🔱كلينيك روانشناختى توحيد🔱
روان درمانى پويشى كوتاه مدت 🔰
#تخصصى
ما احساسات را فرا مى خوانيم كه به بيمار كمك كنيم تا، يك بار ديگر، پس از زندگى اى كه در آن صميميت باعث درد شده است، جرات كند و نزديكى هيجانى برقرار نمايد.
اين احساسات، اضطراب و دفاع ها را تحريك مى كنند.
دفاع ها نمى گذارند بيمار از احساساتش آگاه شود و در حس خويشتن، روابط، انگيزش، رشد و حتى معناى زندگى اش مداخله مى كنند.
بنابراين، درمانگر روى احساساتى تمركز مى كند كه بيمار از آنها اجتناب مى كند.
🆑 @Tohidclinic
وقتى اضطراب و دفاع ظاهر مى شود، درمانگر اين "انحراف از مسيرها" را متذكر مى شود، و سپس، از بيمار دعوت مى كند تا، در عوض، با احساساتش روبه رو شود.
نحوه انجام اين كار، بسته به قوت ها و ضعف هاى بيمار، فرق مى كند.
🆑 @Tohidclinic
سوالات:
(روانپويشى فشرده كوتاه مدت)
گاهى، براى درمانگرانى كه رونوشت جلسه را مى خوانند يا ويديوى درمان را مى بينند اين سوال پيش مى آيد كه
"اگر بيمار اين احساسات را تجربه كند، خطر فروپاشى روانى وجود ندارد؟"
"اين خطر وجود ندارد كه به بيمار صدمه بزنيم؟"
🆑 @Tohidclinic
جواب:
يكى از مهم ترين نكاتى كه بايد به ياد داشت اين است كه:
"احساسات به بيمار صدمه نمى زنند، دفاع ها به بيمار صدمه مى زنند."
احساسات باعث رنج بيمار نمى شوند، دفاع هايش اين كار را مى كنند.
احساسات باعث فروپاشى بيمار نمى شوند، اضطراب و دفاع هايش مى توانند باعث پس رفت او شوند.
اگر اضطراب بيمار را تنظيم و به دفاع هاى پس رفتى اش اشاره كنيم، مى توانيم به او كمك كنيم كه، بسته به ظرفيتش، به سرعت يا به تدريج، با احساساتش روبه رو شود.
قبل از اينكه بيمار به مطب شما بيايد، اين دفاع هايش بودند كه موجب رنج او مى شدند.
شما باعث رنج او نيستيد.
او با دفاع هايى كه نمى بيندشان باعث رنج اش مى شود.
وظيفه شماست كه بر احساساتش تمركز و به او كمك كنيد كه دفاع ها را ببيند و از آنها روى برگرداند.
سرانجام اينكه، هنگام يادگيرى هر شيوه درمان، ممكن است اشتباه كنيم.
بيماران، تقريبا هميشه، اشتباهى را كه از سر برآمده باشد را مى بخشند، اما نه اشتباهى را كه از دل برآمده باشد.
🆑 @Tohidclinic
(ادامه در پست بعدى)
📚 #هم_آفرينى_تغيير
✍🏻 #جان_فردريكسون
📖 صفحه ٥٢ - ٥٣
ما احساسات را فرا مى خوانيم كه به بيمار كمك كنيم تا، يك بار ديگر، پس از زندگى اى كه در آن صميميت باعث درد شده است، جرات كند و نزديكى هيجانى برقرار نمايد.
اين احساسات، اضطراب و دفاع ها را تحريك مى كنند.
دفاع ها نمى گذارند بيمار از احساساتش آگاه شود و در حس خويشتن، روابط، انگيزش، رشد و حتى معناى زندگى اش مداخله مى كنند.
بنابراين، درمانگر روى احساساتى تمركز مى كند كه بيمار از آنها اجتناب مى كند.
🆑 @Tohidclinic
وقتى اضطراب و دفاع ظاهر مى شود، درمانگر اين "انحراف از مسيرها" را متذكر مى شود، و سپس، از بيمار دعوت مى كند تا، در عوض، با احساساتش روبه رو شود.
