده‌بوده‌است.
سوکمندانه،۲۰سطر از این گلنوشته‌ی بابلی استوانه‌ی‌کوروش، بر اثر شکستگی و فرو ریختگی،در طول زمان از میان رفته‌است، و امروزه در دست نیست. از اینرو، ترجمه‌های اولیه،فقط ۲۵ سطر آنرا، بدست‌داده‌اند.(استوانه‌ی کوروش بزرگ،ص۴۷)
ادامه در پست دوم
http://s2.picofile.com/file/8369386842/Emblem2500Persepolis.jpg
بعدها نیز، در روزهای پایانی سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ م، دو قطعه از یک گل_نوشته در موزه‌ی بریتانیا شناسایی شدند، که با تطبیق محتوای نوشته‌ها، آنرا متعلق به بخش جا افتاده، از استوانه‌ی کوروش دانسته‌اند.(#استوانه‌ی_کوروش_بزرگ، ص ۵۹)
ترجمه‌ی جدیدی که، بصورت کاملترین ترجمه، تاکنون بدست ما رسیده‌است، با همکاری گروهی از ایرانیان فرهیخته‌ی زمان معاصر، و همکاری بابلی شناسان انگلیسی، و کارشناسان موزه‌ی بریتانیا، انجام گرفته‌است. این ترجمه، با زیباترین امکانات تصویری، و کاغذ گلاسه‌ی اعلی، در ایران، در سال ۱۳۸۹، بچاپ رسیده‌است.

تکمیل چنین اثر تاریخی مهمی، از جمله به رفع سوء تفاهم‌های تبلیغاتی سال‌های جشن های۲۵۰۰ ساله‌ی شاهنشاهی، خوشبختانه، بخوبی، به ما، مدد رسانده‌است.
از نخستین کسانی که، به این ترفند تبلیغاتی_تبدیل عامدانه‌ی نام استوانه، یا منشور کوروش، به نخستین اعلامیه‌ی حقوق بشر_ اشاره کرده‌اند، یک محقق هلندی به نام "روبرت یوهانس ون در اسپک"Bert Van der Spek (+۱۹۴۹م) است.
از دیگر کسانی که بدین ترفند پی برده، و بدان هشدار داده‌اند، چنانکه در ویکی پدیا، در مقاله‌ی"استوانه‌ی کوروش" آمده است، عبارتند از:
کلاوس گالاسKlaus Gallas(+۱۹۴۱م)باستان شناس آلمانی،
پیر بریانPierre Briant(+۱۹۴۰م)ایران شناس و هخامنشی شناس فرانسوی،
یونا لندرینگJuna Lendering
(+۱۹۶۴م)نویسنده‌ی کتاب باستانشناسی،
نیل مک گریگورNeil MacGregor(+۱۹۴۶م)مدیر سابق موزه‌ی بریتانیا
پروفسور آملی کورتAmelie Kuhrt(+۱۹۴۴م)از محققان تاریخ خاورمیانه‌ بوده‌اند.
خود این نویسنده نیز، در همان سالهای پرشور زمینه‌سازی جشن‌های شاهنشاهی، و مشروعیت بخشیدن به آن خطاب مشهور که: #کوروش_آسوده_بخواب_که_ما_بیداریم، بهمراه تنی چند دیگر، که سوگمندانه، اینک، چهره در نقاب خاک فرو در کشیده‌اند، به پی جویی این نکته پرداخته‌ایم. زیرا، خود این صاحب قلم، و تنی چند، که میان ما گفتگو رفت، پیشاپیش، اصل استوانه را، به‌نام #استوانه‌ی_کوروش، در موزه‌ی بریتانیا، با ترجمه‌ی آن، دیده بودیم، که در آن هیچگونه اشاره‌ای، از به اصطلاح اعلامیه‌ی حقوق بشر، به‌تلویح، یا به صراحت، سخن نرفته بوده است.

علت ایجاد استوانه‌ی بابلی کوروش
کوروش، چنان که محتوای منشورش نشان می‌دهد، این استوانه را، به نام یک مصلح و رهایی بخش بابلی، که نعوذ بالله، رسول‌الله‌بابلی، یعنی فرستاده از طرف #مردوک، خدای خدایان بابلی است، تنظیم می‌کند؛ که آمده‌است تا خراب کاری‌ها و بی‌ایمانی‌های نبونید (سلطنت۵۳۹-۵۵۹ق.م)_آخرین پادشاه بابل، قبل از کوروش_را جبران نماید.

هم #نبونید، و هم #کوروش، خود را، بنده و سر سپرده‌ی مردوک، خدای خدایان بابل معرفی می‌نمایند.تنها تفاوت میان نبونید با کوروش، در این بوده است که نبونید، خواسته‌بوده‌است، تا مرکز بابل را، یک #پانتئون ،یعنی خانه‌ی مقدس، و وحدت‌بخش، برای همه‌ی خدایان بابل، قرار دهد.از اینرو، تمام مجسمه‌های بت‌های بومی،در روستاها و شهرک‌های پراکنده‌ی بابل را، از جایگاه خاصشان،یعنی از محراب‌هایشان، بر می‌گیرد،و به مرکز بابل فراهم می‌آورد.
این عمل جمع‌آوری، و یک‌جاگذاری همه‌ی خدایان، در یک پانتئون، یعنی خانه‌ی همه‌ی خدایان، برای مردم بومی بابل، سخت، ناگوار می‌افتد.زیرا، آنها عادت داشتند،هر روز یا هر هفته،در فواصل معینی، به‌محراب‌ خدای محلی خود بشتابند. و اینک، با محرابهای خالی از بتهای خود، روبرو شده بودند، که برای آنها، بسیار گران و ناگوار بود.
فرض محال، محال نیست.فرض کنیم، کسی بخواهد همه‌ی امامزاده‌های بومی و پراکنده،در سراسر ایران را، جمع‌آوری کند، و یکجا در محله‌ای مثلاً نزدیک‌ تهران،زیارتگاهی بعنوان زیارتگاه امامزادگان ایران، فراهم آورد.
آیا، مردمانی در اطراف مقبره‌ی امامزاده داود، یا امامزاده هاشم، یا شاهچراغ شیراز، #و_و_و،...بدین امر رضایت می‌دهند؟؟!!
این عمل جمع‌آوری خدایان بومی بابلیان،بهانه‌ی خوبی بدست کوروش می‌دهد، که با توزیع دوباره‌ی بت‌ها، آن هم بعنوان اجرای فرمان #مردوک، خدای خدایان، به کوروش، منزلتی بس بزرگ، و نجات‌بخشی مذهبی فرو می‌بخشد،که او نیز، هوشیارتر از آن بوده‌است، که از چنین امتیازی، خود را، محروم سازد!!؟
برای درک بهتر ارزش پانتئون،که نبونید به ایجاد آن، اقدام ورزیده‌است،می‌توان خانه‌ی کعبه را، تا پیش از #فتح_مکه، بدست رسول اکرم(ص)به‌یاد آوریم.کعبه در آنزمان، یک پانتئون، یعنی خانه‌ای برای همه‌ی بت‌های عرب،بوده است. محل تلاقی همه‌ اعراب با یکدیگر در ماههای‌حرام، که شعرهای خود را نیز در آنجا می‌خواندند،و بهترین آنرا، با اکثریت آراء بر می‌گزیدند.و احیاناً، از دیوار کعبه، آویزان می‌نمودند.چنانکه در مورد #سبعه‌ی_معلقه، یا قصائدهفتگانه‌ی‌طلایی، از جمله در مورد #امروء_القیس،بزودی یادآور‌خواهیم شد.
#دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی
#پانتئون‌های_رم_و_فرانسه
http://s4.picofile.com/file/8369388300/2019081

پاکسازی خانه‌ی کعبه از بت‌ها، و شکستن آنها، از لحظات بسیار هیجانی توحیدی اوج فتوحات اسلامی، در نخستین فتح مکه‌ی معظمه، بشمار می‌رود، که از تصویرهای تکان دهنده فیلم محمد رسول الله نیز، محسوب می‌شود.

قمار سیاسی جمع و توزیع خرده خدایان بابل،
میان نبونید، و کوروش

در هر حال در این قمار سیاسی و مذهبی، #نبونید بازنده، و کوروش برنده می‌شود. و جالب اینجاست، که هر دو، خود را، نماینده‌ی خدای خدایان، یعنی #مردوک، و مامور اجرای فرمان او، معرفی می‌نموده‌اند.

ترجمه‌ی اصل متن بابلی استوانه‌ی کوروش:
۱)_آن هنگام که...مردوک، پادشاه همه آسمانها و زمین، کسی که...با...یَش{سرزمین های دشمنانش(؟) را لگد کوب می کند.}
۲)_[ ... ]{با دانایی گسترده... کسی که} گوشه های جهان {را زیر نظر دارد}،
۳)_[.... ]فرزند ارشد[او](بِلشَزَر)، فرومایه‌ای به سروری زمین گمارده شد.
۴)_[....] اما او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرار داد،
۵)_ نمونه‌ای ساختگی از اِسگیل سا[خت و]... برای شهر اور، و دیگر جاهای مقدس [فرستاد؟]
۶)_ آیین هایی که شایسته‌ی آنان( خدایان/ پرستشگاه ها) نبود. پیشکشی [های ناپاک]... گستاخانه[...] هر روز یاوه سرایی می‌کرد و، [اها]نت آمیز
۷)_(او) پیشکشی‌های روزانه را، بازداشت.او در [آیین ها دست برد و]...
درون پرستشگاه‌ها برقرار [کرد.] در اندیشه‌اش به ترس از مردوک _شاه خدایان_ پایان داد.
۸)_ هر روز به شهرش(=شهر مردوک) بدی روا می‌داشت... همه‌ی مردما[نش را...] (= مردمان مردوک) با یوغی رها نشدنی، به نابودی می‌کشاند.
۹)_"اِنلیل خدایان"(سالار خدایان؟) مردوک، از شکایات ایشان، بسیار خشمگین شد، و... قلمرو آنان. خدایانی که درون آنها می‌زیستند، محراب های شان را رها کردند،
۱۰)_خشمگین از این که او(= نبونید)(آنان را)(= خدایان غیر بابلی را)...به(=بابل) وارد کرده بود.[دلِ] مردوکِ بلند[پایه، اِنلیلِ خدایان] به رحم آمد...(او) بر همه‌ی زیستگاه‌هایی که، جایگاه های مقدسشان، ویران گشته بود.
۱۱)_ و مردم سرزمین سومر، و اکد، که همچون کالبد مردگان شده‌بودند، اندیشه کرد(و) بر آنان رحم آورد. او، همه‌ی سرزمین ها را، جست و بررسی کرد،
۱۲)_ شاهی دادگر را، جستجو کرد، که دلخواهش باشد. او، کوروش، شاه(شهر) اَنشان را به دستانش گرفت، و او را، به نام خواند،(و) شهریاری او، بر همگان را، به آوای بلند اعلام کرد.
۱۳)_او(= مردوک)، سرزمین گوتی(و) همه‌ی سپاهیان مادی را، در برابر پاهای او (=کوروش) به کرنش در آورد، و همه‌ی مردمان سرسیاه(=عامه‌ی مردم) را، که(مردوک) به دستان او (=کوروش) سپرده بود،
۱۴)_ به دادگری و راستی، #شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده‌ی مردمانش است، به کارهای نیک او(=کوروش) و دل راستینش، به شادی نگریست.
۱۵)_ و او را، فرمان داد، تا به سوی شهرش(= شهر مردوک)، بابل برود. او را واداشت، تا راه تینتیر (=بابل) را در پیش گیرد، و همچون دوست و همراهی، در کنارش گام برداشت.
۱۶)_ سپاهیان گسترده‌اش، که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگ افزارها، در کنارش روان بودند.
۱۷)_(مردوک) او را بدون جنگ و نبرد، به درون...(=بابل) وارد کرد. شهرش، بابل را، از سختی رهانید. او(مردوک)، نبونید شاهی را که از او نمی‌هراسید، در دستش(= دست کوروش) نهاد.
۱۸)_ همه‌ی مردم تینتیر(=بابل)، تمامی سرزمینهای سومر و اَکد، بزرگان و فرمانداران در برابرش(=کوروش)، کرنش کردند(و) #بر_پاهایش_بوسه_زدند، از پادشاهی او، شادمان گشتند(و)چهره‌‌هایشان درخشان شد.
۱۹)_(مردوک) سروری که با یاری‌اش(کوروش به یاری مردوک)، به مردم زندگی بخشید، (و) آنکه، همه را از سختی و دشواری رهانید(=کوروش)، آنان او را، به شادی ستایش کردند، و نامش را ستودند(نام کوروش را).
۲۰)_ منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، #چهار_گوشه‌ی_جهان .
۲۱)_ پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر اَنشان،...
۲۲)_ دودمان جاودانه‌ی پادشاهی که(خدایان) بِل و نَبو، فرمانروایی‌اش را، دوست دارند (و) پادشاهی او را(کوروش را)، با دلی شاد، یاد می‌کنند. آنگاه که با آشتی به در[ون] بابل آمدم،
۲۳)_جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی، در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده‌ی کسی که بابل را، دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید](و)من هنوز ترسنده در پی نیایش او بودم.
۲۴)_ سپاهیان گسترده‌ام، با آرامش، درون بابل گام بر می‌داشتند. نگذاشتم کسی در همه‌‌ی [سومر و] اکد، هراس آفرین باشد.

