Forwarded from قوی پیکر
مرحوم رضا ولایتی
عباس واحدی .تقی عالمی
مهدی عالمی.علی نامجو
محمد مجاهدپور. حسن نامجو
حسین طوسی.جواد مجاهدپور
@telgerdmahalle
عباس واحدی .تقی عالمی
مهدی عالمی.علی نامجو
محمد مجاهدپور. حسن نامجو
حسین طوسی.جواد مجاهدپور
@telgerdmahalle
خواجه مرادبادوستان ازراست
اقابشیر
محسن اقاسیادتی
محمداقای گل مراد
علی عباسی
@telgerdmahalle
تعدادی از عکس ها ارسالی جناب علی آقای عباسی در قسمت دیدگاه ها
اقابشیر
محسن اقاسیادتی
محمداقای گل مراد
علی عباسی
@telgerdmahalle
تعدادی از عکس ها ارسالی جناب علی آقای عباسی در قسمت دیدگاه ها
احتراماً به استحضار سهامداران محترم شرکت
تعاونی جاروبافان میرساند اینجاب محمد یوسفی سهام شما را بالاتر از قیمت مصوب مجمع در تاریخ 1403/2/29 خریدارم
۰۹۱۵۳۰۸۱۸۹۸ همراه
@telgerdmahalle
تعاونی جاروبافان میرساند اینجاب محمد یوسفی سهام شما را بالاتر از قیمت مصوب مجمع در تاریخ 1403/2/29 خریدارم
۰۹۱۵۳۰۸۱۸۹۸ همراه
@telgerdmahalle
📢 فومیو کیشیدا نخستوزیر ژاپن قصد خود برای استعفا را رسانهای کرد
🗣 او در جواب خبرنگاری که دلیل او برای استعفا چیست جواب داد:
◀️ دو دلیل؛ یک چرا در زمان نخستوزیری من هزینههای زندگی مردم ژاپن دو درصد زیاد شده است و این برای من ننگ است.
◀️ دلیل دوم چرا در دوران نخستوزیری من دو پرونده باید افشا شود که زیردستان من به آشنایان خود وام بانکی دادهاند.
@telgerdmahalle
🗣 او در جواب خبرنگاری که دلیل او برای استعفا چیست جواب داد:
◀️ دو دلیل؛ یک چرا در زمان نخستوزیری من هزینههای زندگی مردم ژاپن دو درصد زیاد شده است و این برای من ننگ است.
◀️ دلیل دوم چرا در دوران نخستوزیری من دو پرونده باید افشا شود که زیردستان من به آشنایان خود وام بانکی دادهاند.
@telgerdmahalle
خانم « ثریا ابراهیمی» معشوقه ی استاد شهریار، که جهان ادبیات فارسی چند غزل زیبا مدیون دلبری های اوست، در آمریکا در گذشت.
آن گونه که معروف است: استاد شهریار در دوره ی دانشجویی ( پزشکی ) عاشق دوشیزه « ثریا ابراهیمی » می شود و در یک خواستگاری جواب « نه » از خانواده ی معشوق می شنود. استاد شهریار، از شدت آن غم، دنیای دانشجویی پزشکی را ترک می کند و به ادبیات و شعر رو می آورد. دقیقا همان تصمیمی را می گیرد که خلاف ابزار لازم برای رسیدن به وصال معشوق است. گویی، به غلط، خود آزاری تنها راه التیام، در جهان عاشقی بوده است.
معروف است که استاد شهریار، اتفاقی در روز « سیزده بدر » بعد از چهل و چند سالگی معشوقه ی خود را بچه به بغل در طبیعت می بیند. این غزل زیبا حاصل آن دیدار گذرا و چشم به هم زدن است :
سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
یا چنان که نقل است:
در آخرین روز های عمر استاد شهریار که در بیمارستان بستری بوده، به خواهش و اصرار بعضی آشنایان خانم ابراهیمی روانه بیمارستان می شود، و استاد با دیدن معشوق این غزل را فی البداهه می نویسند :
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
اگر همه ی این حرف ها، چنانچه، عینی و واقعی هم بوده باشد، باز هم نشان از آن دارد که « گفتگو » چقدر در مملکت ما تنک مایه بوده است.
هیچ کدام از این صحنه ها، اوصاف و نشان یک گفتگو را ندارد. شاعری به قامت شهریار در ادبیات فارسی کم نام و اعتباری نیست.
اما با تمام این اعتبار با دنیای مدرن « گفتگو» بسیار فاصله ها دارد. البته تنها دنیای ادبیات نیست که گفتگو در آن عقیم و سترون است.
