تاوان | پژوهش‌های حدیثی
2.37K subscribers
98 photos
13 videos
35 files
235 links
تاوان: جبران خسارت
تلاشی برای جبران کم‌کاری و خسارتمان در حدیث‌پژوهی

مصطفی قناعتگر @Qanaatgar_m

کانالِ قرآنی👈https://t.me/qurantavan
Download Telegram
Forwarded from زبدة الفوائد
📚 تفکیک روایات "افتایی" و "تعلیمی"، قواعد و نمونه ها

با نگاهی به اندیشه های اصولی آیت الله سیستانی و میرزا مهدی اصفهانی


💠 مقاله مشترک حقیر و دوست عزیزم جناب آقای تمدن
در شماره اخیر (۱۸۶) مجله آینه پژوهش

@zobdatolfavaed
🔶️ یک گزارش نادرست
🔹️دکتر امیرمعزی در کتاب «راهنمای الهی در تشیع نخستین (اصیل)» (le guide divin dans le chiisme originel) آنجا که به بحث غلو در میان یاران امامان می‌پردازد، می‌گوید:
«جالب توجه است که در مواردی، شاگردی غالی توسط امامی محکوم و نفرین می‌شده؛ در حالی که نام او در میان شاگردان امام یا امامان بعدی به چشم می‌خورد که نشان می‌دهد علی‌رغم محکوم کردن در انظار عموم، فرد غالی به پیروی از آموزه‌های امامان ادامه می‌داده است».
وی در پاورقیِ ۶۹۰ همین عبارت، نام ۲۰تن از یاران امامان را که چنین ویژگی‌ای داشته‌اند یاد می‌کند. مبنای ایشان در این ادعا، رجال طوسی است.
به نظر می‌رسد این گزارش امیرمعزی، نادرست باشد. بیشتر کسانی که ایشان نام برده و در رجال طوسی رمی یا متهم به غلو شده‌اند یا ملعون خوانده شده‌اند، توسط امامان مورد لعن یا طرد یا مذمت واقع نشده اند! در واقع گزارش طوسی از غلو و نفرین شدن آنان، تلازمی با این ندارد که امامان نیز این گزارشات را پذیرفته یا منبع صدور آن باشند. پس از بررسیِ من (و بررسی جداگانه‌ی برخی پژوهشگران دیگر که به تازگی آگاه شدم)، از این میان فقط ۵نفر مورد نفرین و نکوهش امامان قرار گرفته‌اند (آن هم نه بر اساس رجال طوسی که مورد استناد ایشان است؛ بلکه بر اساس رجال کشی). جالب اینکه حتی همین ۵نفر هم توسط امام یازدهم نکوهش شده‌اند که نه معنا دارد در زمره‌ی یاران امام بعد که غایب است قرار گیرند و نه گزارشی دال بر این ادعا وجود دارد. ایشان در یک کتاب دیگر و یک مصاحبه نیز بر این نکته تاکید کرده است.
پرسش بی‌پاسخ این است: پروفسور امیرمعزی از چه کسانی سخن می‌گوید؟
گرچه ادعای فوقانی و اصیل ایشان که «ملعونین توسط امامان، در واقع مورد پذیرش امامان بوده‌اند و این لعن‌ها تقیه‌ای بوده است» ادله‌ی دیگری نیز دارد که باید در جای خود بررسی شود؛ اما این دلیل، مورد پذیرش نیست.

📚منابع این سخن دکتر امیرمعزی:
۱. the divine guide in early shi'ism , p.130
۲. راهنمای ربانی در تشیع نخستین (ترجمه)، ص۳۰۴
۳. تشیع؛ ریشه ها و باورهای عرفانی (ترجمه)، ص۲۴۶
۴. نشریه‌ی ایوان، شماره۳ (مصاحبه)، ص۴۹

▪️https://t.me/tavanerejal
▪️https://eitaa.com/tavanerejal
Forwarded from کانال معرفة الرجال و الآثار (عمیدرضا اکبری)
نقش_اختلاف_نُسَخ_در_گوناگونی_برداشت‌ها_مطالعه_موردی_حدیث_«علیّ_ممسوس.pdf
487.6 KB
نقش اختلاف نُسَخ در گوناگونی برداشت‌ها: مطالعه موردی حدیث «علیّ ممسوس فی ذات الله»،
علی عادل‌زاده، عمیدرضا اکبری،
مطالعات قرآن و حدیث، ش28، 1400ش