ادامه در پست چهارم

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی


#رسالت، معروف به #محمد_رسول‌الله ، فیلمی سینمایی به کارگردانی #مصطفی_عقاد است، که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد. 
http://s4.picofile.com/file/8369387134/Message.jpg

۲۵)_ در پی امنیت[شهرِ] بابل، و همه‌ی جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابل...که بر خلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آن، نهاده بود، که شایسته شان نبود،
۲۶)_خستگی‌هایشان را تسکین دادم (و) از بندها(؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ از رفتار [نیک من] شادمان گشت(و)
۲۷)_ به من، کوروش، شاهی که از او می‌ترسد، و #کمبوجیه پسر تنی[ام و به]همه‌ی سپاهیانم،
۲۸)_ برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار، ما با شادی دربرابرش باشیم، در آرامش. به[فرمان] والایش، همه شاهانی که بر تخت نشسته‌اند،
۲۹)_ #از_هر_گوشه‌‌ی_جهان، از دریای بالا، تا دریای پایین، آنان که در سرزمین‌های دور دست می‌زیند، و همه‌ی شاهان سرزمین اَمورّو، که در چادرها زندگی می‌کنند، همه‌ی آنان،
۳۰)_ #باج_سنگینشان را به...(بابل) آوردند، و #بر_پاهایم_بوسه_زدند. از [...بابل] تا شهر آشور و شوش،
۳۱)_اکد،...جا[یگاه‌های مقدس آن سو]ی دجله، که از دیرباز، محراب‌هایشان ویران شده بود،
۳۲)_خدایانی را، که درون آنها ساکن بودند، به جایگاه‌هایشان بازگرداندم، و( آنان را)در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه‌ی مردمان آنان(=آن خدایان) را، گرد آوردم، و به سکونت‌گاه‌هایشان بازگرداندم و
۳۳)_خدایان سرزمین سومر، و اکد را، که نبونید_ در میان خشم سرور خدایان_ به...(=بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت
۳۴)_ به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان می‌سازد. باشد تا خدایانی که، بدرون نیایشگاه‌هایشان بازگرداندم،
۳۵)_ هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز(=عمری طولانی)برایم، خواستار شوند( و) کارهای نیکم را، یادآور شوند، و به مردوک، سرورم، چنین بگویند که "کوروش، شاهی که از تو می‌ترسد و #کمبوجیه پسرش
۳۶)_...بگذار آنان{سهمیه رسان نیایشگاههایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟)...و} باشد که مردمان بابل[ شاهی او را ]بستایند."من همه‌ی سرزمین ها را در صلح قرار دادم.
...
(منبع: #استوانه‌ی_کوروش_بزرگ، دکتر شاهرخ رزمجو، نشر فرزان روز، چاپ اول ۱۳۸۹، صص۶۷_۶۳)

حقوق، یا تکالیف بشر، در منشور کوروش
با توجه به بخش مهم سخنان کوروش، در منشور بابلی‌اش، اگر سخن از حقوق بشر رفته باشد، شاید، بتوان بدین‌گونه آنها را در چهار بخش دسته بندی نمود:
۱)_مردوک،"خدای خدایان!"، به کوروش، #حق_گرفتن_باج_و_خراج می‌دهد. و به مردم، حق، یا درست‌تر گفته شود، تکلیف باج‌گذاری به کوروش، و جانشینانش عطا می‌فرماید.(بند۳۰)
۲)_مردوک، بت اعظم بابل، به کوروش، افتخار و #حق_بوسیده_شدن_پاهایش را، از طرف زیردستانش، اعطا می‌فرماید.(بند ۱۸)
۳)_مردوک، بت اعظم بابل، و خدای خدایان، به کوروش، حق، #اختیار_و_مقام_شبانی_ _گله‌های_مردم را، اعطا می‌فرماید. و در برابر، به مردم نیز، موهبت "خود_گوسفند_بینی"، در مقابل شبان بزرگشان، کوروش را، فرا می‌بخشد.(بند ۱۴)
۴)_کوروش، نام پدر خود، #کمبوجیه را، بر روی فرزند دلبند ارشدش می‌نهد. و #کمبوجیه‌ی_دوم _ پسرش_ را ولیعهد، و جانشین شبانی خود، در بابل قرار می‌دهد.( بندهای۲۱، ۲۷ و ۳۵)
آیا شما، نکته‌ی دیگری از حقوق، و وظایف بشری، در منشور کوروش احساس می‌فرمایید؟؟
آیا این منشور_ به هر مصلحتی که گفته و نوشته شده‌باشد_ توجیه، تشویق، و اعلامیه‌ای درباره‌ی روایی، و اهمیت شرک و بت پرستی نیست؟؟
خدا کند که چنین نباشد. و شادمان می‌شویم، اگر ما درباره‌ی این منشور، به گزافه رفته باشیم، و هویتی راستین را از خود، که می‌رفت از دست برود، دوباره، با کشف حقیقتی از نو باز، بدست آوریم.
امید است، کسانی که می‌پندارند #هویت_تاریخی خود را، بر #منشور_کوروش، استوار داشته‌اند، دست‌کم، در ویکی پدیا، و کاملتر آنرا، در کتاب #استوانه‌ی_کوروش_بزرگ بخوانند، و یک بار برای همیشه، خود، آنرا از نو باز، داوری نمایند.
تدوین و چاپ کتاب استوانه‌ی کوروش بزرگ را، ما مدیون همکاری علمی‌ و فرهنگی ۸ تن از بزرگواران زیر، از فرهیختگان ایران معاصر هستیم:
۱_ژاله آموزگار
۲_تورج اتحادیه
۳_شاهرخ رزمجو
۴_داریوش شایگان
۵_پروفسور محمد رحیم شایگان
۶_پروفسور اوکتور شِروُ
۷_کامران فانی
۸_بدرالزمان قریب.
( #استوانه‌ی_کوروش_بزرگ، شناسنامه‌ی کتاب، پیش از فهرست)

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست پنجم
http://s2.picofile.com/file/8369387542/9789643213336.jpg
رابطه‌ی کوروش با بنی‌اسرائیل
در کتاب اسفار عهد عتیق، حدود بیست بار از نام کوروش، با احترام تمام و ستایش بسیار، بعنوان یک منجی بزرگ بنی اسرائیل، یاد شده‌است.در مجموع #بنی_اسرائیل، بعد از فتح بابل _ ۵۳۹ق.م_ کوروش را، پس از حضرت موسی کلیم الله، دومین نجات بخش بزرگ خویش می‌دانند.
از مفصلترین یادمان‌های کوروش، در کتابهای پیوست تورات، دو نمونه را، که ضمنا از مفصلترین یادکردها از کوروش بشمار می‌روند، در اینجا نقل می‌نماییم:

۱_در چهاردهمین کتاب، از عهد عتیق_تواریخ دوم_ چنین آمده است:
"در سال اول سلطنت کوروش_(باحتمال قوی، سال اول سلطنت کوروش بر بابل۵۳۹ق.م)_شاهنشاه پارس، خداوند آنچه را که توسط #ارمیای_نبی فرموده بود، به انجام رساند. او کوروش را برانگیخت، تا فرمانی صادر کند، و نوشته‌ی آن را، به سرتاسر نواحی شاهنشاهی، بفرستد، تا با صدای بلند خوانده شود.
این فرمان کوروش، امپراتور پارس است:
"خداوند، خدای آسمان(یهوه)مرا فرمانروای همه‌ی جهان کرد، و به من مسئولیت ساختن معبدی برای او، در اورشلیم، در یهودیه، داده‌است. اکنون، همه‌ی کسانی که، قوم خدا هستند، به آنجا بروند، خداوند خدای شما(یهوه)، همراهتان باشد!"( تواریخ دوم، باب ۳۶/آ ۲۲ و ۲۳)
یادآوری:
ارمیای نبی، در سالهای اواخر قرن۷ و اوایل قرن۶ق.م زندگی کرده‌است.
"بخت النصر دوم، پادشاه بابل، در سال ۵۸۶ق.م، بیت المقدس را گرفته، و #معبد_سلیمان را، ویران نموده‌است...پس از آن هزاران نفر، مرد و زن یهود را، از وطنشان،حرکت داده، به بابل آورد. و اسرای مزبور، تا زمان تسخیر بابل بدست کوروش(۵۳۹ق.م) در بابل ماندند."(#تاریخ_ایران_باستان، ج۱،ص۳۴۶)
بنابر داده‌های تاریخی، اسیران یهودی، از هنگام ویرانی اورشلیم، و تاراج آن، بدست بخت‌النصر دوم(سلطنت۴۲=۵۶۲-۶۰۴ق.م)،یعنی از سال ۵۸۶ق.م، تا سال فتح بابل بدست کوروش بزرگ_ یعنی۵۳۹ق.م _مجموعا ۴۷سال(۴۷=۵۳۹-۵۸۶ق.م)نزدیک به نیم قرن، قوم یهود در اسارت بابل بسر برده‌اند.
۲_کتاب عزرا، کتاب پانزدهم،از پیوست‌های تورات نیز، با تکرار همین عبارات، آغاز می‌شود. عزرای نبی_ به نام عُزیر، بر وزن زبیر، در کلام مجید، سوره‌ی توبه=۹/آ۳۰_ از رهبران قوم یهود است، که پس از آزادی آنان، از اسارت بابل به یاری کوروش،قوم خود را، همراهی و رهبری می‌کند،تا به اورشلیم برسند. #کتاب_عزرا، افزون بر عبارات بالا، از قول کوروش چنین چنین می‌گوید:
"...شما اجازه دارید که به اورشلیم بازگردید، و معبد بزرگ خداوند خدای قوم اسرائیل(#یهوه)را، که در اورشلیم پرستش می‌شود، بازسازی کنید.اگر کسانی از قوم او،برای بازگشت،محتاج به کمک باشند،(#حکم_حکومتی_کوروش): همسایگان ایشان، باید با دادن طلا و نقره، چهارپایان،و وسایل دیگر، به آنها کمک کنند،و علاوه بر آن، هدایایی برای تقدیم به معبد بزرگ در اورشلیم، در اختیار ایشان بگذارند.
آنوقت سران خاندان‌ها، و طایفه‌های یهودا و بنیامین، به همراه کاهنان و لاویان، و تمام کسانی که خداوند دلهایشان را برانگیخته بود،حاضر شدند به اورشلیم بروند، و معبد بزرگ را در آنجا بسازند.همسایگان آنان نیز، با دادن وسایل فراوان، از قبیل ظروف طلا و نقره، چهارپایان، اشیای قیمتی، و هدایایی برای معبد بزرگ، به آنها کمک کردند.
کوروش شاهنشاه، تمام جام‌ها و پیاله‌هایی را که نبوکدنصر(بخت النصر) پادشاه، از معبد بزرگ اورشلیم، به پرستشگاه خدایان خود، برده بود به آنها پس داد. او این #اشیاء_گرانبهای_اورشلیم را، بوسیله‌ی رئیس خزانه‌داری سلطنتی به فرماندار یهودیه، تحویل داد. ظروف تحویل شده به این شرح بودند:
۱_جام طلا ۳۰ عدد
۲_جام نقره ۱۰۰۰ عدد
۳_سایر جام‌ها ۲۹ عدد
۴_جام طلای کوچک ۳۰ عدد
۵_جام نقره‌ی کوچک ۴۱۰ عدد
۶_سایر ظروف ۱۰۰۰ عدد."

