تایمِ ‌لاین
858 subscribers
1.38K photos
399 videos
4 files
86 links
روزمرگان بیش‌فعال.
اینجا کمی خصوصی‌تر، شخصی‌تر، روزمره‌تر و پرحرف‌تر هستیم.
اسم نویسنده پایین مطالب نوشته شده و هرکس مسئول نظر خودش است.

@Time_e_line
Download Telegram
عزیزم حسین...
آه از دمی که «زخم زبان» زد ستمگری
ای شاه، بال و پری داشتی چه شد؟

پیغام کربلا به نجف برد جبرئیل
یا مرتضی علی، قمری داشتی چه شد؟
Forwarded from جایی...
دیدم دیشب، کسی، جایی، نوشته بود؛
«این نسل غریب مصیبت‌کش، تازه‌جوان‌های زیر سی‌سال پخته در کوره حوادث، دائم‌الاضطراب‌‌های تسبیح‌ به‌دست، به ذکر امّن یجیب، همیشه معلق‌های بین خبرهای بد و سخت، تاب‌آوردنده سهم‌گین‌ترین خبرهای طول انقلاب، از فرودگاه بغداد تا سفارت دمشق و تا آسمان آذربایجان. شاید که حکمت، پخته‌شدن‌ و تاب‌آوری و آب‌دیده‌شدن این نسل باشد برای رقم‌ زدن اهداف آخرالزمانی این قیام. شاید که از دل آتش این نسل سختی‌چشیده، مردان و زنان غیوری برخیزند به انتقام روزهای سختی که به‌چشم دیده و به فتح نهایی قلعه‌های لازم الفتح. آرامش و سکینه خدا بر قلب‌های جوان پولادین‌تان.»

اولش خواستم دلم را با این متن خوش کنم اما، بعد دیدم بی‌انصافی است. مادامی که دههٔ شصت هست و نسل بلاکشیده‌اش، مادامی که پدران و مادران‌مان هستند با تجربهٔ سهمگین آن رنج‌های پی‌درپی، صحبت از نسل ما و مصیبت‌هایمان، بی‌انصافی است. آن هم رنج‌هایی که هر کدام‌شان، برای پیر کردن یک ملت کافی بود، خاصه آخرینش...

پیری که می‌دانید، سپیدیِ مو و چروکیِ پوست و لرزش دست و پا نیست؛ پیری، تلنباریِ رنج است. رنج‌هایی که یک‌به‌یک می‌آیند و کُنجِ دل تا لحظهٔ مرگ، روی هم جمع‌ می‌شوند و‌ دل را سنگین‌ و سنگین‌تر می‌کنند؛ که اصلاً مرگ از پِیِ رنج‌های تلنبار شده می‌آید. مرگِ بی‌زحمت و در بستر البته.

رنج‌ها می‌آیند و روی دلت سوار می‌شوند و بعد، لحظه‌ها مدام تکرار می‌شود؛ اولِ صبحی که از پس شبِ پُراضطراب و مبهمی طلوع کرده، پای شبکهٔ خبر، گوینده صاف در چشمانت زُل می‌زند و می‌گوید «إنا لله و إنا إلیه راجعون» و بعد، دیگر زمان و مکانی وجود ندارد و همه چیز غیرارادی است. پشت پردهٔ آویزانِ اشک، خود به خود می‌روی سراغ کمد و از کُنجش، پیراهن مشکی را در می‌آوری و به تَن می‌کنی. بعد هم رنج‌های تلنبار شده را می‌اندازی زیر بغلت و می‌زنی به دل خیابان و از میان آدم‌هایی رد می‌شوی که نسبتی با رنجِ تازه و سیاهی پیراهنت ندارند، که حتی نیش‌خندی هم گوشهٔ لب‌شان است و واقعه را جُک کرده‌اند و به آن می‌خندند. و تو‌ محکومی به آن‌که آن رنج‌ها را سفت بچسبی، سرت را پایین بیندازی و راهت را بروی، خودت را به ندیدن و نشنیدن بزنی و سرت با غصه‌ات گرم باشد. همین‌طور بروی و صبر کنی تا روزش برسد، روزی که بناست با هم‌دردها و هم‌رنگ‌هایت یک‌جا جمع شوید و رنج تازه را بدرقه کنید. بعد هم که دیگر قصه تمام می‌شود؛ باید در کُنجِ غربت و تنهایی، با غصهٔ تازه بسوزی و بسازی و خدا خدا کنی که خاک، سرد کند و سرد شوی و پیر...که رنج، پیر می‌کند...

