مطلب شمارهی ۱۲۲
یکشنبه ۱۸فروردین ۱۳۹۸/ ۷ آوریل ۲۰۱۹
واژهی" #شاه "_ بعنوان #پیشاوند_عظمت_و_برتری در زبان فارسی
#شاهنامه تصویر گر جامعهی اساطیری ایران باستان
تکیه بر #اصالت_فرد در #جامعهی_طبقاتی_و_قبائلی
#اصالت_فرد_در_منطق_الطیر_عطار
#عطار ، پیشگام #ژان_ژاک_روسو
#عرفان و اعادهی حیثیت به فرد در برابر طبقه
مفهوم #وحدت_در_تثلیث ،نزد #هاتف_اصفهانی
#نفس_واحده ،یگانگی جان انسانها در کلام مجید
#تثلیث و #ثلاثهی_غساله
بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحبالزمانی
***
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید...
#سعدی
#فناء_فی_الله
#بقا_بالله
#سهگانهی_یکتا ، و
#تنوع_در_تثلیث
کاربرد واژهی"شاه"_ بعنوان پیشاوند عظمت و برتری در زبان فارسی
آنچه که تا پیش از مشروطه یادآور شدیم، یعنی اطلاق " #سایهی_خدا ، #ظل_الله " به شخص شاه، و همچنین عنوان" #فره_ایزدی "، یا موهبت الهی" #ظل_اللهی " برای تقدس بخشی به سلطنت و پادشاهی، موجب شدهاست تا کلمهی"شاه"، آرام آرام در زبان فارسی بعنوان"پیشاوند عظمت و برترینی" برسمیت شناخته شود.
چنانکه #فردوسی میگوید:
چه فرمان یزدان؟! چه فرمان شاه!!
چه یزدان خدا هست و شه پادشاه
گرچه این اعتقاد شخص فردوسی نیست، و از زبان سلطنتطلبان آنرا بیان میکند، ولی بخوبی کاربرد "شاه" بمعنی خدایگونگی را، بعنوان پیشاوند در زبان فارسی توجیه مینماید، که چگونه برای بیان بزرگی و عظمت در بیشتر از نامها، واژهی"شاه"، بعنوان پیشاوند مورد استفاده قرار گرفته است. به عنوان مثال"شاهرود"بمعنی شاهِ رودها، "شاهراه" بمعنی راهِ بزرگ، "شاهبیت" به معنی برجستهترین بیت شعر، و بهمین ترتیب شاهرگ، شاه لوله، شاه بلوط، شاه توت، شاه چراغ، شاهپرک، شاهدانه، شاباجی(شاه باجی)، شاه کلید، شاه ماهی، شاه بال، شهبال، شهپر و،...
به تعبیر دیگر امروزه، هیچ کس"راه کوتاه و فرعی"، در یک دهکده را "شاهراه" نمیگوید، مگر از روی طنز و مسخره، و لطیفه، و یا احیانا مجاز . یعنی میتوان جویباری در دهی را، شاهرود آن روستا نامید؛ به این معنی که زندگی، حیات و کشاورزی اهالی ده بدان جویبار وابسته است. از اینرو، آن جویبار فقط برای اهالی آن ده، جنبهی عظمت و بزرگی پیدا میکند.
ضمنا، "شاه" بعنوان پیشاوند بر سر یک نام، به هیچ روی دیگر معنی"ظِلّ اللّهی" هم نمی دهد. برای مثال ، شاهرود خدای رود ، یا رود الهی برای هیچکس، معنی نمیدهد. همینطور است شاه بلوط؛ شاه بلوط،بمعنی "بلوط خدایی" یا "بلوط الهی" نیست. بعبارت دیگر واژهی"شاه" بعنوان پیشاوند،تنها جنبهی کاربرد زبانشناختی ناب دارد، و بهیچ روی، با جنبهی متافیزیکی ، ملکوتی یا آسمانی، الهی یا سیاسی بلوط ، رابطهای ندارد.
(ادامه در ستون بعد👇)
http://s8.picofile.com/file/8356708384/1_27.jpg
یکشنبه ۱۸فروردین ۱۳۹۸/ ۷ آوریل ۲۰۱۹
واژهی" #شاه "_ بعنوان #پیشاوند_عظمت_و_برتری در زبان فارسی
#شاهنامه تصویر گر جامعهی اساطیری ایران باستان
تکیه بر #اصالت_فرد در #جامعهی_طبقاتی_و_قبائلی
#اصالت_فرد_در_منطق_الطیر_عطار
#عطار ، پیشگام #ژان_ژاک_روسو
#عرفان و اعادهی حیثیت به فرد در برابر طبقه
مفهوم #وحدت_در_تثلیث ،نزد #هاتف_اصفهانی
#نفس_واحده ،یگانگی جان انسانها در کلام مجید
#تثلیث و #ثلاثهی_غساله
بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحبالزمانی
***
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید...
#سعدی
#فناء_فی_الله
#بقا_بالله
#سهگانهی_یکتا ، و
#تنوع_در_تثلیث
کاربرد واژهی"شاه"_ بعنوان پیشاوند عظمت و برتری در زبان فارسی
آنچه که تا پیش از مشروطه یادآور شدیم، یعنی اطلاق " #سایهی_خدا ، #ظل_الله " به شخص شاه، و همچنین عنوان" #فره_ایزدی "، یا موهبت الهی" #ظل_اللهی " برای تقدس بخشی به سلطنت و پادشاهی، موجب شدهاست تا کلمهی"شاه"، آرام آرام در زبان فارسی بعنوان"پیشاوند عظمت و برترینی" برسمیت شناخته شود.
چنانکه #فردوسی میگوید:
چه فرمان یزدان؟! چه فرمان شاه!!
چه یزدان خدا هست و شه پادشاه
گرچه این اعتقاد شخص فردوسی نیست، و از زبان سلطنتطلبان آنرا بیان میکند، ولی بخوبی کاربرد "شاه" بمعنی خدایگونگی را، بعنوان پیشاوند در زبان فارسی توجیه مینماید، که چگونه برای بیان بزرگی و عظمت در بیشتر از نامها، واژهی"شاه"، بعنوان پیشاوند مورد استفاده قرار گرفته است. به عنوان مثال"شاهرود"بمعنی شاهِ رودها، "شاهراه" بمعنی راهِ بزرگ، "شاهبیت" به معنی برجستهترین بیت شعر، و بهمین ترتیب شاهرگ، شاه لوله، شاه بلوط، شاه توت، شاه چراغ، شاهپرک، شاهدانه، شاباجی(شاه باجی)، شاه کلید، شاه ماهی، شاه بال، شهبال، شهپر و،...
به تعبیر دیگر امروزه، هیچ کس"راه کوتاه و فرعی"، در یک دهکده را "شاهراه" نمیگوید، مگر از روی طنز و مسخره، و لطیفه، و یا احیانا مجاز . یعنی میتوان جویباری در دهی را، شاهرود آن روستا نامید؛ به این معنی که زندگی، حیات و کشاورزی اهالی ده بدان جویبار وابسته است. از اینرو، آن جویبار فقط برای اهالی آن ده، جنبهی عظمت و بزرگی پیدا میکند.
ضمنا، "شاه" بعنوان پیشاوند بر سر یک نام، به هیچ روی دیگر معنی"ظِلّ اللّهی" هم نمی دهد. برای مثال ، شاهرود خدای رود ، یا رود الهی برای هیچکس، معنی نمیدهد. همینطور است شاه بلوط؛ شاه بلوط،بمعنی "بلوط خدایی" یا "بلوط الهی" نیست. بعبارت دیگر واژهی"شاه" بعنوان پیشاوند،تنها جنبهی کاربرد زبانشناختی ناب دارد، و بهیچ روی، با جنبهی متافیزیکی ، ملکوتی یا آسمانی، الهی یا سیاسی بلوط ، رابطهای ندارد.
(ادامه در ستون بعد👇)
http://s8.picofile.com/file/8356708384/1_27.jpg
"شاهکار" یعنی برترین کار، شاهِ کارها که اتفاقا #شاهنامهی_فردوسی را، شاهکار او دانستهاند.
یادآوری: در حقیقت "شاهنامه" یعنی شاهِ نامهها، معنی اش نامهای در ستایش شاهان نیست. بلکه نامهای در بیان شوربختی، غم آلودگی یا #تراژدی_سلطنت و پادشاهی است. مانند فرجام شوم #جمشید ، عاقبت نابخیری #فریدون_فرخ ، بسبب قتل فرزندش #ایرج بدست برادرانش_سلموتور_ (رک: به گفتار ۱۱۶) و کشتن سلم و تور بدست منوچهر در انتقام خون پدرش ایرج، درگیری #افراسیاب با ایران، و مصیبتی که برای او پیش آمده است، این ها هیچکدام ،بهیچ وجه در ستایش آنها نیست . بلکه بیان شوربختی ها و ناکامی های پادشاهان است.
در تاکید بر این که قصد فردوسی از سرودن شاهنامه، ستایش و بزرگداشت شاهان نیست، و یا این که بخواهند بگویند که #فردوسی به اصل "فره ایزدی" ، و پاکنژادی شاهان بعنوان افرادی استثنایی، برجسته و مورد انتخاب آسمانی اعتقاد داشته است، باید یادآور شد که درست پس از شرح پیروزی های فریدون بر #ضحاک ، فردوسی حکیمانه، برای پیشگیری از این که به ویژگی نژادی فریدون اعتقاد نورزند میگوید:
فریدون فرخ؟! فرشته نبود!!
زمشک و زعنبر سرشته نبود
به "داد" و دهش، یافت این نیکویی
تو "داد" و، دهش کن، فریدون تویی
این رساترین اعادهی حیثیت، به اصالت هر فرد است. که دست یافتن به مقامات بالا و والا، نه به نژاد، نه به طبقه، نه به خانواده و نه به صنف و نه به قبیله بستگی دارد . بلکه رسیدن به مقامات بالا، تنها به همت، تلاش، و آرزوی نیکوی هر کس وابسته است.
"داد" در این متن فردوسی، به معنی عدل و عدالت است، و "دهش" بمعنی ایثار و جوانمردی است.
کوتاه سخن، #فریدون_فرخ ، نه بخاطر نژاد و تبارش، بلکه بخاطر عمل نیکش، اصرار به عدالت ورزی و ایثار و جوانمردی، به همهی موفقیت های خود دست یافتهاست. تو نیز مانند او دادگر و ایثارگر باش! آنگاه، تو خود، "یک فریدون فرخ دیگر" خواهی بود.
شاهنامه، تصویر گر جامعهی اساطیری ایران باستان
افزون بر همه ی آنچه که تا بدینجا دربارهی #شاهنامه گفته شد، شاهنامه اختصاصی به زندگی شاهان، چه خوب یا بد ندارد. بلکه، شاهنامه از زنان، پهلوانان و جنگ آنان با دیوها و غیر آن نیز گفتگو میکند. یعنی شاهنامه کتابی دربارهی روابط انسانی و رفتارهای خیر و شر، در جامعهی اساطیری ماست. وبه دیگر سخن، شاهنامه کم و بیش آکنده از همهی آگاهیهایی است که، بازسازی جامعه شناختی ایران باستان ما را، امروز پس از قرن ها، برای ما میسر می سازد.
(ادامه در ستون بعد👇)
http://s8.picofile.com/file/8356708526/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_712x1024.jpg
یادآوری: در حقیقت "شاهنامه" یعنی شاهِ نامهها، معنی اش نامهای در ستایش شاهان نیست. بلکه نامهای در بیان شوربختی، غم آلودگی یا #تراژدی_سلطنت و پادشاهی است. مانند فرجام شوم #جمشید ، عاقبت نابخیری #فریدون_فرخ ، بسبب قتل فرزندش #ایرج بدست برادرانش_سلموتور_ (رک: به گفتار ۱۱۶) و کشتن سلم و تور بدست منوچهر در انتقام خون پدرش ایرج، درگیری #افراسیاب با ایران، و مصیبتی که برای او پیش آمده است، این ها هیچکدام ،بهیچ وجه در ستایش آنها نیست . بلکه بیان شوربختی ها و ناکامی های پادشاهان است.
در تاکید بر این که قصد فردوسی از سرودن شاهنامه، ستایش و بزرگداشت شاهان نیست، و یا این که بخواهند بگویند که #فردوسی به اصل "فره ایزدی" ، و پاکنژادی شاهان بعنوان افرادی استثنایی، برجسته و مورد انتخاب آسمانی اعتقاد داشته است، باید یادآور شد که درست پس از شرح پیروزی های فریدون بر #ضحاک ، فردوسی حکیمانه، برای پیشگیری از این که به ویژگی نژادی فریدون اعتقاد نورزند میگوید:
فریدون فرخ؟! فرشته نبود!!
زمشک و زعنبر سرشته نبود
به "داد" و دهش، یافت این نیکویی
تو "داد" و، دهش کن، فریدون تویی
این رساترین اعادهی حیثیت، به اصالت هر فرد است. که دست یافتن به مقامات بالا و والا، نه به نژاد، نه به طبقه، نه به خانواده و نه به صنف و نه به قبیله بستگی دارد . بلکه رسیدن به مقامات بالا، تنها به همت، تلاش، و آرزوی نیکوی هر کس وابسته است.
"داد" در این متن فردوسی، به معنی عدل و عدالت است، و "دهش" بمعنی ایثار و جوانمردی است.
کوتاه سخن، #فریدون_فرخ ، نه بخاطر نژاد و تبارش، بلکه بخاطر عمل نیکش، اصرار به عدالت ورزی و ایثار و جوانمردی، به همهی موفقیت های خود دست یافتهاست. تو نیز مانند او دادگر و ایثارگر باش! آنگاه، تو خود، "یک فریدون فرخ دیگر" خواهی بود.
شاهنامه، تصویر گر جامعهی اساطیری ایران باستان
افزون بر همه ی آنچه که تا بدینجا دربارهی #شاهنامه گفته شد، شاهنامه اختصاصی به زندگی شاهان، چه خوب یا بد ندارد. بلکه، شاهنامه از زنان، پهلوانان و جنگ آنان با دیوها و غیر آن نیز گفتگو میکند. یعنی شاهنامه کتابی دربارهی روابط انسانی و رفتارهای خیر و شر، در جامعهی اساطیری ماست. وبه دیگر سخن، شاهنامه کم و بیش آکنده از همهی آگاهیهایی است که، بازسازی جامعه شناختی ایران باستان ما را، امروز پس از قرن ها، برای ما میسر می سازد.
(ادامه در ستون بعد👇)
http://s8.picofile.com/file/8356708526/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_712x1024.jpg
تکیه بر اصالت فرد در جامعهی طبقاتی و قبائلی
تکیه بر اصالت فرد، در حقیقت آنتی تز، برنهاده به ضد اصالت نژاد و طبقه است، که بیشتر معرف ضد جهان بینی حاکم بر ایران باستان بوده است.
فردوسی بسیار آگاهانه، با پرداختن به ایران باستان، تز آموزهی اصلی همه #نژادگرایی و #اصالت_طبقاتی حاکم بر آنرا، به ظرافت تمام نقد و نکوهش میکند. و بازگشت به #اصالت_فرد را، که از دستاوردهای تمدن غرب از زمان رنسانس، یعنی از دورهی قرون جدید و معاصر اروپا است، قرن ها پیش از اروپاییان، به ایرانیان تقدیم میدارد.
گویندگان بزرگی چون #نظامی_گنجوی ، همین آموزهی فردوسی دربارهی اصالت فرد_ نه طبقه و نه نژاد را، شاید تحت تاثیر فردوسی بزرگ، افزون بر "مکاشفهی شخصی" ، دنبال کردهاند که:
گیرم پدر تو بود فاضل؟؟!
از فضل پدر، تو را چه حاصل؟؟!!
اصالت فرد در منطق الطیر عطار
پیگیری از اصالت فرد را ،بویژه در کتاب حماسهی #منطق_الطیر ، عطار بگستردگی و رسایی تمام پی میگیرد، و بویژه با بررسی منش و شخصیت متفاوت هر پرنده، که نماد ونماینده، برای شخصیت یک فرد انسان است، ابراز میدارد.
تفاوت فردی و اختلاف انسانها، در پیگیریها، تلاشهای کوتاه و ناتمام، بهانه جوییها، پایبندیها به عادات بومی و روزمره، و خانوادگی خود، بخش اعظم منطق الطیر را روانکاوانه، بخود اختصاص داده است.
سرانجام، آموزهی عرفانی " #فناء_جزء_در_کل " به سبب "بقاء جزء" _ فنای قطرهی باران در کل دریا_سبب " #بقاء_جزء_در_کل " میگردد.
#سعدی ،این فنا و بقای قطرهی باران در دریا را ،چه نیکو تصویر کرده است:
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت کاو پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
(در این باره_ #حس_مقایسه _ بیشتر رک به: #راز_کرشمهها ، گفتار دوم)
و این همان آموزه ی عرفانی" #فناء_فی_الله " بخاطر" #بقاء_بالله " است.
(ادامه در ستون بعد👇)
http://s9.picofile.com/file/8356708318/download_7.jpg
تکیه بر اصالت فرد، در حقیقت آنتی تز، برنهاده به ضد اصالت نژاد و طبقه است، که بیشتر معرف ضد جهان بینی حاکم بر ایران باستان بوده است.
فردوسی بسیار آگاهانه، با پرداختن به ایران باستان، تز آموزهی اصلی همه #نژادگرایی و #اصالت_طبقاتی حاکم بر آنرا، به ظرافت تمام نقد و نکوهش میکند. و بازگشت به #اصالت_فرد را، که از دستاوردهای تمدن غرب از زمان رنسانس، یعنی از دورهی قرون جدید و معاصر اروپا است، قرن ها پیش از اروپاییان، به ایرانیان تقدیم میدارد.
گویندگان بزرگی چون #نظامی_گنجوی ، همین آموزهی فردوسی دربارهی اصالت فرد_ نه طبقه و نه نژاد را، شاید تحت تاثیر فردوسی بزرگ، افزون بر "مکاشفهی شخصی" ، دنبال کردهاند که:
گیرم پدر تو بود فاضل؟؟!
از فضل پدر، تو را چه حاصل؟؟!!
اصالت فرد در منطق الطیر عطار
پیگیری از اصالت فرد را ،بویژه در کتاب حماسهی #منطق_الطیر ، عطار بگستردگی و رسایی تمام پی میگیرد، و بویژه با بررسی منش و شخصیت متفاوت هر پرنده، که نماد ونماینده، برای شخصیت یک فرد انسان است، ابراز میدارد.
تفاوت فردی و اختلاف انسانها، در پیگیریها، تلاشهای کوتاه و ناتمام، بهانه جوییها، پایبندیها به عادات بومی و روزمره، و خانوادگی خود، بخش اعظم منطق الطیر را روانکاوانه، بخود اختصاص داده است.
سرانجام، آموزهی عرفانی " #فناء_جزء_در_کل " به سبب "بقاء جزء" _ فنای قطرهی باران در کل دریا_سبب " #بقاء_جزء_در_کل " میگردد.
#سعدی ،این فنا و بقای قطرهی باران در دریا را ،چه نیکو تصویر کرده است:
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت کاو پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
(در این باره_ #حس_مقایسه _ بیشتر رک به: #راز_کرشمهها ، گفتار دوم)
و این همان آموزه ی عرفانی" #فناء_فی_الله " بخاطر" #بقاء_بالله " است.
(ادامه در ستون بعد👇)
http://s9.picofile.com/file/8356708318/download_7.jpg
عطار، پیشگام ژان ژاک روسو
عطار دارای این نبوغ و قرن ها پیشکسوتی بر #ژان_ژاک_روسو بوده است.
روسو ادغام "ارادهی فردی" را در "ارادهی جمعی" سبب بقای اجتماعی و ملی میداند.
عطار با بهره جوئی از عدد ۳۰_یعنی ۱ +۲۹_ با نام اتفاقی سیمرغ، نتیجه میگیرد که:
از همهی مرغان تلاشنده که اول همه برای ادارهی خویش خواهان رهبر بودهاند، تنها ۳۰ تن با همتی پایدار به بارگاه سیمرغ _ رهبر بزرگ_ در پس کوه قاف، یعنی در پس درنوردیدن مشکلاتی کوه آسا، موفق میگردند، تا رهبر بزرگ را بیابند؛ و این هنگام است که پردهی غفلت از دیدگان آنها فرو میافتد، و ۳۰ تن مرغ، خود را متحد در "نفس واحده" ، در آینهی عبرت، متحد، یکی شدهی خود را همان "سیمرغ" یکتا، در مییابند. یعنی یکتا شدهی افراد یک ملت، خود را مظهر وحدت ملی میبینند.