(کتاب عزرا، فصل ۱/ آ ۸_۱)


بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی


ادامه در پست ششم👇

http://s3.picofile.com/file/8369389684/105314239317310411531423931731041136.jpg
یاد‌آوری‌ها:
۱_سال فتح بابل ۵۳۹ق.م _بیست سال پس از آغاز سلطنت کوروش ۵۵۹ق.م_ بوده‌است. لکن در تورات، این واقعه را، در سال اول سلطنت کوروش، ذکر کرده‌اند.که باحتمال قوی، نخستین سال سلطنت کوروش در بابل، منظور بوده‌است.
۲_متن کتاب عزرا، اشاره‌ای ندارد، که آیا کوروش حکم حکومتی، درباره‌ی اینهمه حاتم بخشی‌ها، از کیسه‌ی خلیفه را، خودسرانه صادر کرده‌است، یا به اجازه‌ مردوک، خدای خدایان بابل؟؟!! زیرا، کیسه‌ی مردوک را خالی کرده‌‌بوده‌است!!؟؟
انصاف را، با همه‌ی نقدها، و فراز و نشیب‌ها در رابطه با کوروش،بزرگترین دستاورد او، حتی در تاریخ جهان، برقراری یک ودیعه‌‌ی کم نظیر و پایدار، در ایجاد رابطه‌ی دوستی، میان ایرانیان و #قوم_یهود است، که پس از سپری گشت۲۵۰۰ سال،همچنان، دست‌کم، هر ماه، در کنیسه‌های بنی‌اسرائیل، در سراسر جهان، از آن با تقدس، یادآوری می‌شود!!!؟

زمینه‌ی تاریخی شیندلر لیست ایرانی
پدیده‌ی شگفت، بسیار استثنایی و سخت افتخار آمیز شیندلر لیست ایرانی، که در همین سلسله گفتارها_ شماره‌ی ۱۴۹_از آن یاد رفته است، عبارت بود از اینکه، زنده یاد #عبدالحسین_سرداری (۶۷=۱۳۶۰-۱۲۹۳ه.ش/۱۹۸۱-۱۹۱۴م) سفیر کبیر ایران در فرانسه، در دوران نازی‌ها، با صدور گذرنامه های ایرانی، برای شمار بسیاری از یهودیانی، که هرگز تعداد واقعی آنها تاکنون فاش نگشته است، آنان را از اردوگاههای مرگ نازی ها، و کوره های آدم سوزی نازی، رهایی بخشید.
این عملکرد مبارک که در دنیا بی سابقه بوده است، به احتمال قوی، هرگز اتفاق نمی افتاد؛ اگر کوروش، به نجات یهودیان از اسارت بابل اقدام نمی ورزید. و سپاس از وی، به عنوان #دومین_منجی_بزرگ_بنی_اسرائیل ، در اسفار عهد عتیق_ملحقات تورات_ بارها و بارها منعکس نمی گردید.
چقدر مصداق این ضرب المثل ایرانی، در این مورد صدق می‌کند که می‌گوید:
تو نیکی می‌کن و، در دجله انداز
که ایزد، در بیابانت ، دهد باز


سپاس بر همه‌ی نیکوکاران به ویژه بر #عبدالحسین_سرداری نازنین! ما به وجود چنین هموطنان نیک اندیش، مبتکر، خلاق و نیکوکرداری، برای همیشه، افتخار می ورزیم.

و از ارزش‌های والای "عرش_اعتبار" است که بطور مشترک، در آثار مقدس یهود، و نیز در کلام مجید بازتاب یافته است که:
"...وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما اَحیا النَّاسَ جمیعاً"
: و هر کس که تنها، یک تن را زندگی بخشد، گوئیا که همه‌ی مردمان را، دسته جمعی، زندگی فرا بخشیده است. (سوره‌ی مائده=۵/آ ۳۲)


تبارک باد!!

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

و هنوز این قصه ادامه دارد


مستند #معمای_سرداری

http://s9.picofile.com/file/8367876500/20190726_184657.jpg
گفتار شماره‌ی ۱۵۴
چهارشنبه ۲۳مرداد ۹۸/ ۱۴ اوت ۲۰۱۹

_قربانیان اژدهای عطش قدرت
_واپسین نگاه به کوروش،
ایدئولوژی یا آرمان،
و شیوه‌ی جهانگشایی و جهانبانی او
_معمای قتل کوروش،
و مساله‌ی جایگاه مزار او

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

به پادشاهی عالم، فرو نیارد سر
اگر ز سر قناعت، خبر شود درویش
...ز سنگ تفرقه، خواهی که منحنی نشوی
مشو بسان ترازو، تو در پی کم و بیش

#منسوب_به_حافظ

بیا که قصر امل، سخت سست بنیاد است
بیار باده، که بنیاد عمر، بر باد است
غلام همت آنم، که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است
...رضا به داده بده، وز جبین گره بگشای
که بر من و تو، در اختیار نگشوده است

#حافظ، غزل ۳۷

قربانیان اژدهای عطش قدرت
قدرت درویش نیست، که رضا به داده دهد. و به آنچه، که خود در اختیار دارد، قناعت ورزد. قدرت، نا درویشی زیاده خواه، و گرسنه‌ای، هرگز، سیری‌ ناپذیر است. امان از زمانی که، #اژدهای_قدرت، قربانی منتخب خود را، بگزد. آنگاه دیگر، قربانی قدرت گزیده را، به جهانخواره‌ای نابسنده، بس، بسیار، بیرحمانه مسخ می‌نماید.
تفاوت نمی‌کند قربانی قدرت من باشم!؟، یا شما باشید!؟، یا هیتلر باشد!؟، یا صدام حسین!؟، یا نرون!؟، و یا سرانجام، سوکمندانه، نامش کوروش باشد!؟_کوروش بزرگ!؟ عدالت قدرت، نسبت به قربانیان خود، #ظلم_بالسویه است. هیچ‌کس_شاید تقریبا، هیچ‌کس_از بدخواهی‌های قدرت، مصونیت ندارد. گفتیم شاید "هیچ کس"، زیرا، استثناء هایی بسیار نادر و کمیاب، چون #آشوکا، امپراتور بودایی و #مظفرالدین_شاه، و عدل مظفرش را چنان که دیدیم(رک به: کانال فردا شدن امروز، گفتار شماره‌ی ۱۲۸)، استثناهایی بسیار استثنائی، در قاعده‌ی کلی بدخواهی قدرت اند. در هر حال، سوکمندانه، کوروش_کوروش بزرگ_ از زمره‌ی این استثناها نبوده‌است.


واپسین نگاه به کوروش، ایدئولوژی یا آرمان، و شیوه‌ی جهانگشایی و، جهانبانی او
بنابر آنچه که در گفتار پیشین_شماره‌ی۱۵۳_ با توجه به اسناد تاریخی، روایت کرده‌ایم، تا کنون_دست کم_ از جمله، بدین نتایج فرا رسیده‌ایم:
۱)_کوروش، سلطنت خود را، با جنگ با پدر بزرگ مادری خود_آخرین پادشاه ماد_ و سرکوبی قوم ماد، آغاز کرد. تا آنجا که توانست، قلمرو خود را، به امپراتوری پارس_و نه ایران، شامل قوم پارس، ماد و دیگران_ مشهور ساخت. #قوم_ماد، شاخه‌ی بزرگ دیگر ایرانیان را، به محاق تاریخ، فرو در سپرد. چنانکه گویی، در ایران، هرگز، قومی به نام ماد، وجود نداشته است.
۲)_در #بابل، خود را رسول، و مبعوث خدای خدایان بابل_بت اعظم مردوک_ معرفی نمود، که ماموریت یافته‌است، معبد بزرگ او را، بیاراید و تجلیل کند. و بت‌ها، و خدایان محلی را، که #نبونید، بخاطر ساختن"یک #پانتئون"، از همه سوی کشور، جمع آوری نموده بود، تا بابل را، کعبه‌ی پرستش همه‌ی اقوام بابلی، و تابعان آن گرداند_همانگونه که خانه‌ی کعبه، پرستشگاه مرکزی همه‌ی بت پرستان قبائل عرب، پیش از اسلام بوده است_
کوروش با توجه به شکایت و عدم رضایت اکثر بابلیان، که خدایان محلی اشان را نبونید، جمع کرده بود، به توزیع دوباره‌ی آنها، به نام اجرای فرمان مردوک، خدای خدایان بابل پرداخت. و بدین ترتیب، رضایت عمومی بابلیان را، بسود خود جلب نمود.
۳)_ دوباره، همین کوروش، در سال فتح بابل(۵۳۹ق.م)، این بار، نه به فرمان بت اعظم بابل، خدای خدایان بابلیان، بلکه این بار، خود را مبعوث #یهوه، خدای یکتای یهود، معرفی نمود، و به نام "اجرای فرمان یهوه"، یهودیان را آزادی بخشید. و فرمان داد که یهودیان، به بازسازی معبد مقدس خود بپردازند. آنگاه، هر آنچه را، که #بخت_النصر _ آن هم، البته به فرمان مردوک_ از معبد کافران نسبت به مردوک، به تاراج آورده بود، همه را این بار، به فرمان یهوه، به #اورشلیم ، بازگرداند. درست، همانگونه که به توزیع جمع بت‌های بابل و بازگرداندن آنها، بفرمان مردوک، به محرابهای بومی خود پرداخته بود، این بار، با خالی کردن خزانه‌ی مردوک از #اشیاء_گرانبها‌ی غارت شده از اورشلیم، و فرستادن آنها، به محل اصلی خود، پرداخت.
۴)_همانند یک فرمانروای خودکامه، این بار کوروش با صدور حکمی حکومتی، به همسایگان مردم یهود، دستور داد_ نه از کیسه‌ی خود، بلکه از کیسه‌ی گوسفندان شبان بزرگ_ هر چه آنها از طلا و نقره، و دارایی و غلات و دیگر خوراکی ها نیازمندند، به آنها بپردازند. بیهوده نیست که گفته‌اند:
خرج که از کیسه‌ی مهمان بود؟!
حاتم طایی شدن، آسان بود