دنیای سیاست هم پرونده ای بهتر از ادبیات ندارد. نمونه اش مرحوم دکتر « محمد مصدق » نخست وزیر نامدار ایران است. دکتر مصدق که در نوجوانی « فخرالدوله » دختر خاله اش، دختر مظفرالدین شاه، معشوقه و نامزد اش بود، وقتی پدر مصدق فوت می کند، دربار تصمیم می گیرد، دیگر فخرالدوله را به مصدق ندهند. دکتر مصدق با تمام غم و یتیمی ساخت و بر خود سخت گرفت، و تحصیل را فراموش نکرد و حتی برای کسب مهارت بیشتر به اروپا رفت و دکترای حقوق گرفت. در ایران به بالا ترین سمت ها دست یافت. با انگلیس در افتاد و با استدلال فراوان توانست نفت ایران را ملی کند. اما و هزار اما دکتر مصدق نامدار با تمام توانایی ها در عالم گفتگو با معشوقه و نامزد سابق اش بسیار ناتوان و ناکام بود.با این که نخست وزیر قدرتمند ایران بود یکبار به خود جرأت نداد، گوشی تلفن را بردارد و به « فخرالدوله » زنگ بزند و از روزگار غدار گله ای بکند. چرا ؟ برای اینکه چنین ادبیاتی مرسوم نبود. خرق عادت از هر کسی ساخته نیست، حتی از دکتر مصدق. فخرالدوله با پسر نخست وزیر وقت « محسن امین الدوله » ازدواج می کند.
پدر داماد مرحوم « علی امین الدوله » از نخست وزیران بسیار خوش نام و خوش فکر دوره ی قجری است. فخرالدوله در ازدواج با محسن صاحب نه فرزند می شود. هشت پسر و یک دختر. چهارمین فرزند فخرالدوله همان دکتر « علی امینی » نخست وزیر معروف سال ۱۳۴۲ ایران است. سال ۱۳۳۰ تا ۳۲ دکتر مصدق که نخست وزیر وقت ایران بود. دکتر علی امینی با اتمام تحصیل خود در رشته اقتصاد از اروپا بر می گردد. دکتر مصدق از ایشان دعوت می کند در وزارت اقتصاد و دارایی قبول مسئولیت کند. دکتر امینی می پذیرد. دکتر شایگان از وزرای نامی دکتر مصدق نقل می کند : قبل از اینکه دکتر علی امینی به هیأت دولت بپیوندد. دکتر مصدق روی تخت خود بیشتر مواقع دراز کش بود و ما وزرا هنگام خروج و خدا حافظی به محضر شان می رسیدیم و تعظیم می کردیم و از اتاق خارج می شدیم. اما از روزی که دکتر امینی به هیأت دولت پیوست دیگر دکتر مصدق روی تخت دراز نمی کشید و هنگام خروج وزرا با لباس نخستوزیری ( فراک ) جلو در می ایستاد و وقتی با دکتر امینی دست می داد می گفت : به « خانم والده » سلام مرا برسانید.این سخن دکتر مصدق نشان از آن دارد که بعد از پنجاه سال هنوز چیزی در دل دکتر مصدق غلیان داشت. مقوله ی « گفتگو » در جامعه و در زندگی بسیار مهم است. آه و ناله و بهانه، هنر نیست. ممکن است احساسات چند را بر انگیزد، اما فرهنگ ساز نیست.امروز در گذشت خانم ابراهیمی معروف به « پری » سبب شد یاد کردی از استاد شهریار و دکتر مصدق کنیم. یاد و نام هر سه گرامی باد.
@telgerdmahalle
آن گونه که معروف است: استاد شهریار در دوره ی دانشجویی ( پزشکی ) عاشق دوشیزه « ثریا ابراهیمی » می شود و در یک خواستگاری جواب « نه » از خانواده ی معشوق می شنود. استاد شهریار، از شدت آن غم، دنیای دانشجویی پزشکی را ترک می کند و به ادبیات و شعر رو می آورد. دقیقا همان تصمیمی را می گیرد که خلاف ابزار لازم برای رسیدن به وصال معشوق است. گویی، به غلط، خود آزاری تنها راه التیام، در جهان عاشقی بوده است.
معروف است که استاد شهریار، اتفاقی در روز « سیزده بدر » بعد از چهل و چند سالگی معشوقه ی خود را بچه به بغل در طبیعت می بیند. این غزل زیبا حاصل آن دیدار گذرا و چشم به هم زدن است :
سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
یا چنان که نقل است:
در آخرین روز های عمر استاد شهریار که در بیمارستان بستری بوده، به خواهش و اصرار بعضی آشنایان خانم ابراهیمی روانه بیمارستان می شود، و استاد با دیدن معشوق این غزل را فی البداهه می نویسند :
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
اگر همه ی این حرف ها، چنانچه، عینی و واقعی هم بوده باشد، باز هم نشان از آن دارد که « گفتگو » چقدر در مملکت ما تنک مایه بوده است.