نحوه انجام اين كار، بسته به قوت ها و ضعف هاى بيمار، فرق مى كند.
🆑 @Tohidclinic
سوالات:
(روانپويشى فشرده كوتاه مدت)
گاهى، براى درمانگرانى كه رونوشت جلسه را مى خوانند يا ويديوى درمان را مى بينند اين سوال پيش مى آيد كه
"اگر بيمار اين احساسات را تجربه كند، خطر فروپاشى روانى وجود ندارد؟"
"اين خطر وجود ندارد كه به بيمار صدمه بزنيم؟"
🆑 @Tohidclinic
جواب:
يكى از مهم ترين نكاتى كه بايد به ياد داشت اين است كه:
"احساسات به بيمار صدمه نمى زنند، دفاع ها به بيمار صدمه مى زنند."
احساسات باعث رنج بيمار نمى شوند، دفاع هايش اين كار را مى كنند.
احساسات باعث فروپاشى بيمار نمى شوند، اضطراب و دفاع هايش مى توانند باعث پس رفت او شوند.
اگر اضطراب بيمار را تنظيم و به دفاع هاى پس رفتى اش اشاره كنيم، مى توانيم به او كمك كنيم كه، بسته به ظرفيتش، به سرعت يا به تدريج، با احساساتش روبه رو شود.
قبل از اينكه بيمار به مطب شما بيايد، اين دفاع هايش بودند كه موجب رنج او مى شدند.
شما باعث رنج او نيستيد.
او با دفاع هايى كه نمى بيندشان باعث رنج اش مى شود.
وظيفه شماست كه بر احساساتش تمركز و به او كمك كنيد كه دفاع ها را ببيند و از آنها روى برگرداند.
سرانجام اينكه، هنگام يادگيرى هر شيوه درمان، ممكن است اشتباه كنيم.
بيماران، تقريبا هميشه، اشتباهى را كه از سر برآمده باشد را مى بخشند، اما نه اشتباهى را كه از دل برآمده باشد.
🆑 @Tohidclinic
(ادامه در پست بعدى)
📚 #هم_آفرينى_تغيير
✍🏻 #جان_فردريكسون
📖 صفحه ٥٢ - ٥٣
#كيس_درمانى
✨با بازتاب دادن انکار بیمار، فرافکنی را غیرفعال کنید😏
📘وقتی که بیمار داشتن مشکلی را انکار می کند
#جان_فردريكسون
#فرافكنى
متن كامل را در Instant view بخوانيد 🔻
✨با بازتاب دادن انکار بیمار، فرافکنی را غیرفعال کنید😏
📘وقتی که بیمار داشتن مشکلی را انکار می کند
#جان_فردريكسون
#فرافكنى
متن كامل را در Instant view بخوانيد 🔻
Telegraph
جان فردريكسون
📘وقتی که بیمار داشتن مشکلی را انکار می کند، انتظار دارد که شما به واقعیتی که اون انکار میکند اشاره کنید به این صورت، تعارض بین فردی دفاعی می شود برای دور کردن احساساتش. بنابراین، در عوض انکارش را بازتاب دهید. به این صورت، تعارض بین شما و او قرار نمی گیرد،…
#جان_فردريكسون
مردی که از رابطه ی نامشروع همسرش به شدت خشمگین بود فریاد کشید، او به من خیانت کرد. او وفادار نبود. باورم نمیشه این کار رو کرد وحشتناکه!
وحشتناک بود، اما در عین حال تلنگری بود برای بررسی واقعیت. رفتار همسرش او را از این رؤیا که ازدواجی موفق دارد بیرون آورد. به رغم جاخوردن از رابطه ی همسرش، او به تدریج متوجه شد که اشتغال وسواس گونه اش به کار نوعی رابطه ی پنهانی و طرد همسرش بوده است.
▫️همان طور که سراب زندگی زناشوییاش محو میشد، وی دریافت که چگونه بی توجهی او عشق همسرش را کشته است.