مفهوم وحدت در تثلیث، نزد هاتف اصفهانی
در تصویر این وحدت، شایستهی یادآوری مجدد است پاسخ "دلبر ترسا" در کلیسا، که به #هاتف_اصفهانی میگوید: " #تثلیث " یا " #سه_گانگی "، نام هایی برای ادغام تنوع در وحدت الهی است:
در کلیسا به دلبری ترسا
گفتم: ای جان به دام تو دربند
ای که دارد به تار زنارت
هر سر موی من، جدا پیوند
ره به "وحدت!" نیافتن تا کی؟
"ننگ تثلیث!؟" بر یکی تا چند؟
نام حق یگانه چون شاید
که اب و ابن و "روح قدس" نهند؟
لب شیرین گشود و با من گفت
وز شکر خند ریخت از لب قند
که گر، از "سرّ وحدت!؟" آگاهی؟؟!!
تهمت کافری به ما مپسند!
در "سه آیینه" شاهد ازلی
پرتو از روی تابناک افگند
"سه" نگردد بریشم، ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند
ما در این گفتگو که از یک سو
شد ز "ناقوس" این ترانه بلند
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو"
شگفتی دیگر آنکه، #هاتف از زبان دلبر ترسا، از " #تثلیث" یعنی "یکی شدن عدد سه به یک" یاد میکند؛ و #عطار از "عدد سی" در ترکیب سیمرغ "تبدیل کثیر را به یگانه، یعنی به یک"، بهره میجوید.
تثلیث به تعبیر دلبر ترسا، "سهگانهی یکتا" است. و به مفهوم منطق الطیر، "سیگانهی یکتا" است.
"نفس واحده"_ یگانگی جان انسانها در کلام مجید
مبنی بر کلام مجید_ از جمله _نساء:آ ۱/ زمر:آ۶ / لقمان:آ ۲۸ _که مردمان را بطور کلی، و مومنان را بطور خاص، همه را آفریده، همانند"یک جان یکتا"( #نفس_واحده ) مورد خطاب قرار داده و نامیدهاست، عطار با تکیه بر این آموزهی عرفانی، آنرا به آموزهای اجتماعی و سیاسی در "رهبری"، جامعه مبدل میسازد.
بدین معنی که،از اتحاد افراد مختلف یک ملت با یکدیگر، ملتی پایدار و " #خود_رهبر "، بنا بر "
آیین خود_رهبری" فرا میسازد.
عطار پاسخگوی این اندیشه است که، رهبر و رهبری را "بیرون از خود"، جستجو نکنید.
(ادامه در ستون بعد👇)
http://s8.picofile.com/file/8356708342/download_6.jpg
عطار دارای این نبوغ و قرن ها پیشکسوتی بر #ژان_ژاک_روسو بوده است.
روسو ادغام "ارادهی فردی" را در "ارادهی جمعی" سبب بقای اجتماعی و ملی میداند.
عطار با بهره جوئی از عدد ۳۰_یعنی ۱ +۲۹_ با نام اتفاقی سیمرغ، نتیجه میگیرد که:
از همهی مرغان تلاشنده که اول همه برای ادارهی خویش خواهان رهبر بودهاند، تنها ۳۰ تن با همتی پایدار به بارگاه سیمرغ _ رهبر بزرگ_ در پس کوه قاف، یعنی در پس درنوردیدن مشکلاتی کوه آسا، موفق میگردند، تا رهبر بزرگ را بیابند؛ و این هنگام است که پردهی غفلت از دیدگان آنها فرو میافتد، و ۳۰ تن مرغ، خود را متحد در "نفس واحده" ، در آینهی عبرت، متحد، یکی شدهی خود را همان "سیمرغ" یکتا، در مییابند. یعنی یکتا شدهی افراد یک ملت، خود را مظهر وحدت ملی میبینند.
مفهوم وحدت در تثلیث، نزد هاتف اصفهانی
در تصویر این وحدت، شایستهی یادآوری مجدد است پاسخ "دلبر ترسا" در کلیسا، که به #هاتف_اصفهانی میگوید: " #تثلیث " یا " #سه_گانگی "، نام هایی برای ادغام تنوع در وحدت الهی است:
در کلیسا به دلبری ترسا
گفتم: ای جان به دام تو دربند
ای که دارد به تار زنارت
هر سر موی من، جدا پیوند
ره به "وحدت!" نیافتن تا کی؟
"ننگ تثلیث!؟" بر یکی تا چند؟
نام حق یگانه چون شاید
که اب و ابن و "روح قدس" نهند؟
لب شیرین گشود و با من گفت
وز شکر خند ریخت از لب قند
که گر، از "سرّ وحدت!؟" آگاهی؟؟!!
تهمت کافری به ما مپسند!
در "سه آیینه" شاهد ازلی
پرتو از روی تابناک افگند
"سه" نگردد بریشم، ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند
ما در این گفتگو که از یک سو
شد ز "ناقوس" این ترانه بلند
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو"
شگفتی دیگر آنکه، #هاتف از زبان دلبر ترسا، از " #تثلیث" یعنی "یکی شدن عدد سه به یک" یاد میکند؛ و #عطار از "عدد سی" در ترکیب سیمرغ "تبدیل کثیر را به یگانه، یعنی به یک"، بهره میجوید.
تثلیث به تعبیر دلبر ترسا، "سهگانهی یکتا" است. و به مفهوم منطق الطیر، "سیگانهی یکتا" است.
"نفس واحده"_ یگانگی جان انسانها در کلام مجید
مبنی بر کلام مجید_ از جمله _نساء:آ ۱/ زمر:آ۶ / لقمان:آ ۲۸ _که مردمان را بطور کلی، و مومنان را بطور خاص، همه را آفریده، همانند"یک جان یکتا"( #نفس_واحده ) مورد خطاب قرار داده و نامیدهاست، عطار با تکیه بر این آموزهی عرفانی، آنرا به آموزهای اجتماعی و سیاسی در "رهبری"، جامعه مبدل میسازد.
بدین معنی که،از اتحاد افراد مختلف یک ملت با یکدیگر، ملتی پایدار و " #خود_رهبر "، بنا بر "
آیین خود_رهبری" فرا میسازد.
عطار پاسخگوی این اندیشه است که، رهبر و رهبری را "بیرون از خود"، جستجو نکنید.
(ادامه در ستون بعد👇)
http://s8.picofile.com/file/8356708342/download_6.jpg
عرفان و اصالت فرد، رهایی از بت پرستی و "کیش شخصیت" است.
و #حافظ همهی این تلاش عرفانی_ سیاسی_ اجتماعی را دربارهی #خود_رهبری در یک بیت خلاصه میکند که:
سالها دل، طلب جام جم از ما میکرد
و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
و یا این رباعی که #نجمالدین_دایه(۸۱=۶۵۴-۵۷۳ه.ق/۱۲۵۶-۱۱۷۷م) ،در اثر ارزندهی عرفانی خود #مرصاد_العباد ، احیانا از خود و یا _باحتمال قوی از یکی از " #لا_ادری "ها، یعنی"گویندگان گمنام"، آورده است که :
ای نسخـهی اســـــــــرار الهــی!
_ که تویی!!
ای آینهی جمـــــــال شـــــــــاهی!
_ که تویی!!
بیرون ز تو؟!_ نیست!
_ آنچه در عالم هست!!
از خود بطلب هر آنچه خواهی؟!
_ که تویی!
تو خود، "درد و، درمان خویشتنی"
و باز از #منسوبها در دو بیتی به زبان عربی، به مولی #امیرالمومنین(ع) نسبت دادهاند، که فرمودهاست:
دوائک؟!_ فیکَ! _ و لا تبصرُ،
و، دائُکَ؟!_ عنک
_ و لم تشعرُ
و انت الکتاب المبین الذی_
بأحرفِه یظهر المضمرُ
أتزعم أنك جرم صغير؟!
_و فیک انطوی العالمُ الأكبرُ!
داروی درمان تو، در خود تو است!_ تو! بدان بصیرت نداری
درد تو نیز، از خود تو است!_ تو! بر آن آگاه، نهئی!
تو آن کتاب مبینی هستی که_
به یاری حروف خطوط آن، رازهای فرو نهفته، آشکارا میشود
آیا گمان میبری که تو، جرمی ناچیز و کمینهای؟؟!_
و حال آنکه راز جهان بزرگ، در کتاب روح تو، فرو در پیچیده شده است! ( رک به : مقدمهی #کتاب_روح_بشر )
یادآوری:
دربارهی#لا_ادری ها، #منسوبها و #مستعارها و نقش جامعه شناختی آن ها در ادبیات و فرهنگ ایران، در ادامهی همین گفتارها ، به شرح لازم سخن خواهد رفت.
تثلیث و ثلاثهی غساله
#حافظ اصطلاح ثلاثه ی غساله را در بیت زیر بکار می برد:
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
وین بحث با ثلاثهی غساله میرود
در تعبیر "ثلاثهی غساله" از جمله گفته شده است، اشاره به سه واحد، یا سهگانهی یکتا_ یعنی ساقی و، ساغر و، می_ دارد که دارای یک هدف واحد و، یگانه اند: سرمستی وحدت جویانهی ازلی و ابدی، برای صوفیان صفا.
#ثلاثهی_غساله ، کم و بیش، بگونهی تحت اللفظی یعنی سه تایی که تطهیر میکنند، "غسل تعمید" می دهند،و شستشو مینمایند . به بیان صوفیانه، به اسقاط اضافات می پردازند، یعنی "تزکیهی نفس" میکنند. و به اصطلاح روانکاوی امروز، "پالایش روانی"، فرا میبخشند .
(و این بحث، بویژه دربارهی "تثلیث مانی"، آئین زرتشت و مسیحیت همچنان ادامه دارد)
سال نو، ۱۳۹۸ بر همهی شما مبارک باد! با درود و بدرود و سپاس
(پایان بخش اول)
#منطق_الطیر ، بزرگترین حماسهی عرفانی،سیاسی، اجتماعی ایران
http://s8.picofile.com/file/8356708576/200px_Conference_of_the_birds.jpg
و #حافظ همهی این تلاش عرفانی_ سیاسی_ اجتماعی را دربارهی #خود_رهبری در یک بیت خلاصه میکند که:
سالها دل، طلب جام جم از ما میکرد
و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
و یا این رباعی که #نجمالدین_دایه(۸۱=۶۵۴-۵۷۳ه.ق/۱۲۵۶-۱۱۷۷م) ،در اثر ارزندهی عرفانی خود #مرصاد_العباد ، احیانا از خود و یا _باحتمال قوی از یکی از " #لا_ادری "ها، یعنی"گویندگان گمنام"، آورده است که :
ای نسخـهی اســـــــــرار الهــی!
_ که تویی!!
ای آینهی جمـــــــال شـــــــــاهی!
_ که تویی!!
بیرون ز تو؟!_ نیست!
_ آنچه در عالم هست!!
از خود بطلب هر آنچه خواهی؟!
_ که تویی!
تو خود، "درد و، درمان خویشتنی"
و باز از #منسوبها در دو بیتی به زبان عربی، به مولی #امیرالمومنین(ع) نسبت دادهاند، که فرمودهاست:
دوائک؟!_ فیکَ! _ و لا تبصرُ،
و، دائُکَ؟!_ عنک
_ و لم تشعرُ
و انت الکتاب المبین الذی_
بأحرفِه یظهر المضمرُ
أتزعم أنك جرم صغير؟!
_و فیک انطوی العالمُ الأكبرُ!
داروی درمان تو، در خود تو است!_ تو! بدان بصیرت نداری
درد تو نیز، از خود تو است!_ تو! بر آن آگاه، نهئی!
تو آن کتاب مبینی هستی که_
به یاری حروف خطوط آن، رازهای فرو نهفته، آشکارا میشود
آیا گمان میبری که تو، جرمی ناچیز و کمینهای؟؟!_
و حال آنکه راز جهان بزرگ، در کتاب روح تو، فرو در پیچیده شده است! ( رک به : مقدمهی #کتاب_روح_بشر )
یادآوری:
دربارهی#لا_ادری ها، #منسوبها و #مستعارها و نقش جامعه شناختی آن ها در ادبیات و فرهنگ ایران، در ادامهی همین گفتارها ، به شرح لازم سخن خواهد رفت.
تثلیث و ثلاثهی غساله
#حافظ اصطلاح ثلاثه ی غساله را در بیت زیر بکار می برد:
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
وین بحث با ثلاثهی غساله میرود
در تعبیر "ثلاثهی غساله" از جمله گفته شده است، اشاره به سه واحد، یا سهگانهی یکتا_ یعنی ساقی و، ساغر و، می_ دارد که دارای یک هدف واحد و، یگانه اند: سرمستی وحدت جویانهی ازلی و ابدی، برای صوفیان صفا.
#ثلاثهی_غساله ، کم و بیش، بگونهی تحت اللفظی یعنی سه تایی که تطهیر میکنند، "غسل تعمید" می دهند،و شستشو مینمایند . به بیان صوفیانه، به اسقاط اضافات می پردازند، یعنی "تزکیهی نفس" میکنند. و به اصطلاح روانکاوی امروز، "پالایش روانی"، فرا میبخشند .
(و این بحث، بویژه دربارهی "تثلیث مانی"، آئین زرتشت و مسیحیت همچنان ادامه دارد)
سال نو، ۱۳۹۸ بر همهی شما مبارک باد! با درود و بدرود و سپاس
(پایان بخش اول)
#منطق_الطیر ، بزرگترین حماسهی عرفانی،سیاسی، اجتماعی ایران
http://s8.picofile.com/file/8356708576/200px_Conference_of_the_birds.jpg
سرانجام یک"آقا" طلسم مفروض انحصاری اظهار نظر بانوان درباره ی محتویات کانال @فردا شدن امروز را، شکستند. آقای #مجتبی_خیرخواه ضمن تبریک سال نو برای ما چنین نوشته اند:
"با عرض سلام و تبریک سال نو و تشکر از ایجاد این کانال ارزشمند علمی؛ با خواندن هر مطلبی از استاد، گویی دنیایی جدید و بی بدیل، موازی با دنیای تمام اطلاعاتی که قبلا از ایشان شنیده ام، برایم ایجاد میشود.
"شاهکار" را شنیده بودم، اما اینجا به عیان دیدم؛ مخصوصا مطالب مربوط به احوال شاهان از دیدگاههای مختلف تاریخی، ادبی، مذهبی...تا حتی علمی که بسیار قابل تامل و تعقل اند، هر یک خود شاهکاری بی بدیل است. از علم کلام گرفته تا برهان و اثبات در هر موضوعی، بداعت و شاهکار بودن مقالات، کاملا مشهود است..!
پاینده و مستمر باشید.
****
@فردا شدن امروز :
"آقای خیرخواه! با سپاس فراوان از اظهار نظر بیدریغتان، ما نیز، سال نو را،صمیمانه، به شما تبریک می گوییم.
با درود و سپاس مجدد
http://s8.picofile.com/file/8355370268/IMG_20190318_103244_787.jpg
"با عرض سلام و تبریک سال نو و تشکر از ایجاد این کانال ارزشمند علمی؛ با خواندن هر مطلبی از استاد، گویی دنیایی جدید و بی بدیل، موازی با دنیای تمام اطلاعاتی که قبلا از ایشان شنیده ام، برایم ایجاد میشود.
"شاهکار" را شنیده بودم، اما اینجا به عیان دیدم؛ مخصوصا مطالب مربوط به احوال شاهان از دیدگاههای مختلف تاریخی، ادبی، مذهبی...تا حتی علمی که بسیار قابل تامل و تعقل اند، هر یک خود شاهکاری بی بدیل است. از علم کلام گرفته تا برهان و اثبات در هر موضوعی، بداعت و شاهکار بودن مقالات، کاملا مشهود است..!
پاینده و مستمر باشید.
****
@فردا شدن امروز :
"آقای خیرخواه! با سپاس فراوان از اظهار نظر بیدریغتان، ما نیز، سال نو را،صمیمانه، به شما تبریک می گوییم.
با درود و سپاس مجدد
http://s8.picofile.com/file/8355370268/IMG_20190318_103244_787.jpg
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
چهارشنبه۲۱ فروردین ۱۳۹۸/ ۱۰آوریل ۲۰۱۹، در حال ویرایش این گفتار (۱۲۳)بود، که بزرگترین خبر علمی جهان بگونهای انفجاری در رسانههامنتشرگردید:
_ عکسی از یک سیه چاله، که جرم آن بالغ بر۶/۵ میلیارد برابر بزرگتر ازخورشید است، منتشر گردید.
این رویداد تاریخ علم را به قبل و بعد از کشف و انتشار تصویر سه بعدی این سیه_چاله تقسیم نمود.
تاثیر انقلابی این کشف،قلب"اَینشتَین"ها و قلبهای کوچک ما"نا اَینشتینها" را به لرزه در آورد. ما این کشف بزرگ را به بشریت ، و به خودمان صمیمانه، از ژرفای دل تبریک می گوییم.
#اینشتین (۷۶=۱۹۵۵_۱۸۷۹م)
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
چهارشنبه۲۱ فروردین ۱۳۹۸/ ۱۰آوریل ۲۰۱۹، در حال ویرایش این گفتار (۱۲۳)بود، که بزرگترین خبر علمی جهان بگونهای انفجاری در رسانههامنتشرگردید:
_ عکسی از یک سیه چاله، که جرم آن بالغ بر۶/۵ میلیارد برابر بزرگتر ازخورشید است، منتشر گردید.
این رویداد تاریخ علم را به قبل و بعد از کشف و انتشار تصویر سه بعدی این سیه_چاله تقسیم نمود.
تاثیر انقلابی این کشف،قلب"اَینشتَین"ها و قلبهای کوچک ما"نا اَینشتینها" را به لرزه در آورد. ما این کشف بزرگ را به بشریت ، و به خودمان صمیمانه، از ژرفای دل تبریک می گوییم.
#اینشتین (۷۶=۱۹۵۵_۱۸۷۹م)
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
مطلب شمارهی ۱۲۳
پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸/ ۱۱ آوریل۲۰۱۹
#مانی و تثلیث
#زرتشت و تثلیث: سه گانهی یکتا
تجلی "کثرت در وحدت "، در کلام مجید
وحدت وجود، وحدت شهود !!؟؟
وحدت پیام در حماسه و عرفان
اثر شوم سلطنت استبدادی، بر شخصیت انسان های آزاده
بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحبالزمانی ***
...بیامد یکی مرد گویا ز چین
که چون او مصور نبیند زمین
بدان چربدستی رسیده به کام
یکی بر منش مرد #مانی به نام...
#شاهنامه
به صحرا بنگرم؟!
_صحرا تو بینم
به دریا بنگرم؟!
_دریا تو بینم
بهر جا بنگرم_ کوه و، در و، دشت!!
نشان روی زیبای تو بینم
#بابا_طاهر_عریان
مانی و تثلیث
همهی اشاره ها به #تثلیث، هرگز به پای تثلیث آرمانی #مانی نمی رسند، مانی _باحتمال قوی، نخستین فردی است که، از سه دین و مسلک کلان، و کم و بیش متضاد یکدیگر _یعنی #مسیحیت ، آیین #زرتشت و کیش #بودا _ براستی خواسته است، از این سه گانهی ناهمراه، یک آرمان یگانهی همدل و همراه، و آرامی بخش برای بشریت، در قلمرو بزرگ دنیای شناختهی گذشته، فراهم آورد.
عظمت کار #مانی برای تصفیهی وجوه افتراقها در آرمانهای بشری، و تکیه بر محوریت وجوه اشتراکها در آنها، براستی، هنوز آنچنان که باید و شاید، فرا باز شناخته نشده است.
و تثلیث مثبت، هرگز در گسترهای بدین فراخی، در تاریخ بشر، بجز در آیین مانی،هنوز، تحقق نیافته است.
زرتشت و تثلیث: سه گانهی یکتا
باحتمال قوی، #مانی در یگانه سازی سه گانهی تثلیثی خود، از آیین زرتشت و سه گانهی یکتای او_ #اندیشهی_نیک ، #گفتار_نیک و #کردار_نیک _ سخت متاثر بوده است.
زرتشت با "پساوند نیکی" ، پیشاپیش زمینه را، برای یکتایی اندیشه، گفتار و کردار، فراهم ساخته است.
"نیکی"به زبان متداول امروز، در حقیقت زیر بنای سه صورت یک حقیقت واحد است.
"نیت" باید پاک و نیکو باشد. آنگاه "گفتار"، بر پایهی این پاکی و نیکویی، ابراز گردد؛ و سپس این هر دو، در آزمون "کردار" بر مبنای اندیشه ی نیک، و گفتار نیک به اجرا درآید، و تحقق یابد.
در حقیقت زرتشت با سه صورت از یک زیرساز نیکی، فرمول تربیت" #انسان_کامل "را بدست دادهاست.
" #انسان_کامل "، کسی است که میان سه تجلی شخصیت او، یعنی میان اندیشهاش، گفتارش و کردارش، وحدت و هماهنگی، آن هم در نیکی و نیکوکاری، تحقق یابد.
