آینده #نقاشی با واقعیت #مجازی
«تیلت براش» عنوان پروژه جدید و هیجانانگیز #گوگل است که اکنون به صورت آزمایشی توسط تعدادی #هنرمند مورد استفاده قرار گرفته است. برای تست این پروژه، گوگل هنرمندان نقاشی متعددی را از جایجای دنیا به مرکز فرهنگی خود در #امریکا دعوت کرده است تا این ابزار جدید را امتحان کنند. با بهرهگیری از این ابزار هنرمند قادر خواهد بود در فضای مجازی، اثر خود را در سه بعد خلق کند و هیچ گونه محدودیتی برای انجام هیچ کاری نخواهد داشت. محدودیتهای سابقی که هنگام نقاشی روی کاغذ یا حتی با استفاده از ابزار دیجیتال پیش از این وجود داشت.
هنرمندانی که در این پروژه شرکت کردهاند، از قابلیتهای آن به شگفت آمده و همگی متفقالقول هستند که آزادی که این ابزار برای #هنرمندان فراهم میآورد قابل مقایسه با هیچ پدیده دیگری نیست. نکته جذابتر درباره این پروژه این است که آثار #هنری خلق شده فقط قرار نیست در فضای مجازی حضور داشته باشند و پس از اتمام کار هنرمند، این اثر با پرینترهای #سه_بعدی چاپ شده و قابلیت به نمایش گذاشتن در گالریها و موزهها را دارد. با هم گوشهای از شیوه کار و آثار خلق شده با این ابداع چشمنواز را به تماشا بنشینیم.
وبسایت تواناتک: http://tech.tavaana.org/
#تواناتک در #تلگرام: https://telegram.me/joinchat/B5XELjvXjp0fmmq4enqK1g
@tavaanatech 👇👇👇👇👇
«تیلت براش» عنوان پروژه جدید و هیجانانگیز #گوگل است که اکنون به صورت آزمایشی توسط تعدادی #هنرمند مورد استفاده قرار گرفته است. برای تست این پروژه، گوگل هنرمندان نقاشی متعددی را از جایجای دنیا به مرکز فرهنگی خود در #امریکا دعوت کرده است تا این ابزار جدید را امتحان کنند. با بهرهگیری از این ابزار هنرمند قادر خواهد بود در فضای مجازی، اثر خود را در سه بعد خلق کند و هیچ گونه محدودیتی برای انجام هیچ کاری نخواهد داشت. محدودیتهای سابقی که هنگام نقاشی روی کاغذ یا حتی با استفاده از ابزار دیجیتال پیش از این وجود داشت.
هنرمندانی که در این پروژه شرکت کردهاند، از قابلیتهای آن به شگفت آمده و همگی متفقالقول هستند که آزادی که این ابزار برای #هنرمندان فراهم میآورد قابل مقایسه با هیچ پدیده دیگری نیست. نکته جذابتر درباره این پروژه این است که آثار #هنری خلق شده فقط قرار نیست در فضای مجازی حضور داشته باشند و پس از اتمام کار هنرمند، این اثر با پرینترهای #سه_بعدی چاپ شده و قابلیت به نمایش گذاشتن در گالریها و موزهها را دارد. با هم گوشهای از شیوه کار و آثار خلق شده با این ابداع چشمنواز را به تماشا بنشینیم.
وبسایت تواناتک: http://tech.tavaana.org/
#تواناتک در #تلگرام: https://telegram.me/joinchat/B5XELjvXjp0fmmq4enqK1g
@tavaanatech 👇👇👇👇👇
تواناتک
Home - تواناتک
یادداشت یادداشت یادداشت یادداشت یادداشت یادداشت یادداشت یادداشت یادداشت یادداشت آموزش تصویری آموزش تصویری آموزش تصویری آموزش تصویری آموزش تصویری آموزش تصویری آموزش تصویری آموزش تصویری آموزش تصویری آموزش تصویری فیلترشکن فیلترشکن فیلترشکن فیلترشکن فیلترشکن…
وقتی به «اشتراک گذاشتن» زندگی، از #زندگی کردن مهمتر میشود
همین اواخر به همراه یکی از دوستانم و دخترش، به #موزه هنر مدرن رفته بودیم. زمانیکه در راهروهای پرپیچ و خم موزه قدم میزدیم، میدیدم که چگونه دختر ۱۳ ساله دوستم مرتب به ما اصرار میکرد که در کنار #تابلوها و دیگر آثار هنری از او عکس بگیریم.
او هنگام عکس گرفتن، ژستهایی میگرفت؛ مثل خمکردن سر در کنار یکی از تابلوها یا خیرهشدن متفکرانه در یک تابلوی دیگر. پس از گرفتن این عکسها، او با شتاب و بیقراری خاصی آنها را در #اینستاگرام، اسنپچت و جاهای دیگر منتشر میکرد.
البته او تنها نبود. آدمهای جوان یا سن و سالدار دیگری هم بودند که به نظر میرسید همگی مشغول عکس گرفتن از تجربه موزه گردی خودشان هستند.