#لا‌_ادری


ادامه در پست دوم👇

http://s4.picofile.com/file/8369624034/8232425447690842.jpg
۵)_در ایران، به احتمال قوی، فرمانروایی ویژه‌ی خود، از قوم پارس را، بر دیگر اقوام ایرانی، از جمله مادها، اجرای دستوری از جانب #اهورا_مزدا، خدای یگانه‌ی زرتشت، معرفی نموده است.
۶)_کوروش، چنانکه یادآور شدیم، سلطنت خود را با جنگ آغاز کرد. و پایان کار خویش را نیز، در جنگ، با #ملکه‌ی_ماساژ‌ت‌ها، به پایان رسانید.
بهانه‌ی جنگ با بانو #تومی‌ریس _ملکه‌ی ماساژت‌ها_چنانکه قبلا هم، بدان اشاره رفته است_گفتارهای ۱۱۶و ۱۳۳، ۱۴۳_بنا به نوشته‌ی تاریخ ایران باستان، چنین بوده‌است:
"...کوروش، خواست با ملکه‌ی ماساژتها ازدواج کند. ولی، ملکه فهمید که کوروش، طالب خود او نیست؛ بلکه، خواهان مملکت اوست. و جواب رد داد..."(#تاریخ_ایران_باستان، ج ۱، ص۳۸۶)
سپس، ملکه‌ی ماساژت‌ها، به کوروش اندرز #قناعت می‌دهد که:
"شاها، رها کن کارهایی که می‌کنی. زیرا، تو نمی‌دانی نتیجه‌ی این کارها، چه خواهد بود. اکتفا کن به آنچه داری، و بگذار ما هم در مملکت خود، سلطنت کنیم..."(#تاریخ_ایران_باستان ، ج ۱، صص ۳۸۶ تا ۳۸۷)
در پی این پیغام، کوروش، اطرافیان خود را جمع کرد، و از آنها مشورت خواست. #کرزوس، پادشاه سابق لیدیه، به کوروش، چنین گفت:
" اگر، تو خود را جاویدان می‌دانی، و در باره‌ی قشون خود نیز، چنین عقیده‌ای داری، در اینصورت بهتر است، که من چیزی نگویم. ولی، اگر قائل به این هستی که تو بشری، و سپاهیان تو نیز بشرند، قبل از هر چیز بدان که، کارهای انسان مانند چرخِ[فلک نیلگون] است، و چرخ [فلک] اجازه نمی‌دهد، که انسان، الی الابد سعادتمند باشد...
به عقیده‌ی من، اگر ما اجازه دهیم، که ماساژت ها به طرف ما بیایند( به ما حمله کنند)... در صورت شکست، تمام مملکت را از دست خواهی داد. زیرا، اگر آنها، فاتح شدند دیگر برنگردند، و به سایر قسمتهای مملکت تو دست اندازند.
اما در صورت پیروزی، نیز، تو چندان بر آنها برتری نخواهی داشت.
اگر از رود آراکس، عبور کرده، و فقط دشمن را در همه جا تعقیب کنی... بر خود هموار نخواهی کرد، که بگویند کوروش، پسر کمبوجیه، از زنی شکست خورده است، دست از مملکت او بازداشته‌ است...
سر انجام، کوروش به میل خود،... به ملکه‌ی ماساژتها، پیغام داد که عقب بنشیند، زیرا کوروش می‌خواهد به مملکت او بگذرد(بدان‌ها حمله کند، و با آنها بجنگد)...
کوروش، از رود آراکس به مسافت ۸ روز، پیش رفت...
پارسی‌ها، همین که ماساژت ها را در خواب دیدند، بر آنها تاختند و عده ای را کشته، و اکثر ماساژت‌ها را با رئیس آنها، که پسر _نوجوان_ملکه تومی‌ریس بود، اسیر کردند...
وقتی ملکه، از آنچه به سرلشکر او آمده بود، آگاه شد، رسولی، نزد کوروش، با این پیغام فرستاد:
"ای کوروش، که از خونخواری سیراب نمی‌شوی، بر خود مبال. زیرا، به واسطه‌ی ثمره‌ی انگور(شراب)، مزورانه، پسرم را، اسیر کرده‌ای، مغرور نشو، که بدین وسیله بر او دست یافته‌ای. زیرا، این کار در دشت نبرد، و از راه مردانگی نبوده است.
حالا، پند مرا گوش کن. زیرا، صلاح تو را می‌گویم. پسرم را پس بده. و از مملکت ما بیرون رو، بی این که مجازات بینی. اگر چنین نکنی،...قسم می‌خورم به آفتاب، خداوند ماساژت‌ها، که تو را از خونخواری سیراب کنم، اگر چه تو سیر نمی شوی"(#تاریخ_ایران_باستان، ج۱، ص+۳۸۷)
" کوروش، به این پیغام ملکه، وقعی ننهاد...
پسر نوجوان ملکه، وقتی که از مستی به خود آمد...[از ننگ غفلت و اسارتی، که بر او رفته بود] فورا، خود را کشت...
چون کوروش، نصیحت #تومی‌ریس(ملکه‌ی ماساژت‌ها) را نپذیرفته بود، تومی‌ریس تمام قوای خود را جمع کرده، و این بار، او به کوروش حمله کرد... ماساژت‌ها پیروز شدند. و قسمت بزرگ لشکر پارس، در دشت نبرد، معدوم شد، و کوروش هم کشته شد...
ملکه تومی‌ریس، امر کرد، خیکی را پر از خون آدم کردند، بعد نعش کوروش را یافته، سر او را، در خیک انداخت، و با استهزاء چنین گفت:_
_ هرچند من تو را در جنگ شکست دادم، ولی تو، از راه تزویر، مصیبتی برای من تهیه کردی، و پسرم را از من گرفتی. چنانکه به تو گفته بودم، حالا تو را از خونخواری، سیراب می کنم." (#تاریخ_ایران_باستان ، ج ۱،صص ۳۸۹_۳۸۷)

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست سوم👇


http://s3.picofile.com/file/8369623742/Tomiris.jpg
۷)_کوروش، در تعیین جانشین خود، در زمان حیات خویش، بر فرمانروایی در بابل، فرزند خود، و ولیعهد آینده‌ی خویش، #کمبوجیه را نیز، از خواستهای مردوک، معرفی می‌نماید!!؟

۸)_کوروش، #باجگذاری مردمان نسبت به خود، همراه با #بوسیدن_پاهایش، و انتخاب خود بعنوان #شبان_اعظم بر مردمان، و تبعیت گوسفندوار آنان را از شبان خویش، همانند گله‌های گوسفند_ "خود_گوسفند_بینی" رعایای خویش_نیز، عطیه‌ای از جانب، #مردوک، خدای خدایان بابل، معرفی می‌دارد.
بدین ترتیب، کوروش، آیینی یا ایدئولوژی خاصی، جز گسترش #اراده‌ی_معطوف_به_قدرت، بنظر نمی‌رسد که داشته بوده باشد. او از هر فرصت، برای پیروزی خویش، و افزایش قدرت و محبوبیت خود، حد اعلای سود را، نصیب خویش، می‌ساخته است.
در ظاهر امر، کوروش، معتقد بوده‌ است که، موسی به دین خود، عیسی به دین خود. هر کس به هر دینی، که می‌خواهد باشد، او را، رواست. مانند کلام مجید که می‌فرماید:
"لا اکراهَ فِی‌ الدّین": اجباری در پذیرش دین نیست.(سوره‌ی بقره=۲ /آ۲۵۶)
"لَکُم دینُکم و لِیَ دین": دین شما، شما را ست، و دین من هم، از آنِ من است.(سوره‌ی کافرون= ۱۰۹/آ ۶)
لکن، کوروش، از پذیرش این آزادی مردمان، در گزینش دین خود، ترفندی تازه را بکار می‌برد. و آن اینست که خود را، فرستاده و مبعوث خدای آنان می‌شمارد. برای بابلیان، فرستاده‌ی #مردوک، بت اعظم آنان است. برای یهود، فرستاده‌ی #یهوه، خدای یکتای یهودیان است، و برای زرتشتیان، برگزیده و فرستاده‌ی #اهورا_مزدا _خدای یگانه‌ی پیروان زرتشت_ است.
باید توجه داشت، که مردوک بت اعظم است. و بتهای کوچکتر محلی دیگری نیز، بعنوان خدایان کوچکتر، ولی بیشتر مورد قبول آیین مردوک است. بعبارت دیگر، آیین مردوک مذهب شرک و بت پرستی است!!؟ در صورتیکه یهوه‌، دشمن خدایان بیگانه‌ی مشرکان است. و اهورا مزدا نیز، دعوی توحید و ضدیت، با شرک و بت پرستی دارد!!؟
اما، این تفاوت‌ها، بین شرک و بت پرستی و توحید، برای کوروش، هیچ، اهمیتی ندارد. بلکه آیین‌ها و مذهب های مردمان، برای کوروش، و رسیدن به هدف ابر قدرتی، در استعمار و جهانگیری و جهانبانی، هرگز، چیزی، جز وسیله‌ای بیشتر نیستند!!؟
( تند زبانی بی پروا، نتیجه گرفته، گفت: "پس در اینصورت، #هیتلر هم، هُرهُری مذهبی فرصت طلب، و #ماکیاولیستی بی غل و غش و ناب، قربانی بی اختیار گزش #اژدهای_قدرتی، بیش، نبوده‌ است!!!؟؟)

معمای قتل کوروش، و مساله‌ی جایگاه مزار او
قتل کوروش در قلمرو ماساژت‌ها_در شرق دریای خزر، تا آسیای میانه، احیانا، ماورای سیحون و جیحون_ معمای تازه‌ای را، برای مزار کوروش، در جنوب غربی ایران، نزدیک #تخت_جمشید، پدید می‌آورد.
زیرا، چگونه ممکن است بدن جسد کوروش_احیانا بدون سر_ در چنین راهی طولانی، بوسیله‌ی لشکریان شکست خورده، از شمال ایران، ماورای سیحون و جیحون، به پارس منتقل، و در مقبره‌ای خاص دفن شده باشد؟؟!!
افزون بر این، معمای دیگر، وجود مدفنی بعنوان مزار کوروش است. زیرا، زرتشتیان راستین، در آن دوران، هرگز، مردگان خود را، در خاک دفن نمی‌کردند. در نوشته‌ها، سخن از قبر داریوش هم در میان است. اگرچه، محل آن مانند #مقبره‌ی_کوروش ، مشخص نیست.
پس آیا، کوروش، در زمان خود، یک زرتشتی مومن هم، بشمار نمی رفته است؟؟!!

و این قصه‌ی پر غصه، هنوز، ادامه دارد

http://s4.picofile.com/file/8369624076/20190814_182936.jpg
گفتار شماره‌ی ۱۵۵
شنبه۲۶مرداد ۹۸ /۱۷ اوت ۲۰۱۹

_ملکه تومی‌ریس_ یک بانوی استثنائی در تاریخ!!؟؟
_نقد جراحی است،
جراحی، خوشایند نیست!
_بازگشت مبارک، به شخصیت استثنائی تومی‌ریس
_دو پدیده‌ی شگفت!! :
ضعفِ قدرت! ، و ضدّ آن، قدرتِ ضعف!؟
_تعادل وحشت (Balance Of Terror =BOT)
_انواع سه‌گانه‌ی سلاح های فوق کشتار
_عجز قدرت برتر، و تروریسم
_پدیده‌‌ی شگفت قدرت ضعف
_تمارض، شیوه‌ای از بهینه‌جویی از قدرت ضعف
_تبعیض جنسیتی، ضعف زنان، و قدرت بالقوه‌ی ضعف آنان!!
_بهینه‌جوئی، از قدرتِ ضعفِ زنان!!؟
_آزرمیدخت، دختر خسرو پرویز!
دومین همرزم تومی‌ریس، در بهینه‌جوئی از قدرت ضعف زنان
_انتقامجویی شخصی پسر فرخ هرمز، از آزرمیدخت، پادشاه ایران
_سیده ملک خاتون، سومین بهینه جو از ضعف قدرت زنانه!!
_مزار سیده ملک خاتون، زیارتگاه مردمان


بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

قناعت، توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را

#بوستان_سعدی

برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت، "ضعیف" پا مال است

علی اکبر گلشن آزادی(۷۳=۱۳۵۳-۱۲۸۰ه.ش/۱۹۷۴-۱۹۰۱م)

دانی که چه گفت زال با رستم گرد
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
دیدیم بسی که آب سرچشمه خرد
چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد

گلستان، باب اول=در سیرت پادشاهان/ ح۴


ملکه تومی‌ریس_ یک بانوی استثنائی در تاریخ!!؟؟
اگر اصراری باشد، که به شخصیتی از تاریخ گذشته، افتخار بورزیم_و اگر اتفاقا، واقعا، ناخواسته" #زن_ستیز "هم نیستید_ چرا‌ نباید احتمال وجود این شخصیت را، در ملکه تومی‌ریس، شاه بانوی ماساژتها، در نظر بگیریم؟!
آیا، سخنانی حکیمانه‌تر از اندرز و خطاب تومی‌ریس، به کوروش می‌توانیم فرایافت؟؟!! :
_شاها، تو به آنچه که در اختیار داری_که نه تنها کم نیست، بلکه بسیار هم هست_ #قناعت کن، فزونی مخواه! و اجازه بده، که ما هم به آنچه که داریم_که بسیار کمتر از مال توست_ بسنده کنیم. و هردو، در آرامش و صلح زندگی نماییم.