جمله مشهور «علی ممسوس فی ذات الله» از جمله اخبار منسوب به رسول الله ص است که شارحان با وجود اهتمام بسیار، به توافقی در معنای آن نرسیده‌اند، و شروح تفصیلی مشکل سازگاری واژه ممسوس را با لغت و سیاق روایت حل نکرده‌اند. نظر نکردن به چارچوب شکل‌گیری این جمله در کاستی‌های معانی ارائه شده مؤثر بوده است. این مقاله با بررسی تحریرهای گوناگون روایت، نشان داده که اصل اولیه حدیث با تعابیر دیگری (چون لأخشن فی…) بوده است، و در دو فرایند نقل به معنا و تصحیف بدین شکل درآمده است. در معنای نسخه اصیل‌تر و متقدم‌تر هیچ ابهامی وجود ندارد و با سیاق گزارش‌های کامل‌تر هم‌خوان است. با روشن شدن معنای حدیث، نادرستی بعضی از گزارش‌های متأخرتر نیز معلوم می‌شود. کم‌رنگی نگرش انتقادی، جمعی از عالمان متأخر و به ویژه اهل عرفان را بر آن داشته تا در حد توان به تأیید و توجیه غیر تاریخی بعضی از اخبار مشکوک بپردازند. تلاش‌های ایشان در ارائه معنا برای «ممسوس فی ذات الله» نااستوار به نظر می‌رسد.
@gholow2
🔸️تاریخ اجتماعی شیعه و یک قصیده
🔹️ابن‌منیر طرابلسی، شاعرِ شیعۀ قرن پنج و شش هجری است. او شاعری هجوسرا است که شوخی‌ها و مطایبه‌های سنگین و فاخری را در اشعارش می‌توان یافت.
یکی از اشعار وی، قصیدۀ مشهور «تَتَریّة» است. تتر، نام‌ غلام او بود. ابن‌منیر، تتر را به همراه هدایایی چند به سوی نقیبِ علویان بغداد فرستاد. شریفِ بغداد گمان کرد که تتر نیز جزو هدایای ارسالی است و او را نگه‌داشت. ابن‌منیر قصیده‌ای سرود و با زبانی ملیح، طنز و وارونه‌گو، گفت اگر غلام مرا پس ندهی، از تشیع دست برمی‌دارم و به مذهب عامه درمی‌آیم. شریف که از این مطایبه لذت برده بود، علاوه بر تتر، هدایایی را نیز به سوی ابن منیر روان کرد.
شاهکاری است این قصیده!
تلخندی است که بیش از خنداندن، می‌گریاند.
قصیدۀ تتریه، یکی از تراث فرهنگی_اجتماعی شیعیانِ قرن پنج و شش است که البته از تاریخ اجتماعیِ شیعه در سده‌های قبل‌تر نیز حکایت می‌کند (همان گونه که دوست پژوهشگر ما جناب افراخته در مقاله‌ای و در کتاب شیعیان متقدم بیان کرده).
در بخش‌هایی از این قصیده آمده:
لئن‌ الشريف الموسويـ ي أبو الرضا ابن‌ أبي مضر
أبدى الجحود و لم يرد د إليّ مملوكي «تَتَر»
واليت آل‌ أميّة الط طهر الميامين الغرر
و جحدت بيعة حيدر و رجعت‌ عنه إلى عُمر
و إذا جرى ذكر الصّحا بة بين جمع‌ و اشتهر
قلت المقدّم شيخ تيـ م ثمّ صاحبه عُمر
ما سلّ قطّ ظبى على آل النبيّ و لا اشتهر
كلاّ و لا صدّ البتو ل عن التراث و لا زجر
و أثابها الحسنى و ما شقّ الكتاب و لا بقر

او به گونه‌ای هنرمندانه، مجموعه‌ای از باورها، نمادها، احکام فقهی و شعائر شیعی را به نظم درآورده و در این میان، به نظیر آن در میان مخالفین نیز پرداخته است.
▪️https://t.me/tavanerejal
▪️https://eitaa.com/tavanerejal
🔷️رسالة الإمام المهدي إلى الشيخ المفيد

🔸️السؤال: ما مدى صحّة الرسالة التي بعث بها الإمام المهدي عجّل الله تعالى فرجه الشريف إلى الشيخ المفيد قدّس سرّه، وهي مشهورة معروفة، وجاء فيها: (…إنّا غير مهملين لمراعاتكم، ولا ناسين لذكركم، ولولا ذلك لنزل بكم اللأواء، أو اصطلمكم الأعداء، فاتقوا الله جلّ جلاله…)، وأرجو أن تحدّدوا لي مصدرها؟ وفي أيّ كتابٍ ذكرها الشيخ المفيد؟

🔸️جواب الشيخ حب الله:
https://bit.ly/3daccKk
مرتبط
مرتبط

▪️ @tavanerejal
🔷️‌ دریغ از یک جواب
🔸️مکاتباتی با دکتر امیرمعزی

مصطفی قناعتگر
(فرسته‌ی اول)
در اینجا و بدون مقدمه، مکاتباتی میان خویش و دکتر امیرمعزی را با شما در میان خواهم گذاشت. سعی کردم از ایشان یاد بگیرم و در عین حال نگذارم حق‌طلبی‌ام توسط نام بزرگ او به صلیب کشیده شود.

▪️من: سلام بر استاد گرامی
امیدوارم سلامت باشید
در جایی از ترجمه کتاب تان که با عنوان «تشیع؛ ریشه ها و باورهای عرفانی» چاپ شده خواندم که برخی اصحاب امامان، توسط امام لعن شده و حال آنکه در میان اصحاب امام بعد بوده اند. سپس برخی را به عنوان نمونه نام بردید. من دو تن از آنان را که بررسی کردم، ندیدم که توسط امام لعن شده باشند (محمد بن سلیمان و محمد بن فضیل). البته در کتب رجالی تضعیف شده اند؛ اما در جایی ندیدم که لعن شده باشند. اگر اشتباه می کنم راهنمایی بفرمایید. با سپاس
7 مارس

▪️دکتر: با سلام به دوست عزيز و آرزوى سلامت
موضوع فقط لعن نيست بلكه ابراز برائت از طرف ائمه و نيز اتهام غلو و ارتفاع و كج مذهبى از سوى علماى رجالى و فرق نويسان نيز هست و مرجع بنده در اينجا رجال شيخ طوسى بوده است. متن اصلى بفرانسه از اين بابت روشن تر است.
با احترام
اميرمعزى
7مارس

▪️من: خیلی ممنونم از پاسخ
احتمال می‌دادم که ترجمه نارسا باشد [در ادامه دیدم که ترجمه نارسا نبوده! البته ترجمه آثار ایشان، کاستی‌های زیادی دارد؛ اما در این مورد چنین نبود].
علاقه‌مندم اگر ممکن است نام افرادی را که به نحوی توسط امامان نقد شده‌اند (ابراز برائت، لعن یا هر گونه نقد دیگری که در نهایت منجر شده باشد رجالیون آنان را افراطی بدانند) و در زمره مریدان امام بعدی بوده‌اند را بفرمایید.
سوال دیگر نیز دارم مزید زحمت. این ترجمه‌ها، مثلا نوشته‌اند غلات، اصحاب راستین امامان بوده‌اند. شما در متن اصلی از همین واژه استفاده فرموده‌اید یا مثلا [از] چیزی که مفاهیمی مانند "بلندپرواز" یا مثلا " غلات از نگاه رجالیون" را تداعی کند [استفاده کرده‌اید]؟
با تحیات
قناعتگر
7مارس

▪️دکتر: براى سوال نخست زحمتش با شما. كافى است ارجاعات مرا به رجال طوسى مطالعه كنيد. در مورد سوال دوم ، منظور كسانى هستند كه رجاليون غالى شمرده اند
7مارس