تفاوت باصطلاح #تثلیث_زرتشتی ، یعنی سه گانهی یکتای زرتشت فرزانه با سه گانهی یکتای مانی، یک رشد استعلایی بزرگ کم نظیر است. یعنی زرتشت، هرچند آیینش را به بشریت عرضه کرده است، لکن تثلیثش، جنبه ی فردی دارد. یعنی هر فرد، باید به چنین کمالی برسد؛ تا بشریت_ در مجموع افرادی که به کمال رسیدهاند_ به کمال غایی خود نائل شود.
لکن #مانی، این سه گانهی یکتا را، در گستره ای از میلیون ها انسان، در سه جامعهی مختلف و متضاد، در نظر می گیرد، و با ایجاد آرمانی جامع و کامل، در میان مسیحیت و آیین زرتشت، و کیش بودا، در درجهی اول، به جمع کلان متشکل از جوامع بشری، نظر دارد. کوتاه سخن، #زرتشت تثلیث را، از کمال فردی آغاز می کند، و #مانی در سلوک و عبور از تثلیث زرتشتی، به یگانهای کلان و اجتماعی، فرا در می رسد. (برای اطلاع بیشتر دربارهی مانی و آیین او و زرتشت رک به: همین سلسله گفتارها، ش ۱۰۸تا ۱۱۲ )
تجلی"کثرت در وحدت "، در کلام مجید
اصطلاح " #قبلهی_عالم !!؟" از جمله گزافه های شرک آمیزی است که، همانند " #ظل_الله " ، در مورد پادشاهان بکار رفته است.
عنوان، و تعبیر شرک آمیز "قبلهی عالم" بویژه درباره ی #ناصرالدین_شاه_قاجار ، اصطلاحی کاذب و مجعول است، که با شرمساری بسیار، به اسراف و اتلاف چاپلوسانه تکرار شده است. همانگونه که خداوند سایه ندارد، هیچ فرد از انسان های فانی نیز، با عمر، قدرت و سلامت کوتاه و ناچیزشان، هرگز، نمی توانند قبلهی عالم باشند.
قبلهی عالم، بمعنی راستین آن، تمامی عالم از ازل تا به ابد، تجلی گاه وحدت ذات سرمدی، در کثرت آفریده شدگان است.
در کلام مجید آمده است که:"فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ وَجْهُ الله_پس بهر سوی که روی بگردانید، همانجا سیمای ذات باری تعالی است."(بقره/آ ۱۱۵)
بیشتر از صوفیان و عارفان مسلمان، که جهان را، قبله گاه الهی می پندارند، عموما از همین کریمهی قرآنی الهام، فرا برگرفته اند. مشهورترین و کوتاه ترین سرودهی این تصویر، سخن #سعدی است که می گوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست
و در همین رهگذر است که #بابا_طاهر ، با همان زبان و لهجهی عریان و صحرایی خویش می گوید:
به صحرا بنگرم؟!
_صحرا تو بینم
به دریا بنگرم؟!
_دریا تو بینم
بهر جا بنگرم_ کوه و، در و، دشت!!
نشان روی زیبای تو بینم
http://s9.picofile.com/file/8357122000/I0HG2tXniOndeye8_152499164795
پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸/ ۱۱ آوریل۲۰۱۹
#مانی و تثلیث
#زرتشت و تثلیث: سه گانهی یکتا
تجلی "کثرت در وحدت "، در کلام مجید
وحدت وجود، وحدت شهود !!؟؟
وحدت پیام در حماسه و عرفان
اثر شوم سلطنت استبدادی، بر شخصیت انسان های آزاده
بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحبالزمانی ***
...بیامد یکی مرد گویا ز چین
که چون او مصور نبیند زمین
بدان چربدستی رسیده به کام
یکی بر منش مرد #مانی به نام...
#شاهنامه
به صحرا بنگرم؟!
_صحرا تو بینم
به دریا بنگرم؟!
_دریا تو بینم
بهر جا بنگرم_ کوه و، در و، دشت!!
نشان روی زیبای تو بینم
#بابا_طاهر_عریان
مانی و تثلیث
همهی اشاره ها به #تثلیث، هرگز به پای تثلیث آرمانی #مانی نمی رسند، مانی _باحتمال قوی، نخستین فردی است که، از سه دین و مسلک کلان، و کم و بیش متضاد یکدیگر _یعنی #مسیحیت ، آیین #زرتشت و کیش #بودا _ براستی خواسته است، از این سه گانهی ناهمراه، یک آرمان یگانهی همدل و همراه، و آرامی بخش برای بشریت، در قلمرو بزرگ دنیای شناختهی گذشته، فراهم آورد.
عظمت کار #مانی برای تصفیهی وجوه افتراقها در آرمانهای بشری، و تکیه بر محوریت وجوه اشتراکها در آنها، براستی، هنوز آنچنان که باید و شاید، فرا باز شناخته نشده است.
و تثلیث مثبت، هرگز در گسترهای بدین فراخی، در تاریخ بشر، بجز در آیین مانی،هنوز، تحقق نیافته است.
زرتشت و تثلیث: سه گانهی یکتا
باحتمال قوی، #مانی در یگانه سازی سه گانهی تثلیثی خود، از آیین زرتشت و سه گانهی یکتای او_ #اندیشهی_نیک ، #گفتار_نیک و #کردار_نیک _ سخت متاثر بوده است.
زرتشت با "پساوند نیکی" ، پیشاپیش زمینه را، برای یکتایی اندیشه، گفتار و کردار، فراهم ساخته است.
"نیکی"به زبان متداول امروز، در حقیقت زیر بنای سه صورت یک حقیقت واحد است.
"نیت" باید پاک و نیکو باشد. آنگاه "گفتار"، بر پایهی این پاکی و نیکویی، ابراز گردد؛ و سپس این هر دو، در آزمون "کردار" بر مبنای اندیشه ی نیک، و گفتار نیک به اجرا درآید، و تحقق یابد.
در حقیقت زرتشت با سه صورت از یک زیرساز نیکی، فرمول تربیت" #انسان_کامل "را بدست دادهاست.
" #انسان_کامل "، کسی است که میان سه تجلی شخصیت او، یعنی میان اندیشهاش، گفتارش و کردارش، وحدت و هماهنگی، آن هم در نیکی و نیکوکاری، تحقق یابد.
تفاوت باصطلاح #تثلیث_زرتشتی ، یعنی سه گانهی یکتای زرتشت فرزانه با سه گانهی یکتای مانی، یک رشد استعلایی بزرگ کم نظیر است. یعنی زرتشت، هرچند آیینش را به بشریت عرضه کرده است، لکن تثلیثش، جنبه ی فردی دارد. یعنی هر فرد، باید به چنین کمالی برسد؛ تا بشریت_ در مجموع افرادی که به کمال رسیدهاند_ به کمال غایی خود نائل شود.
لکن #مانی، این سه گانهی یکتا را، در گستره ای از میلیون ها انسان، در سه جامعهی مختلف و متضاد، در نظر می گیرد، و با ایجاد آرمانی جامع و کامل، در میان مسیحیت و آیین زرتشت، و کیش بودا، در درجهی اول، به جمع کلان متشکل از جوامع بشری، نظر دارد. کوتاه سخن، #زرتشت تثلیث را، از کمال فردی آغاز می کند، و #مانی در سلوک و عبور از تثلیث زرتشتی، به یگانهای کلان و اجتماعی، فرا در می رسد. (برای اطلاع بیشتر دربارهی مانی و آیین او و زرتشت رک به: همین سلسله گفتارها، ش ۱۰۸تا ۱۱۲ )
تجلی"کثرت در وحدت "، در کلام مجید
اصطلاح " #قبلهی_عالم !!؟" از جمله گزافه های شرک آمیزی است که، همانند " #ظل_الله " ، در مورد پادشاهان بکار رفته است.
عنوان، و تعبیر شرک آمیز "قبلهی عالم" بویژه درباره ی #ناصرالدین_شاه_قاجار ، اصطلاحی کاذب و مجعول است، که با شرمساری بسیار، به اسراف و اتلاف چاپلوسانه تکرار شده است. همانگونه که خداوند سایه ندارد، هیچ فرد از انسان های فانی نیز، با عمر، قدرت و سلامت کوتاه و ناچیزشان، هرگز، نمی توانند قبلهی عالم باشند.
قبلهی عالم، بمعنی راستین آن، تمامی عالم از ازل تا به ابد، تجلی گاه وحدت ذات سرمدی، در کثرت آفریده شدگان است.
در کلام مجید آمده است که:"فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ وَجْهُ الله_پس بهر سوی که روی بگردانید، همانجا سیمای ذات باری تعالی است."(بقره/آ ۱۱۵)
بیشتر از صوفیان و عارفان مسلمان، که جهان را، قبله گاه الهی می پندارند، عموما از همین کریمهی قرآنی الهام، فرا برگرفته اند. مشهورترین و کوتاه ترین سرودهی این تصویر، سخن #سعدی است که می گوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست
و در همین رهگذر است که #بابا_طاهر ، با همان زبان و لهجهی عریان و صحرایی خویش می گوید:
به صحرا بنگرم؟!
_صحرا تو بینم
به دریا بنگرم؟!
_دریا تو بینم
بهر جا بنگرم_ کوه و، در و، دشت!!
نشان روی زیبای تو بینم
http://s9.picofile.com/file/8357122000/I0HG2tXniOndeye8_152499164795
وحدت وجود، وحدت شهود !!؟؟
در واپسین تحلیل، فرق است میان " #وحدت_وجود " و " #وحدت_شهود ".منظور از وحدت وجود آنست که وجود در اصل و در ذات خود، یکپارچه، یگانه، یا فقط "یکی" است. لکن "وحدت شهود" کار ندارد بدین که وجود، "واحد" است یا "کثیر". بلکه بیننده_ عارف سالک واصل_شاهد یکتایی و یگانگی آنست، یعنی آن وجود را تنها "یکی" می بیند، نه گوناگون.
شعر #سعدی و #بابا_طاهر بیشتر ، یاد آور " #وحدت_شهود " آنان است؛ و نه ادراک وحدت وجود آن دو.
وحدت پیام در حماسه و عرفان
در حقیقت چنانکه اشاره رفت(گفتار ش۱۲۲) یکی از مهمترین آموزههای " #عرفان_عشق " در جهان اسلام و در فرهنگ ما، اعادهی حیثیت به فرد در برابر نژاد، طبقه، قبیله، کاست ، صنف و دیگر گروهها بوده است. و در مقایسه با اعادهی حیثیت به فرد در شاهنامه(فریدون فرخ فرشته نبود/ گفتار ۱۲۲) ، بدون دغدغهی خاطر، می توان از " #وحدت_پیام_در_حماسه_و_عرفان "، در تاکید بر اصالت شخصیت فرد، و رهایی او، از قید نژاد و طبقه، قبیله، صنف و گروه ها گفتگو نمود. به دیگر سخن، در مورد اصالت فرد، #شاهنامه همان را میگوید که #مثنوی_معنوی مولوی و یا #منطق_الطیر عطار میگوید. عبارت ها و شیوهی عرضه داشت ها در سخن متفاوت است، لکن مقصود یکی است_... کعبه و بتخانه بهانه : اصالت فرد و رهایی او از قیدهای قبیله، نژاد و خانواده.(در این باره در گفتار آینده ۱۲۴نیز سخن خواهد رفت)
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
ای بسا هندو و ترک همدلان/همزبان
پس زبان محرمی خود دیگر است
همدلی از همزبانی بهتر است
مثنوی، دفتر اول، قصهی هدهد و سلیمان
لکن، البته بزرگترین شرط #همدلی ، #همزبانی است.
در طول قرن ها، برای همزبان کردن انسان ها و اقوام مختلف، کوشش ها شده است. روزگاری "یونانی" زبان بین المللی گردید. سپس نوبت "لاتین" فرا رسید. آنگاه "عربی" در نوبت سوم، زبان یکتای علمی اقوامی، از اندونزی تا اسپانیا بشمار رفت. از اواخر قرن هجدهم تا جنگ جهانی دوم ۱۹۴۵م، "فرانسه" این نقش را بعهده گرفت. و از پس از جنگ جهانی دوم بدینسوی "انگلیسی" ظاهرا این نقش را، در وحدت اقوام بازی کرده است.
اما، هیچ یک از این کوشش ها ، نه تنها دوامی نیافتند، بلکه پس از طی دوران کوتاهی از موفقیت، با واکنش خصمانهی بیشتر از اقوام روبرو شدند. زیرا، به نوبت هر یک از آنان، زبان تحمیل شده را، وسیلهی استعمار ، سلطه و استثمار سیاسی، نظامی و فرهنگی ملتی بیگانه بر خود احساس کردند.
در صورتیکه تا یک زبان فرا ملی واحد ، فراتر از سهم ویژهی هر ملت در آن، زبان جهانی انسانها، با استقبال انتخاب نشود، هرگز، همدلی به سبب فقدان همزبانی در جهان، تحقق نخواهد یافت.
شادمندانه، این زبان اختراع شده است. و در بسیاری از کشورهای جهان نیز از جمله در ایران، از سه سال پیش رسمیت هم یافته است: #زبان_اسپرانتو .
ویژگی علم و شرف آن، در این فضیلت است که علم، ملک طلق کسی نیست. علم، جهانی است. مال همه کس، و هیچ کس است. سهم مالکیت ویژهی هرکس از علم، بقدر همت او، در فراگیری و کاربرد آنست.
#اسپرانتو ، یک زبان علمی است و همه ویژگی های علم، نیز، که برشمردیم، در آن ناگزیر راه یافته است. اسپرانتو نیز مال همه کس و هیچکس است.
فروتنانه باید اعتراف کنیم که نویسندهی این گفتار، سهم بزرگ و خستگی ناپذیری بالغ بر ۴۵ سال،در آموزش و انتشار این زبان ،در ایران داشته است. برای اطلاع در این باره می توانید به " #زبان_دوم "، خود آموز اسپرانتو_ و دیگر آثار جانبی و توضیحی آن مراجعه فرمائید. با کلیک روی واژه ی اسپرانتو_ و نام این صاحب قلم می توانید به آثار بیشتر این زبان در اینترنت دست یابید. دانلود رایگان این آثار برای استفادهی همگان آزاد است.
http://s8.picofile.com/file/8357120050/LFHpl5IAJMIZuOfp_1514917669434.jpg
در واپسین تحلیل، فرق است میان " #وحدت_وجود " و " #وحدت_شهود ".منظور از وحدت وجود آنست که وجود در اصل و در ذات خود، یکپارچه، یگانه، یا فقط "یکی" است. لکن "وحدت شهود" کار ندارد بدین که وجود، "واحد" است یا "کثیر". بلکه بیننده_ عارف سالک واصل_شاهد یکتایی و یگانگی آنست، یعنی آن وجود را تنها "یکی" می بیند، نه گوناگون.
شعر #سعدی و #بابا_طاهر بیشتر ، یاد آور " #وحدت_شهود " آنان است؛ و نه ادراک وحدت وجود آن دو.
وحدت پیام در حماسه و عرفان
در حقیقت چنانکه اشاره رفت(گفتار ش۱۲۲) یکی از مهمترین آموزههای " #عرفان_عشق " در جهان اسلام و در فرهنگ ما، اعادهی حیثیت به فرد در برابر نژاد، طبقه، قبیله، کاست ، صنف و دیگر گروهها بوده است. و در مقایسه با اعادهی حیثیت به فرد در شاهنامه(فریدون فرخ فرشته نبود/ گفتار ۱۲۲) ، بدون دغدغهی خاطر، می توان از " #وحدت_پیام_در_حماسه_و_عرفان "، در تاکید بر اصالت شخصیت فرد، و رهایی او، از قید نژاد و طبقه، قبیله، صنف و گروه ها گفتگو نمود. به دیگر سخن، در مورد اصالت فرد، #شاهنامه همان را میگوید که #مثنوی_معنوی مولوی و یا #منطق_الطیر عطار میگوید. عبارت ها و شیوهی عرضه داشت ها در سخن متفاوت است، لکن مقصود یکی است_... کعبه و بتخانه بهانه : اصالت فرد و رهایی او از قیدهای قبیله، نژاد و خانواده.(در این باره در گفتار آینده ۱۲۴نیز سخن خواهد رفت)
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
ای بسا هندو و ترک همدلان/همزبان
پس زبان محرمی خود دیگر است
همدلی از همزبانی بهتر است
مثنوی، دفتر اول، قصهی هدهد و سلیمان
لکن، البته بزرگترین شرط #همدلی ، #همزبانی است.
در طول قرن ها، برای همزبان کردن انسان ها و اقوام مختلف، کوشش ها شده است. روزگاری "یونانی" زبان بین المللی گردید. سپس نوبت "لاتین" فرا رسید. آنگاه "عربی" در نوبت سوم، زبان یکتای علمی اقوامی، از اندونزی تا اسپانیا بشمار رفت. از اواخر قرن هجدهم تا جنگ جهانی دوم ۱۹۴۵م، "فرانسه" این نقش را بعهده گرفت. و از پس از جنگ جهانی دوم بدینسوی "انگلیسی" ظاهرا این نقش را، در وحدت اقوام بازی کرده است.
اما، هیچ یک از این کوشش ها ، نه تنها دوامی نیافتند، بلکه پس از طی دوران کوتاهی از موفقیت، با واکنش خصمانهی بیشتر از اقوام روبرو شدند. زیرا، به نوبت هر یک از آنان، زبان تحمیل شده را، وسیلهی استعمار ، سلطه و استثمار سیاسی، نظامی و فرهنگی ملتی بیگانه بر خود احساس کردند.
در صورتیکه تا یک زبان فرا ملی واحد ، فراتر از سهم ویژهی هر ملت در آن، زبان جهانی انسانها، با استقبال انتخاب نشود، هرگز، همدلی به سبب فقدان همزبانی در جهان، تحقق نخواهد یافت.
شادمندانه، این زبان اختراع شده است. و در بسیاری از کشورهای جهان نیز از جمله در ایران، از سه سال پیش رسمیت هم یافته است: #زبان_اسپرانتو .
ویژگی علم و شرف آن، در این فضیلت است که علم، ملک طلق کسی نیست. علم، جهانی است. مال همه کس، و هیچ کس است. سهم مالکیت ویژهی هرکس از علم، بقدر همت او، در فراگیری و کاربرد آنست.
#اسپرانتو ، یک زبان علمی است و همه ویژگی های علم، نیز، که برشمردیم، در آن ناگزیر راه یافته است. اسپرانتو نیز مال همه کس و هیچکس است.
فروتنانه باید اعتراف کنیم که نویسندهی این گفتار، سهم بزرگ و خستگی ناپذیری بالغ بر ۴۵ سال،در آموزش و انتشار این زبان ،در ایران داشته است. برای اطلاع در این باره می توانید به " #زبان_دوم "، خود آموز اسپرانتو_ و دیگر آثار جانبی و توضیحی آن مراجعه فرمائید. با کلیک روی واژه ی اسپرانتو_ و نام این صاحب قلم می توانید به آثار بیشتر این زبان در اینترنت دست یابید. دانلود رایگان این آثار برای استفادهی همگان آزاد است.
http://s8.picofile.com/file/8357120050/LFHpl5IAJMIZuOfp_1514917669434.jpg
اثر شوم سلطنت استبدادی بر شخصیت انسان های آزاده
لکن سلطنت استبدادی و مسلک شوم خودکامگان، از یکسو خواهان پرستش #کیش_شخصیت اند، و از سوی دیگر، برای مردمان، شبانی گله پروراند. و انبوه خلق را، چون چوپانها، بسان گوسفندان و رمه های مطیع، از جنس "رعیت" میخواهند، و نه انسانهای خوش اندیش، بالغ، صاحبدل، مستقل و #خود_رهبر .
و این دو گرایش متضاد، همانند پیکار اهورا و اهرمن، مکانیسم ثنویتی ناسازگار را، در طول تاریخ ایران، پویا و پیکارگر رقم زده اند. اوج بحران این پیکار_استبداد بر ضد آزادی انسان_ سر انجام پس از ۲۵۰۰ سال، برای نخستین بار، در سال۱۳۲۴قمری، ۱۲۸۵ شمسی/ ۱۹۰۶میلادی، به انقلاب مشروطیت منجر گردید. لکن سوکمندانه ،انقلاب مشروطیت اگرچه بظاهر موفق بوده است، در حقیقت نتوانسته است بدین تنازع و پیکار متقابل پایان بخشد.
چگونه یک شبان گله پرور تملق طلب، اجازه می دهد در قلمرو خود، #تثلیث_زرتشتی ، یکتایی اندیشه با گفتار و کردار تحقق یابد؟؟
خودکامه ای که، فقط از زیر دستان و مردم خود، گروهی گوسفند صفت "بله قربان گو" می خواهد برایش تفاوت نمی کند که، نیت و اندیشهی مردمان_البته تا زمانی که اظهار نشده و به گفتار در نیامده است_موافق یا مخالف او باشد. بله قربان گویان، به رغم نیت خود، بر خلاف اندیشه ی خود، به دروغ، باید فقط موید نظر شبان خودکامهی خود، باشند.