این استدلال، امروز، پس از ۲۵۰۰ سال، اگر از رئیس کشوری، که مورد تجاوز بیگانه_ مانند کشور مستضعفی، که در برابر تجاوز استکبار جهانی_ قرار گرفته است، در خطاب به متجاوز شنیده شود، هنوز، بسیار تازگی دارد؛ و در خورِ نه یکی، بلکه، چند #جایزه‌ی_صلح_نوبل است!!؟
چرا باید، ما هنوز اجازه دهیم، که یک چنین بانویی، تحت الشعاع پیشداوری‌های #تاریخ_مذکر _ تاریخی که فقط سلطه‌ی کاذب مردان را، بر خود می پذیرد، و آنرا هم می ستاید؟؟!_ قرار گیریم؟؟!!
آیا، هنوز باید، پیشداوری و بی انصافی را، به بهانه‌ی این که، مردم به دروغ های تبلیغاتی مردان، معتادند، ترجیح دهیم؟؟!! یعنی، همچنان آیا، بیداد تاریخی را، بر حقیقت و انصاف و داد، برگزینیم؟؟!!
و بجای نقد و استدلال منطقی، توجیه فاقد ارزش و اعتبار را، اختیار کنیم، که خب آخر:_
_ترک عادت موجب مرض است؟؟!! و اگر این افتخار اعتیادی دروغین را، از آنها بازگیریم، چه چیز در جایش بگذاریم؟؟!! زهی تصور باطل!؟، زهی خیال محال!؟

نقد، در هر حال، خوشایند نیست_ همانند جراحی

درشتی و نرمی، به‌هم‌در، به است
چو رگزن، که جراح و، مرهم‌نه است
درشتی نگیرد، خردمند، پیش
نه سستی، که ناقص کند قدرِ خویش

#سعدی

لطفا اگر نمی دانید، بدانید! نخستین درس های پیش زمینه‌ی #دموکراسی ، و درک و هضم آن، از نقد پیشداوری‌های تاریخی، آگاهی‌های آکنده از لغزش، و باورهای نادرست، آغاز می‌شود.
#خودکامگان_مرتجع، همیشه، بهانه اشان این است که: "مردم ما، هنوز، آمادگی برای دموکراسی ندارند!!؟" پرسش اینست، که آنها، کِی، آمادگی برای دموکراسی پیدا می کنند؟؟ و شما چگونه، و با چه درس و اقدامی، مردم را، برای پذیرش دموکراسی راستین، آماده می سازید؟؟
یک بیسواد را، تا درسش ندهند، برای همیشه، بیسواد باقی می ماند. برای با سواد کردن بیسوادان، زمانی را، باید مشخص ساخت، و چگونگی آغاز کار را، بر همگان معلوم داشت.
عموما، افراد خواب، برای بیداری خود، مقاومت می ورزند. مگر، دلهره‌ای، برای انجام کاری، امتحانی، یا کسی، یا زنگ ساعت شماته‌ای، و تلفن همراهی، آنها را مجبور به بیداری سازد.
غالبا، بیشتر از کودکان_ و خوشبختانه البته، نه همه‌ی آنان_ برای نخستین بار، که می خواهند به دبستان بروند، مقاومت می ورزند.



ادامه در پست دوم👇


#ملکه_تومی‌ریس
http://s5.picofile.com/file/8369810926/220px_Tomyris_Castagno.jpg
تجربه‌ی تقریبا یکصد و اندی ساله‌ی روانکاوی، نشان داده است، که بیشتر از بیماران و مراجعان به روانکاو، در برابر شکستن پندارهای غلط خود، و روشنگری‌های شخص روانکاو، نخست، مقاومت می ورزند. زیرا، بیشتر از نارحتی‌های روانی، ناشی از پندارها و ارزشیابی‌ها، و جهان بینی غلط، و بدبینانه‌ی افراطی بیماران ناشی می‌شود.
کار روانکاو، عموما در درجه‌ی اول، تصحیح این اشتباهات و نشان دادن راه درست فکر کردن، و ارزشیابی‌های واقع گرایانه است.
معمولا، در مراجعه‌ی مرتب به روانکاوان، یا بین سه تا شش ماه، مقاومتشان، در هم می شکند، و یا اصولا، ترک دوره‌ی روانکاوی می‌کنند.

ما نیز، در کار نقد خویش، از کتاب "#دیباچه‌ای_بر_رهبری" گرفته، یعنی از ۱۳۴۵_سال انتشار آن کتاب _ بیش از آنکه، گفته‌هایمان مورد استقبال قرار گیرد، مورد مقاومت انتقادی قرار گرفته‌است. لکن، بعدها، گاه پس از بیست تا سی سال بعد، خوانندگان نستوه، به ما مژده داده اند، که در بازخوانی آن نوشته ها، به حقایقی دست یافته‌اند، و آگاهی های درستی را، کشف کرده اند، که در نخستین مطالعه، نسبت بدان ها یا اصلا توجه نکرده‌اند، و یا چون، بر خلاف اطلاعات نقد نشده‌ی پیشین خود یافته اند، در برابرشان مقاومت کرده، به نفی و انکار آنها، پرداخته‌اند.
نقدها_حتی اگر راستین باشند_عموما، خوشایند نیستند، و زیاد مورد استقبال، و یا تحسین قرار نمی‌گیرند. اما، کار جراحان، بریدن، خون آلود کردن، و خون آلود شدن، آکنده از چرک و خون است. لکن، سلامت یک بیمار، در گرو همین جراحی ناگوار، و مکروه است.

بازگشت مبارک، به شخصیت استثنائی تومی‌ریس
اینک، در بازگشت به شخصیت تومی‌ریس، شاه‌بانوی تاریخی ما، پرسش اینجاست که در طول تاریخ، چند تن، همانند این شاه‌بانوی یگانه، نادره‌ی دوران، می‌توان یافت، که به کمال بلوغ منطقی، و اصل عرفانی #قناعت، در قدرت رهبری، خویشتنداری در روابط انسانی و صلح جویی، دست یافته باشند؟؟!!
ما نمی‌دانیم مردم کشور ملکه #تومی‌ریس، بویژه زنان آن کشور، چه احساس آرامش و افتخاری، از داشتن چنین سروری داشته‌اند؛ و به خود می‌بالیده‌اند، که ملکه‌ی آنها، مانند مادری پرعاطفه، بنا بر غریزه‌ی مادری، می خواهد که فرزندانش، در درون خانه‌ی خویش، با ایمنی و آرامش کامل، بسر برند؟؟!
زیرا_ تکرار می‌کنیم_ هم امروز، اگر پیشوای کشوری، در برابر خواست تجاوز دیگران، چنین استدلال کند، برای همه‌ی ما، بانویی، از نژاد بشر، شایسته حد اعلای ستایش و افتخار است!!؟
اگر ما، خواهان عبرت گرفتن از تاریخیم، باید این تک ستاره‌های سپهر رهبری را، جستجو کنیم، و اندرز آنان را، با بسیج تمامی شبکه‌ی رسانه‌ها، به جهان، و جهانیان ابلاغ نماییم.
خوشبختانه، ملکه تومی‌ریس، چندان با ما ایرانیان نیز، بیگانه نیست. بنابر روایت‌های تاریخ، او نیز، به یکی از اقوام ایرانی، در کناره های خزر_به ما_تعلق داشته‌است. او نیز، از خودمان است. کوتاه سخن، یعنی او_ملکه تومی‌ریس_ از خودِ خودِ ماست!!؟

قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن: _حریص جهانگرد را

#بوستان، باب ششم، بخش ۱


دو پدیده‌ی شگفت قدرت!!؟:
ضعفِ قدرت! و ضدّ آن، قدرتِ ضعف!؟

پیش‌تر در ضمن همین سلسله گفتارها_در گفتار شماره‌ی ۱۴۱_از پدیده‌ی شگفت "ضعف قدرت" یاد کرده‌ایم. بخاطر یادآوری مجدد آن، عین آن وصف را در اینجا_ با اجازه‌ی شما!_تکرار می کنیم:
" فرض کنید، شما نارنجکی در دست دارید، که اگر دستتان بلغزد و نارنجک، ناخواسته از دستتان بر زمین فرو افتد، انفجار آن، دایره ای را به شعاع ۵۰۰ متر، که شما نیز، در مرکز آن قرار گرفته اید، به جهنمی از آتش و دود بدل می‌نماید.
شما با احتیاط، و ترس و لرز بسیار، با دو دست خود، بدان نارنجک چسبیده‌اید، که مبادا کوچکترین لغزشی، موجب افتادن آن، و انفجار آنچنانی آن گردد، که وصف شد.
اینک در چنین گیر و دار پر دلهره‌ای، یک دزد جیب بر، با چاقویی کوچک، در پشت شما بایستد، و با اشاره و فشار اندک چاقو، امر کند که:
_ هرچه پول داری، از جیبت در آور، و به من بده!
شما در آن لحظه چه خواهید کرد؟آیا از سر لج با چاقوکش بی غیرت، نارنجک را ول می کنید، که اول خود، و بعد، او، بلافاصله با شما نابود گردد؟؟!!
و یا، عاقلانه و با ملاحظه، بدان چاقو کش جیب‌بر می گویید:
_آقاجان! چشم. فقط توجه داشته باش که، در دست من نارنجکی است که، اگر بیفتد، من و تو با هم نابود می شویم! پس، لطفاً، آرام دستت را، در جیب پشت شلوار من ببر، و همچنین دوجیب طرفین شلوارم، هر چه هست بردار و، به سلامت برو؛ تا نه من از بین بروم، و نه تو!!


بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست سوم👇

http://s3.picofile.com/file/8369812792/download_jpeg_6.jpg
در مقایسه‌ی اسلحه‌ی شما، و اسلحه‌ی چاقوکش، قدرت چاقو کجا، و قدرت نارنجک آنچنانی کجا؟؟!
این، معنی"عجز قدرت برتر" یا "ضعف قدرت برتر" است. عجز، از حفاظت جان دارنده‌ی نارنجکی چنان قدرتمند، در برابر یک نیش چاقوی کوچک، در دست یک جیب‌بر چاقو کش، که او را وادار به تسلیم می‌نماید..."

تعادل وحشت(Balance Of Terror =BOT)
برای بیان پیامدهای ناشی از "ضعفِ قدرت"، ناچاریم که دوباره از گفتارهای پیشین خود، درباره‌ی"تعادل وحشت"، چند سطر را بازخوانی نماییم. در گفتار شماره‌ی ۱۴۱، از همین سلسله گفتارها، پس از توصیف مثالی، درباره‌ی ضعف قدرت آمده‌است که:

انواع سه گانه‌ی سلاح‌های فوق کشتار
کشتار بوسیله‌ی بمب‌های هسته ای یا اتمی را، " فوق کشتار" یا "برتر از قتل عام‌"ها نامیده اند. زیرا، هیچ یک از قتل عام‌های تاریخی، مانند قتل عام‌های مغول‌، حتی شمار قربانیان آنها، به پای یک ده هزارم ناشی از فوق کشتارهای اتمی نمی‌رسد. پس از کشف بمب اتم، و ساختن و کاربرد آن، قدرتهای بزرگ و حتی کوچک، بفکر ساختن فوق کشتارهای دیگری، افزون بر فوق کشتار، دست یافته‌ایم که آنها را، به تلخیص در اصطلاح بین المللی، به نام سلاح‌های فوق کشتارهای A.B.C می‌شناسند:
۱)_منظور از فوق کشتار A آ، فوق کشتار اتمی است.
۲)_منظور از فوق کشتار B ب، فوق کشتارهای بیولوژیک است. مانند بخش بمب های بیماری زای شدید، چون انواع ویروس‌ها و میکروبهای بیماریهای مسری، نظیر وبا، طاعون، ابولا و،و،و،...امثال آن.
۳)_منظور از فوق کشتارهای Cث، فوق کشتارهای شیمیاییChemistry است.مانند انواع گازهای خفه کننده، که از پیشرفت دانش شیمی نصیب انسان گشته است."