▪️من: سلام بر استاد گرامی جناب امیرمعزی
وقت به خیر
پیرو فرمایش جنابتان، مراجعاتی داشتم که خروجی اش فایل پیوست است. اگر منت نهید و نظرتان را بفرمایید خوشحال می شوم
با آرزوی بهترین ها
مصطفی قناعتگر
27مارس

📎متن فایل پیوست:
🔶 یک گزارش نادرست
🔹دکتر امیرمعزی در کتاب «راهنمای الهی در تشیع نخستین (اصیل)» (le guide divin dans le chiisme originel) آنجا که به بحث غلو در میان یاران امامان می‌پردازد، می‌گوید:
«جالب توجه است که در مواردی، شاگردی غالی توسط امامی محکوم و نفرین می‌شده؛ در حالی که نام او در میان شاگردان امام یا امامان بعدی به چشم می‌خورد که نشان می‌دهد علی‌رغم محکوم کردن در انظار عموم، فرد غالی به پیروی از آموزه‌های امامان ادامه می‌داده است».
وی در پاورقیِ ۶۹۰ همین عبارت، نام ۲۰تن از یاران امامان را که چنین ویژگی‌ای داشته‌اند یاد می‌کند. مبنای ایشان در این ادعا، رجال طوسی است.
به نظر می‌رسد این گزارش امیرمعزی، نادرست باشد. بیشتر کسانی که ایشان نام برده و در رجال طوسی رمی یا متهم به غلو شده‌اند یا ملعون خوانده شده‌اند، توسط امامان مورد لعن یا طرد یا مذمت واقع نشده اند! در واقع گزارش طوسی از غلو و نفرین شدن آنان، تلازمی با این ندارد که امامان نیز این گزارشات را پذیرفته یا منبع صدور آن باشند. پس از بررسیِ من (و بررسی جداگانه‌ی برخی پژوهشگران دیگر که به تازگی آگاه شدم)، از این میان فقط ۵نفر مورد نفرین و نکوهش امامان قرار گرفته‌اند (آن هم نه بر اساس رجال طوسی که مورد استناد ایشان است؛ بلکه بر اساس رجال کشی). جالب اینکه حتی همین ۵نفر هم توسط امام یازدهم نکوهش شده‌اند که نه معنا دارد در زمره‌ی یاران امام بعد که غایب است قرار گیرند و نه گزارشی دال بر این ادعا وجود دارد. ایشان در یک کتاب دیگر و یک مصاحبه نیز بر این نکته تاکید کرده است.
پرسش بی‌پاسخ این است: پروفسور امیرمعزی از چه کسانی سخن می‌گوید؟
گرچه ادعای فوقانی و اصیل ایشان که «ملعونین توسط امامان، در واقع مورد پذیرش امامان بوده‌اند و این لعن‌ها تقیه‌ای بوده است» ادله‌ی دیگری نیز دارد که باید در جای خود بررسی شود؛ اما این دلیل، مورد پذیرش نیست.

📚منابع این سخن دکتر امیرمعزی:
۱. the divine guide in early shi'ism , p.130
۲. راهنمای ربانی در تشیع نخستین (ترجمه)، ص۳۰۴
۳. تشیع؛ ریشه ها و باورهای عرفانی (ترجمه)، ص۲۴۶
۴. نشریه‌ی ایوان، شماره۳ (مصاحبه)، ص۴۹
ادامه👇
@AmirMoezzi
🔷️‌ دریغ از یک جواب
🔸️مکاتباتی با دکتر امیرمعزی

مصطفی قناعتگر
(فرسته‌ی دوم)
▪️دکتر: دوست عزيز باسلام و آرزوى تندرستى و توفيق و تبريك سال نو
از صداقت و يكدلى شما ممنونم كه مرا در جريان پژوهش خود قرار ميدهيد. اما با كمال خشوع بايد بگويم كه بنظر حقير استنباط شما بنظر نادرست ميايد. فكر ميكنيد اگر اتهام غلو و لعن و نفرين افرادى كه شاگرد يك، دو و گاه سه امام بوده اند از طرف فردى غير از معصوم ميبوده شخصى چون طوسى ( يا كشى) اهميتى براى آن قايل ميشد ؟ يا اگر چنين بود خود را مسوول نميديد كه توضيحى براى اين امر بدهد والا با بر شمردن چنين افرادى بعنوان شاگردان معصومين خود را بى اعتبار ميكرد. بنده حديث امام صادق را در رابطه با اتهام غلو و نفرين دراين چارچوب ميفهمم.
علاوه بر اين نكته اى كه بنده گفته ام نبايد از باقى استدلالات حقير در مورد غلو و تقيه مجزا شود با توجه به اينكه بسيارى از مضامينى كه متاخران محمول بر غلو كرده اند از طرف محدثانى چون كلينى و صدوق و از على بن ابراهيم و فرات گرفته تا عياشى و نعمانى و غيرهم جزو تعاليم امامان بر شمرده اند.
با دوستى و احترام اميرمعزى
27 مارس

▪️من: سلام دوباره عرض می‌کنم بر شما استاد گرامی. سال نو برای شما وخانواده محترم هزاران بار مبارک باشد. شرمنده‌ام کردید با این همه لطف و عنایتی که به مسودّه این کمترین داشتید. با عرض شرمندگی نکاتی را در فایل پیوست نوشته‌ام که خوشحال می‌شوم تصحیح فرمایید.
با تحیات
قناعتگر
28مارس