در همین نکته است که، در می یابیم چرا #تثلیث_زرتشتی بطور خلاصه، مذهب و مسلک او حتی در ایران باستان، گسترشی عمیق و اصیل نداشته است. زیرا، انسان کامل زرتشتی، نمی توانسته است _و نه می تواند _ در برابر خودکامگان دو رویی کند، دو گویی کند و بر خلاف نیت خویش، دروغ بگوید، و فقط "بله قربان گو" باشد.
ظاهرا پادشاهان ایران، خود بدین معما پی برده بودند که، مردم اطرافشان به آنان راست نمی گویند.
#کتیبهی_داریوش_بزرگ گویای این حقیقت تلخ است که :" خداوندا کشور مرا از قحطی و دروغ محفوظ بدار! "
آیا هنوز بدین اندیشیده اند که، چرا #داریوش در آغاز سلطنت خود در ایران باستان، دروغ را به گونهی یک اپیدمی، بگونه ی یک بیماری همه گیر مسری وبایی می دیده است؟
#داریوش ، هنوز در دوران طفولیت تمدن و فرهنگ ایران بسر می برده است.
طفولیت، عصر معصومیت در زندگانی هر فرد و هر اجتماع است. ولی بر خلاف انتظار، در طفولیت تمدن ایران ، #دروغ آنچنان گسترش داشته است که، داریوش در رهایی کشور از آن ، هیچ چاره ای نمی شناخته است ، مگر بصورت دعا و التماس بدامن #اهورا_مزدا ، توسل جوید.
و چرا دروغ اینهمه شایع بوده است؟؟!! زیرا، برای مردمان سادهی بی پناه و بی دفاع در برابر خودکامگان بیرحم و بی مروت، دروغ تنها "وسیلهی دفاعی" آنان بوده است. یعنی یک وسیله برای بقاء آنان در جنگلی از #تنازع_بقاء : در کف گرگ نر خونخوارهای، غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟
اما تسلیم و رضا به دروغ ، حتی با پشتوانهی ادای سوگند که "من راست می گویم."
در #تنازع_بقاء ، دروغ برای ضعیفان، تنها وسیلهی پدافندی است.( برای اطلاع بیشتر در این باره، رک به: #خط_سوم ، ص۲۷۶_۲۷۰ + همین سلسله گفتارها،مطلب شمارهی ۶۷ )
کوتاه سخن، #تثلیث_زرتشتی ،یک آرمان متعالی در یک #مدینهی_فاضلهی آزاد بهشتی است، و نه یک ایدئولوژی فضیلت بخش، در ظلمت استبداد سلطنتی. و این تضاد، از جمله در رویارویی #انوشیروان با یک پرسش کم و بیش گلایه آمیز یک دبیر، آشکار می شود که، او چون بر خلاف انتظار انوشیروان در حرف او پرسشی ایجاد کرده است، انوشیروان دستور می دهد، دبیران دیگر با دوات دان های فلزی خود، چنان بر سر و رویش بکوبند که او در جا بمیرد. (رک به : ۱)_ #تاریخ_طبری ، ج۲، ص۷۰۲ و ۲)_مقالهی " بررسی نظام مالیات ساسانی، دکتر #علیاصغر_میرزایی ، فصلنامه پژوهش های تاریخی، تابستان ۹۴،صص ۱۲۴_۱۰۹، یادآوری: بدین فاجعه ما، در فرصتی دیگر، باز خواهیم گشت)
(و این گفتار ادامه دارد)
#کتیبهی_داریوش
http://s8.picofile.com/file/8357119726/201671531031140320a.jpg
لکن سلطنت استبدادی و مسلک شوم خودکامگان، از یکسو خواهان پرستش #کیش_شخصیت اند، و از سوی دیگر، برای مردمان، شبانی گله پروراند. و انبوه خلق را، چون چوپانها، بسان گوسفندان و رمه های مطیع، از جنس "رعیت" میخواهند، و نه انسانهای خوش اندیش، بالغ، صاحبدل، مستقل و #خود_رهبر .
و این دو گرایش متضاد، همانند پیکار اهورا و اهرمن، مکانیسم ثنویتی ناسازگار را، در طول تاریخ ایران، پویا و پیکارگر رقم زده اند. اوج بحران این پیکار_استبداد بر ضد آزادی انسان_ سر انجام پس از ۲۵۰۰ سال، برای نخستین بار، در سال۱۳۲۴قمری، ۱۲۸۵ شمسی/ ۱۹۰۶میلادی، به انقلاب مشروطیت منجر گردید. لکن سوکمندانه ،انقلاب مشروطیت اگرچه بظاهر موفق بوده است، در حقیقت نتوانسته است بدین تنازع و پیکار متقابل پایان بخشد.
چگونه یک شبان گله پرور تملق طلب، اجازه می دهد در قلمرو خود، #تثلیث_زرتشتی ، یکتایی اندیشه با گفتار و کردار تحقق یابد؟؟
خودکامه ای که، فقط از زیر دستان و مردم خود، گروهی گوسفند صفت "بله قربان گو" می خواهد برایش تفاوت نمی کند که، نیت و اندیشهی مردمان_البته تا زمانی که اظهار نشده و به گفتار در نیامده است_موافق یا مخالف او باشد. بله قربان گویان، به رغم نیت خود، بر خلاف اندیشه ی خود، به دروغ، باید فقط موید نظر شبان خودکامهی خود، باشند.
در همین نکته است که، در می یابیم چرا #تثلیث_زرتشتی بطور خلاصه، مذهب و مسلک او حتی در ایران باستان، گسترشی عمیق و اصیل نداشته است. زیرا، انسان کامل زرتشتی، نمی توانسته است _و نه می تواند _ در برابر خودکامگان دو رویی کند، دو گویی کند و بر خلاف نیت خویش، دروغ بگوید، و فقط "بله قربان گو" باشد.
ظاهرا پادشاهان ایران، خود بدین معما پی برده بودند که، مردم اطرافشان به آنان راست نمی گویند.
#کتیبهی_داریوش_بزرگ گویای این حقیقت تلخ است که :" خداوندا کشور مرا از قحطی و دروغ محفوظ بدار! "
آیا هنوز بدین اندیشیده اند که، چرا #داریوش در آغاز سلطنت خود در ایران باستان، دروغ را به گونهی یک اپیدمی، بگونه ی یک بیماری همه گیر مسری وبایی می دیده است؟
#داریوش ، هنوز در دوران طفولیت تمدن و فرهنگ ایران بسر می برده است.
طفولیت، عصر معصومیت در زندگانی هر فرد و هر اجتماع است. ولی بر خلاف انتظار، در طفولیت تمدن ایران ، #دروغ آنچنان گسترش داشته است که، داریوش در رهایی کشور از آن ، هیچ چاره ای نمی شناخته است ، مگر بصورت دعا و التماس بدامن #اهورا_مزدا ، توسل جوید.
و چرا دروغ اینهمه شایع بوده است؟؟!! زیرا، برای مردمان سادهی بی پناه و بی دفاع در برابر خودکامگان بیرحم و بی مروت، دروغ تنها "وسیلهی دفاعی" آنان بوده است. یعنی یک وسیله برای بقاء آنان در جنگلی از #تنازع_بقاء : در کف گرگ نر خونخوارهای، غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟
اما تسلیم و رضا به دروغ ، حتی با پشتوانهی ادای سوگند که "من راست می گویم."
در #تنازع_بقاء ، دروغ برای ضعیفان، تنها وسیلهی پدافندی است.( برای اطلاع بیشتر در این باره، رک به: #خط_سوم ، ص۲۷۶_۲۷۰ + همین سلسله گفتارها،مطلب شمارهی ۶۷ )
کوتاه سخن، #تثلیث_زرتشتی ،یک آرمان متعالی در یک #مدینهی_فاضلهی آزاد بهشتی است، و نه یک ایدئولوژی فضیلت بخش، در ظلمت استبداد سلطنتی. و این تضاد، از جمله در رویارویی #انوشیروان با یک پرسش کم و بیش گلایه آمیز یک دبیر، آشکار می شود که، او چون بر خلاف انتظار انوشیروان در حرف او پرسشی ایجاد کرده است، انوشیروان دستور می دهد، دبیران دیگر با دوات دان های فلزی خود، چنان بر سر و رویش بکوبند که او در جا بمیرد. (رک به : ۱)_ #تاریخ_طبری ، ج۲، ص۷۰۲ و ۲)_مقالهی " بررسی نظام مالیات ساسانی، دکتر #علیاصغر_میرزایی ، فصلنامه پژوهش های تاریخی، تابستان ۹۴،صص ۱۲۴_۱۰۹، یادآوری: بدین فاجعه ما، در فرصتی دیگر، باز خواهیم گشت)
(و این گفتار ادامه دارد)
#کتیبهی_داریوش
http://s8.picofile.com/file/8357119726/201671531031140320a.jpg
مطلب شمارهی ۱۲۴
یکشنبه ۲۵ فروردین۱۳۹۸/ ۱۴آوریل ۲۰۱۹
_سلطان محمود غزنوی در رویارویی با ابوالحسن خرقانی
رویارویی تجسم استبداد، با مظهر عرفان
وحدت و تنوع در تمدن اسلامی
بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحبالزمانی
****
به پادشاهی عالم فرو نیارد سر
اگر ز سرّ قناعت خبر شود "درویش"
#حافظ
خلاف رای "سلطان" رای جستن
به خون خویش باید دست شستن
اگر خود روز را گوید: شب است این
بباید گفتن: اینک ماه و پروین
#سعدی
سلطان محمود غزنوی، در رویارویی با ابوالحسن خرقانی
رویارویی تجسم استبداد، با مظهر عرفان
"اصالت فرد"، ضد "بت پرستی" است، ضد "کیش شخصیت" است. کوتاه سخن، پرستش شاه بعنوان #ظل_الله یا مانند آن، در مذهب عرفان، بت پرستی بشمار میرود. و این ماجرا را، از جمله در برخورد #سلطان_محمود_غزنوی با #ابوالحسن_خرقانی (۷۷=۴۲۵-۳۴۸ه.ق/ ۱۰۳۳-۹۵۹م) ، پیر عرفان شرق، به رسایی، در دو روایت کم و بیش همانند، مشاهده میکنیم. یکی از #عطار_نیشابوری ، و روایت دوم از #شمس_تبریزی است.
و اینک، نخست روایت عطار از #تذکره_الاولیاء در حدود ۶۱۰ ه.ق/۱۲۱۳م :
"نقل است که وقتی سلطان محمود، وعده داده بود #ایاز را: خلعت خویش را در تو خواهم پوشیدن، و تیغ برهنه بالای سر تو، به رقص غلامان من خواهم داشت.
چون محمود به زیارت شیخ آمد، رسول فرستاد که شیخ را بگویید که:_
"سلطان برای تو از غزنین بدینجا آمد، تو نیز از خانقاه به خیمه ی او درآی." و رسول را گفت:_
" اگر نیاید این آیت برخوانید: "قوله تعالی: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم."(نسبت به خداوند اطاعت ورزید و از رسول او، و از فرمانروایانتان اطاعت کنید) رسول پیغام بگذارد.
شیخ گفت: "مرا معذور دارید." این آیت بر او خواندند.
شیخ گفت: "محمود را بگویید که چنان در اطیعوا الله مستغرقم، که در اطیعوا الرسول خجالتها دارم، تا به اولی الامر چه رسد؟" رسول بیامد به محمود باز گفت. محمود را رقت آمد و گفت : "برخیزید، که او نه از آن مردان است که، ما گمان برده بودیم..."( #تذکره_الاولیاء ، ص ۵۸۴)
و به ترتیب تاریخی، روایت دوم از #شمس_تبریزی است. شمس، در حدود چهل سال بعد از #عطار ، در سال ۶۵۰ ه.ق/ ۱۲۵۲م میگوید:
"شیخ "ابوالحسن خرقانی"، مرد بزرگ بود، و در عهد "سلطان محمود"!
حکایت شیخ کردند.[محمود] بخدمت او بیامد به نیاز. شیخ، او را التفاتی زیادت نکرد...[محمود]گفت که:
_آخر قول خداست که:" اطیعوا الله، و اطیعوا الرسول، و اولی الامر منکم(قران،س۴،آ۶۲:اطاعت کنید خداوند، و پیامبر، و فرمانروایان خود را)!
شیخ گفت...:
_ما را چنان لذت اطیعوا الله(اطاعت کنید خداوند را) فرو گرفت، که لذت اطیعوا الرسول(اطاعت کنید، پیامبر را)...[خود فرصت] نماند! [تا چه رسد] به مرتبهی سیم، کجا رسیم؟!
محمود بگریست، و دستش لرزان، دست شیخ بگرفت و ببوسید!"( #خط_سوم ، از نویسندهی همین گفتار، عطایی،چاپ اول ۱۳۵۱، صص۶۱۹-۶۱۸)
در اینجا که سخن از #محمود_غزنوی به میان آمد_که از شیفتگان قدر قدرتی بوده است_حیف است که، نکتهی بسیار ظریفی از "آزمندی سیری ناپذیر" او، بقدرت و فرمانروایی استبدادی را، که #سعدی بدان اشاره دارد، در این رهگذر، از دیده فروگذاریم:
"یکی از ملوک خراسان محمود سبکتکین را، به خواب چنان دید که، جمله وجود او ریخته بود و خاک شده، مگر چشمان او، که همچنان در چشم خانه همیگردید و، نظر میکرد. سایر حکما، از تأویل این فرو ماندند؛ مگر درویشی که، به جای آورد و، گفت:_
" هنوز نگران است که، ملکش با دگرانست."( #گلستان ،باب اول/ ح۲)
در تحلیل این حکایت، دست کم، ذکر ۷ نکته، شایان توجه است:
۱)_ این خواب را نه یک فرد عادی، بلکه یکی از ملوک خراسان، یعنی یکی از جانشینان قلمرو حکومت #سلطان_محمود دیده است. یعنی مدعی #قدر_قدرتی زمان، کابوسی را مشاهده میکند، که در آن، #محمود_غزنوی ، در حالیکه جسمش جملگی فرو ریخته و در زیر خاک پوسیدهاست، و از پیکرش جز دو چشم چیزی باقی نمانده است!!! ، با این وصف، "آزمندی پایدار قدر قدرتی" و "حرص رقابت گلادیاتوری" خود را، از دست نداده است.
(ادامه در پست بعد👇)
آرامگاه #شیخ_ابوالحسن_خرقانی
http://s9.picofile.com/file/8357418668/3.jpg
یکشنبه ۲۵ فروردین۱۳۹۸/ ۱۴آوریل ۲۰۱۹
_سلطان محمود غزنوی در رویارویی با ابوالحسن خرقانی
رویارویی تجسم استبداد، با مظهر عرفان
وحدت و تنوع در تمدن اسلامی
بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحبالزمانی
****
به پادشاهی عالم فرو نیارد سر
اگر ز سرّ قناعت خبر شود "درویش"
#حافظ
خلاف رای "سلطان" رای جستن
به خون خویش باید دست شستن
اگر خود روز را گوید: شب است این
بباید گفتن: اینک ماه و پروین
#سعدی
سلطان محمود غزنوی، در رویارویی با ابوالحسن خرقانی
رویارویی تجسم استبداد، با مظهر عرفان
"اصالت فرد"، ضد "بت پرستی" است، ضد "کیش شخصیت" است. کوتاه سخن، پرستش شاه بعنوان #ظل_الله یا مانند آن، در مذهب عرفان، بت پرستی بشمار میرود. و این ماجرا را، از جمله در برخورد #سلطان_محمود_غزنوی با #ابوالحسن_خرقانی (۷۷=۴۲۵-۳۴۸ه.ق/ ۱۰۳۳-۹۵۹م) ، پیر عرفان شرق، به رسایی، در دو روایت کم و بیش همانند، مشاهده میکنیم. یکی از #عطار_نیشابوری ، و روایت دوم از #شمس_تبریزی است.
و اینک، نخست روایت عطار از #تذکره_الاولیاء در حدود ۶۱۰ ه.ق/۱۲۱۳م :
"نقل است که وقتی سلطان محمود، وعده داده بود #ایاز را: خلعت خویش را در تو خواهم پوشیدن، و تیغ برهنه بالای سر تو، به رقص غلامان من خواهم داشت.
چون محمود به زیارت شیخ آمد، رسول فرستاد که شیخ را بگویید که:_
"سلطان برای تو از غزنین بدینجا آمد، تو نیز از خانقاه به خیمه ی او درآی." و رسول را گفت:_
" اگر نیاید این آیت برخوانید: "قوله تعالی: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم."(نسبت به خداوند اطاعت ورزید و از رسول او، و از فرمانروایانتان اطاعت کنید) رسول پیغام بگذارد.
شیخ گفت: "مرا معذور دارید." این آیت بر او خواندند.
شیخ گفت: "محمود را بگویید که چنان در اطیعوا الله مستغرقم، که در اطیعوا الرسول خجالتها دارم، تا به اولی الامر چه رسد؟" رسول بیامد به محمود باز گفت. محمود را رقت آمد و گفت : "برخیزید، که او نه از آن مردان است که، ما گمان برده بودیم..."( #تذکره_الاولیاء ، ص ۵۸۴)
و به ترتیب تاریخی، روایت دوم از #شمس_تبریزی است. شمس، در حدود چهل سال بعد از #عطار ، در سال ۶۵۰ ه.ق/ ۱۲۵۲م میگوید:
"شیخ "ابوالحسن خرقانی"، مرد بزرگ بود، و در عهد "سلطان محمود"!
حکایت شیخ کردند.[محمود] بخدمت او بیامد به نیاز. شیخ، او را التفاتی زیادت نکرد...[محمود]گفت که:
_آخر قول خداست که:" اطیعوا الله، و اطیعوا الرسول، و اولی الامر منکم(قران،س۴،آ۶۲:اطاعت کنید خداوند، و پیامبر، و فرمانروایان خود را)!
شیخ گفت...:
_ما را چنان لذت اطیعوا الله(اطاعت کنید خداوند را) فرو گرفت، که لذت اطیعوا الرسول(اطاعت کنید، پیامبر را)...[خود فرصت] نماند! [تا چه رسد] به مرتبهی سیم، کجا رسیم؟!
محمود بگریست، و دستش لرزان، دست شیخ بگرفت و ببوسید!"( #خط_سوم ، از نویسندهی همین گفتار، عطایی،چاپ اول ۱۳۵۱، صص۶۱۹-۶۱۸)
در اینجا که سخن از #محمود_غزنوی به میان آمد_که از شیفتگان قدر قدرتی بوده است_حیف است که، نکتهی بسیار ظریفی از "آزمندی سیری ناپذیر" او، بقدرت و فرمانروایی استبدادی را، که #سعدی بدان اشاره دارد، در این رهگذر، از دیده فروگذاریم:
"یکی از ملوک خراسان محمود سبکتکین را، به خواب چنان دید که، جمله وجود او ریخته بود و خاک شده، مگر چشمان او، که همچنان در چشم خانه همیگردید و، نظر میکرد. سایر حکما، از تأویل این فرو ماندند؛ مگر درویشی که، به جای آورد و، گفت:_
" هنوز نگران است که، ملکش با دگرانست."( #گلستان ،باب اول/ ح۲)
در تحلیل این حکایت، دست کم، ذکر ۷ نکته، شایان توجه است:
۱)_ این خواب را نه یک فرد عادی، بلکه یکی از ملوک خراسان، یعنی یکی از جانشینان قلمرو حکومت #سلطان_محمود دیده است. یعنی مدعی #قدر_قدرتی زمان، کابوسی را مشاهده میکند، که در آن، #محمود_غزنوی ، در حالیکه جسمش جملگی فرو ریخته و در زیر خاک پوسیدهاست، و از پیکرش جز دو چشم چیزی باقی نمانده است!!! ، با این وصف، "آزمندی پایدار قدر قدرتی" و "حرص رقابت گلادیاتوری" خود را، از دست نداده است.
(ادامه در پست بعد👇)
آرامگاه #شیخ_ابوالحسن_خرقانی
http://s9.picofile.com/file/8357418668/3.jpg
۲)_این رویا، یا دقیقتر گفته شود، این "کابوس ناایمنیِ" درونی پادشاه وقت است، که هنوز خود را بی #رقیب نمیپندارد، و اگر در بیداری در میان #همنسلان خود، بی رقیب است، در خواب همچنان رقیبی بزرگ چون #محمود_غزنوی را _از پادشاهان پیشین درگذشته_ در تعقیب خود می پندارد. و باز همچنان، در خور توجه ویژه است که، ذکر این که محمود مرده است، و همهی استخوانهایش پوسیده و خاک شده است، باز هم تسلی خاطر و ایمنی بخش، برای رقیب خلف او نیست. چشمانش، فروغ نیروی رقابت را، از ناخودآگاه #حافظهی_تاریخی #رقابت_گلادیاتوری_نسلهای_پادشاهان ، در #خط_عمودی_نسلها _ و نه در #خط_افقی_زمان_حال_ برای او، همچنان زنده و،پویا و دلهره آفرین، نگه داشتهاست.