ما البته داریم به دههٔ شصت شبیه می‌شویم؛ قهرمان و نورِ چشم‌مان جلوی چشم‌مان سوخت، فرماندهان‌ و دانش‌مندان‌مان شهید شدند، بسیجیانی در سنگر نبرد شهری و منطقه‌ای در خون‌شان غلتیدند، و حالا رئیس‌جمهورمان هم به شهادت رسیده. تجربه‌مان دارد به دههٔ شصت شبیه می‌شود، به پشت هم «إنا لله و إنا إلیه راجعون»شنیدن‌ها و پیراهن مشکی پوشیدن‌ها، به پیاپی عَلَم کردن حجله‌ها نبش کوچه‌ها، ما داریم به دههٔ شصت شبیه می‌شویم، هر چند که هنوز مانده و به پایش نرسیده؛ با آن همه ترور و شهید و هشت سال جنگ و ... و با آن نقطهٔ پایانی که برای تمام شدن دنیا و برپایی قیامت کافی بود؛ و ما "دههٔ شصت"ندیده‌ها چه می‌دانیم چه بود آن رنجِ عظیمِ نقطهٔ پایان؟!

واقعیتش را بخواهید من سال‌هاست که به تکرار آن نقطهٔ پایان فکر می‌کنم و هر بار، تن و بدنم می‌لرزد. آن‌قدر که حتی نمی‌خواهم تصورش کنم. اصلاً نمی‌دانم آن لحظه‌ای که رخ دهد، بعدش چه شکلی خواهد بود؟ اصلاً بعدی هم دارد؟ اما چه کنم که یقین دارم آن نقطهٔ پایان تکرار خواهد شد، چرا که مرگ، یقینی‌ترین چیزی است که در زندگی وجود دارد. هر روزی که می‌گذرد، به آن لحظه نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم، بی‌آن‌که بخواهیم، بی‌آن‌که بتوانیم اصلاً بخواهیم یا نخواهیم و کاری بکنیم یا نکنیم. تنها باید دست روی دست بگذاریم و با غصهٔ نزدیک شدن و سر رسیدنش کنار بیاییم. راستش مانده‌ام هم میان دو راهی؛ از طرفی دلم نمی‌آید آن نقطهٔ پایان منتهی شود در مرگ در بستر. نه! پایانِ قصهٔ قطور سال‌ها مجاهدت خالصانه، چنین مرگی نیست. آن هم وقتی که مرادان و مریدانت به مرگ سرخ، به معراج رفته‌اند. از طرف دیگر اما، اصلاً نمی‌خواهم اتفاق بیفتد. نه تا زمانی که زنده‌ام و می‌بینم و می‌فهمم. راستش دیدن این یکی دیگر کار من نیست، نه تحمل شنیدنش را دارم‌ و نه تاب به دوش کشیدنش را. این رنج، از دلِ کوچکِ من خیلی بزرگ‌تر است. برای همین هم خدا خدا می‌کنم که لااقل من نباشم. که رنج‌ها لَب‌ریز شود و سَرریز کند و پیری امانم را بِبُرد و ... . که مرگ، پیش از او، مرا با خود برده باشد...


@Jaieebaraye...
ریشه های درخت سبز جمهوری اسلامی این "مردم واقعی" اند.
جمعیت تهران امروز خیلی عجیب بود
ما تو یه کوچه منتهی به انقلاب نیم ساعت بودیم تکون نمی‌خورد
آخرش مجبور شدیم برگردیم و از چند تا کوچه پایین تر بریم.
جمعیت تشییع های تبریز ،قم و تهران مسخره کنندگان رو به سکوتی محض در شبکه های اجتماعی فرو برده
حالا تازه متوجه اقلیت بودنشون میشن...
آقای جوادی آملی
علی لاریجانی
حسن روحانی
جواد ظریف
عباس عراق‌چی
محمود احمدی‌نژاد
این‌ها افرادی بود که من انتظار داشتم در تشییع پیکرها ببینم و ندیدم‌شون
اسم دیگه‌ای به ذهن‌تون میاد؟
آیا این افراد رو دیدید؟
تایمِ ‌لاین
جمعیت تشییع های تبریز ،قم و تهران مسخره کنندگان رو به سکوتی محض در شبکه های اجتماعی فرو برده حالا تازه متوجه اقلیت بودنشون میشن...
بعیده متوجه بشن« بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ»!
و ما دلبستگان به انقلاب، نباید به جمعیت دلخوش -و خدایی نکرده غرّه- بشیم، البته!
تایمِ ‌لاین
جمعیت تشییع های تبریز ،قم و تهران مسخره کنندگان رو به سکوتی محض در شبکه های اجتماعی فرو برده حالا تازه متوجه اقلیت بودنشون میشن...
توجیه هم نمیتونن بکنن
راهپیمایی غدیر رو میگفتن برای غذاست ، 22 بهمن رو میگفتن برای استخدامه
این همه آدم با پیرهن مشکی رو چطور توجیه کنن ؟
بگن کسی هم نیومده که مسخره عام و خاص میشن...
Forwarded from تا کوچ (Parastoo Asgarnejad)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بسم الله الرحمن الرحیم