📎متن پیوست:
تقدیم به استادِ بزرگوار
فرمودید:
«فكر ميكنيد اگر اتهام غلو و لعن و نفرين افرادى كه شاگرد يك، دو و گاه سه امام بوده اند از طرف فردى غير از معصوم ميبوده شخصى چون طوسى ( يا كشى) اهميتى براى آن قايل ميشد؟»
عرض می‌کنم:
این سخن، علاوه بر خوش بینی فراوان نسبت به آراء رجالیون (طوسی و دیگران)، نیاز به دلیل دارد؛ دلیلی که نشان دهد توثیق و تضعیف طوسی، بر اساس روایات رسیده از معصوم است. اگر طوسی به شکل کلی در جایی اشاره کرده باشد که چنین ملاکی داشته و یا به صورت موردی و در ذیل عناوین، روایت معصوم را ذکر کرده باشد، فرمایش شما صحیح است؛ وگرنه، خیر. (همچنین خود قبلا فرموده بودید که اعتماد چندانی به علم رجال نیست)
در مورد کشی نیز (گرچه مبنای شما در افراد نام برده در پاورقی 690، رجال طوسی است و نه کشی، با این حال) وی به خلاف طوسی، بنای بر ذکر روایات معصومان و غیر معصومان حول رجال دارد؛ با این حال در مورد آن 20 نفر مورد اشاره شما، روایتی حاکی از غلو یا لعن ذکر نمی کند (مواردی محدود که از امام یازدهم ذکر کرده نیز با مفاد ادعای شما _لعن توسط امام قبل و حضور در حلقه یاران امام بعد_ همخوانی ندارد).
علاوه بر اینکه به طور کلی، رجالیون در موارد بسیاری بر اساس مضمون احادیث منقوله از روای و با خط کش های کلامی خود، به واکاوی و اجتهاد شخصی حول شخصیت راوی می پرداختند؛ نه روایتی از معصوم در این مورد می آورند و نه حتی منسوب به امام کرده اند .
غیر از این، یکی از مشکلات اصلی توثیقات و تضعیفات امثال طوسی، مرسل بودن آن است. مثلا مرحوم محمدآصف محسنی از بسیاری از عالمان این پرسش را داشته که نتواستند پاسخی برای شبهه ارسال گزارشات رجالی بیابند. بماند که حتی انتساب به معصوم نیز ندارد.
فرمودید:
«يا اگر چنين بود خود را مسوول نميديد كه توضيحى براى اين امر بدهد والا با بر شمردن چنين افرادى بعنوان شاگردان معصومين خود را بى اعتبار ميكرد».
عرض می کنم:
این پرسشی است که خود شیخ طوسی باید پاسخ دهد و ما مسئول تطهیر وی نیستیم. در بهترین تبریر، گفته اند او این توثیق و تعدیل ها را کابرا عن کابر و سینه به سینه از اصحابِ رجالیِ عهد معصوم دریافته. خود این ادعا علاوه بر ضعفِ ارسال، از ناتوانی در اثبات انتساب گزارشات رجالی به معصوم رنج می برد.
دیگر اینکه بحث شاگردی با بحث کسی که از امام ولو یکبار نقل حدیث کرده متفاوت است.
برخی گفته اند:
« ضمناً باید در نظر داشت رجال شیخ طوسی اصحاب امام را بر اساس روایاتشان از امام جمع کرده، نه پذیرش نزد امام! و به عبارتی معمولاً مهندسی معکوس اسناد است؛ لذا کافی بود شخصی بر امام صادق دروغ ببندد، یا به اشتباه حدیثی از امام به او منسوب شود تا از اصحاب امام شمرده شود! نمونه‌های متعددی هم در دست است که راوی که مرسلاً از امامی نقل می‌کند، در رجال شیخ، در میان صحابه آن امام آمده است. مانند ابومخنف (م 157) که معمر نبوده، و به صرف ارسال و آسیب اسناد، در باب 4 امام از امیرالمؤمنین تا امام صادق ع تکرار شده است (رجال طوسی، ص81، 95، 104، 275. تذکر اشتباهی دیگر، یعنی روایت‌گری او از امام باقر ع: نجاشی، ص320)».
ادامه👇
@AmirMoezzi
🔷️‌ دریغ از یک جواب
🔸️مکاتباتی با دکتر امیرمعزی

مصطفی قناعتگر
(فرسته‌ی سوم)
فرمودید:
«علاوه بر اين نكته اى كه بنده گفته ام نبايد از باقى استدلالات حقير در مورد غلو و تقيه مجزا شود با توجه به اينكه بسيارى از مضامينى كه متاخران محمول بر غلو كرده اند از طرف محدثانى چون كلينى و صدوق و از على بن ابراهيم و فرات گرفته تا عياشى و نعمانى و غيرهم جزو تعاليم امامان بر شمرده اند».
عرض می‌کنم:
این فرمایش شما را هم نوا با آنچه عرض کردم می یابم و نه ضد آن.

در پایان این بیت فردوسی را برای خویش زمزمه می کنم و تمنا دارم از دانش خویش مرا بهره مند سازید که:
اگر دانشی‌مرد گوید سخن
تو بشنو که دانش نگردد کهن
با احترام فراوان
مصطفی قناعتگر

▪️دکتر: دوست عزيز با سلام مجدد و تحيات
فكر ميكنم نتوانستم منظورم را درست برسانم. صحبت توثيق و تطهير و تكذيب رجاليون نيست بلكه منطق و انسجامى كه ايشان با خودشان دارند. بهر حال مهم نيست. سخن به درازا كشيد و فرصت كم. اصولاً مقصود از اين گفتگو چيست ؟ از شما خواهش ميكنم سريع به اين سوال پاسخ ندهيد. كمى نقل و عقل را رها كنيم و به كشف بپردازيم. نيت چيست ؟ جنبه اى كه بسيارى از پژوهشگران ناديده ميگيرند.
با احترام
اميرمعزى
29 مارس

پایان مکاتبات
پ.ن: ضعف جناب امیرمعزی در پاسخ به ایرادات رجالی، برای من عجیب بود ولی نه خیلی عجیب (زیرا ایشان در علم رجال کار نکرده‌اند). آن‌چه خیلی عجیب بود، اصرار ایشان بر نپذیرفتن خطاهای روشن‌شان بود!
@AmirMoezzi
🔷قرآن صنعاء و سوره‌ی توبه
🔹یک تحلیل بینامتنی (نسخه‌های قرآنی، گزارشات اسلامی، روایات شیعی، تاریخ اجتماعی شیعیان)