۳)_هنگامی که پادشاه وقت، در روایت از کابوس خود، متذکر است که "همه چیز محمود خاک شده و از بین رفته است"، تنها دو چشم نگران را در فضای کابوس، از کجا تشخیص میدهد که این دو چشم، حتما، از آنِ محمود غزنوی است؟ آیا جز دلهرهی مسلط بر وجدان ناآگاه او، به او دیکته نکرده است که، این دو چشم، فقط می تواند از #محمود_غزنوی باشد و لاغیر؟؟!!
۴)_بنا بر تعریف سختگیرانهی کلاسیک روان درمانی، این پادشاه، مفلوکی #پارانوئیک ، دستخوش سوء ظن دائم جنون، و هذیان تعقیب است. و بزرگترین تعقیب گر او ، محمود غزنوی است.
این پادشاه، خود را لایق شایستهی جانشینی محمود غزنوی نمیداند، فاقد اعتماد به نفس است؛ و خویشتن را بمراتب حقیرتر از آن می پندارد، که بتواند با محمود غزنوی، همطرازی نماید. در سطح سوم سخن در #ادبیات_عامیانه ، این پادشاه یادآور ضرب المثل " #گربه_دزده " است که، هرکس، هر کجا، دست به چوب برد؛ او فقط، خود را، هدف آن میداند.
۵)_تفسیر این کابوس، بوسیلهی یک "درویش عادی" که خود اهل رقابت با هیچ پادشاهی نیست، بیانگر آنست که "شایعهی رقابت پادشاهان" یک #آرکه_تایپ ، و یک معرفت نمونهی عمومی، در اذهان مردمان عادی، بوده است.
وصف درویش و بی اعتناییاش به #رقابت_گلادیاتوری_ملوکانه ، در بیتی از #حافظ اینگونه انعکاس یافته است که :
به پادشاهی عالم فرو نیارد سر
اگر ز سرّ قناعت خبر شود درویش
و این نکته، باز خود نشان میدهد که درویشی و عرفان، پادزهر و واکنشی اجتماعی، در برابر فلسفهی سیاسی #سلطنت_استبدادی و یا بگفتهی خود #حافظ ، هم صحبتی با حکام ستمباره، در #شب_یلدای_ظلمت_استبداد حاکم، بر انبوه تودهها، در طول قرنها بشمار میرفته است.
۶)_ از دیدگاه #جامعهشناسی_طبقاتی ، "پادشاه کابوس بین" ، نمایندهی #طبقهی_گلادیاتوری_سلطهگر بر تودههای مردم، و "درویش تعبیر کنندهی خواب" ، نمایندهی #طبقهی_ضد_سلطه و قدرتاند. مردم در این میان، طبقهی #اکثریت_خاموشاند. که "پادشاه"، میکوشد سلطهی خویشتن را، بر آنها توسعه دهد؛ و "درویش" بعنوان نمایندهی طبقهی ضد سلطه و قدرت، تلاش میکند مردم را، نسبت به قدرت و طبقهی حاکم، بی اعتنا سازد.
این دو #طبقهی_موازی _موافق_سلطهی_سلطنت استبدادی، و #مخالف_سلطنت و قدرت_ در طول تمامی تاریخ دست کم ۲۵۰۰ سالهی ایران_صرفنظر از این که، در سایر جوامع نیز، وضع بهمین گونه بودهاست_ همواره وجود داشته اند.(چنانکه در گفتار پیشین شمارهی ۱۲۳ اشاره رفت)
امروزه، ما و #روشنفکران_متعهد اجتماعی ما، با عبرت گرفتن از این سابقهی پرتنازع تاریخی، باید بکوشیم تا از این تنازع و نبرد ابدی، میان این دو طبقه، بکاهیم و آنها را به نوعی همسخنی، مشورت و تبدیل #تنازع به #تعاون نماییم. چنانکه در کلام مجید آمده است : امرهم شورا بینهم: سرانجام استقرار امر آنان، مبتنی بر مشورت در میان آنان است.(سوره۴۲=شورا/ آ۳۸)
چرا که کلید بهزیستی و موفقیت آیندگان، در اینست که، بتوانند #تعاون را جایگزین #تنازع نمایند.
(ادامه در پست بعدی👇)
#شمس_تبریزی
http://s8.picofile.com/file/8357419168/30fdafec_2e84_4d81_8d5e_08a3449bdab5.jpg
۳)_هنگامی که پادشاه وقت، در روایت از کابوس خود، متذکر است که "همه چیز محمود خاک شده و از بین رفته است"، تنها دو چشم نگران را در فضای کابوس، از کجا تشخیص میدهد که این دو چشم، حتما، از آنِ محمود غزنوی است؟ آیا جز دلهرهی مسلط بر وجدان ناآگاه او، به او دیکته نکرده است که، این دو چشم، فقط می تواند از #محمود_غزنوی باشد و لاغیر؟؟!!
۴)_بنا بر تعریف سختگیرانهی کلاسیک روان درمانی، این پادشاه، مفلوکی #پارانوئیک ، دستخوش سوء ظن دائم جنون، و هذیان تعقیب است. و بزرگترین تعقیب گر او ، محمود غزنوی است.
این پادشاه، خود را لایق شایستهی جانشینی محمود غزنوی نمیداند، فاقد اعتماد به نفس است؛ و خویشتن را بمراتب حقیرتر از آن می پندارد، که بتواند با محمود غزنوی، همطرازی نماید. در سطح سوم سخن در #ادبیات_عامیانه ، این پادشاه یادآور ضرب المثل " #گربه_دزده " است که، هرکس، هر کجا، دست به چوب برد؛ او فقط، خود را، هدف آن میداند.
۵)_تفسیر این کابوس، بوسیلهی یک "درویش عادی" که خود اهل رقابت با هیچ پادشاهی نیست، بیانگر آنست که "شایعهی رقابت پادشاهان" یک #آرکه_تایپ ، و یک معرفت نمونهی عمومی، در اذهان مردمان عادی، بوده است.
وصف درویش و بی اعتناییاش به #رقابت_گلادیاتوری_ملوکانه ، در بیتی از #حافظ اینگونه انعکاس یافته است که :
به پادشاهی عالم فرو نیارد سر
اگر ز سرّ قناعت خبر شود درویش
و این نکته، باز خود نشان میدهد که درویشی و عرفان، پادزهر و واکنشی اجتماعی، در برابر فلسفهی سیاسی #سلطنت_استبدادی و یا بگفتهی خود #حافظ ، هم صحبتی با حکام ستمباره، در #شب_یلدای_ظلمت_استبداد حاکم، بر انبوه تودهها، در طول قرنها بشمار میرفته است.
۶)_ از دیدگاه #جامعهشناسی_طبقاتی ، "پادشاه کابوس بین" ، نمایندهی #طبقهی_گلادیاتوری_سلطهگر بر تودههای مردم، و "درویش تعبیر کنندهی خواب" ، نمایندهی #طبقهی_ضد_سلطه و قدرتاند. مردم در این میان، طبقهی #اکثریت_خاموشاند. که "پادشاه"، میکوشد سلطهی خویشتن را، بر آنها توسعه دهد؛ و "درویش" بعنوان نمایندهی طبقهی ضد سلطه و قدرت، تلاش میکند مردم را، نسبت به قدرت و طبقهی حاکم، بی اعتنا سازد.
این دو #طبقهی_موازی _موافق_سلطهی_سلطنت استبدادی، و #مخالف_سلطنت و قدرت_ در طول تمامی تاریخ دست کم ۲۵۰۰ سالهی ایران_صرفنظر از این که، در سایر جوامع نیز، وضع بهمین گونه بودهاست_ همواره وجود داشته اند.(چنانکه در گفتار پیشین شمارهی ۱۲۳ اشاره رفت)
امروزه، ما و #روشنفکران_متعهد اجتماعی ما، با عبرت گرفتن از این سابقهی پرتنازع تاریخی، باید بکوشیم تا از این تنازع و نبرد ابدی، میان این دو طبقه، بکاهیم و آنها را به نوعی همسخنی، مشورت و تبدیل #تنازع به #تعاون نماییم. چنانکه در کلام مجید آمده است : امرهم شورا بینهم: سرانجام استقرار امر آنان، مبتنی بر مشورت در میان آنان است.(سوره۴۲=شورا/ آ۳۸)
چرا که کلید بهزیستی و موفقیت آیندگان، در اینست که، بتوانند #تعاون را جایگزین #تنازع نمایند.
(ادامه در پست بعدی👇)
#شمس_تبریزی
http://s8.picofile.com/file/8357419168/30fdafec_2e84_4d81_8d5e_08a3449bdab5.jpg
۷)_ و در واپسین تحلیل، باید یادآور شد که، نقل این حکایت از زبان #سعدی ، نشان می دهد، که سعدی خود نیز، موافق با سبک و آئین پادشاهان نیست.
سیرت و منش پادشاهان سلطه گری و بیعدالتی است و، لاغیر. گرچه سعدی این نکته را بصراحت نمی گوید، لیکن بظرافت در حکایاتش، بویژه در باب اول #گلستان_در #سیرت_پادشاهان _ بر ملا می کند؛ که خود، دست کمی از درویش تعبیرگر کابوس پادشاه ندارد. "درویش معبر"، شاید خود #سعدی باشد. به بیان دیگر، سعدی گاه مطالب خود را به صورت شخص سوم ادا می کند، و اظهار بیطرفی مینماید. لیکن این خود او است که، به نام #گلستان_سعدی ، صلای مخالفت با شیوهی استبدادی را، به هر بهانه در می دهد.
مگر نه این که سعدی شهرت رندی دارد. و مگر نه اینکه کار #رند است که، "بشیوه هایی ناشناخته" ، به مخالفت زور و ستم پردازد:
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر ... و نه دنیا و نه دین
...اندر دو جهان کرا بود زهرهی این
منسوب به #شیخ_سنجان
وحدت و تنوع در تمدن اسلامی
سالها پیش، ۱۳۴۲ه.ش/ ۱۹۶۳م، کتابی به نام "وحدت و تنوع در اسلام"Unity and Variety in Muslim civilization ، از زبان انگلیسی بفارسی ترجمه شد. این اثر، شامل مجموعه مقالاتی از اسلام شناسان غربی بود، که بهمت و تحت رهبری علامه #فون_گرونه_باوم Von Grunebaumم (۶۳=۱۹۷۲-۱۹۰۹م/ ۱۳۵۱-۱۲۸۸ه.ش)، بترجمهی زنده یاد #عباس_آریانپور_کاشانی (۷۸=۱۳۶۳-۱۲۸۵ه.ش/ ۱۹۸۴-۱۹۰۶م)، در تهران از انتشارات فرانکلین، منتشر گردید.
اساس اندیشهی این کتاب_ #وحدت_و_تنوع_در_تمدن_اسلامی _ بر این فکر است که، اسلام، بصورت یک واحد و وحدت کلی، در نظر گرفته شده است؛ که در کشورهای مختلف مثل مصر، ایران، اندونزی، هند، پاکستان و دیگر کشورهای اسلامی، تنوعی در شکل، رنگ و آداب آن، در تعامل با جامعه شناسی و آداب و رسوم محیط، بخود گرفته است. همانند آب زلالی که آنرا در ظرف هایی با ابعاد و شکل های مختلف فرو ریزند. آب همان آب یکتاست، لکن در هر ظرف، بشکل آن ظرف تجلی می نماید.
#حافظ میگوید:
جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت،ره افسانه زدند
حافظ به برداشتهای فرقههای مختلف _ از نظر او ۷۲ فرقه یا ملت از اسلام_ با دیدی منفی مینگرد. لکن #فون_گرونه_باوم با دیدی مثبت همانند #هاتف ، در توجیه تنوع تثلیثی و ادغام آن در وحدت، تنوع برداشت های ملل مختلف از اسلام را ، از زایایی ها و زندگانی و شکوفایی فرهنگی و مدنی اسلام، در نظر گرفته است.(دربارهی هاتف و تنوع تثلیثی، رک به گفتار شمارهی۱۲۲)
همچنین برای توضیح بیشتر دربارهی #وحدت_و_تنوع_در_تمدن_اسلامی ، باید به اصل کتاب ، که چنانکه اشاره رفت بفارسی نیز ترجمه شده است، مراجعه نمود. لکن از آنجا که سخن در " #تنوع_در_وحدت " و " #وحدت_در_تنوع " یاد کردیم، جا داشت که به این اثر ارزنده نیز اشاره شود.
(و این گفتار ادامه دارد)
http://s8.picofile.com/file/8357419492/20190414_115417.jpg
سیرت و منش پادشاهان سلطه گری و بیعدالتی است و، لاغیر. گرچه سعدی این نکته را بصراحت نمی گوید، لیکن بظرافت در حکایاتش، بویژه در باب اول #گلستان_در #سیرت_پادشاهان _ بر ملا می کند؛ که خود، دست کمی از درویش تعبیرگر کابوس پادشاه ندارد. "درویش معبر"، شاید خود #سعدی باشد. به بیان دیگر، سعدی گاه مطالب خود را به صورت شخص سوم ادا می کند، و اظهار بیطرفی مینماید. لیکن این خود او است که، به نام #گلستان_سعدی ، صلای مخالفت با شیوهی استبدادی را، به هر بهانه در می دهد.
مگر نه این که سعدی شهرت رندی دارد. و مگر نه اینکه کار #رند است که، "بشیوه هایی ناشناخته" ، به مخالفت زور و ستم پردازد:
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر ... و نه دنیا و نه دین
...اندر دو جهان کرا بود زهرهی این
منسوب به #شیخ_سنجان
وحدت و تنوع در تمدن اسلامی
سالها پیش، ۱۳۴۲ه.ش/ ۱۹۶۳م، کتابی به نام "وحدت و تنوع در اسلام"Unity and Variety in Muslim civilization ، از زبان انگلیسی بفارسی ترجمه شد. این اثر، شامل مجموعه مقالاتی از اسلام شناسان غربی بود، که بهمت و تحت رهبری علامه #فون_گرونه_باوم Von Grunebaumم (۶۳=۱۹۷۲-۱۹۰۹م/ ۱۳۵۱-۱۲۸۸ه.ش)، بترجمهی زنده یاد #عباس_آریانپور_کاشانی (۷۸=۱۳۶۳-۱۲۸۵ه.ش/ ۱۹۸۴-۱۹۰۶م)، در تهران از انتشارات فرانکلین، منتشر گردید.
اساس اندیشهی این کتاب_ #وحدت_و_تنوع_در_تمدن_اسلامی _ بر این فکر است که، اسلام، بصورت یک واحد و وحدت کلی، در نظر گرفته شده است؛ که در کشورهای مختلف مثل مصر، ایران، اندونزی، هند، پاکستان و دیگر کشورهای اسلامی، تنوعی در شکل، رنگ و آداب آن، در تعامل با جامعه شناسی و آداب و رسوم محیط، بخود گرفته است. همانند آب زلالی که آنرا در ظرف هایی با ابعاد و شکل های مختلف فرو ریزند. آب همان آب یکتاست، لکن در هر ظرف، بشکل آن ظرف تجلی می نماید.
#حافظ میگوید:
جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت،ره افسانه زدند
حافظ به برداشتهای فرقههای مختلف _ از نظر او ۷۲ فرقه یا ملت از اسلام_ با دیدی منفی مینگرد. لکن #فون_گرونه_باوم با دیدی مثبت همانند #هاتف ، در توجیه تنوع تثلیثی و ادغام آن در وحدت، تنوع برداشت های ملل مختلف از اسلام را ، از زایایی ها و زندگانی و شکوفایی فرهنگی و مدنی اسلام، در نظر گرفته است.(دربارهی هاتف و تنوع تثلیثی، رک به گفتار شمارهی۱۲۲)
همچنین برای توضیح بیشتر دربارهی #وحدت_و_تنوع_در_تمدن_اسلامی ، باید به اصل کتاب ، که چنانکه اشاره رفت بفارسی نیز ترجمه شده است، مراجعه نمود. لکن از آنجا که سخن در " #تنوع_در_وحدت " و " #وحدت_در_تنوع " یاد کردیم، جا داشت که به این اثر ارزنده نیز اشاره شود.
(و این گفتار ادامه دارد)
http://s8.picofile.com/file/8357419492/20190414_115417.jpg
مطلب شمارهی ۱۲۵
پنجشنبه ۲۹فروردین ۹۸ / ۱۸ آوریل ۲۰۱۹
_بازگشت به #جمشید و #شاهنامه در مورد "خود_رهبری" !
_سرسلسلههای بدجانشین
_کور ذهنی و "بصیرت افلیج"
_ #طهمورث ، پدر اساطیری فرهنگ ایران
#کهن_الگوی زایایی صلح و همزیستی
_ #جمشید، خلفِ ناخلفِ طهمورث آزاده
_و اما #ضحاک !!؟
_فقدان تضمین ایمنی، در#سلطنت_استبدادی
_پشیمانی نا خلفها ؟؟!!
_تحویل #سرزمین_سوخته به دشمن،
آخرین وصیت #هیتلر
_پاداش #آلبرت_اشپیر
_بازگشت به #منطق_الطیر
_تاکید بر #اصالت_فرد ، در برابر اصرار به #اصالت_نژاد و طبقه
بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحبالزمانی
***
گرانمایه جمشید فرزند او
کمر بست یکدل پر از پند او
برآمد برآن تخت "فرخ پدر!"
به رسم کیان بر سرش تاج زر
کمر بست با فرّ شاهنشهی
جهان گشت سرتاسر او را رهی....
جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتی فرومانده از بخت او
به جمشید بر، گوهر افشاندند
مران روز را "روز نو!!" خواندند=(نوروز)
#شاهنامه_فردوسی
بازگشت به جمشید و شاهنامه در مورد "خود_رهبری" !
بنا به روایت #شاهنامه ، پس از آنکه #جمشید مغرور گشت، و باصطلاح #فره_ایزدی _ امتیاز ویژهی ابر رهبری بر همهی مردمان_ از او باز پس گرفته شد، مردم بر او شوریدند، و به عربستان هجوم آوردند؛ تا از #مرداس (بر وزن وَسواس) ، پادشاه عرب درخواست کمک نمایند. #مرداس بروایت #شاهنامه، پادشاهی بسیار خوشخوی، زاهد و دادگستر بود؛ که پسری بدخوی و ناپاک داشت، به نام #ضحاک _آژیدهاک_ که در اشعار فردوسی به #اژدها نیز تعبیر شده است. ضحاک بوسوسهی قدرت گرفتار میشود، و به هوای تکیه بر تخت سلطنت، پدر خویش را، به نیرنگ میکشد. هنگامی که ایرانیان به عربستان میرسند، پسر را، بجای پدر برتخت شاهی می یابند، و به خیال آنکه پسر نیز نشان از زهد ، پاکی و درستکاری پدر دارد، شتابزده و تحقیق ناکرده، دست استمداد بسوی ضحاک دراز می کنند_ اشتباهی توهمی، وسواسی هذیانگونه، که در مورد فرزندان پادشاهانِ استثنائا نیک صفت، در تاریخ استبداد سلطنتی ایران، به #بد_فرجامی ، سوکمندانه، چون دور باطلی، همواره تکرار گردیده است!!؟
و اینک شرح مختصر این داستان، از #شاهنامهی_فردوسی که می گوید :
یکی مرد بود اندر آن روزگار
ز دشت سواران نیزه گذار
گرانمایه هم شاه و هم نیک مرد
ز ترس جهاندار با باد سرد
که "مرداس نام" گرانمایه بود
به داد و دهش برترین پایه بود...
پسر بد مر این پاکدل را یکی
کش از مِهر بهره نبود اندکی
جهانجوی را نام، ضحاک بود
دلیر و سبکسار و ناپاک بود...
از آن پس برآمد ز ایران خروش
پدید آمد از هر سویی جنگ و جوش
سیه گشت رخشنده روز سپید
گسستند پیوند از "جَمِّ شید"=(جمشید)...
یکایک ز ایران برآمد سپاه
سوی تازیان برگفتند راه
شنودند کانجا یکی مهترست
پر از هول شاه اژدها پیکرست
سواران ایران همه شاهجوی
نهادند یکسر به ضحاک روی
به شاهی برو آفرین خواندند
ورا شاه ایران زمین خواندند
کی اژدهافش بیامد چو باد
به ایران زمین تاج بر سر نهاد...
#شاهنامه_فردوسی
داستان #ضحاک نمونهی تکراری روشنی است، از بیاعتباری نظام سلطنت موروثی؛ که بوضوح نشان میدهد، خوشنامی و نیکنامی پدران، هرگز، تضمینی برای پاک نهادی و درستکاری فرزندان جانشین آنان، نیست.