و سرانجام در تعریف معنی تعادل وحشت در گفتار شماره۱۴۰_ از همین سلسله گفتارها _چنین می‌خوانیم:

"معنی"تعادل وحشت"، یا ترس برابر، به کوتاهی اینست که، با دسترسی به بمب اتم، هر یک، از ترس بمباران متقابل اتمی_بنا بر فرض!_ از پیشدستی در کاربرد آن، در برابر رقیب مجهز، با شدت و احتیاط، خودداری می ورزد. زیرا، دهها موشک با کلاهک اتمی، چنان وابسته بهم، بطور متقابل تعبیه شده‌اند که، با آغاز به پرتاب یک موشک از سویی، بصورت خودکار و اتوماتیک، موشک متقابل از سوی دیگر، حرکت می کند. و ناچار، در چند لحظه، هر دو کشور متخاصم، به جهنمی اتمی تبدیل می‌گردد!؟
در تعادل وحشت، هیچیک از طرفین، از "ویرانی مطلق!!"، نمی‌توانند مصون باقی بمانند. یعنی، وحشتشان از نابودی خود، به آنها تعادل صلحی اضطراری_بنابر مشهور، "صلحی تحمیلی"_فرو می‌بخشد..."

عجز قدرت برتر، و تروریسم
در عصر تعادل وحشت، پدیده‌ی ضعف یا عجز قدرت، بیشتر منجر به تروریسم می‌گردد.
تروریسم، همیشه در طول تاریخ، در همه جا وجود داشته است. در ایران خودمان، فداییان اسماعیلی حسن صباح در دنیا، ضرب المثل شده‌اند. که ما پیشتر در گفتار۹۶، تحت عنوان انتحاری‌ها، هومو روبوتیکوس(انسان‌ روبوتیک)به تفصیل بدانها پرداخته‌ایم.
داستان عیاران، و بویژه سمک عیار _یا نسیم عیار_ نیز، مبتنی بر همین نوع تروریسم است، که آنها خنجرکشان غداری بودند، که در شبیخون‌هایشان یکباره، احیاناً، در تاریکی و روشنایی، مقابل قربانیان خود ظاهر می‌گشتند، و به اتکاء خنجر بُرّان خویش، از آنها درخواست‌های مشروع، و نامشروع می‌نمودند.
در فیلم‌های وسترن هم که عموما، بر ستایش یا نکوهش هفت تیرکشان، تند دستی آن ها و دیگر حرکات چالاک شان، مبتنی بوده است، همواره، نمونه هایی از تروریسم را مشاهده کرده‌ایم.
لکن، تروریسمی نظیر ۱۱سپتامبر۲۰۰۱/ ۲۰ شهریور ۱۳۸۰، در امریکا که یک باره در روز روشن، در نیویورک با کوبیدن دو هواپیما، یکی پس از دیگری، به دو برج بلند تجارت جهانی، همه را به حیرت و هول و هراس دچار کرد، و بیش از ۳هزار تن را، یکباره، قربانی آتش سوزنده ساخت، نمونه‌ی جدیدی از تروریسم، حاصل از ضعف، یا عجز قدرت برتر است.
پدیده‌هایی مثل داعش، بوکوحرام، الشباب، القاعده، و طالبان، و،و،و این ها، همه نمونه‌هایی از تروریسم هایی است که، به ویژه، برای ضربه زدن به ابرقدرت‌ها در کشاکش ضعف، یا عجز قدرت برتر جهانی در تعادل وحشت، مانند امریکا، به ستیز و کشتار دست یازیده‌اند.

زیرا_مثلاً امریکا_ هنگامی که داخل کشور خود، با تروریست ها، روبرو می‌شود، آیا می‌تواند از هیچ‌یک از قدرتهای سه‌گانه‌ی بمب‌های آ.ب.ث، مثلاً در افکندن آنها در نیویورک، و واشنگتن دی سی و،و،و،...استفاده نماید، و جهنم هیروشیمایی از نوباز پدید آورد؟؟!
چون که، با ارتکاب چنین عملی، پیش از آنکه تروریست‌ها را، از میان بردارد، به فاجعه‌ای از کشتار دسته جمعی اهالی شهرهای بزرگ خود، منجر می‌شود.
تا اینجا، توضیح پدیده‌ی شگرف ضعف، یا عجز قدرت برتر، ظاهراً به حد کافی، تشریح شده است.و حالا، به توصیف پدیده‌ی ضد آن، یعنی"قدرتِ ضعف"می پردازیم.

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه👇

http://s4.picofile.com/file/8369813292/20190817_100335.jpg
پدیده‌‌ی شگفت قدرتِ ضعف
معمولا، سلامت، قدرت است. و بیماری، وجود ضعف، در قدرت است. همچنین نقص عضو، در معلولان، مانند معلولان جنگ، یعنی جانبازان، ضعف قدرت جسمانی به شمار می‌رود.
بارها دیده ایم، که فردی که اسیر ضعف قدرت جسمانی است، به ویژه اگر دارای نقص عضو است، از روی ناچاری_(و شرم بر ما، که برای جبران نقص عضو آنان، حداقل، از نظر ایجاد بیمه، و کمک های مالی، در نظم نابسامان خود، نهادهایی مددکار و دستگیر، به حد کافی و رسا، پدید نیاورده‌ایم!!!)_ناچار، به صورت گدایی، نقص عضو خود را، در معرض دید دیگران، قرار می‌دهد، و از آنان کمک مادی می طلبد. این تعامل، نوعی بهره برداری از وجود "قدرتِ ضعف" است.


تمارض، شیوه‌ای از بهینه‌جویی از "قدرتِ ضعف"!!؟
کودکان را دیده ایم که، غالباً، برای نرفتن به مدرسه، یا انجام ندادن تکلیف های درسی خود، #تمارض می‌کنند. یعنی، خود را به بیماری می زنند. آنها، از به نمایش گذاشتن قدرت ضعف خود، سوء استفاده می‌کنند.
بدین ترتیب تمارض‌چیان، همه، چاکرانِ مخلص" #قدرت_ضعف " اند.
هنگامی که، بصورت قانونی به بانوان کارمند حامله، مرخصی چند ماهه می دهند، استناد قانونی آنها، بر پایه‌ی تشخیص ضعف خاص آنان است، که نیاز به کمک اضافی دارند. این دریافت کمک اضافی آنان، برخورداری از "قدرت ضعف"آنان است.
همچنین مرخصی‌های چند ساعته در روز، به بانوانی که کودک شیرخوار دارند، برای شیر دادن به نوزادان خود، قانونا، برخورداری از #ضعف_قدرت آنان است.

تبعیض جنسیتی، ضعف زنان، و قدرت بالقوه‌ی ضعف آنان!!
#آپارتاید، یا #تبعیض_جنسیتی، که سوگمندانه، در طول قرن ها، در "تاریخ سنتی مذکر جهان"، از جمله در کشور ما، ادامه داشته است، یعنی برتر شمردن مردان، نسبت به زنان، و "#جنس_دوم" و ضعیف شمردن زنان، نسبت به مردان، "ضعف سنتی قدرت زنان" را در جامعه، مشخص می دارد.
باز هم، سوگمندانه، هنوز، بسیاری، زنان را،"ضعیفه!؟" می‌نامند.

بهینه‌جوئی، از قدرتِ ضعفِ زنان!!؟
حسن استفاده از این ضعف را، به عنوان قدرت، یک بار در مورد بانو تومی‌ریس، ملکه‌ی ماساژت ها دیده‌ایم.
#تومی‌ریس، با "خلق قدرت، از این ضعف"، به #کوروش، هشدار می‌دهد، که اگر تو را شکست بدهم، رسوای عالم می شوی، که کوروش از زنی شکست خورده است. و اگر برنده شوی، افتخاری برای تو نیست. زیرا، می‌گویند کوروش بر زنی، بر"ضعیفه‌ای"پیروز گشته است.

آزرمیدخت، دختر خسرو پرویز!
دومین همرزم تومی‌ریس، در بهینه‌جوئی از قدرت ضعف زنان

در واقع آزرمیدخت، دومین زن بزرگ، و نادری است که، بشیوه‌ی بسیار سیاستمدارانه، برای اینکه مخالفتی علیه خود بر نیانگیزد، و جنگی داخلی در ایران بر نخیزد، با سیاستی ظریفانه، بجای رد آشکار، ریشه‌ی خواستگار آزمند خود را، از هستی بر می‌کند.
#آزرمیدخت، دختر #خسرو_پرویز(سلطنت۳۸=۶۲۸-۵۹۰م /زندگی۵۸=۶۲۸-?۵۷۰م)، پس از رسیدن به سلطنت،مورد خواستگاری #فرخ_هرمز _سپهبد خراسان_قرار گرفت.او همانند الگو و پیشگامش، تومی‌ریس، دریافت که این خواستگاری، به خاطر خود او نیست. زیرا، اگر خواستگارش، واقعاً، خواستار او_ و نه آزمندِ مقامش_ می‌بود، باید قبلا از او، خواستگاری می کرد. و چرا این هنگام، که او به سلطنت رسیده است، از او خواستگاری می کند؟!
البته به نظرش رسید، که او قبل از رسیدن به سلطنت، یکی از دهها شاهدخت و شاهزاده‌ی ساسانی بوده است، که در دربارها و کاخ‌ها، روزگار به سر می‌بردند. و سپهبد فرخ هرمز، هرگز، او یا یکی دیگر از آنان را، خواستگاری نکرده بود!؟
لکن، به محض رسیدن به سلطنت، به خواستگاری او پرداخته‌است. مسلم بود، که فرخ هرمز، جاه‌طلبی است سیری ناپذیر، که می‌خواهد با همسری #آزرمیدخت، شوهر ملکه‌ی ایران گردد. و حداقل، در سلطنت او شریک شود. از اینرو، آزرمیدخت، خواستگاری او را، ظریفانه، رد کرد.
داستان این خواستگاری، و رد ظریفانه‌ی آزرمیدخت را، بشیوه‌‌ای بمراتب ظریفتر، در دفع شر رستم سپهبد، #طبری مورخ بزرگ ما، چنین بازگو کرده‌است:
"در آن هنگام، بزرگ پارسیان، #فرخ_هرمز ،سپهبد خراسان بود. و کس فرستاد و خواست که، آزرمیدخت همسر وی شود. آزرمیدخت پیغام داد که:_
_" روا نباشد، که ملکه(پادشاه)، زن کسی شود. و می‌دانم، که این کار برای انجام حاجت و رغبت دیگر خویش(!!!؟)خواسته‌ای؛ فلان شب، پیش من آی."
#فرخ_هرمز چنان کرد، و به شب موعود، بر نشست و_از خراسان به مدائن_ به نزد وی شد.و آزرمیدخت، به سالار نگهبانان خویش، گفته بود، که به شب دیدار، وی را بکشند. و سالار نگهبانان، فرمان ملکه را کار بست، و #فرخ_هرمز را بکشت، و بگفت تا پای او را بکشند، و در میدان پایتخت افکنند.
و صبحگاهان، فرخ هرمز را، کشته دیدند. و ملکه، بفرمود تا پیکر او را پنهان کنند، و بدانستند، که خطایی بزرگ، از او سر زده بوده است."(#تاریخ_طبری، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده،ج۲، ص+۷۸۳)

ادامه👇
http://s5.picofile.com/file/8369810426/22071246_18077
انتقامجویی شخصی پسر فرخ هرمز، از آزرمیدخت، پادشاه ایران
و #رستم، پسر فرخ هرمز، همان که به روزگار بعد، #یزدگرد او را، به جنگ عربان فرستاد؛ به خراسان جانشین پدر بود. و چون از کشتن پدر خبر یافت، با سپاهی بزرگ، به مداین آمد، چشمان آزرمیدخت را، #میل_کشید، و او را بکشت...مدت پادشاهی آزرمیدخت ۶ ماه بود." (#تاریخ_طبری، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، ج۲، صص۷۸۴_۷۸۳ )
و این رستم، چنانچه در متن اشاره رفت، #رستم پسرِ #فرخ_هرمز است که، دستش بخون #ملکه_آزرمیدخت ، بخاطر یک انتقام جوئی شخصی، و ناکامی ارضای #اسافل_اعضای پدرش، آلوده شده‌است!!؟؟ و فرونشاندن انتقام شخصی خود را، در آستانه‌ی حمله‌ی اعراب به ایران، بر مصلحت کشور خویش، ترجیح داده است!!؟؟
این روش او، با پادشاه کشورش، و ایجاد تزلزل در سلطنت ساسانی بوده است. و آنگاه همین مرد، از چرائی حمله‌ی اعراب به ایران_در جنگ قادسیه، ۱۵ه.ق/۶۳۶م_ و ضعف ایران در برابر اعراب، شکایت می‌کند. در صورتیکه او باید می گفت:
_"این نتیجه، از ما ست که بر ما ست."
_"خودم کردم که لعنت بر خودم باد!"