🔸در میان دستنوشته‌های قرآن صنعاء که در سال 1972 میلادی کشف شد، موردی پیرامون سوره توبه (برائت) وجود دارد. در یکی از این دستنوشته‌های حاوی آیات قرآن که متعلق به قرن اول هجری قمری است، سوره توبه نوشته شده است.
این دستنوشته، شامل یک متن اولیه و زیرین است که محو شده و یک متن ثانویه رویین که روی متن اول نوشته شده است. در متن دوم، در ابتدای سوره عبارتی غیر قرآنی نوشته شده: "لاتقل بسم لله". از آنجا که برخی پژوهشگران این متن را متعلق به دوره عثمان می‌دانند، به شدت احتمال می‌دهند همان مصحف رسمی و استاندارداعلام‌شده‌ی عثمان باشد. در نتیجه، این دستور "لاتقل بسم الله"، یک دستور عثمانی برای حذف آیه "بسم الله الرحمن الرحیم" از ابتدای سوره توبه یا همان سوره برائت است.
اما آیا در میان متون متقدم اسلامی، گزارشاتی در تایید این یافته وجود دارد؟ دو گزارش اسلامی با این یافته جدید همسو است.
🔸گزارش اول:
در مصحف‌هاى صحابه، سوره يونس در زمره هفت سوره بزرگ بشمار مى‏‌آمد و هفتمين يا هشتمين اين سوره‌ها بود. اما عثمان به عمد، سوره انفال و سوره برائت را به عنوان يک سوره، در مرتبه هفتم از سوره‌هاى بزرگ و طويل قرار داد و سوره يونس را در شمار سوره‌هاى مئين درآورد و محل آن را تغيير داد. ابن‌عباس به اين عمل عثمان اعتراض كرد و گفت: به چه علت سوره انفال را كه از سوره‌هاى مثانى است و سوره برائت را كه از سوره‌هاى مئين است، يك سوره به حساب آورده و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» را از اول سوره برائت حذف كرده‌ايد و در شمار سوره‌هاى بزرگ قرار داده‌ايد؟
عثمان در پاسخ گفت: سوره‌هايى بر پيامبر (ص) نازل مى‌‏شد و پس از نزول آنها، آياتى نازل مى‏‌گرديد و پيامبر، كاتبان وحى را احضار مى‌كرد و به آنان مى‌فرمود: اين آيه‌‏ها را در فلان محل، از فلان سوره بنويسيد. سوره انفال از سوره‌هايى است كه در اوايل هجرت، در مدينه نازل شد و سوره برائت از نظر نزول، از آخرين سوره‌هاست؛ ولى مضمون اين دو سوره با يكديگر شبيه است و من گمان مى‌كردم اين دو سوره، يكى است. پيامبر (ص) نيز درگذشت و بيان نكرد كه برائت دنباله سوره انفال است. از اين جهت من آن دو را به هم پيوستم و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» را بين آن دو ننوشتم و آن را در شمار هفت سوره بزرگ قرار دادم.
در نتیجه بر اساس این گزارش، دستور حذف بسم الله از ابتدای سوره توبه از سوی عثمان داده شد. این مطلب، نظریه قرآن صنعاء را تایید می کند.
🔸گزارش دوم:
ابن‌منیر طرابلسی، شاعرِ شیعۀ قرن پنج و شش هجری است. او شاعری هجوسرا است که شوخی‌ها و مطایبه‌های سنگین و فاخری را در اشعارش می‌توان یافت.
یکی از اشعار وی، قصیدۀ مشهور «تَتَریّة» است. تتر، نام‌ غلام او بود. ابن‌منیر، تتر را به همراه هدایایی چند به سوی نقیبِ علویان بغداد فرستاد. شریفِ بغداد گمان کرد که تتر نیز جزو هدایای ارسالی است و او را نگه‌داشت. ابن‌منیر قصیده‌ای سرود و با زبانی ملیح، طنز و وارونه‌گو، گفت اگر غلام مرا پس ندهی، از تشیع دست برمی‌دارم و به مذهب عامه درمی‌آیم.
او در ابیاتی، نشان می‌دهد شیعیان نسبت به قرآنِ عثمان (قرآن امروزی) به خصوص سوره برائت، نگاه مساعدی نداشته‌اند. می‌گوید:
وبکیت عثمان الشهید ...
وقرأت من اوراق مصـ حفه البرائة والزمر
به طنز می گوید اگر غلام مرا پس‌نفرستی، عثمانی می‌شوم و بر او گریه می‌کنم و از اوراق مصحف او (مصحف رسمی) سوره برائت و زمر را می‌خوانم.
این مطلب نشان از تفاوت قرآن مورد علاقه شیعیان با قرآن رسمی به جهت مورد سوره برائت است (برای طرح بحث سوره زمر، مجالی دیگر نیاز است). چیزی که همسو با نظریه‌ی قرآن صنعاء است.
🔸البته همه‌ی این‌ها، تنها اختلاف در ترتیب سوره‌ها را بین مصاحف نشان می‌دهد و تحریف قرآن را جز در ناحیه حذف بسم الله اثبات نمی‌کند. یکی از قرآن‌پژوهان می نویسد:
«در ۲۲ درصد از ۹۶۲ قطعه مطالعه شده قرآن صنعاء، ترتیبِ سوره‌های کاملاً متفاوتی با نسخه رسمی وجود دارد؛ همچنین بُرِش آیات متفاوتی نیز وجود دارد. ترتیب سوره‌های موجود [قبل تغییر]، این دست‌نوشته را بیشتر به مصحف ابن مسعود و مصحف ابی بن کعب نزدیک می‌کند؛ دو مصحفی که نزدِ شیعیان نخستین محبوب بودند».
🔹پ.ن: ماجرای قصیده طرابلسی از زاویه روایات امامیه حول سوره برائت نیز قابل پیگیری است. روایاتی که برخی دانشمندان، از آن‌ها تحریف را برداشت کرده‌اند (کمینه، تحریف به معنای اسقاط توضیحات وحیانی یا نبوی حول آیات) در ذیل این سوره، مجلسی را بر آن داشته که بنویسد:
«و يدل على أن مصحفهم عليهم السلام كان مخالفا لما في أيدي الناس في بعض الأشياء».