سرسلسله های بدجانشین
شگفتمندانه، دست کم، چهار سر سلسله_در تاریخ، و در اسطورهها_ "جانشینان پلید!" ، داشته اند:
۱)_ #آدم_ابوالبشر ، #قابیل برادر کش را، به جهان عرضه داشته است.
۲)_ #کوروش ، #کمبوجیه را، ولیعهد خود ساخت. لکن کمبوجیه بلافاصله پس از ارتقاء به اریکهی سلطنت، برادر خود #بردیا را پنهانی کشت. بردیا، برادر کوچکتر او بود که #کوروش او را، بر بخش کوچکتری از خاک ایران، حکومت بخشیده بود.
۳)_#مرداس ،که شاهنامه او را به بزرگی و داد و دهش می ستاید، پسر و جانشینی چون #ضحاک ، از خود به یادگار فرو در گذاشته است.
۴)_و سرانجام، #فریدون_فرخ ، پس از غلبه بر #ضحاک ، کشور را میان سه پسر خود به تصور اجرای عدالت، همچون کیک جشن تولد، به سه قسمت تقسیم نمود. و به هر یک بخشی را، اهداء کرد. لکن، این جانشینان بجز #ایرج ، که بدست #سلم_و_تور کشته شد؛ هیچ یک در خور جانشینی فریدون نبودند. و بیشتر به سلاخ زادگان شباهت داشتند، تا به فریدون زادگان!!!
(ادامه در پست بعد👇)
http://s9.picofile.com/file/8357532284/65804yptmzfbq_bwebd10a491_5dc7_4bdf_bcb3_12d4bdd0a771.jpg
پنجشنبه ۲۹فروردین ۹۸ / ۱۸ آوریل ۲۰۱۹
_بازگشت به #جمشید و #شاهنامه در مورد "خود_رهبری" !
_سرسلسلههای بدجانشین
_کور ذهنی و "بصیرت افلیج"
_ #طهمورث ، پدر اساطیری فرهنگ ایران
#کهن_الگوی زایایی صلح و همزیستی
_ #جمشید، خلفِ ناخلفِ طهمورث آزاده
_و اما #ضحاک !!؟
_فقدان تضمین ایمنی، در#سلطنت_استبدادی
_پشیمانی نا خلفها ؟؟!!
_تحویل #سرزمین_سوخته به دشمن،
آخرین وصیت #هیتلر
_پاداش #آلبرت_اشپیر
_بازگشت به #منطق_الطیر
_تاکید بر #اصالت_فرد ، در برابر اصرار به #اصالت_نژاد و طبقه
بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحبالزمانی
***
گرانمایه جمشید فرزند او
کمر بست یکدل پر از پند او
برآمد برآن تخت "فرخ پدر!"
به رسم کیان بر سرش تاج زر
کمر بست با فرّ شاهنشهی
جهان گشت سرتاسر او را رهی....
جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتی فرومانده از بخت او
به جمشید بر، گوهر افشاندند
مران روز را "روز نو!!" خواندند=(نوروز)
#شاهنامه_فردوسی
بازگشت به جمشید و شاهنامه در مورد "خود_رهبری" !
بنا به روایت #شاهنامه ، پس از آنکه #جمشید مغرور گشت، و باصطلاح #فره_ایزدی _ امتیاز ویژهی ابر رهبری بر همهی مردمان_ از او باز پس گرفته شد، مردم بر او شوریدند، و به عربستان هجوم آوردند؛ تا از #مرداس (بر وزن وَسواس) ، پادشاه عرب درخواست کمک نمایند. #مرداس بروایت #شاهنامه، پادشاهی بسیار خوشخوی، زاهد و دادگستر بود؛ که پسری بدخوی و ناپاک داشت، به نام #ضحاک _آژیدهاک_ که در اشعار فردوسی به #اژدها نیز تعبیر شده است. ضحاک بوسوسهی قدرت گرفتار میشود، و به هوای تکیه بر تخت سلطنت، پدر خویش را، به نیرنگ میکشد. هنگامی که ایرانیان به عربستان میرسند، پسر را، بجای پدر برتخت شاهی می یابند، و به خیال آنکه پسر نیز نشان از زهد ، پاکی و درستکاری پدر دارد، شتابزده و تحقیق ناکرده، دست استمداد بسوی ضحاک دراز می کنند_ اشتباهی توهمی، وسواسی هذیانگونه، که در مورد فرزندان پادشاهانِ استثنائا نیک صفت، در تاریخ استبداد سلطنتی ایران، به #بد_فرجامی ، سوکمندانه، چون دور باطلی، همواره تکرار گردیده است!!؟
و اینک شرح مختصر این داستان، از #شاهنامهی_فردوسی که می گوید :
یکی مرد بود اندر آن روزگار
ز دشت سواران نیزه گذار
گرانمایه هم شاه و هم نیک مرد
ز ترس جهاندار با باد سرد
که "مرداس نام" گرانمایه بود
به داد و دهش برترین پایه بود...
پسر بد مر این پاکدل را یکی
کش از مِهر بهره نبود اندکی
جهانجوی را نام، ضحاک بود
دلیر و سبکسار و ناپاک بود...
از آن پس برآمد ز ایران خروش
پدید آمد از هر سویی جنگ و جوش
سیه گشت رخشنده روز سپید
گسستند پیوند از "جَمِّ شید"=(جمشید)...
یکایک ز ایران برآمد سپاه
سوی تازیان برگفتند راه
شنودند کانجا یکی مهترست
پر از هول شاه اژدها پیکرست
سواران ایران همه شاهجوی
نهادند یکسر به ضحاک روی
به شاهی برو آفرین خواندند
ورا شاه ایران زمین خواندند
کی اژدهافش بیامد چو باد
به ایران زمین تاج بر سر نهاد...
#شاهنامه_فردوسی
داستان #ضحاک نمونهی تکراری روشنی است، از بیاعتباری نظام سلطنت موروثی؛ که بوضوح نشان میدهد، خوشنامی و نیکنامی پدران، هرگز، تضمینی برای پاک نهادی و درستکاری فرزندان جانشین آنان، نیست.
سرسلسله های بدجانشین
شگفتمندانه، دست کم، چهار سر سلسله_در تاریخ، و در اسطورهها_ "جانشینان پلید!" ، داشته اند:
۱)_ #آدم_ابوالبشر ، #قابیل برادر کش را، به جهان عرضه داشته است.
۲)_ #کوروش ، #کمبوجیه را، ولیعهد خود ساخت. لکن کمبوجیه بلافاصله پس از ارتقاء به اریکهی سلطنت، برادر خود #بردیا را پنهانی کشت. بردیا، برادر کوچکتر او بود که #کوروش او را، بر بخش کوچکتری از خاک ایران، حکومت بخشیده بود.
۳)_#مرداس ،که شاهنامه او را به بزرگی و داد و دهش می ستاید، پسر و جانشینی چون #ضحاک ، از خود به یادگار فرو در گذاشته است.
۴)_و سرانجام، #فریدون_فرخ ، پس از غلبه بر #ضحاک ، کشور را میان سه پسر خود به تصور اجرای عدالت، همچون کیک جشن تولد، به سه قسمت تقسیم نمود. و به هر یک بخشی را، اهداء کرد. لکن، این جانشینان بجز #ایرج ، که بدست #سلم_و_تور کشته شد؛ هیچ یک در خور جانشینی فریدون نبودند. و بیشتر به سلاخ زادگان شباهت داشتند، تا به فریدون زادگان!!!
(ادامه در پست بعد👇)
http://s9.picofile.com/file/8357532284/65804yptmzfbq_bwebd10a491_5dc7_4bdf_bcb3_12d4bdd0a771.jpg
شمار این اشتباه مردم را، که همواره تصور یا درست تر بگوییم، توهم داشته اند که، پسر، همیشه، نشان از پدر دارد؛ و اگر پدر نیکوست؛ پسر هم نیکو خواهد بود، کم نیست. و این درست مهمترین " #نقیضه "، و" #نقیصه " در #سلطنت_موروثی است؛ که مردمان را، گرفتار تصورات بد فرجام خود_نیکزادی پدر ارثی است و به پسر می رسد_ کرده است. در مورد همهی مثالهای یاد شده، میبینیم که پرسش بسیار معتبر و بنیادی #نظامی_گنجوی پرسش اساسی است که :
گیرم پدر تو بود فاضل!؟
_از "فضل پدر!"،
_ تو را، چه حاصل !!؟؟
پرسش اساسی #نظامی را ، می توان چنین باز گسترد که:
_آقای #ضحاک ! گیرم پدر تو #مرداس عادل و مهربان بود؛ از فضیلت عدل و مهربانی پدر، تو اژدهای ماردوش را چه حاصل؟؟؟!
_آقای #قابیل ! گیرم پدر تو #آدم_ابوالبشر ، نخستین پیامبر در سر سلسلهی ادیان توحیدی بوده است. همچنین گیرم که #آدم نخستین انسانی است که، آفرینشش در بهشت اعلاء، سبب تبریک خداوند به خود، بعنوان #احسن_الخالقین (سوره۲۳=المومنون/آ۴ ) گردیده است؛ از بهشت زادگی پدرت، در تو چه اثر داشته است، که بجای بهشت ، جهنم را برای منزلگه ابدی خود اختیار کردی؟؟!! و از فضیلت عصمت نبوت و جلال و شکوه آدمیت، تو سلاخ برادر کش_ #هابیل معصوم را_ چه حاصل؟؟؟!
_آقای #کمبوجیه ! گیرم پدر تو _ #کوروش_بزرگ _ نخستین صادر کنندهی #اعلامیهی_حقوق_بشر در جهان بوده باشد؛ ازفضیلت این میراث گرانقدر و بیسابقه در جهان، تو سلاخ پنهان کار برادر کش_ #بردیا را_ چه حاصل؟؟؟!
_آقایان #سلم_و_تور ! گیرم پدر شما #فریدون_فرخ بوده است؛ شما دو برادران برادرکش، قاتلان #ایرج معصوم را، از فضیلت فرخی و همایونی #فریدون_فرخ ، رهانندهی ایران از استبداد خونبار #ضحاک ماردوش، شما را چه حاصل؟؟؟!
این قصهی پر غصه ی مرگبار را، می توان دربارهی بسیاری دیگر از جانشینان بزرگ، مانند پسر #نوح ، پسران #یعقوب _برادران #یوسف _ پسران عهد شکن #هارون_الرشید _ #امین_و_مامون _ #شاه_شجاع_مظفری و دیگران و، دیگران و، دیگران...همچنان ادامه داد.
کور ذهنی و "بصیرت افلیج"
چگونه است که پرستندگان بت سلطنت، این #نقیضه و #نقیصه را، در ذات گزینش بت پرستانهی خود، از #سلطنت_موروثی ، نمی بینند؟!
آیا آنها چیزی را که بدان عشق می ورزند_ بت سلطنت را _هرگز با تاریخ خونبار آن نخوانده اند؟!
یا آنان نیز مانند عاشقان، مجنون وار، لیلی را می خواهند و، هیچ به پدرش و اسلاف ناسلف و اخلاف ناخلف معشوق خود، و تاثیر فاجعه بار آنها، کاری ندارند؟
پس عبرت آموختن از تاریخ حرف مفت است؟ آسیب شناسی نهاد سرطانی کاری عبث است؟ و،و، و،...
گوئیا، آنها همه مصداق هایی بدتر از " #بوف_کور " #صادق_هدایت اند، که حتی سایه های توهم خود را، نیز باز نمی شناسند!!!؟؟؟
آیا هنوز می پندارید که شاهنامه کتابی در ستایش و پرستش شاهان است؟
آیا هنوز می پندارید که #فردوسی بزرگ، گرفتار بیماری مزمن پرستش مطلق هر پادشاه، اعم از این که او #جمشید یا #ضحاک باشد ،اعم از این که او #فریدون_فرخ یا #سلم_و_تور باشد، اعم از این که او #کیکاوس یا #افراسیاب باشد؛ برایش هیچی تفاوت نمی کند؟
آیا فردوسی اینان را، قدیسان رهبری بر مردم معصوم و بی دفاع از خود توصیه می کند؟ زهی تصور باطل، زهی خیال محال. بگفته ی #حافظ :
شاه ترکان سخن مدعيان ميشنود
شرمي از مظلمه خون سياووشش باد
#حافظ (غزل شماره ۱۰۵)
طهمورث پدر اساطیری فرهنگ ایران
کهن الگوی زایایی صلح و همزیستی
چو دیوان بدیدند کردار او
کشیدند گردن ز گفتار او
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند ازو تاج و فر
چو طهمورث آگه شد از کارشان
برآشفت و بشکست بازارشان
کشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
که ما را مکش تا یکی "نو هنر"
بیاموزی از ما کت آید به بر
کی نامور دادشان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او
"نبشتن"به خسرو بیاموختند
دلش را به "دانش"برافروختند
#شاهنامه_فردوسی
در مورد سر سلسله ها صحبت کردیم، #جمشید سرسلسله نیست.ولی، پسر ناخلف سر سلسله است. #جمشید فرزند "طهمورث دیو بند" است، که بنا به روایت شاهنامه، دیوان را تسخیر کرد، و به درخواست مصالحهی آنان جواب مثبت داد.طهمورث کریم بود، خطابخش و پوزش پذیر!
در برابر، دیوان نیز، نسبت به او وفادار ماندند؛ و سرآغاز "فرهنگ"، یعنی"نوشتن خط" را به او فرا آموختند. و بدینسان #طهمورث ، با فرزانگی بالغ بر سی سال، از آن پس بر ایران حکومت کرد؛ و معلم سرآغاز فرهنگ ملی مردم ایران گردید.
شگفت آموزنده و به یاد ماندنی است که سرآغاز فرهنگ اساطیری ایران نیز خود، ثمرهی صلح و همزیستی و آزادگی است. و نه، جنگ و لجبازی و ویرانگری.
(ادامه در پست بعد👇)
http://s9.picofile.com/file/8357532342/Tahmuras_The_Shahnama_of_Shah_Tahmasp_.png
گیرم پدر تو بود فاضل!؟
_از "فضل پدر!"،
_ تو را، چه حاصل !!؟؟
پرسش اساسی #نظامی را ، می توان چنین باز گسترد که:
_آقای #ضحاک ! گیرم پدر تو #مرداس عادل و مهربان بود؛ از فضیلت عدل و مهربانی پدر، تو اژدهای ماردوش را چه حاصل؟؟؟!
_آقای #قابیل ! گیرم پدر تو #آدم_ابوالبشر ، نخستین پیامبر در سر سلسلهی ادیان توحیدی بوده است. همچنین گیرم که #آدم نخستین انسانی است که، آفرینشش در بهشت اعلاء، سبب تبریک خداوند به خود، بعنوان #احسن_الخالقین (سوره۲۳=المومنون/آ۴ ) گردیده است؛ از بهشت زادگی پدرت، در تو چه اثر داشته است، که بجای بهشت ، جهنم را برای منزلگه ابدی خود اختیار کردی؟؟!! و از فضیلت عصمت نبوت و جلال و شکوه آدمیت، تو سلاخ برادر کش_ #هابیل معصوم را_ چه حاصل؟؟؟!
_آقای #کمبوجیه ! گیرم پدر تو _ #کوروش_بزرگ _ نخستین صادر کنندهی #اعلامیهی_حقوق_بشر در جهان بوده باشد؛ ازفضیلت این میراث گرانقدر و بیسابقه در جهان، تو سلاخ پنهان کار برادر کش_ #بردیا را_ چه حاصل؟؟؟!
_آقایان #سلم_و_تور ! گیرم پدر شما #فریدون_فرخ بوده است؛ شما دو برادران برادرکش، قاتلان #ایرج معصوم را، از فضیلت فرخی و همایونی #فریدون_فرخ ، رهانندهی ایران از استبداد خونبار #ضحاک ماردوش، شما را چه حاصل؟؟؟!
این قصهی پر غصه ی مرگبار را، می توان دربارهی بسیاری دیگر از جانشینان بزرگ، مانند پسر #نوح ، پسران #یعقوب _برادران #یوسف _ پسران عهد شکن #هارون_الرشید _ #امین_و_مامون _ #شاه_شجاع_مظفری و دیگران و، دیگران و، دیگران...همچنان ادامه داد.
کور ذهنی و "بصیرت افلیج"
چگونه است که پرستندگان بت سلطنت، این #نقیضه و #نقیصه را، در ذات گزینش بت پرستانهی خود، از #سلطنت_موروثی ، نمی بینند؟!
آیا آنها چیزی را که بدان عشق می ورزند_ بت سلطنت را _هرگز با تاریخ خونبار آن نخوانده اند؟!
یا آنان نیز مانند عاشقان، مجنون وار، لیلی را می خواهند و، هیچ به پدرش و اسلاف ناسلف و اخلاف ناخلف معشوق خود، و تاثیر فاجعه بار آنها، کاری ندارند؟
پس عبرت آموختن از تاریخ حرف مفت است؟ آسیب شناسی نهاد سرطانی کاری عبث است؟ و،و، و،...
گوئیا، آنها همه مصداق هایی بدتر از " #بوف_کور " #صادق_هدایت اند، که حتی سایه های توهم خود را، نیز باز نمی شناسند!!!؟؟؟
آیا هنوز می پندارید که شاهنامه کتابی در ستایش و پرستش شاهان است؟
آیا هنوز می پندارید که #فردوسی بزرگ، گرفتار بیماری مزمن پرستش مطلق هر پادشاه، اعم از این که او #جمشید یا #ضحاک باشد ،اعم از این که او #فریدون_فرخ یا #سلم_و_تور باشد، اعم از این که او #کیکاوس یا #افراسیاب باشد؛ برایش هیچی تفاوت نمی کند؟
آیا فردوسی اینان را، قدیسان رهبری بر مردم معصوم و بی دفاع از خود توصیه می کند؟ زهی تصور باطل، زهی خیال محال. بگفته ی #حافظ :
شاه ترکان سخن مدعيان ميشنود
شرمي از مظلمه خون سياووشش باد
#حافظ (غزل شماره ۱۰۵)
طهمورث پدر اساطیری فرهنگ ایران
کهن الگوی زایایی صلح و همزیستی
چو دیوان بدیدند کردار او
کشیدند گردن ز گفتار او
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند ازو تاج و فر
چو طهمورث آگه شد از کارشان
برآشفت و بشکست بازارشان
کشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
که ما را مکش تا یکی "نو هنر"
بیاموزی از ما کت آید به بر
کی نامور دادشان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او
"نبشتن"به خسرو بیاموختند
دلش را به "دانش"برافروختند
#شاهنامه_فردوسی
در مورد سر سلسله ها صحبت کردیم، #جمشید سرسلسله نیست.ولی، پسر ناخلف سر سلسله است. #جمشید فرزند "طهمورث دیو بند" است، که بنا به روایت شاهنامه، دیوان را تسخیر کرد، و به درخواست مصالحهی آنان جواب مثبت داد.طهمورث کریم بود، خطابخش و پوزش پذیر!
در برابر، دیوان نیز، نسبت به او وفادار ماندند؛ و سرآغاز "فرهنگ"، یعنی"نوشتن خط" را به او فرا آموختند. و بدینسان #طهمورث ، با فرزانگی بالغ بر سی سال، از آن پس بر ایران حکومت کرد؛ و معلم سرآغاز فرهنگ ملی مردم ایران گردید.
شگفت آموزنده و به یاد ماندنی است که سرآغاز فرهنگ اساطیری ایران نیز خود، ثمرهی صلح و همزیستی و آزادگی است. و نه، جنگ و لجبازی و ویرانگری.
(ادامه در پست بعد👇)
http://s9.picofile.com/file/8357532342/Tahmuras_The_Shahnama_of_Shah_Tahmasp_.png
جمشید، خلف ناخلف طهمورث آزاده
پس از مرگ طهمورث، پسر و ولیعهدش #جمشید_جم بر اریکهی سلطنت بنشست. ولی پسرِ پدری که با دیوان مصالحه کرد، غرور ورزید؛ راه "مَنیّت" در پیش گرفت، تا آنکه #فره_ایزدی ،از او باز پس گرفته شد. #جمشید با مردمان چنان بد رفتاری کرد، که همهی مردمان بر او شوریدند. و ناچار به کشور تازیان به #مرداس پناه بردند. و در نتیجهی این رفتار او، پای #ضحاک به ایران کشیده شد. #طهمورث دیوان را، رام و آدمی گونه نمود؛ و جمشید سبب شد که دیو صفتی چون #ضحاک به خانه در آید. درست بر عکس این شعر شعار گونه که : "دیو چو بیرون رود فرشته در آید"، در مورد جمشید، به وارونگی ، فرشتگان رفتند و دیو بجایش در آمد. #جمشید در واقع نخستین و بزرگترین فرزند ناخلف پدر فرزانهی خویشتن، و حاصل " #نقیصه " و " #نقیضه "ی سلطنت موروثی در #ایران_اساطیری است.