این حرفها به معنای انتقاد از دختر دوستم یا هرکس دیگری که آنجا بود نیست.
آنچه برای من جالب بود، علاقه آن دختر به #عکس گرفتن و انتشار آنها بود. در حالیکه او هیچ علاقهای به آثار #هنری نداشت. در حقیقت اشتیاق او و البته تنها چیزی که نشان میداد برایش با اهمیتتر از باقی چیزهاست، این بود که هر چه زودتر تصویرخودش را منتشر کند. همان تصویری که نشان میداد او در حال لذت بردن از یک تجربه است.
تنها هنگامی که ما داشتیم از او عکس میگرفتیم، نگاه خیرهای به تابلوها میانداخت. البته خیلی هم خوب این کار را میکرد، جوری که اصلاً به نظر نمیرسید برای عکس ژست گرفته است.
وقتی از او پرسیدم چرا دوست دارد در موزه عکس بگیرد در حالیکه مشخص است آنجا را دوست ندارد، در پاسخ شانههایش را بالا انداخت و لبخندی زد، از من خواست تا عکس دیگری از او بگیرم.
تجربهها چه میگویند؟
به یاد دارم وقتی که من همسن او بودم، اصلاً علاقهای به موزه رفتن نداشتم. هروقت هم به زور من را آنجا میبردند، بیتابانه در انتظار زمان خارج شدن بودم.
بیعلاقه بودن به آثار هنری برای دختری در آن سن یا هر شخص دیگر با هر سنی که داشته باشد، معمول و طبیعی است و چیز نگران کنندهای نیست.
اما چیزی که من را واقعاً نگران میکند این است: این روزها چقدر از انرژی جوانان صرف گرفتن عکس یا خلق تصاویری میشود که نشان دهد آنها چطور زندگی میکنند و چه شخصیتی دارند؟
عکس گرفتن و داشتن تصویر شخصی، همواره درمورد دورههای مختلف بزرگشدن و قسمتی از هویت ما بوده است؛ چیزی شبیه آلبومهای قدیمی. اما حالا اینطور به نظر میرسد که شبکههای اجتماعی قواعد بازی را تغییر دادهاند.
شبکههای اجتماعی نه تنها فشار زیادی برای تولید یا ساختن یک تصویر و عکس شخصی به فرد وارد میکنند، بلکه فرایند رشد و بالندگی یا تغییرات ما در زندگی واقعی را تحریف و دستکاری میکنند.
این روزها جوانان عکسهایی میگیرند که نشان دهد آنها در چه جایی هستند، و بر اساس آن، چه شخصیتی دارند. آنها بیشتر از آنکه زندگی کنند، تصویر زندگیشان را منتشر میکنند. به عبارت دیگر، انتشار تصویر زندگی به جای زندگی کردن.
اکنون شاهد تلاش مداوم برای ساختن هویت، جلب توجه دیگران و گرفتن فالوورهای (دنبال کننده) بیشتر هستیم؛ به جای اینکه تلاش کنیم علاقهمندان و هوادارانمان در همان زندگی واقعیای که مرتب عکس و تصویر آن را منتشر میکنیم و با دیگران به اشتراک میگذاریم، بیشتر شود.
شبکههای #اجتماعی زندگی را به تمرین خودشیفتگی تبدیل کردهاند. دیگر مهم نیست تجربهها درباره چه چیز هستند. همه تجربهها فقط درباره شما میگویند، همان شخصی که آنها را زندگی میکند.
دیگر یک کنسرت با #موسیقی ارتباطی ندارد. موضوع یک رستوران، غذا نیست، یک رویداد ورزشی درباره ورزش نیست و مراسم خاکسپاری برای مواجه با موضوع از دست دادن نیست. همه اینها فقط درباره شما هستند، یک فاعل. هر آنچهکه این رویدادها میگویند همه درباره خود شماست.
رویدادها و تجربهها دیگر مستقیماً زندگی یا تجربه نمیشوند، بلکه فقط استفاده میشوند تا نشان دهند شما چه نوع شخصیتی دارید یا جزو چه دستهای از آدمها هستید.
به نظر میرسد زندگی مثل محصولی شده است که میتوان به وسیله آن تصاویری از خودتان را منتشر کنید. اینجاست که مسئله خیلی عجیب میشود، آیا همه این تصاویری که روی صفحه نمایش دیده میشود، کاملاً منعکس کننده درون شماست؟
رابطه ما با شبکههای اجتماعی
این حقیقت که به اشتراک گذاشتن و خبر دادن از جایی که هستیم یا کاری که میکنیم از بودن در جایی که هستیم یا خود کاری که انجام میدهیم مهمتر شده، یکی از نگران کنندهترین مسائلی است که با ظهور فنآوری در زندگی جدید با آن روبهرو شدهایم.
تجربه ما وقتی معنا پیدا میکند، که چیزی در مورد ما بگوید. به طوری که کمک کند بتوانیم تصویر شخصی از خودمان بسازیم. در نتیجه، هر چقدر که احساس فاصله یا جداافتادگی ما از زندگیمان بیشتر شود، پیدا کردن معنایی برای زندگی و تجربههایش سختتر میشود.