🖋 مصطفی قناعتگر
🔸https://t.me/tavanerejal
▪️https://eitaa.com/tavanerejal
🔸منابع👇
👆🔸منابع:
- Sadeghi, Behnam; Bergmann, Uwe (2010). "The Codex of a Companion of the Prophet and the Qurān of the Prophet". Arabica. Brill Online. ۵۷ (۴): ۳۴۳–۴۳۶. Retrieved ۲۰۱۲-۰۳-۲۶.
- M.A Amir Moezzi, Le Coran silencieux et le Coran parlant, p. 69.
- تفسیر مجمع البیان، ج5، ص2
- تاریخ قرآن، محمدهادی معرفت، ص113
- مرآة العقول، ج26، ص 566
🔸https://t.me/tavanerejal
▪️https://eitaa.com/tavanerejal
🔹در آستانۀ شب بیست‌ویکم ماه رمضان و سیصدوسی‌وهشتمین سالروز وفات جناب محمد بن حسن شیخ حرّ عاملی، روایت برادر او را از خاکسپاری‌اش می‌خوانیم:

قال أخوه الشيخ أحمد الحر في كتابه الدر المسلوك:
في اليوم الحادي و العشرين، من شهر رمضان، سنة 1104 ه.ق كان مغرب شمس الفضيلة و الافاضة و الافادة، و محاق بدر العلم و العمل و العبادة، شيخ الاسلام و المسلمين، و بقية الفقهاء و المحدثين، الناطق بهداية الامة و بداية الشريعة، الصادق في النصوص و المعجزات و وسائل الشيعة، الامام الخطيب الشاعر الاديب، عبد ربه العظيم العلي، الشيخ أبو جعفر محمد بن الحسن الحر العاملي، المنتقل الى رحمة باريه عند ثامن مواليه:

في ليلة القدر الوسطى و كان بها وفاة حيدر الكرار ذي الغير
يا من له جنة المأوى غدت نزلا ارقد هناك فقلبي منك في سعر
طويت عنا بساط العلم معتليا فاهنأ بمقعد صدق عند مقتدر
تاريخ رحلته عاما فجعت به أسرى لنعمة باريه على قدر

و هو أخي الأكبر، صلّيت عليه في المسجد تحت القبة جنب المنبر، و دفن في إيوان حجرة في صحن الروضة الملاصق لمدرسة ميرزا جعفر، و كان قد بلغ عمره اثنين و سبعين، و هو أكبر مني بثلاث سنين إلا ثلاثة أشهر.

📚الفوائدالرضویه؛ شیخ عباس قمی؛ ص756

@tavanerejal
🔻بن‌سلمان، اعتبارسنجیِ روایات و تاثیر آن در حکومت‌داری
🔹محمد بن سلمان ولیعهد جوان سعودی در بخشی از مصاحبۀ چند روز پیش خود، از حدیث و قلمرو شریعت و روایات نبوی سخن گفت. او توجه به شریعت اسلامی را در قانون اساسی و مدنی، از نگاه خودش توضیح داد.
بن سلمان گفت:
«قانون اساسی ما قرآن بوده و هست و خواهد بود. معتقدم عقوباتی که در قرآن آمده به هیچ وجه نباید کنار گذاشته شوند. نیز نص صریح سنت نباید مطرود شود. البته وقتی از نص صریح سخن می‌گویم، مرادم تمام احادیث نیست. حتی تمام احادیث کتاب‌های صحیح مسلم و بخاری ملاک نیست؛ زیرا در آن ها نیز صحیح و حسن و ضعیف وجود دارد. اینطور بگویم؛ در تقسیم‌بندی بالادستی‌تر، احادیث ما به اخبار آحاد، متواتر و گزارشات تاریخی تقسیم می شوند. [او پس از تعریف حدیث متواتر و واحد گفت:]حدیث متواتر، بسیار اندک است؛ اما بسیار محکم و قوی است. همین حدیث متواتر نیز باید بر اساس شرایط مکانی [و زمانی] اجتهاد و فهم شود. اما اخبار آحاد، به اندازه اخبار متواتر الزام آور نیستند؛ مگر وقتی مصلحت دنیوی را بازگو کنند؛ بخصوص اگر خبر صحیح باشد. و البته خبر صحیح با این شرایط، بسیار اندک است. اما حدیثی که در سندش انقطاع و ارسال وجود دارد که احادیث فراوانی چنین‌اند، به هیچ وجه قابل اخذ نیستند. در اصل، این قرآن است که متنی قابل تطبیق برای تمام زمان‌ها و مکان‌ها دارد.
هیچ عقوبتی جز با نص قرآنیِ واضح اجرا نمی‌شود و البته با کیفیتی که در سنت رسول الله ص آمده است؛ آن هم سنت متواتر یا خبر واحد با شرایط خاص که هر دو بسیار اندک هستند.
باب اجتهاد نیز برای فهم احکام شرعی از قرآن و سنت، پیوسته باز است. اگر خود «محمد بن عبدالوهاب» در عصر ما از قبر بیرون آید و ببیند ما داریم نظرات اجتهادی او را اجرا می‌کنیم، ما را سرزنش و توبیخ خواهد کرد. هیچ مکتب اجتهادی و هیچ شخص خاصی ملاک نیست. اجتهاد بر اساس کتاب و سنت و به اقتضائات زمان و مکان، متفاوت است».
بسیاری از روشنفکران جهان عرب، این سخنان را آغازی امیدبخش برای رهایی از نظریات بشری و تمسک به کلمات ربّ البشر دانسته‌اند. گرچه بن سلمان بر هویت دینی و تراث عربی و پایبندی به آن تاکید کرد.

فیلم مصاحبه👇
از دقیقه 1:05:00 تا 1:16:15
https://www.youtube.com/watch?v=aWvt-39XSs8
بسم الله الرحمن الرحیم
🔴شیخ مفید و محمد بن سنان

عبارات شیخ مفید پیرامون محمد بن سنان را می توان به سه دسته تقسیم کرد.