او با عصبانیت گفت: من بهش گفتم هرچی میخواد بخره. من حتی یک میلیون گذاشتم توی یک حساب خیریه تا بتونیم دونفری ادارهاش کنیم. چی میخواست؟ من مرد پر مشغلهای هستم. هفته ای چهار روز توی منهتن کار می کنم. وقت ندارم هر شب تو خونه شام بخورم. اون قصر رو تو خیابون P براش خریدم. فکر کردم این مشغولش می کنه.
▫️این مرد همسرش را دوست نداشت. او تصوری را دوست داشت که می خواست همسرش مطابق آن باشد. وقتی تازه از رابطه ی همسرش آگاه شده بود، به شدت عصبانی بود. «بهش گفتم اگر این رابطه رو قطع نکنه همه چیز تمومه. بهم گفت سرش داد نکشم. من داد نمی کشیدم. بهش گفتم اگه دست از اون مرتیکه بر نداره همه چیز بین ما تموم میشه.»
او حیرت زده بود، چون انکارش به سنگ واقعیت خورده بود. به جای همسر رویاییاش با همسر واقعی اش روبه رو میشد.
▫️ همسرش به اینکه او را کنترل کند، اعتراض میکرد. برای آن مرد بدیهی بود همسرش از وی اطاعت کند، چه تنها یک ذهن و در نتیجه یک خواسته برایش وجود داشت و نه بیشتر. او نمی توانست درک کند که همسرش میخواست قصر او را ترک کند. او درک نمی کرد که همسرش احساس می کرد زندانی است، نه یک شاهزاده خانم. هرگاه این گونه بهت زده میشویم، یا به حقیقت اجازهی ورود می دهیم یا با دروغهایمان آن را از خود دور می کنیم. در مثال بالا، بیمار من با ریشخند و استهزاء گفت: «او فقط یک هرزهی خودخواهه. هیچ وقت منو دوست نداشت. فقط به خودش اهمیت میده. من مدام بهش می گفتم مشکل چیه، ولی او گوش نمی کرد.»
▫️به زعم او، باورهایش بینشهایی مسلم بودند. او میپنداشت همسرش او را دوست نداشت. این پندار که به اعتقاد او درست بود، از حقایق جدایش می کرد. همسرش تشنهی محبت او بود، اما او داستانهای خود را بیش از همسرش دوست داشت.
📚منبع: دروغهایی که به خود میگوییم
🖊نوشته: جان فردریکسون
📝ترجمه: علیرضا منشی ازغندی
@Tohidclinic
👈🏻مطالب بیشتر در پیج اینستاگرام👉🏻
مردی که از رابطه ی نامشروع همسرش به شدت خشمگین بود فریاد کشید، او به من خیانت کرد. او وفادار نبود. باورم نمیشه این کار رو کرد وحشتناکه!
وحشتناک بود، اما در عین حال تلنگری بود برای بررسی واقعیت. رفتار همسرش او را از این رؤیا که ازدواجی موفق دارد بیرون آورد. به رغم جاخوردن از رابطه ی همسرش، او به تدریج متوجه شد که اشتغال وسواس گونه اش به کار نوعی رابطه ی پنهانی و طرد همسرش بوده است.
▫️همان طور که سراب زندگی زناشوییاش محو میشد، وی دریافت که چگونه بی توجهی او عشق همسرش را کشته است.
او با عصبانیت گفت: من بهش گفتم هرچی میخواد بخره. من حتی یک میلیون گذاشتم توی یک حساب خیریه تا بتونیم دونفری ادارهاش کنیم. چی میخواست؟ من مرد پر مشغلهای هستم. هفته ای چهار روز توی منهتن کار می کنم. وقت ندارم هر شب تو خونه شام بخورم. اون قصر رو تو خیابون P براش خریدم. فکر کردم این مشغولش می کنه.