و اما ضحاک!!؟
در دوران سیاه سلطهی استبدادی خود بر ایران، #ضحاک نیز ، نشان داد _ تنها بصرف این که فرزند و جانشین پدرش، #مرداس مهربان و دادگر بوده است_هیچگونه نه به سود خویشتن و نه به سود کشور ایران نبوده است؛ و نه حتی به حال جمعی از مردم ایران، هرگز ، فایدهای نداشته است!!! بلکه خودکامهی ستمگری بمراتب بدتر از #جمشید، فاقد فرّه ایزدی از کار در آمد، و بعبارت دیگر جستجوی رهبر و رهبری بیرون از درون جامعهی خویش، و کشور خود، نیز حاصلی جز #دفع_فاسد_به_افسد ،برای مردم ایران نداشته است. بعبارتی ساده تر آنها با گزینش"بدتر" برای خود، به دفع "بد" پرداختند؛ از چاله در نیامده به چاه فرو در افتادند. از شمار همین تجربه های تلخ است که در ضرب المثلها آمده است:"سال به سال دریغ از پارسال!!؟"
و یا "خاکم به سر!! ترقی معکوس کردهای!!؟"
گزینش اشتباه #ضحاک ، بجای #جمشید_جم ، مسلما برای کشور و ملت ایران، مظهر رسوای " #ترقی_معکوس"بوده است.
تورم افراطی وسوسهی"غرور ابرقدرتی" ، نکبت نخوت "انا ربکم الاعلائی" بدون هیچ دخالت داخلی یا خارجی، خود سبب ور پوکیدگی و تباهی نظم سلطنت استبدادی، در عصر #جمشید بشمار رفته است.
فقدان تضمین ایمنی در سلطنت استبدادی
سلطنت استبدادی، هیچگونه دریچهی اطمینانی، هیچگونه مکانیسمی، هیچگونه هواکش دستگاه خنک کنندهای برای کاستن از آتش غرور ابرقدرتی خود، هرگز، نداشته است. #سلطنت_استبدادی دیگ بخاری را میماند، که بدون دریچهی اطمینان، زیرش را پیوسته، با جهنمی از آتش غرور و نخوت، دائما شعله ور سازند. برای چنین دستگاهی آیا جز ترکیدن، و انفجار، و خود و اطراف خود را به نابودی کشیدن، می توان انتظار دیگری داشت؟؟؟!!!
پشیمانی نا خلف ها؟؟!!
داده های تاریخی و اساطیری، برای ما روشن نمیسازد که آیا جمشید خود از کردهی خویش،هرگز لحظهای، پشیمان شده است؟؟!! آیا #جمشید هرگز لحظهای در سرگردانی ها و آوارگیهای خود بخود گفته است:"خودم کردم که لعنت بر خودم باد؟؟!!"
سوکمندانه، چنین اعتراف و لعنت کردن بر خویشتن را، کمتر از حاکم، فرمانفرما و یا سلطان بدکردار معزولی، به یاد میآوریم.
http://s8.picofile.com/file/8357531942/640px_Jamshid_Halved.jpg
پس از مرگ طهمورث، پسر و ولیعهدش #جمشید_جم بر اریکهی سلطنت بنشست. ولی پسرِ پدری که با دیوان مصالحه کرد، غرور ورزید؛ راه "مَنیّت" در پیش گرفت، تا آنکه #فره_ایزدی ،از او باز پس گرفته شد. #جمشید با مردمان چنان بد رفتاری کرد، که همهی مردمان بر او شوریدند. و ناچار به کشور تازیان به #مرداس پناه بردند. و در نتیجهی این رفتار او، پای #ضحاک به ایران کشیده شد. #طهمورث دیوان را، رام و آدمی گونه نمود؛ و جمشید سبب شد که دیو صفتی چون #ضحاک به خانه در آید. درست بر عکس این شعر شعار گونه که : "دیو چو بیرون رود فرشته در آید"، در مورد جمشید، به وارونگی ، فرشتگان رفتند و دیو بجایش در آمد. #جمشید در واقع نخستین و بزرگترین فرزند ناخلف پدر فرزانهی خویشتن، و حاصل " #نقیصه " و " #نقیضه "ی سلطنت موروثی در #ایران_اساطیری است.
و اما ضحاک!!؟
در دوران سیاه سلطهی استبدادی خود بر ایران، #ضحاک نیز ، نشان داد _ تنها بصرف این که فرزند و جانشین پدرش، #مرداس مهربان و دادگر بوده است_هیچگونه نه به سود خویشتن و نه به سود کشور ایران نبوده است؛ و نه حتی به حال جمعی از مردم ایران، هرگز ، فایدهای نداشته است!!! بلکه خودکامهی ستمگری بمراتب بدتر از #جمشید، فاقد فرّه ایزدی از کار در آمد، و بعبارت دیگر جستجوی رهبر و رهبری بیرون از درون جامعهی خویش، و کشور خود، نیز حاصلی جز #دفع_فاسد_به_افسد ،برای مردم ایران نداشته است. بعبارتی ساده تر آنها با گزینش"بدتر" برای خود، به دفع "بد" پرداختند؛ از چاله در نیامده به چاه فرو در افتادند. از شمار همین تجربه های تلخ است که در ضرب المثلها آمده است:"سال به سال دریغ از پارسال!!؟"
و یا "خاکم به سر!! ترقی معکوس کردهای!!؟"
گزینش اشتباه #ضحاک ، بجای #جمشید_جم ، مسلما برای کشور و ملت ایران، مظهر رسوای " #ترقی_معکوس"بوده است.
تورم افراطی وسوسهی"غرور ابرقدرتی" ، نکبت نخوت "انا ربکم الاعلائی" بدون هیچ دخالت داخلی یا خارجی، خود سبب ور پوکیدگی و تباهی نظم سلطنت استبدادی، در عصر #جمشید بشمار رفته است.
فقدان تضمین ایمنی در سلطنت استبدادی
سلطنت استبدادی، هیچگونه دریچهی اطمینانی، هیچگونه مکانیسمی، هیچگونه هواکش دستگاه خنک کنندهای برای کاستن از آتش غرور ابرقدرتی خود، هرگز، نداشته است. #سلطنت_استبدادی دیگ بخاری را میماند، که بدون دریچهی اطمینان، زیرش را پیوسته، با جهنمی از آتش غرور و نخوت، دائما شعله ور سازند. برای چنین دستگاهی آیا جز ترکیدن، و انفجار، و خود و اطراف خود را به نابودی کشیدن، می توان انتظار دیگری داشت؟؟؟!!!
پشیمانی نا خلف ها؟؟!!
داده های تاریخی و اساطیری، برای ما روشن نمیسازد که آیا جمشید خود از کردهی خویش،هرگز لحظهای، پشیمان شده است؟؟!! آیا #جمشید هرگز لحظهای در سرگردانی ها و آوارگیهای خود بخود گفته است:"خودم کردم که لعنت بر خودم باد؟؟!!"
سوکمندانه، چنین اعتراف و لعنت کردن بر خویشتن را، کمتر از حاکم، فرمانفرما و یا سلطان بدکردار معزولی، به یاد میآوریم.
http://s8.picofile.com/file/8357531942/640px_Jamshid_Halved.jpg
تحویل سرزمین سوخته به دشمن،
آخرین وصیت هیتلر
هیتلر در آخرین وصایایش، به #آلبرت_اشپیر Albert Speer _ (۱۹۰۵-۱۹۸۱=۷۶م/ ۱۳۶۰-۱۲۸۴ه.ش) _سرمهندس و معمار بزرگ ساختمانهای بسیار مهم #رایش_سوم _که او را محرم ترین کس، نسبت بخود میدانست، با تاکید دستور داد که، همهی پلها و ساختمانهای مهم آلمان را، منفجر سازد؛ و سرزمینی سوخته، به دشمنان تحویل دهد. زمانی که #آلبرت_اشپیر، به #هیتلر گفت :_
_ مردم را چه کنیم آنها در میان همه نابود می شوند؟؟!!
هیتلر با بیشرمی تمام در پاسخ اظهار داشت:_
_ به جهنم! مردم آلمان نشان دادند که، لیاقت داشتن پیشوایی چون من را نداشتند.
البته، #آلبرت_اشپیر برای خاموش کردن #هیتلر گفت:_ بسیار خوب.
#آلبرت_اشپیر ، چون #هیتلر دو سه بار این مسالهی تحویل سرزمین سوخته را، به او تاکید کرده بود، با خشم تمام قبل از #خودکشی_هیتلر ، انتقام جویانه کوشید، تا با فرو دمیدن گاز خفه کننده، در هواکش #بونکر _پناهگاه هیتلر_ او را خفه سازد. لکن بدلیل مشکلاتی، بدان موفق نگردید.از اینرو، کوشید که دست کم #هیتلر را دق مرگ سازد، و نه این که با یک خودکشی آسان کار خود را تمام کند؛ و ملت بی پناه آلمان را بدست دشمنان، بسپارد.
بنابر این با ضربه زدن به آخ گاه غرور و جنون سادیستی ویرانگر و خونبارهی #هیتلر ، در هنگام وداع هیتلر برای خودکشی، به او گفت:_
_پیشوای من! یک نکته هست که شما حتما قبل از خودکشی باید بدانید. من، در اجرای دستور شما، در مورد توطئهی سرزمین سوخته، کوتاهی ورزیدم. یعنی آنرا بر خلاف میل شما، اجرا نکردم.
این گفتگو، در یکی دو فیلم مستند از آخرین روزهای زندگانی هیتلر، بویژه در فیلم #بونکر (bunker 1981)_با بازی شاهکار گونهی #آنتونی_هاپکینز (+++ ۱۹۳۷م/ ۱۳۱۶ه.ش)، در نقش هیتلر_بوضوح با صحنه پردازی دراماتیک کاملا تصویر شده است. #بونکر ، محل اقامتگاه زیر زمینی ضد بمب هیتلر، در شهر "برلن" بودهاست. که بخاطر آن، فیلم مربوط را نیز بهمان نام بونکر_به تلفظ انگلیسی در سطح بین المللی"بانکر"_ نامیده اند.
#هیتلر ، گویا در توهم عظمت پیشوایی خود با اشتباه تخدیری، و با حد اعلای خود فریبی به خود تلقین کرده بود که، آلبرت اشپیر_ مانند بسیاری دیگر از چاپلوسانش_ عاشق درماندهی اوست، و نه عاشق آلمان. در حالیکه #اشپیر و بسیاری دیگر از ژنرال های آلمان، هیتلر را دوست می داشتند، برای این که او را بهترین رهبر برای رهایی و اعتلای آلمان می پنداشتند. به کوتاهترین سخن آنها هیتلر را، برای آلمان می خواستند و نه آلمان را برای هیتلر. و البته روح وطن پرستی، معمولا، نیز چنین حکم می کند.
آیا #قذافی یا #صدام_حسین و یا #جمشید_جم ، در آخرین لحظات زندگیشان خیلی متفاوت و ملاحظه کارتر از هیتلر میاندیشیدهاند؟؟!!
ظاهرا، بیشتر از خودکامگان، اسیر همین هذیان وهم آلوده، دربارهی پاره ای از طرفداران خویشتن اند. چنانکه، در مورد #قذافی دیدیم، که او نیز مدعی بود که همه مرا دوست می دارند، و من هم عاشق ایشانم. به من می گویند استعفا بده. از چه چیز از عشق؟(رک به : گفتارهای شماره ۱۲۰و ۱۰۹)
البته ما نمی دانیم که این واقعا توهم راستین #قذافی بوده است، یا او در این مورد نیز به همراهان خود اعتماد نداشته و تنها برای گمراه کردن مخالفان خود، رندانه سفسطه می کرده است.
پاداش آلبرت اشپیر!!؟؟
#آلبرت_اشپیر ، بهمین سبب_آخرین نافرمانی بزرگ او علیه پیشوای کاذب آلمان، در اجرای وصیت او برای تقدیم آلمان بصورت " #سرزمینی_سوخته " به متفقین_ در #دادگاه_نورنبرگ _۲۰نوامبر ۱۹۴۵_ از محکومیت به اشد مجازات، یعنی اعدام معاف گردید.لکن به او بخاطر همکاری های نخستینش، در جنایت علیه بشریت، حدود ۲۰ سال زندانی داده شد. #اشپیر پس از رهایی از زندان، تا سال ۱۹۸۱م، تا ۷۶سالگی خود زندگی نمود.
#اشپیر یکی از کمیاب ترین خوشبختانی است که، بسبب نافرمانی از اجرای فرمان #هیتلر _ ویران کردن و سوزاندن کل آلمان_توانست، نتیجه ی پربار تصمیم بجای خود را، در شکوفایی و تجدید حیات آلمان،پس از پایان دورهی زندان و پیش از مرگ خود، مشاهده نماید.
اگر چه دادگاه نورنبرگ، او را محکوم نمود؛ لکن تاریخ، آلبرت اشپیر را بخشوده است. و آری، بگفتهی #عنصری (۸۱=۴۳۱-۳۵۰ه.ق/ ۱۰۳۹-۹۶۱م):
"چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار"
( #قصاید_عنصری ، شماره ۱۲۲)
(ادامه در پست بعد👇)
http://s8.picofile.com/file/8357531868/Q5vVn.jpg
آخرین وصیت هیتلر
هیتلر در آخرین وصایایش، به #آلبرت_اشپیر Albert Speer _ (۱۹۰۵-۱۹۸۱=۷۶م/ ۱۳۶۰-۱۲۸۴ه.ش) _سرمهندس و معمار بزرگ ساختمانهای بسیار مهم #رایش_سوم _که او را محرم ترین کس، نسبت بخود میدانست، با تاکید دستور داد که، همهی پلها و ساختمانهای مهم آلمان را، منفجر سازد؛ و سرزمینی سوخته، به دشمنان تحویل دهد. زمانی که #آلبرت_اشپیر، به #هیتلر گفت :_
_ مردم را چه کنیم آنها در میان همه نابود می شوند؟؟!!
هیتلر با بیشرمی تمام در پاسخ اظهار داشت:_
_ به جهنم! مردم آلمان نشان دادند که، لیاقت داشتن پیشوایی چون من را نداشتند.
البته، #آلبرت_اشپیر برای خاموش کردن #هیتلر گفت:_ بسیار خوب.
#آلبرت_اشپیر ، چون #هیتلر دو سه بار این مسالهی تحویل سرزمین سوخته را، به او تاکید کرده بود، با خشم تمام قبل از #خودکشی_هیتلر ، انتقام جویانه کوشید، تا با فرو دمیدن گاز خفه کننده، در هواکش #بونکر _پناهگاه هیتلر_ او را خفه سازد. لکن بدلیل مشکلاتی، بدان موفق نگردید.از اینرو، کوشید که دست کم #هیتلر را دق مرگ سازد، و نه این که با یک خودکشی آسان کار خود را تمام کند؛ و ملت بی پناه آلمان را بدست دشمنان، بسپارد.
بنابر این با ضربه زدن به آخ گاه غرور و جنون سادیستی ویرانگر و خونبارهی #هیتلر ، در هنگام وداع هیتلر برای خودکشی، به او گفت:_
_پیشوای من! یک نکته هست که شما حتما قبل از خودکشی باید بدانید. من، در اجرای دستور شما، در مورد توطئهی سرزمین سوخته، کوتاهی ورزیدم. یعنی آنرا بر خلاف میل شما، اجرا نکردم.
این گفتگو، در یکی دو فیلم مستند از آخرین روزهای زندگانی هیتلر، بویژه در فیلم #بونکر (bunker 1981)_با بازی شاهکار گونهی #آنتونی_هاپکینز (+++ ۱۹۳۷م/ ۱۳۱۶ه.ش)، در نقش هیتلر_بوضوح با صحنه پردازی دراماتیک کاملا تصویر شده است. #بونکر ، محل اقامتگاه زیر زمینی ضد بمب هیتلر، در شهر "برلن" بودهاست. که بخاطر آن، فیلم مربوط را نیز بهمان نام بونکر_به تلفظ انگلیسی در سطح بین المللی"بانکر"_ نامیده اند.
#هیتلر ، گویا در توهم عظمت پیشوایی خود با اشتباه تخدیری، و با حد اعلای خود فریبی به خود تلقین کرده بود که، آلبرت اشپیر_ مانند بسیاری دیگر از چاپلوسانش_ عاشق درماندهی اوست، و نه عاشق آلمان. در حالیکه #اشپیر و بسیاری دیگر از ژنرال های آلمان، هیتلر را دوست می داشتند، برای این که او را بهترین رهبر برای رهایی و اعتلای آلمان می پنداشتند. به کوتاهترین سخن آنها هیتلر را، برای آلمان می خواستند و نه آلمان را برای هیتلر. و البته روح وطن پرستی، معمولا، نیز چنین حکم می کند.
آیا #قذافی یا #صدام_حسین و یا #جمشید_جم ، در آخرین لحظات زندگیشان خیلی متفاوت و ملاحظه کارتر از هیتلر میاندیشیدهاند؟؟!!
ظاهرا، بیشتر از خودکامگان، اسیر همین هذیان وهم آلوده، دربارهی پاره ای از طرفداران خویشتن اند. چنانکه، در مورد #قذافی دیدیم، که او نیز مدعی بود که همه مرا دوست می دارند، و من هم عاشق ایشانم. به من می گویند استعفا بده. از چه چیز از عشق؟(رک به : گفتارهای شماره ۱۲۰و ۱۰۹)
البته ما نمی دانیم که این واقعا توهم راستین #قذافی بوده است، یا او در این مورد نیز به همراهان خود اعتماد نداشته و تنها برای گمراه کردن مخالفان خود، رندانه سفسطه می کرده است.
پاداش آلبرت اشپیر!!؟؟
#آلبرت_اشپیر ، بهمین سبب_آخرین نافرمانی بزرگ او علیه پیشوای کاذب آلمان، در اجرای وصیت او برای تقدیم آلمان بصورت " #سرزمینی_سوخته " به متفقین_ در #دادگاه_نورنبرگ _۲۰نوامبر ۱۹۴۵_ از محکومیت به اشد مجازات، یعنی اعدام معاف گردید.لکن به او بخاطر همکاری های نخستینش، در جنایت علیه بشریت، حدود ۲۰ سال زندانی داده شد. #اشپیر پس از رهایی از زندان، تا سال ۱۹۸۱م، تا ۷۶سالگی خود زندگی نمود.
#اشپیر یکی از کمیاب ترین خوشبختانی است که، بسبب نافرمانی از اجرای فرمان #هیتلر _ ویران کردن و سوزاندن کل آلمان_توانست، نتیجه ی پربار تصمیم بجای خود را، در شکوفایی و تجدید حیات آلمان،پس از پایان دورهی زندان و پیش از مرگ خود، مشاهده نماید.
اگر چه دادگاه نورنبرگ، او را محکوم نمود؛ لکن تاریخ، آلبرت اشپیر را بخشوده است. و آری، بگفتهی #عنصری (۸۱=۴۳۱-۳۵۰ه.ق/ ۱۰۳۹-۹۶۱م):
"چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار"
( #قصاید_عنصری ، شماره ۱۲۲)
(ادامه در پست بعد👇)
http://s8.picofile.com/file/8357531868/Q5vVn.jpg
بازگشت به سوی سیمرغ منطق الطیر (دربارهی منطق الطیر رک به : گفتار ۱۲۲)
مرغان:_
"...جمله گفتند این زمان ما را به نقد
پیشوایی باید اندر حل و عقد
تا کند در راه ما را #رهبری
زانک نتوان ساختن از "خود_سری"
در چنین ره، حاکمی باید شگرف
بوک بتوان رست از این دریای ژرف
حاکم خود را به جان فرمان کنیم
نیک و بد، هرچ او بگوید آن کنیم..."
#منطق_الطیر
در حقیقت تمام منطق الطیر #عطار_نیشابوری ، تفسیر دو بیت فرزانهی طوس، #فردوسی است که :
فریدون فرخ، فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی!
یعنی، "عمل شخص"، خود ملاک شخصیت، و داوری دربارهی اوست؛ نه نسبتش با خانواده و اصل و نسبش!!
تاکید بر اصالت فرد، در برابر اصرار به اصالت نژاد و طبقه
خوشبختانه، برای آگاهی آنان که می اندیشند، #حملهی_اعراب_بر_ایران ، جز اسارت و نکبت بار نیاورده است؛ و به پاکسازی زبان فارسی، از واژگان عربی، نه سعادت ایران را ، بلکه نفرت خویشتن را، به یک زبان شاهکار ابراز میدارند؛ باید گفته شود که، بر حسب بیتی #منسوب به #مولی_امیرالمومنین (ع)، باز چهارصد سال پیش از #فردوسی ، که در زبان و ادبیات ایرانیان عربی دان شهرت یافته است، همین مضمون #اصالت_فرد و نفی اهمیت نژاد و طبقه، اینچنین با تاکید ابراز شده است که :
لیس الفتی من یقول کان ابی.
انَّ الفتی من یقول: ها، انا ذا.