الف) توثیق
مِنْ خَاصَّتِهِ(اَی من خاصة الرضا علیه السلام) وَ ثِقَاتِهِ وَ أَهْلِ الْوَرَعِ وَ الْعِلْمِ وَ الْفِقْهِ مِنْ شِيعَتِه‏.(الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 247)

ب) تضعیف
هو مطعون‏ فيه‏ لا تختلف العصابة في تهمته و ضعفه‏.(جوابات أهل الموصل فى العدد و الرؤية، ص20)

ج)بین توثیق و تضعیف
ثوثیق با عبارت "من شیوخ اهل الحق" و تضعیف با عبارت " قد طعن عليه و هو متهم بالغلو ":
أن‏ الأخبار بذكر الأشباح‏ تختلف ألفاظها و تتباين معانيها، و قد بنت الغلاة عليها أباطيل كثيرة و صنفوا فيها كتبا لغوا فيها و هزوا فيما أثبتوه منه في معانيها، و أضافوا ما حوته الكتب إلى جماعة من شيوخ أهل الحق و تخرصوا الباطل بإضافتها إليهم، من جملتها كتاب سموه كتاب الأشباح و الأظلة نسبوه في تأليفه إلى محمد بن سنان و لسنا نعلم صحة ما ذكروه في هذا الباب عنه و إن كان صحيحا، فإن ابن سنان قد طعن عليه و هو متهم بالغلو، فإن صدقوا في إضافة هذا الكتاب إليه فهو ضلال لضال عن الحق، و إن كذبوا فقد تحملوا أوزار ذلك‏.( المسائل السروية، ص 37و38)

پ.ن: تاثیر مبانی کلامی جارحان، در عبارات تضعیفیه شیخ مفید قابل بررسی است.

@tavanerejal
بسم الله الرحمن الرحیم

🔴شیخ طوسی و محمد بن سنان

عبارات شیخ طوسی پیرامون محمد بن سنان را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد.

الف) توثیق
شیخ طوسی در "کتاب الغیبة"، ایشان را از وکیلان امامان علیهم السلام و ممدوح دانسته و نام ایشان را در ردیف بزرگانی همچون حمران بن اعین و مفضل بن عمر و معلی بن خنیس و نصر بن قاموس و عبدالله بن جندب بجلی و صفوان بن یحیی و زکریا بن آدم و عبد العزیز بن مهتدی و علی بن مهزیار و ایوب بن نوح بن دراج و دیگر بزرگواران قرار داده است. همچنین به ذکر دو روایت از امام جواد علیه السلام در مدح ایشان می‌پردازد.

مَا رَوَاهُ أَبُو طَالِبٍ الْقُمِّيُ‏ قَالَ‏ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي علیه السلام فِي آخِرِ عُمُرِهِ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ جَزَى اللَّهُ صَفْوَانَ بْنَ يَحْيَى وَ مُحَمَّدَ بْنَ سِنَانٍ وَ زَكَرِيَّا بْنَ آدَمَ وَ سَعْدَ بْنَ سَعْدٍ عَنِّي خَيْراً فَقَدْ وَفَوْا لِي‏.

رُوِيَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ دَاوُدَ قَالَ‏ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الثَّانِيَ علیه السلام يَذْكُرُ مُحَمَّدَ بْنَ سِنَانٍ بِخَيْرٍ وَ يَقُولُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِرِضَائِي عَنْهُ فَمَا خَالَفَنِي وَ مَا خَالَفَ أَبِي قَطُّ. (كتاب الغيبة للحجة، ص 348)

ب) تضعیف
- محمّد بن سنان. له كتب، و قد طُعِنَ عليه، و ضُعِّفَ، و كتبه مثل كتب الحسين بن سعيد على عددها، و له كتاب النوادر. و جميع ما رواه إلّا ما كان فيه‏ تخليط أو غلوّ أخبرنا به‏جماعة، عن‏ ... .(الفهرست، ص407)

- محمد بن‏ سنان‏ ضعيف.(رجال طوسی، ص364)

- فَأَوَّلُ مَا فِي هَذَا الْخَبَرِ أَنَّهُ لَمْ يَرْوِهِ غَيْرُ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ مَطْعُونٌ عَلَيْهِ ضَعِيفٌ جِدّاً وَ مَا يَخْتَصُّ بِرِوَايَتِهِ وَ لَا يُشَارِكُهُ فِيهِ غَيْرُهُ لَا يُعْمَلُ عَلَيْه.(الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج‏3، ص224)

پ.ن 1: شیخ در عبارت فهرست، تضعیف ابن سنان به نقل از دیگران آورده و به غیر خویش نسبت داده است. وی در ادامه به وجود گزاره های غلو آمیز در برخی منقولات ابن سنان اشاره می‌کند. می‌توان از عبارت شیخ استفاده کرد که آنچه از ابن سنان نقل کرده، آن دسته از منقولات خالی از غلو ایشان است و در نتیجه معتبر و قابل قبول است. همچنین در عبارت کتاب رجال خویش، پس از اینکه ایشان را به شدت ضعیف می‌انگارد، تنها روایاتی از ایشان را مورد قبول نمی‌داند که متفرد در نقل آن باشد؛ اما دیگر منقولات این راوی، معتبر محسوب می‌شود.

پ.ن 2: روشن شد که تضعیف ابن سنان، برخاسته از مبانی کلامی جارحان بوده(تخلیط و غلو) که این امر ما را از خوش گمانی به این تضعیفات منع می‌کند.

پ.ن 3: کتاب الغیبة که به ستایش محمد بن سنان (رضی الله و الامام عنه) پرداخته، ظاهرا پس از فهرست و رجال و تهذیبین نگاشته شده که در نتیجه محتوای ستایش کننده‌ی آن مقدم بر محتوای نکوهش کننده‌ی کتب متقدم شیخ است.