سیده ملک خاتون، سومین بهینه جو، از ضعف قدرت زنانه!!
و اینک، سومین موردی را که ما در تاریخ خود، فرا یافته‌ایم، مورد سیده ملک خاتون است. که با همین استدلال " #قدرت_ضعف_زنانه"، محمود غزنوی را‌، که طمع به ملک او دوخته بود، بر سر جای خود نشانده است.

سیده ملک خاتون(زندگی۵۷=۴۱۹-?۳۶۲ه.ق/ ۱۰۲۹-?۹۷۲م)_ یا شیرین دخت، دختر سپهبد رستمِ طبری_ملکه و از فرمانروایان #آل_بویه(۱۲۷=۴۴۷-۳۲۰ه.ق/ ۱۰۵۵-۹۳۲م) بوده است. او، اولین زن حکومت‌گر شیعی مذهب، در تاریخ ایران، و از خاندان باوندیان طبرستان بود.
سیده شیرین دخت_ ملک خاتون_ همسر فخرالدوله دیلمی(سلطنت۱۴=۳۸۷-۳۷۳ه.ق/ ۹۹۷-۹۸۴م)، و همچنین، مادر دو تن از شاهان آل بویه، به نام‌های "شمس‌الدوله" و "مجد‌الدوله" دیلمی بوده‌است.
سیده ملک خاتون، پس از مرگ همسرش_فخرالدوله دیلمی(زندگی۴۶=۳۸۷-۳۴۱ه.ق/ ۹۹۷-۹۵۲م)_ پسران او به پادشاهی ری و همدان رسیدند. و به سبب اینکه، پسران او هنوز در سنین خردسالی به سر می‌بردند، اداره‌ی امور و #نیابت_سلطنت، به همسر فخرالدوله، سیده ملک خاتون، واگذار گردید. او از شعبان ۳۸۵ تا ۴۱۹ه.ق _در مجموع حدود ۳۵ سال_ رسما، حکومت را بطور کامل در دست داشته‌است، و به‌صورت قانونی بر آل بویه، با مدیریت بسیار نیک فرجام، حکومت می کرده‌است.

جنبه‌های مثبت شخصیت سیده ملک خاتون، در ابعاد فرهنگی، مذهبی، سیاسی و مدیریتی مورد توجه مورخین قرار گرفته‌است.
از جمله، #عنصر_المعالی_ نویسنده‌ی کتاب ارزنده‌ی #قابوس_نامه_ درباره‌ی سیده ملک خاتون چنین می‌نویسد:
«زنی ملک‌زاده، عفیفه و زاهد بود.»( قابوس نامه، تصحیح فقید شادروان #دکتر_غلامحسین_یوسفی، انتشارات: علمی فرهنگی، ۱۳۴۵، ص ۱۴۶)
آنچه سیده ملک خاتون را، بیش از هر چیز دیگری مورد توجه مورّخان قرار داده، نقش سیاسی او، در دوره‌ی حکومت همسرش فخرالدوله، و فرزندش مجدالدوله‌ است.
#فخرالدوله، در طول دوران اولیه‌ی حکومتش، تا پیش از مرگ وزیر نامور زیدی مذهبش  صاحب بن عباد(۵۹=۳۸۵-۳۲۶ه.ش/ ۹۹۵-۹۳۸م) بر پایه‌ی مشورت‌های او، حکومت می ورزید. لکن، پس از مرگ صاحب بن عباد، سیده ملک خاتون، مورد اعتمادترین مشاور او می بود.
محمد عوفی(۷۳=۶۳۹-۵۶۶ه.ق/۱۲۴۲-۱۱۷۱م)_معاصر جوانی سعدی_ گزینه نویس برجسته‌ی حکایت‌های آموزنده، و عبرت آمیز از تاریخ ایران، درباره‌ی شخصیت #سیده_ملک_خاتون، و بهینه جوئی اش، از #قدرت_ ضعف_زنانه، در برابر زیاده خواهی #محمود_غزنوی ، در جوامع‌ الحکایات خود، اینچنین اظهار نظر می‌کند:
"آورده‌اند، که در عهد سلطان محمود، در ری زنی بود، پادشاه آن ولایت، که او را سیده گفتندی. و او، زنی عظیم دانا و زیرک و کاردان بود، و زن فخرالدوله بود.
چون فخرالدوله، به رحمت حق پیوست، او را پسری ماند، مجدالدوله، و آن پسر بزرگ بود، و لکن، ناخلف بود. و پادشاهی را نمی شایست، پس نام ملک، بر وی می بود، اما مادرش کار می‌راند. در ری و اصفهان ۳۷ سال_(درست‌تر ۳۵ سال است)_ پادشاهی کرد.

بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست ششم👇
http://s3.picofile.com/file/8369810784/56436565_389290988322113_1923128361862552154_n.jpg
چون سلطان محمود شنید، که پادشاهی عراق، به اسم و رسم زنی است؛ به نزدیک او رسول فرستاد و گفت که:_
" باید که خطبه و سکه به نام من کنی، و خراج بپذیری و بفرستی. و اگر از آنچه گفتم ابا نمایی، با لشکر جرار، و حشم بیشمار بدان دیار تازم، و ملک و دولت تو را براندازم. چون رسول برفت، و پیغام بگذارد، سیده ملک خاتون رسول را گفت: _
_"برو، و سلطان محمود را بگوی، که تا شوهر من، فخرالدوله، در حیات بود؛ مرا این اندیشه بود که مبادا، تو قصد دیار من کنی. اما، چون او به رحمت ایزدی پیوست، و ملک به من رسید، آن اندیشه به کلی از دل من برخاست. که با خود اندیشه کرده‌ام، که محمود پادشاهی بزرگ است، و این قدر داند، که این چنین پادشاه بزرگی را، به جنگ زنی نباید رفت.
و اکنون، من جنگ با تو را آماده ام. اگر از تو به هزیمت شوم، مرا عاری نبود، که گفته‌اند: "گریز از چو تو پادشه، ننگ نیست"
اما، اگر تو، از من، شکست بخوری، برای تو ننگی بزرگ باشد. و برای من فخر است، که خلق تو را ملامت کنند، که از زنی شکست خورد.
چون این جواب، به سمع سلطان‌محمود رسید، هرگز، ذکر عراق نکرد؛ و به زیرکی و کفایت آن زن، مُلک ری، از آسیب دشمنان، مصون ماند."
( #جوامع_الحکایات، تصحیح دکتر امیربانو مصفا، و دکتر مظاهر مصفا، قسم سوم، باب ۲۲، ص+۶۴۴/ همچنین رک: قابوس نامه، تصحیح دکتر یوسفی، انتشارات: علمی فرهنگی،۱۳۴۵، ص۱۴۶/ افزون بر اینها، رک به: ناصر نجمی(۸۵=۱۳۸۲-۱۲۹۷ه.ش): ملک خاتون شیرزن دیالمه، تهران: نشر علم، ۱۳۷۶)


مزار سیده ملک خاتون، زیارتگاه مردمان
پایتخت سیده ملک خاتون، در شهر ری بوده است. و هم اکنون نیز مزار او، در میانه‌ شهرری و تهران، در جاده‌ی خاوران، در جنوب شرقی تهران قرار دارد. خوشنامی او موجب شده است، که او همانند یک امامزاده، مورد زیارت بسیاری از مردمان قرار گیرد.
در خور تامل است که چند پادشاه مذکر، در تاریخ ۲۵۰۰ ساله‌ی ایران، قبرشان مشخص است، و افزون بر این، بگونه‌ی قدیسان، یا امامزادگان زیارتگاه مردمان است؟؟
لکن، با جرات می توان گفت، که شمار مشخص #مزار_پادشاهان_ایران، در ایران کنونی، بشمار حتی انگشتان یک دست هم، نمی رسد.
آیا چنین وضعی، نشان #شاه_پرستی ایرانیان است، یا #شاه_ستیزی آنان؟؟! در صورتیکه شمار قدیسان مورد احترام مردم ایران_ مشهور به امامزاده‌گان_ از شمار هزارها، نیز فراتر می رود. و با شگفتی تمام می بینیم، در میان این هزارگان از امامزادگان، سیده ملک خاتون، یکی از برجستگان آنان بشمار می رود. در میان ایرانیان، به مقام قدیسی رسیده، و در طول قرن ها، همچنان، هنوز، مزارش زیارتگاه مردمان است!!
آیا، در قداست این بزرگ بانو، سهم خلاق او، در #بهینه_جوئی_از_ضعف_قدرت، در رابطه با، قدر قدرت مذکری، چون محمود غزنوی و پیروزی او در این پیکار، سهمی ناچیز بوده است؟؟!
آری، چنین کنند بزرگان، چو کرد باید کار!!؟

مقایسه‌ی طول دوران سیده ملک خاتون با پهلوی دوم چقدر به یکدیگر نزدیک اند!! سیده ملک خاتون، ۳۵ سال تمام، و پهلوی دوم ۳۷ سال، سلطنت کرده اند.
موجب شگفتی است، که #پهلوی_دوم، که تا این اندازه به سنت نظام شاهنشاهی ایران، اهمیت می داد، که اعتقاد به آنرا در اعلام تشکیل #حزب_رستاخیز خود، از ضروریات عضویت در حزب رستاخیز ایران، مقرر داشته بود، کوچکترین یادی از سیده ملک خاتون نکرده است.
و بالاتر از این، همسرش که هر چند وقت یکبار، برای افتتاح کاروانسرایی بازسازی شده، بعنوان یک موزه‌ی تاریخی، حضور می یافت، هرگز، دست کم، با تبلیغات متداول و عکس و تجلیل، دیده نشد، که از سیده ملک خاتون، که بحق عنوان شهبانویی از آن او بوده است، زیارتی نموده باشد!!!؟؟
مردم هم، چه بدرقه ای از رفتن شاه ایران نمودند، و هنوز چه استقبالی، کم و بیش، پس از یک هزار سال، در زیارت شهبانوی مردمی خویش، سیده ملک خاتون، می نمایند؟؟!!
#سیده_ملک_خاتون، به تاریخ هویت فرهنگی مردم ایران، تعلق دارد. در صورتیکه بیشتر از عموم پادشاهان مذکر ایران، به هویت #خط_سیاسی نا مردمی متعلق اند.
شما که به افتخار فرهنگ مردمی خود، معتقدید، آیا تاکنون برای ادای احترام، به زیارت این شاهبانوی مردمی ایران، که دست کم، ۳۵ سال ملک ری، اصفهان، همدان و بخش مهمی از حومه‌ی تهران، شهریار و دیگر روستاها و شهرک‌های این قلمرو وسیع را، از تجاوز تاراجگر، و ویرانگر #معبد_سومنات_محمود غزنوی_در امان داشته است، نائل آمده‌اید؟؟! آیا براستی، زیارت او، به احترام و بزرگداشتی آگاهانه نمی ارزد؟؟!!
و این تفاوتی، در میان اهمیت دادن به هویت فرهنگ مردمی، در برابر هویت جویی، از خط سلطنت نامردمی جباران مذکر ایران است.