هیچ کدام از این صحنه ها، اوصاف و نشان یک گفتگو را ندارد. شاعری به قامت شهریار در ادبیات فارسی کم نام و اعتباری نیست.
اما با تمام این اعتبار با دنیای مدرن « گفتگو» بسیار فاصله ها دارد. البته تنها دنیای ادبیات نیست که گفتگو در آن عقیم و سترون است.
دنیای سیاست هم پرونده ای بهتر از ادبیات ندارد. نمونه اش مرحوم دکتر « محمد مصدق » نخست وزیر نامدار ایران است. دکتر مصدق که در نوجوانی « فخرالدوله » دختر خاله اش، دختر مظفرالدین شاه، معشوقه و نامزد اش بود، وقتی پدر مصدق فوت می کند، دربار تصمیم می گیرد، دیگر فخرالدوله را به مصدق ندهند. دکتر مصدق با تمام غم و یتیمی ساخت و بر خود سخت گرفت، و تحصیل را فراموش نکرد و حتی برای کسب مهارت بیشتر به اروپا رفت و دکترای حقوق گرفت. در ایران به بالا ترین سمت ها دست یافت. با انگلیس در افتاد و با استدلال فراوان توانست نفت ایران را ملی کند. اما و هزار اما دکتر مصدق نامدار با تمام توانایی ها در عالم گفتگو با معشوقه و نامزد سابق اش بسیار ناتوان و ناکام بود.با این که نخست وزیر قدرتمند ایران بود یکبار به خود جرأت نداد، گوشی تلفن را بردارد و به « فخرالدوله » زنگ بزند و از روزگار غدار گله ای بکند. چرا ؟ برای اینکه چنین ادبیاتی مرسوم نبود. خرق عادت از هر کسی ساخته نیست، حتی از دکتر مصدق. فخرالدوله با پسر نخست وزیر وقت « محسن امین الدوله » ازدواج می کند.
پدر داماد مرحوم « علی امین الدوله » از نخست وزیران بسیار خوش نام و خوش فکر دوره ی قجری است. فخرالدوله در ازدواج با محسن صاحب نه فرزند می شود. هشت پسر و یک دختر. چهارمین فرزند فخرالدوله همان دکتر « علی امینی » نخست وزیر معروف سال ۱۳۴۲ ایران است. سال ۱۳۳۰ تا ۳۲ دکتر مصدق که نخست وزیر وقت ایران بود. دکتر علی امینی با اتمام تحصیل خود در رشته اقتصاد از اروپا بر می گردد. دکتر مصدق از ایشان دعوت می کند در وزارت اقتصاد و دارایی قبول مسئولیت کند. دکتر امینی می پذیرد. دکتر شایگان از وزرای نامی دکتر مصدق نقل می کند : قبل از اینکه دکتر علی امینی به هیأت دولت بپیوندد. دکتر مصدق روی تخت خود بیشتر مواقع دراز کش بود و ما وزرا هنگام خروج و خدا حافظی به محضر شان می رسیدیم و تعظیم می کردیم و از اتاق خارج می شدیم. اما از روزی که دکتر امینی به هیأت دولت پیوست دیگر دکتر مصدق روی تخت دراز نمی کشید و هنگام خروج وزرا با لباس نخستوزیری ( فراک ) جلو در می ایستاد و وقتی با دکتر امینی دست می داد می گفت : به « خانم والده » سلام مرا برسانید.این سخن دکتر مصدق نشان از آن دارد که بعد از پنجاه سال هنوز چیزی در دل دکتر مصدق غلیان داشت. مقوله ی « گفتگو » در جامعه و در زندگی بسیار مهم است. آه و ناله و بهانه، هنر نیست. ممکن است احساسات چند را بر انگیزد، اما فرهنگ ساز نیست.امروز در گذشت خانم ابراهیمی معروف به « پری » سبب شد یاد کردی از استاد شهریار و دکتر مصدق کنیم. یاد و نام هر سه گرامی باد.
@telgerdmahalle
این تصویر متعلق به کاتسو وادا یا واتسو کادا تاجر ژاپنی (۱۹۰۶-۱۹۹۳) و همسرش ریوهی وادا است که سریال سالهای دور از خانه و شخصیت اوشین را با الهام از زندگی این زن ساخته اند. اوشین یا سالهای دور از خانه یک مجموعه تلویزیونی ژاپنی است که در سال ۱۳۶۳ توسط شبکه اناچکی ساخته شد. این سریال در دهه ۶۰ در تلویزیون ایران هم پخش شد و طرفداران بسیاری پیدا کرد، تا جاییکه هنوز هم تلویزیون ایران به پخش این سریال میپردازد.
@telgerdmahalle
@telgerdmahalle