▫️این مرد همسرش را دوست نداشت. او تصوری را دوست داشت که می خواست همسرش مطابق آن باشد. وقتی تازه از رابطه ی همسرش آگاه شده بود، به شدت عصبانی بود. «بهش گفتم اگر این رابطه رو قطع نکنه همه چیز تمومه. بهم گفت سرش داد نکشم. من داد نمی کشیدم. بهش گفتم اگه دست از اون مرتیکه بر نداره همه چیز بین ما تموم میشه.»
او حیرت زده بود، چون انکارش به سنگ واقعیت خورده بود. به جای همسر رویاییاش با همسر واقعی اش روبه رو میشد.
▫️ همسرش به اینکه او را کنترل کند، اعتراض میکرد. برای آن مرد بدیهی بود همسرش از وی اطاعت کند، چه تنها یک ذهن و در نتیجه یک خواسته برایش وجود داشت و نه بیشتر. او نمی توانست درک کند که همسرش میخواست قصر او را ترک کند. او درک نمی کرد که همسرش احساس می کرد زندانی است، نه یک شاهزاده خانم. هرگاه این گونه بهت زده میشویم، یا به حقیقت اجازهی ورود می دهیم یا با دروغهایمان آن را از خود دور می کنیم. در مثال بالا، بیمار من با ریشخند و استهزاء گفت: «او فقط یک هرزهی خودخواهه. هیچ وقت منو دوست نداشت. فقط به خودش اهمیت میده. من مدام بهش می گفتم مشکل چیه، ولی او گوش نمی کرد.»
▫️به زعم او، باورهایش بینشهایی مسلم بودند. او میپنداشت همسرش او را دوست نداشت. این پندار که به اعتقاد او درست بود، از حقایق جدایش می کرد. همسرش تشنهی محبت او بود، اما او داستانهای خود را بیش از همسرش دوست داشت.
📚منبع: دروغهایی که به خود میگوییم
🖊نوشته: جان فردریکسون
📝ترجمه: علیرضا منشی ازغندی
@Tohidclinic
👈🏻مطالب بیشتر در پیج اینستاگرام👉🏻
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨شفا هنگامی رخ می دهد که ما اعماق وجود خود را هرچقدر آشفته و کثیف و بیمار، دوست بداریم.
دروغ هایی که به خود می گوییم
#جان_فردريكسون
| کانال تلگرام | اینستاگرام |
دروغ هایی که به خود می گوییم
#جان_فردريكسون
| کانال تلگرام | اینستاگرام |
جان فردریکسون میگوید: ‘’امید به اینکه واقعیت غیرواقعیت شود امید نیست، انکار است
#جان_فردريكسون
🔻متن کامل در Instant View
| کانال تلگرام | اینستاگرام |
#جان_فردريكسون
🔻متن کامل در Instant View
| کانال تلگرام | اینستاگرام |
Telegraph
صداقت مانند برهنه شدن است و ما خودمان را با «لباس»هایی از جنس امید میپوشانیم.
🧿 امید، این واژه برای شما چگونه تداعی میشود؟ خواندن کتاب #تصرف_عدوانی اثر نویسندهی سوئدی #لنا_آندرشون ، بهانهای شد تا دربارهی امید بنویسم و اینبار از وجه دیگری به امید نگاه کنم، شاید از نیمهی تاریکترش. این کتاب، داستان زنی به نام اِستر را برایمان…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«گمان می بری در راه بغدادی،حال آنکه به سمرقند می روی».
ما در زندگی به راه هایی را می پیماییم که دروغ هایمان مشخص کرده اند و فقط به رنج می انجامند...
#جان_فردريكسون
| کانال تلگرام | اینستاگرام |
ما در زندگی به راه هایی را می پیماییم که دروغ هایمان مشخص کرده اند و فقط به رنج می انجامند...
#جان_فردريكسون
| کانال تلگرام | اینستاگرام |
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
|جان فردريكسون |
به درد آدمی گوش فرا دهید
آن زمان که قلبش سخن میگوید
اگرچه سكوت بر لبانش آواز میخواند...
#جان_فردريكسون
به درد آدمی گوش فرا دهید
آن زمان که قلبش سخن میگوید
اگرچه سكوت بر لبانش آواز میخواند...
#جان_فردريكسون