و این قصه ادامه دارد


بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

http://s2.picofile.com/file/8369811384/20190817_103421.jpg

گفتار شماره‌ی ۱۵۶
یکشنبه ۳ شهریور ۹۸/ ۲۵ اوت ۲۰۱۹

_ناجوانمردی محمود غزنوی
_حمله، ویرانی، تاراج و به آتش کشیدن مُلک ری
_معتزله، و ریاکاری محمود غزنوی
_یک بیلانِ رسوا، به نام مذهب
_فاتحه‌ی بی‌الحمد برای مرگ منطق، فلسفه، و دانش!!؟
_یک استثناء در قاعده: سیده ملک خاتون

به قلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

آن شنیدستی که در اقصای غور
بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت: چشم تنگ دنیا دوست را!؟:
_یا قناعت پر کند!؟
_یا خاک گور!؟

#گلستان، باب سوم=در فضیلت قناعت/ح۲۲

ناجوانمردی محمود غزنوی
این گفته‌ی #عوفی، که محمود غزنوی"هرگز، ذکر عراق نکرد"_ که در گفتار شماره‌ی ۱۵۵ مورد استناد قرار گرفت_حقیقتی ناتمام است. و معنی درست را ابراز نمی‌دارد. درست‌تر آنست که بگوئیم:_
_محمود غزنوی، تا زمانی که سیده ملک خاتون زنده بود؛ فکر حمله به قلمرو فرمانروایی سیده را، به زحمت در خاطر، متوقف داشته‌بود. لکن، پس از مرگ سیده، در ۴۱۹ه.ق/۱۰۲۸م، محمود که هنوز تا حدود دو سال و اندی_ تا ۴۲۱ه.ق/۱۰۳۰م_ زندگی‌اش‌ادامه داشت، آخرین فرصت خود را، برای عقده‌گشایی خویش، در حمله به ملک ری، به انجام رسانید.
محمود غزنوی، از "وقاحت" خود شیفتگی همه‌ی خودکامگان، به‌حد کافی برخوردار بوده‌است!!؟ لحظه‌ای با دقت به روایت تاریخ، بنگریم، محمود که هیچگونه خدمتی به مُلک ری، نکرده‌بوده‌است، به #سیده_ملک_خاتون پیغام می‌دهد که:_
۱)_ تو باید در مملکت خودت، به نام من خطبه بخوانی!!!
باید توجه کرد، که خطبه خواندن به نام کسی، عموما، در نماز جمعه، هر هفته تکرار می‌شده‌است.
۲)_ و همچنین، سکه، پول رایج کشورت را، به نام من، بزنی!!!
معنی‌اش اینست که آن ملک _ ملک ری و کل قلمرو فرمانروایی ملکه سیده خاتون_ از آنِ اوست. و ملکه سیده خاتون، هیچ کاره، و یا دست نشانده‌ی محمود غزنوی است.
۳)_و به من خراج بدهی!!!
مستعمره‌ای، با چنین سود صد در صد، دیگر کجا می توان یافت؟؟! محمود غزنوی، در مقر سلطنت خودش، هزینه‌ها از جمله، حقوق سرسام آور سربازان مزدور خود را، باید بپردازد. ولی، در ملک ری، هیچگونه‌ هزینه‌ای، پرداختش به عهده‌ی او نبوده‌است. اما، مالیاتش را، به نام #خراج باید به محمود غزنوی بپردازند!!؟
بنابر این ذکر "ناجوانمردی، و وقاحت"، در برابر خواسته‌های پر طمع، و جهانخواری سیری ناپذیر محمود غزنوی، یک تهمت، یا ناسپاسی، و یا دشنام تهی نیست. بلکه، حداقل بیان، در توصیف بیشرمی اوست. و این، خلاصه‌ای از مفهوم مندرج در ضمن کلمه‌ی "سلطان مستبد" است.

محمود غزنوی_چنانکه تا‌کنون ملاحظه نموده‌ایم_ از گزیدگان #اژدهای_قدرت بوده‌است؛ سیری ناپذیر، نابسنده به آنچه که داشته‌است. حتی، نسبت به قلمروی که، کوچکترین زحمتی برای آن نکشیده‌بوده‌است، می‌خواهد که آنرا به استعمار خود در آورد، و بگوید که آنجا هم، از آنِ من است. و یا، آنجا هم، مرا پیشوای خود می‌دانند. و به نامِ "من"، در خطبه‌ها و سکه‌های خویش، تبرک، و توسل می‌جویند!!؟

حمله، ویرانی، تاراج و به آتش کشیدن ملک ری
سلطان محمود، در مدت کوتاهی که پس از مرگ سیده ملک خاتون، تا مرگ خویش، فرصت داشته‌است_(۴۲۱-۴۱۹ه.ق/۱۰۳۰-۱۰۲۸م)_در سال ۴۲۰ه.ق/ ۱۰۲۹م، درست یکسال پس از مرگ سیده ملک خاتون_ #مسعود، ولیعهد و پسر خویش را، مامور اجرای حمله به ملک ری می‌کند، و کتابخانه‌ی شهر ری را، که از بزرگترین کتابخانه‌های ایران بوده‌است، آتش می‌زند.
ملک ری، بویژه به سبب زندگانی، و مزار حضرت عبدالعظیم حسنی(۷۹=۲۵۲-۱۷۳ه.ق/۸۶۶-۷۸۹م)از نوادگان #امام_حسن_مجتبی(ع)، مشهور به عالم آل محمد(ص)، مورد تایید و احترام حضرت #ثامن_الائمه، علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع)_ برای شیعیان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده‌است. در نتیجه کتابخانه‌ی شهر ری، یکی از استثنائی‌ترین مکان‌ها، برای ادبیات تشیع بشمار می‌رفته‌است. وجود حضرت عبدالعظیم، در ملک ری، و تدریس او به دانشجویان بسیارش، ری را به پایگاه یکی از قلمروهای استوار، و پر غنیمت دانشگاهی شیعیان، بدل نموده‌بوده‌است.
حضرت عبدالعظیم، در نظر شیعیان از مقامی برخوردار بوده‌است، که زیارت او را، برابر با زیارت سالار شهیدان در کربلا، برابر دانسته‌اند(مَن زارَ عبدالعظیم الحسنی بِرِی، کَمَن زارَ الحسینَ بِکربلا...)
از اینرو، حمله‌ی محمود غزنوی، به ملک ری _که شرح مختصر آن در ذیل می‌آید_ به بهانه‌ی قرمطی کشی محمود غزنوی نیز، در عالم تسنن، و در دستگاه #خلافت_عباسی، مسلما، بر شهرت و اعتبار وی، می‌افزوده‌است.

ادامه در پست دوم👇

http://s3.picofile.com/file/8370447784/20190824_231616.jpg
کلود کاهنClaude Cahen(۸۲=۱۹۹۱-۱۹۰۹م/۱۳۷۰-۱۲۸۸ه.ش)، خاورشناس، و از جمله‌ی نویسندگان #تاریخ_کمبریج است، که به افشای این رسوائی، در سطح بین‌المللی پرداخته‌است. مترجم و مورخ فرزانه، یعقوب آژند(++۱۳۲۸ه.ش/ ۱۹۴۹م)، که ترجمه‌هایش نشان می‌دهد، که تا از اعتبار نوشته‌ای مطمئن نشود، به ترجمه‌ی آن همت نمی‌گمارد؛ به ترجمه‌ی کتاب ارزنده‌ی بویهیان_ دیلمیان_ پرداخته‌است. در این اثر، درباره‌ی جرم مشترک محمود و مسعود_پدر و پسر_ در فاجعه‌ی حمله به ری، می‌خوانیم که چگونه مسعود، چون کاسه‌ی گرمتر از آش، به عقده‌گشایی پدرش_یاد آور #رستم_فرخ‌زاد، که بخاطر انتقام جوئی از محرومیت #اسافل_اعضا‌ی پدرش، به کور کردن و کشتن بانو #آزرمیدخت، پادشاه ساسانی، درست زمانی که ایران، بخاطر نزدیکی به حمله‌ی اعراب، به انسجام و نظم هر چه بیشتر ارکان سلطنت، نیازمند بوده‌است_ بعنوان تمرین قساوت خودکامه‌ی آینده، به ویرانی، قتل عام، و آتش زدن کتابخانه‌های ملک ری، می‌پردازد:_
_"... محمود غزنوی، در سال۴۲۰ه.ق/۱۰۲۸م، فرزند خود، مسعود را برای تصرف ری گسیل داشت. نیروهای نظامی، زیر فرماندهی مسعود، به قتل عام شیعیان، پرداختند، و کتابخانه‌ها، و خزاین آنها، و نیز #معتزلیان را، به باد فنا دادند."(کلود کاهن: بویهیان، ترجمه‌ی یعقوب آژند، انتشارات مولی، ۱۳۸۴، ص۳۱)

یک بیلانِ رسوا، به نام مذهب
همچنین در کتاب یاد شده‌ی"بویهیان"، از کلود کاهن، می‌خوانیم که:
"به سخن گردیزی، به امیرمحمود خبر آوردند، که در شهر ری و نواحی آن، "مردمان باطنی مذهب و قرامطه بسیارند". دستور داد، تا کسانی را که بدان مذهب منسوب بودند، حاضر سازند، و سنگ ریز کنند و کی آویختگان بفرمود [آنها را] سوختن."( گردیزی: #زین‌_الاخبار، تصحیح عبدالحی‌ حبیبی، دنیای کتاب، ۱۳۶۳، ص ۴۱۸/ #مجمل_التواریخ، تصحیح محمدتقی بهار ملک‌الشعرا و ویراستاری علی اصغر عبداللهی. تهران: دنیای کتاب، ۱۳۸۳، ص۴۰۴/ #بویهیان، ص ۱۸۱)

پسر کو ندارد نشان از پدر
تو بیگانه خوانش! مخوانش پسر


یکی از موارد مصداق راستین این ضرب المثل است که :
عاقبت، گرگ زاده، گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود

گلستان، باب اول= در سیرت پادشاهان/ ح۴

معتزله، و ریاکاری محمود غزنوی
درباره‌ی #معتزله، ما به تفصیل، در همین سلسله گفتارها_در گفتار ۱۱۰_ به حد کفایت، توضیح داده‌ایم.
افزون بر آن، معتزله، در حقیقت گروه کوچکی از مسلمانان‌اند، که در برابر"وحی"، به استدلال عقلانی نیز، در استنباط‌های احکام شرعی، اهمیت می‌داده‌اند. کوتاه سخن، تنها گروهی که در میان فرقه‌های اسلامی، اطلاق عنوان اصحاب"اصالت عقل"(راسیونالیسم) برازنده‌ی آنها است، تنها همین گروه‌اند.
از آنجا که، شیعیان نیز، عقل را، یکی از ارکان استنباط در اجتهاد، در مسائل فقهی می‌دانند، ناچار، به معتزله، یعنی اصحاب اصالت عقل، بسیار نزدیک‌اند.
نکته‌ای را که #کلود_کاهن ، در کتاب بویهیان یا دیلمیان خود، بدان توجه نموده، و بر آن پا فشرده‌است، اینست که در شهر "ری"، در کنار مزار حضرت عبدالعظیم_عالم اهل بیت_ شیعیان با اجتماع نسبتا بزرگی می‌زیسته‌اند؛ و معتزله نیز، بعلت اتکاء به #اصالت_عقل، در کنار شیعیان، از موهبت همزیستی مسالمت آمیز، برخوردار بوده‌اند. و به همین دلیل، محمود غزنوی، با تظاهرش به پیروی از اهل سنت، و بویژه با وابستگی‌اش به خلافت عباسی، به شدت با معتزله نیز، دشمنی می‌ورزیده‌است. و در حمله‌ی مسعود غزنوی به ملک ری_ یعنی به مامن شیعیان و معتزلیان_ نه تنها شیعیان، بلکه #معتزله را نیز، قتل عام می‌کنند.
چنانکه که ما می‌دانیم، فلسفه و منطق، بویژه بر اصالت عقل مبتنی است. و در این رهگذر، ما به یکی از دلائل عدم پیشرفت فلسفه، در جهان اسلام، نیز، پی می‌بریم، که نه تنها مذهب اهل سنت، بلکه قدرتهای سیاسی سلطنت مآب مانند غزنویان نیز، با هرگونه بحث عقلانی و فلسفی، دشمنی می‌ورزیده‌اند، و به ایجاد خفقان بر آنها افتخار می‌نموده‌اند.

به قلم #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی

ادامه در پست سوم👇

http://s4.picofile.com/file/8370445750/20190824_224809.jpg