که مدلول آن، بفارسی چنین می تواند شمرده شود: رادمرد/جوانمرد، کسی نیست که بخاطر پدر خود فخر فروشد و بگوید پدرم چنین و چنان بود.
رادمرد در حقیقت کسی است که بخود، متکی شود و بگوید: این منم ، چنانکه باید و شاید.
این ها، آموزه های اصیل در تاریکی خوفناک سدههای خفقان و جهالت است، که دستگیر و راهنمای امید شایستگان، در زمان خود و در آینده بوده است.
#حافظ گام زدن در این #ظلمت_شب_یلدای جهالت را، چه نیکو تصویر کرده است:
... در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
( #غزل_شماره_۹۴ )
(برای تفصیل بیشتر رک به: وحدت پیام، در حماسه و عرفان، گفتار ش ۱۲۴)
و این گفتار همچنان ادامه دارد.
http://s9.picofile.com/file/8357531568/21332139101104981531701042131656181115102236.jpg
مرغان:_
"...جمله گفتند این زمان ما را به نقد
پیشوایی باید اندر حل و عقد
تا کند در راه ما را #رهبری
زانک نتوان ساختن از "خود_سری"
در چنین ره، حاکمی باید شگرف
بوک بتوان رست از این دریای ژرف
حاکم خود را به جان فرمان کنیم
نیک و بد، هرچ او بگوید آن کنیم..."
#منطق_الطیر
در حقیقت تمام منطق الطیر #عطار_نیشابوری ، تفسیر دو بیت فرزانهی طوس، #فردوسی است که :
فریدون فرخ، فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی!
یعنی، "عمل شخص"، خود ملاک شخصیت، و داوری دربارهی اوست؛ نه نسبتش با خانواده و اصل و نسبش!!
تاکید بر اصالت فرد، در برابر اصرار به اصالت نژاد و طبقه
خوشبختانه، برای آگاهی آنان که می اندیشند، #حملهی_اعراب_بر_ایران ، جز اسارت و نکبت بار نیاورده است؛ و به پاکسازی زبان فارسی، از واژگان عربی، نه سعادت ایران را ، بلکه نفرت خویشتن را، به یک زبان شاهکار ابراز میدارند؛ باید گفته شود که، بر حسب بیتی #منسوب به #مولی_امیرالمومنین (ع)، باز چهارصد سال پیش از #فردوسی ، که در زبان و ادبیات ایرانیان عربی دان شهرت یافته است، همین مضمون #اصالت_فرد و نفی اهمیت نژاد و طبقه، اینچنین با تاکید ابراز شده است که :
لیس الفتی من یقول کان ابی.
انَّ الفتی من یقول: ها، انا ذا.
که مدلول آن، بفارسی چنین می تواند شمرده شود: رادمرد/جوانمرد، کسی نیست که بخاطر پدر خود فخر فروشد و بگوید پدرم چنین و چنان بود.
رادمرد در حقیقت کسی است که بخود، متکی شود و بگوید: این منم ، چنانکه باید و شاید.
این ها، آموزه های اصیل در تاریکی خوفناک سدههای خفقان و جهالت است، که دستگیر و راهنمای امید شایستگان، در زمان خود و در آینده بوده است.
#حافظ گام زدن در این #ظلمت_شب_یلدای جهالت را، چه نیکو تصویر کرده است:
... در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
( #غزل_شماره_۹۴ )
(برای تفصیل بیشتر رک به: وحدت پیام، در حماسه و عرفان، گفتار ش ۱۲۴)
و این گفتار همچنان ادامه دارد.
http://s9.picofile.com/file/8357531568/21332139101104981531701042131656181115102236.jpg
از جمله واکنش ها و اظهار نظرها
بانو #سیما_رفیعی در واکنش نسبت به گفتار شمارهی ۱۲۳ چنین اظهار داشتهاند :
"عزیزان !
واژه "تثلیث"_"سه گانهی یکتا"_که پیش از این در دایره واژگانی من، منحصر به تفکر مسیحی "پدر،پسر،روح القدس" بود،اینک با مطالعه چندباره سلسله مطالب استاد در این باب مفاهیم جدیدی از آن را در سه عرصه مذهب،تاریخ، و ادبیات برایم به ارمغان آورده. خوشحالم که با عبارت "ثلاثه غساله"آشنا شده ام. خوشحالم که تفاوت تثلیث زرتشتی با تثلیث مانوی را آموخته ام.خوشحالم که فرق میان "وحدت وجود"با "وحدت شهود" را که پیش از این در بسیاری کتاب ها جسته و آن را نیافته بودم،اینک فرا آموخته ام.خوشحالم که ...
حال مفتخرم که در شروع سال جدید شمسی(1398)دست شما فرزانگان را از دور به پاس این عیدی های فرا طلایی بفشارم، و برای شما همه، از درگاه ذات سرمدی سلامتی و شادکامی روز افزون آرزو کنم."
@فردا شدن امروز:
" با سپاس و تشکر فراوان از بانو #رفیعی بخاطر اظهار نظر بیدریغ و پر مهرشان."
http://s8.picofile.com/file/8355370268/IMG_20190318_103244_787.jpg
بانو #سیما_رفیعی در واکنش نسبت به گفتار شمارهی ۱۲۳ چنین اظهار داشتهاند :
"عزیزان !
واژه "تثلیث"_"سه گانهی یکتا"_که پیش از این در دایره واژگانی من، منحصر به تفکر مسیحی "پدر،پسر،روح القدس" بود،اینک با مطالعه چندباره سلسله مطالب استاد در این باب مفاهیم جدیدی از آن را در سه عرصه مذهب،تاریخ، و ادبیات برایم به ارمغان آورده. خوشحالم که با عبارت "ثلاثه غساله"آشنا شده ام. خوشحالم که تفاوت تثلیث زرتشتی با تثلیث مانوی را آموخته ام.خوشحالم که فرق میان "وحدت وجود"با "وحدت شهود" را که پیش از این در بسیاری کتاب ها جسته و آن را نیافته بودم،اینک فرا آموخته ام.خوشحالم که ...
حال مفتخرم که در شروع سال جدید شمسی(1398)دست شما فرزانگان را از دور به پاس این عیدی های فرا طلایی بفشارم، و برای شما همه، از درگاه ذات سرمدی سلامتی و شادکامی روز افزون آرزو کنم."
@فردا شدن امروز:
" با سپاس و تشکر فراوان از بانو #رفیعی بخاطر اظهار نظر بیدریغ و پر مهرشان."
http://s8.picofile.com/file/8355370268/IMG_20190318_103244_787.jpg
در واکنش به گفتار شماره ۱۲۵، آقای #پژمان_کیانی از کاربران اینستاگرام، چنین ابراز داشته اند که : 👇
" کجای تاریخ شما نوشته است که بردیا بدست کمبوجیه کشته شده است ؟"
@فردا شدن امروز:
" آقای #کیانی ، ضمن تشکر از توجه شایستهی شما به دقت های تاریخی، شایستهی یاد آوری است:
"... کوروش غیر از کمبوجیه پسری داشت به نام بردیا، که از او کوچکتر بود و بر حسب انتخاب پدر، والی پارت، گرگان، باختر و... بود. ... از آنجا که مردم بردیا را دوست می داشتند، کمبوجیه بر او حسد برده ، قبل از عزیمت به مصر ، در نهان بردیا را کشت..."
منبع : #تاریخ_ایران_باستان ، تالیف زنده یاد #مشیرالدوله_پیرنیا ، جلد یک، انتشارات نگاه، ۱۳۸۶، ص۴۱۱.
همچنین دربارهی قتل #بردیا بدست برادرش #کمبوجیه رجوع شود به گفتار ۱۱۶ از همین سلسله گفتارها، که با تفصیل بیشتری بدین موضوع پرداخته شده است. افزون بر #ایران_باستان منابعی دیگری در آنجا بدست داده شده است.
خوانندگان علاقمند می توانند دست کم پیش از طرح پرسش انتقادی خود، با بهره جویی از #هشتگها ، به پاسخ های مطلوب خود برسند.
یعنی، لطفا، اول درست بخوانید؛ و اگر هنوز جای ایراد داشت، ایراد بگیرید.
با سپاس مجدد از همکاری شما_ فردا شدن امروز
http://s8.picofile.com/file/8355370268/IMG_20190318_103244_787.jpg
" کجای تاریخ شما نوشته است که بردیا بدست کمبوجیه کشته شده است ؟"
@فردا شدن امروز:
" آقای #کیانی ، ضمن تشکر از توجه شایستهی شما به دقت های تاریخی، شایستهی یاد آوری است:
"... کوروش غیر از کمبوجیه پسری داشت به نام بردیا، که از او کوچکتر بود و بر حسب انتخاب پدر، والی پارت، گرگان، باختر و... بود. ... از آنجا که مردم بردیا را دوست می داشتند، کمبوجیه بر او حسد برده ، قبل از عزیمت به مصر ، در نهان بردیا را کشت..."
منبع : #تاریخ_ایران_باستان ، تالیف زنده یاد #مشیرالدوله_پیرنیا ، جلد یک، انتشارات نگاه، ۱۳۸۶، ص۴۱۱.
همچنین دربارهی قتل #بردیا بدست برادرش #کمبوجیه رجوع شود به گفتار ۱۱۶ از همین سلسله گفتارها، که با تفصیل بیشتری بدین موضوع پرداخته شده است. افزون بر #ایران_باستان منابعی دیگری در آنجا بدست داده شده است.
خوانندگان علاقمند می توانند دست کم پیش از طرح پرسش انتقادی خود، با بهره جویی از #هشتگها ، به پاسخ های مطلوب خود برسند.
یعنی، لطفا، اول درست بخوانید؛ و اگر هنوز جای ایراد داشت، ایراد بگیرید.
با سپاس مجدد از همکاری شما_ فردا شدن امروز
http://s8.picofile.com/file/8355370268/IMG_20190318_103244_787.jpg
مطلب شمارهی ۱۲۶
یکشنبه ۱ اردیبهشت۱۳۹۸/ ۲۱ آوریل ۲۰۱۹
_ #منسوبها ، #مستعارها و #لا_ادریها: شهابسنگهای سرگردان فرهنگی
_ ابن ابیالعوجاء، جاعل ۴۰۰۰ حدیث!!؟؟
_ #تعهد_روشنفکرانه
_ " #لا_ادری "ها ، سربازان گمنام فرهنگ ما
دو دیدگاه: #اصالت_سخن ، #اصالت_گوینده
_ #رطبخورده_کی_منع_خرما_کند
_ #علم_الرجال و اعتبار گوینده
_ #جامعهی_باز و بسته، و لاادریها، مستعارها و منسوبها
_ #جامعهی_بازتر ، و منسوبها، مستعارها، و لا ادریها
بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحبالزمانی
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
#مثنوی_مولوی (دفتر اول، داستان پادشاه و طبیب)
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان میگردد آشکارا
#حافظ (غزل شمارهی ۵)
گفت: آن یار_کز او گشت سر دار بلند_
جرمش آن بود که، اسرار هویدا میکرد
#حافظ (غزل شمارهی ۱۴۳)
منسوب ها، مستعارها و لا ادریها: شهابسنگهای سرگردان فرهنگی
در فرهنگ ما، بسیاری از شعرها را، مانند #رباعیات_خیام و دیگران، بعنوان #منسوب_به_خیام ،یا #ابوسعید_ابوالخیر (۴۴۰-۳۵۷ه.ق /۱۰۴۹-۹۶۸م) ،و دیگران منتشر میسازند. #منسوبها ،در بسیاری از موارد گفتهی پارهای از #روشنفکران ، و #نقادان_اجتماعی است. که معمولا،دست کم، به دو سبب، از ابراز نام خود، در مورد شعری که گفته اند، خودداری می ورزند:
۱)_ترس از تکفیر ، لعن و تعقیب: چون اندیشه و سخنانشان، با فکر یا عقیدهای که حکومت یا فرقههای مذهبی حاکم وقت میخواهند، در تضاد است. لکن آن سخن و اندیشه،از نظر آفرینندهی آنها، اندیشه، سخن و شعری بسیار گفتنی است. و روشنگری آن، یک ضرورت حتمی می باشد.
۲)_گوینده معتقد به ناشناسی و ناچیزی اسم خویشتن است. در نتیجه میخواهد، آنرا به شخصیتی نسبت دهد که دارای مقام، نام و اعتبار اجتماعی است؛ تا هر چه بیشتر، مورد توجه بیشترین رقم از مردمان، قرار گیرد.
در اینجا "گوینده" ایثار می کند، و فارغ از اندیشهی به اصطلاح "کپی رایت!" برای مطلب خود، پخش، انتشار و شهرت آنرا، در میان عامهی مردم، باصطلاح حاصل جهاد اکبر خویش، و یک "باید" در ادای" #مسئولیت_روشنفکرانهی " خویشتن میداند.
این روش #منسوب ، حتی در جعل بسیاری از احادیث، نیز، دست اندرکار بودهاست. که حدیث از پیامبر(ص)، یا یکی از یاران ایشان، و یا یکی از معصومین(ع) نقل میکرده اند، که نزد اکثریتی از مردم، در پرتوی از قداست، و از احترام بی چون و چرا، برخوردار بوده باشد. ذکر شعر #اصالت_فرد و قید #منسوب_به_مولیامیرالمومنین (ع) نیز، میتواند از این قاعده خارج نبوده باشد. (رک به: گفتار شمارهی ۱۲۵)
چه بسا رند روشن اندیشی، در پیکار با افتخار به نژاد، طبقه و یا پدر و جد خود، #اصالت_فرد را، ضرورت تحول انقلابی_اجتماعی، در زمان خود پنداشته است، و شعری یا تک بیتی را بویژه بعربی سروده است. و آنرا به یکی از مقدسترین پیشوایان شیعیان و یا آخرین خلیفه، از #خلفای_راشدین _مولی امیرالمومنین(ع)_ که مورد قبول اکثریت اهل سنت و جماعت است، نسبت داده است.
ابن ابیالعوجاء، جاعل ۴۰۰۰ حدیث!!؟؟
#عبدالکریم_ابن_ابی_العوجاء (۵۵=۱۵۵-؟۱۰۰ه.ق/۷۷۲-؟۷۱۸م) از انکار گران بسیار مشهور قرن دوم هجری است. که با #امام_صادق (ع)(۱۴۸-۸۳ه.ق/۷۶۵-۷۰۲م) مجادلههای یادکردنی داشته است. #ابن_ابی_العوجاء دو سال پس از وفات #حضرت_صادق (ع)، در خلافت #منصور_عباسی محکوم به مرگ میگردد.
#ابن_ابی_العوجاء ،پس از آنکه به قطعیت محکومیت خود بمرگ مطمئن می شود؛ برای آخرین دفاع از خود، میگوید:_
"من چهار هزار حدیث، #منسوب_به_حضرت_پیامبر (ص) و دیگر بزرگان، جعل کردهام و، به آنها نسبت دادهام. و در آنجا کوشیدهام، حرام را حلال، و حلال را حرام گردانم. یعنی شما را تا قیام قیامت گرفتار تشخیص احادیث درست از نادرست ساختهام. و انتقام خود را پیشاپیش گرفتهام."
لکن، #ابن_ابی_العوجاء ، تنها یکی از #جاعلان_حدیث است.امثال آنان بویژه در دوران #بنی_امیه کم نبوده اند.
http://s9.picofile.com/file/8358095092/6203.jpg
یکشنبه ۱ اردیبهشت۱۳۹۸/ ۲۱ آوریل ۲۰۱۹
_ #منسوبها ، #مستعارها و #لا_ادریها: شهابسنگهای سرگردان فرهنگی
_ ابن ابیالعوجاء، جاعل ۴۰۰۰ حدیث!!؟؟
_ #تعهد_روشنفکرانه
_ " #لا_ادری "ها ، سربازان گمنام فرهنگ ما
دو دیدگاه: #اصالت_سخن ، #اصالت_گوینده
_ #رطبخورده_کی_منع_خرما_کند
_ #علم_الرجال و اعتبار گوینده
_ #جامعهی_باز و بسته، و لاادریها، مستعارها و منسوبها
_ #جامعهی_بازتر ، و منسوبها، مستعارها، و لا ادریها
بقلم #دکتر_ناصرالدین_صاحبالزمانی
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
#مثنوی_مولوی (دفتر اول، داستان پادشاه و طبیب)
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان میگردد آشکارا
#حافظ (غزل شمارهی ۵)
گفت: آن یار_کز او گشت سر دار بلند_
جرمش آن بود که، اسرار هویدا میکرد
#حافظ (غزل شمارهی ۱۴۳)
منسوب ها، مستعارها و لا ادریها: شهابسنگهای سرگردان فرهنگی
در فرهنگ ما، بسیاری از شعرها را، مانند #رباعیات_خیام و دیگران، بعنوان #منسوب_به_خیام ،یا #ابوسعید_ابوالخیر (۴۴۰-۳۵۷ه.ق /۱۰۴۹-۹۶۸م) ،و دیگران منتشر میسازند. #منسوبها ،در بسیاری از موارد گفتهی پارهای از #روشنفکران ، و #نقادان_اجتماعی است. که معمولا،دست کم، به دو سبب، از ابراز نام خود، در مورد شعری که گفته اند، خودداری می ورزند:
۱)_ترس از تکفیر ، لعن و تعقیب: چون اندیشه و سخنانشان، با فکر یا عقیدهای که حکومت یا فرقههای مذهبی حاکم وقت میخواهند، در تضاد است. لکن آن سخن و اندیشه،از نظر آفرینندهی آنها، اندیشه، سخن و شعری بسیار گفتنی است. و روشنگری آن، یک ضرورت حتمی می باشد.
۲)_گوینده معتقد به ناشناسی و ناچیزی اسم خویشتن است. در نتیجه میخواهد، آنرا به شخصیتی نسبت دهد که دارای مقام، نام و اعتبار اجتماعی است؛ تا هر چه بیشتر، مورد توجه بیشترین رقم از مردمان، قرار گیرد.
در اینجا "گوینده" ایثار می کند، و فارغ از اندیشهی به اصطلاح "کپی رایت!" برای مطلب خود، پخش، انتشار و شهرت آنرا، در میان عامهی مردم، باصطلاح حاصل جهاد اکبر خویش، و یک "باید" در ادای" #مسئولیت_روشنفکرانهی " خویشتن میداند.
این روش #منسوب ، حتی در جعل بسیاری از احادیث، نیز، دست اندرکار بودهاست. که حدیث از پیامبر(ص)، یا یکی از یاران ایشان، و یا یکی از معصومین(ع) نقل میکرده اند، که نزد اکثریتی از مردم، در پرتوی از قداست، و از احترام بی چون و چرا، برخوردار بوده باشد. ذکر شعر #اصالت_فرد و قید #منسوب_به_مولیامیرالمومنین (ع) نیز، میتواند از این قاعده خارج نبوده باشد. (رک به: گفتار شمارهی ۱۲۵)
چه بسا رند روشن اندیشی، در پیکار با افتخار به نژاد، طبقه و یا پدر و جد خود، #اصالت_فرد را، ضرورت تحول انقلابی_اجتماعی، در زمان خود پنداشته است، و شعری یا تک بیتی را بویژه بعربی سروده است. و آنرا به یکی از مقدسترین پیشوایان شیعیان و یا آخرین خلیفه، از #خلفای_راشدین _مولی امیرالمومنین(ع)_ که مورد قبول اکثریت اهل سنت و جماعت است، نسبت داده است.
ابن ابیالعوجاء، جاعل ۴۰۰۰ حدیث!!؟؟
#عبدالکریم_ابن_ابی_العوجاء (۵۵=۱۵۵-؟۱۰۰ه.ق/۷۷۲-؟۷۱۸م) از انکار گران بسیار مشهور قرن دوم هجری است. که با #امام_صادق (ع)(۱۴۸-۸۳ه.ق/۷۶۵-۷۰۲م) مجادلههای یادکردنی داشته است. #ابن_ابی_العوجاء دو سال پس از وفات #حضرت_صادق (ع)، در خلافت #منصور_عباسی محکوم به مرگ میگردد.
#ابن_ابی_العوجاء ،پس از آنکه به قطعیت محکومیت خود بمرگ مطمئن می شود؛ برای آخرین دفاع از خود، میگوید:_
"من چهار هزار حدیث، #منسوب_به_حضرت_پیامبر (ص) و دیگر بزرگان، جعل کردهام و، به آنها نسبت دادهام. و در آنجا کوشیدهام، حرام را حلال، و حلال را حرام گردانم. یعنی شما را تا قیام قیامت گرفتار تشخیص احادیث درست از نادرست ساختهام. و انتقام خود را پیشاپیش گرفتهام."
لکن، #ابن_ابی_العوجاء ، تنها یکی از #جاعلان_حدیث است.امثال آنان بویژه در دوران #بنی_امیه کم نبوده اند.
http://s9.picofile.com/file/8358095092/6203.jpg