این تصویر بی‌روتوش میلیون‌ها نفر از ما مردم ایران است
که دنیا نمی‌خواهد ببیند
که دنیا ترجیح می‌دهد جمعیت «اگه سقط بشه نود می‌دم» را به جایمان جا بزند.
تصویر حقیقی خودمان را
به مردم دنیا نشان بدهیم
تا بدانند
چه موافق سیاست‌های سیدابراهیم رئیسی بودیم،
چه منتقدش
و چه حتی مخالفش
مادامی که پرچم ایران بر دوشش بود، او نمایندهٔ همهٔ ما مردم ایران بود و‌ محترم می‌شمردیمش
و حالا که آن پرچم، از دوشش، به روی تابوتش گذاشته شده
حالا که رئیس جمهورمان، شهی🌷 جمهور شده، هزاران‌بار برایمان محترم‌تر و عزیزتر شده است.
ما نمیگیم، یه یهودی آمریکایی میگه :
"یهودی ها تو ایران ایمن ترند تا تو اسراییل"
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیت الله قاضی فرمودند:
هرکس نمازش را اول وقت خواند و به مقامات عالیه نرسید مرا لعنت کند. نماز را بازاری به‌جا نیاورید؛ اگر نماز حفظ شود همه‌چیزتان حفظ می‌شود...
به جز این موج سهمگین جمعیت، چه کسی؟ چه کسی می‌توانست آن تابوت‌های سنگین را به دوش بکشد؟
قد‌وقامت علی‌اکبری یکی، جسم ارباً اربای آن دیگری، آن صولت‌ها و سیادت‌های پیچیده در کفن، روی زمین می‌ماندند اگر یدالله با این جماعت نبود.
ای دل معجزه خون شهید را دیدی؟!
٣٣ ماه، ۴٧ سفر استانی!
استوری و پست، وضعیت واتساپ، عکس پروفایل هرجوری لازمه تاثرتون، افکارتون و عقایدتون رو بیان کنین. ملاحظه کردنِ «سلیقه» و «خوشایند»نزدیکانِ مجازی به مرور از شما یک موجود تابع و منفعل می‌سازه.
تایمِ ‌لاین
استوری و پست، وضعیت واتساپ، عکس پروفایل هرجوری لازمه تاثرتون، افکارتون و عقایدتون رو بیان کنین. ملاحظه کردنِ «سلیقه» و «خوشایند»نزدیکانِ مجازی به مرور از شما یک موجود تابع و منفعل می‌سازه.
هرکی هم زخم‌زبون و نیش کنایه رو شروع کرد از پیج، بل اگر لازم بود زندگیتون بندازینش بیرون!
فضای مجازی جای تحمل شلنگ‌تخته‌ی cyberbullyها روی روان آزرده ما نیست!
تایمِ ‌لاین
هرکی هم زخم‌زبون و نیش کنایه رو شروع کرد از پیج، بل اگر لازم بود زندگیتون بندازینش بیرون! فضای مجازی جای تحمل شلنگ‌تخته‌ی cyberbullyها روی روان آزرده ما نیست!
لات کوچه خلوت، عربده‌کشی مجازی، زرت و پرت و هارت و پورت...چیزی که ما گاهی ناخودآگاه از ترس مواجهه باهاش، خودمون رو سانسور و عقایدمون رو، ناخودآگاه کتمان می‌کنیم...ثمره‌اش می‌شه انفعال، کندی برهان و سستی ایمان و...انحطاط و سقوط، بی‌تعارف!