@tavanerejal
🔷 پارادوکسِ پارادایمی
🔻پیرامون یک پریشانی (در دو فرسته)

🔹فرستۀ یکم
این یادداشت، نقدی بر نظریاتِ متعدد دکتر امیرمعزی حول قرآن و تشیع «نیست» که در این مورد باید جداگانه نوشت.
مطالعات و ارائه‌های دکتر امیرمعزی، دچار یک «پارادوکس پارادایمی» است. او در حوزۀ قرآن‌پژوهی، با پارادایم «تاریخی‌گری» پیش می‌رود و به نتایجی انتقادی و تجدیدنظرطلبانه نسبت به تاریخ قرآن می‌رسد؛ نتایجی که البته نوین و ابتکار ایشان نیست. اما در حوزۀ شیعۀ متقدم، با پارادایم «پدیدارشناسی» پیش می‌رود. تا اینجای کار مشکلی نیست. می‌شود این تقریر را داشت که یک دانشمند می‌تواند در حوزه‌های مختلف، از پارادایم‌های مختلف بهره گیرد؛ آن هم به این شکل که هر دو حوزه را به نام واقعیتی اثبات شده تلقین نکند (در ادامه، از این مورد بیشتر خواهم گفت). اما اشکال اساسی، در به کارگیریِ اصطلاح مهمل «پدیدارشناسیِ تاریخی» و داعیه‌دار بودن به کارگیری آن است. امیرمعزی از این طریق، دانشیان را دچار یک سردرگمی و پریشانی می‌کند که ناشی از پریشانی خودش است. توضیحِ بیشتر اینکه به هنگام بررسی قرآن، از رویکردهای تاریخی انتقادی غربی‌ها (البته به صورت گزینشی و انتخاب یک رویکرد از میان رویکردهای متکثر تاریخ‌پژوهی متن مقدس) بهره می‌گیرد. اما به هنگام بررسی عرفان و امام‌شناسی در شیعه متقدم، به خطبه‌ها و احادیث مورد مناقشه جدی چه در حوزه انتساب و چه متن و دلالت تمسک می‌جوید و می‌گوید عقاید شیعی «چنین بوده». او به عنوان یک باور اثبات شده، شیعه را اینگونه تعریف می‌کند. می‌پرسیم آیا روایات مورد استناد شما از جهت اصالت تاریخی نه اینکه اثبات‌شده که لااقل ترجیح دار دانسته شده است؟ او وارد این امور نشده؛ در حالی که پژوهشگران شیعه، از دیرباز در اصالت‌سنجی آن‌ها پژوهیده‌اند.
جالب اینکه وقتی در ضمن یک مکاتبۀ علمی به ایشان نوشته می‌شود: «در روایات شیعی، فلان آیه قرآن اصیل شمرده شده»، می‌گوید: «این مقدار به درد نمی‌خورد. در مورد قرآن باید تاریخی بحث کرد»!
آیا استفاده از این پارادوکسِ پارادایمی، خودآگاه و به جهت همسو کردن مخاطب با گرایشات شخصی خودش است یا اینکه ترواش ناخودآگاه یک پریشانی است؟ آیا پیچیدن القائاتی بی پایه در زرورق اصطلاح بی‌چارچوب و تعریف‌نشدۀ «پدیدارشناسی تاریخی» است؟
اصلا نه احادیث خاص و مورد مناقشه؛ آیا اصالت محتوای متون متقدمی مانند بصائرالدرجات یا کافی با رویکردی تاریخی‌گری برایتان اثبات شده است از روش فهرستی یا سندمحور و رجالی یا ...؟ این‌جا در واقع می‌گوید این حرف‌ها را فراموش کن. تاریخ را فراموش کن. شیعه قدیم غیر از این کتابها کتابی ندارد. چاره ای نیست جز این که روی همین‌ها کار کنی. می‌گوید:
«بنابراین تاکید من بر متونی مثل بصائر الدرجات صفار یا تفسیر فرات کوفی یا تفسیر عیاشی یا تفسیر قمی یا کافی کلینی، از این جهت است که شاید اینها هنوز دارند آن تشیع قدیم قبل از این تحول عقل‌گرا و معتزلی و فقه‌گرا را، یعنی زمانی که ائمه هنوز خودشان هستند و تحول عقل گرایشان صورت نپذیرفته را نشان می‌دهند. "ما سند دیگری نداریم". این‌ها کلیۀ سندهای قدیمی‌ای هستند که ما داریم. بنابراین اگر بخواهیم تشیع را قبل از این تحول فقهی_کلامی که از نظر من تحولی متأخر است و به قرن چهارم و آ ل‌بویه بازمی‌گردد را از خلال این متون بشناسیم، "مجبوریم" بر متون صفار و کلینی و غیره تکیه کنیم».
متون حدیثی بر اساس روش‌های اعتبارسنجی مانند فهرستی یا سندمحور مورد بررسی قرار گرفته‌اند و می‌گیرند و پیوسته محل نزاع رجالیان و اصولیان و اخباریان با تمام طیف‌های خود هستند. دکتر امیرمعزی، مساله را خیلی ساده گرفته اند. خطاهای تولیدشده از این ساده‌انگاری‌ها در عرصۀ اعتبارسنجی احادیث و ناآشنایی ایشان را می‌توان در آثارشان دید(در همین کانال نوشتم).
اتفاقی که در حوزۀ ذهن مخاطب شیعه می‌افتد این است: «امیرمعزی، دل‌بستۀ روایات است و شیعه متقدم را بر اساس آن بازخوانی کرده است». اما آنچه در فضای آکادمیک است چیز دیگری است: «امیرمعزی می‌تواند حتی معتقد به امامت امام زمان که نه، معتقد به امامت کل امامان نباشد، ولی پدیدارشناس باشد». اینجا یک لفظ «تاریخی» هم به پیوست «پدیدارشناسی» می‌آید و مخاطبِ دلدادۀ تشیع و حتی غیر آنان را قانع می‌کند که امیرمعزی کلی بررسی تاریخی کرده تا اصالت مثلا خطبه البیان یا خطبه حاوی مضمون انا المسیح یا کتاب القرائات سیاری را اثبات کند. حال آنکه چنین نیست و خودش حتی چنین ادعایی ندارد.
یک پارادوکس دیگر نیز در مطالعات ایشان دیده می‌شود. نوشتم:
«برخی می‌گویند چرا شما در مطالعاتتان، بخش دوم کتاب کافی که فقه است را پررنگ نمی‌کنید و فقط روی بخش اول کتاب مانور می‌دهید؟ مگر شیعه فقط «باور» است؟ عمل‌گرایی و شریعت نیز در روایات به شدت وفور دارد».
نوشتند:
«حوزه مطالعات من نیست».👇
▪️https://t.me/tavanerejal
▪️https://eitaa.com/tavanerejal