همین اواخر به همراه یکی از دوستانم و دخترش، به #موزه هنر مدرن رفته بودیم. زمانیکه در راهروهای پرپیچ و خم موزه قدم میزدیم، میدیدم که چگونه دختر ۱۳ ساله دوستم مرتب به ما اصرار میکرد که در کنار #تابلوها و دیگر آثار هنری از او عکس بگیریم.
او هنگام عکس گرفتن، ژستهایی میگرفت؛ مثل خمکردن سر در کنار یکی از تابلوها یا خیرهشدن متفکرانه در یک تابلوی دیگر. پس از گرفتن این عکسها، او با شتاب و بیقراری خاصی آنها را در #اینستاگرام، اسنپچت و جاهای دیگر منتشر میکرد.
البته او تنها نبود. آدمهای جوان یا سن و سالدار دیگری هم بودند که به نظر میرسید همگی مشغول عکس گرفتن از تجربه موزه گردی خودشان هستند.
این حرفها به معنای انتقاد از دختر دوستم یا هرکس دیگری که آنجا بود نیست.
آنچه برای من جالب بود، علاقه آن دختر به #عکس گرفتن و انتشار آنها بود. در حالیکه او هیچ علاقهای به آثار #هنری نداشت. در حقیقت اشتیاق او و البته تنها چیزی که نشان میداد برایش با اهمیتتر از باقی چیزهاست، این بود که هر چه زودتر تصویرخودش را منتشر کند. همان تصویری که نشان میداد او در حال لذت بردن از یک تجربه است.
تنها هنگامی که ما داشتیم از او عکس میگرفتیم، نگاه خیرهای به تابلوها میانداخت. البته خیلی هم خوب این کار را میکرد، جوری که اصلاً به نظر نمیرسید برای عکس ژست گرفته است.
وقتی از او پرسیدم چرا دوست دارد در موزه عکس بگیرد در حالیکه مشخص است آنجا را دوست ندارد، در پاسخ شانههایش را بالا انداخت و لبخندی زد، از من خواست تا عکس دیگری از او بگیرم.
تجربهها چه میگویند؟
به یاد دارم وقتی که من همسن او بودم، اصلاً علاقهای به موزه رفتن نداشتم. هروقت هم به زور من را آنجا میبردند، بیتابانه در انتظار زمان خارج شدن بودم.
بیعلاقه بودن به آثار هنری برای دختری در آن سن یا هر شخص دیگر با هر سنی که داشته باشد، معمول و طبیعی است و چیز نگران کنندهای نیست.
اما چیزی که من را واقعاً نگران میکند این است: این روزها چقدر از انرژی جوانان صرف گرفتن عکس یا خلق تصاویری میشود که نشان دهد آنها چطور زندگی میکنند و چه شخصیتی دارند؟
عکس گرفتن و داشتن تصویر شخصی، همواره درمورد دورههای مختلف بزرگشدن و قسمتی از هویت ما بوده است؛ چیزی شبیه آلبومهای قدیمی. اما حالا اینطور به نظر میرسد که شبکههای اجتماعی قواعد بازی را تغییر دادهاند.
شبکههای اجتماعی نه تنها فشار زیادی برای تولید یا ساختن یک تصویر و عکس شخصی به فرد وارد میکنند، بلکه فرایند رشد و بالندگی یا تغییرات ما در زندگی واقعی را تحریف و دستکاری میکنند.
این روزها جوانان عکسهایی میگیرند که نشان دهد آنها در چه جایی هستند، و بر اساس آن، چه شخصیتی دارند. آنها بیشتر از آنکه زندگی کنند، تصویر زندگیشان را منتشر میکنند. به عبارت دیگر، انتشار تصویر زندگی به جای زندگی کردن.
اکنون شاهد تلاش مداوم برای ساختن هویت، جلب توجه دیگران و گرفتن فالوورهای (دنبال کننده) بیشتر هستیم؛ به جای اینکه تلاش کنیم علاقهمندان و هوادارانمان در همان زندگی واقعیای که مرتب عکس و تصویر آن را منتشر میکنیم و با دیگران به اشتراک میگذاریم، بیشتر شود.
شبکههای #اجتماعی زندگی را به تمرین خودشیفتگی تبدیل کردهاند. دیگر مهم نیست تجربهها درباره چه چیز هستند. همه تجربهها فقط درباره شما میگویند، همان شخصی که آنها را زندگی میکند.
دیگر یک کنسرت با #موسیقی ارتباطی ندارد. موضوع یک رستوران، غذا نیست، یک رویداد ورزشی درباره ورزش نیست و مراسم خاکسپاری برای مواجه با موضوع از دست دادن نیست. همه اینها فقط درباره شما هستند، یک فاعل. هر آنچهکه این رویدادها میگویند همه درباره خود شماست.
رویدادها و تجربهها دیگر مستقیماً زندگی یا تجربه نمیشوند، بلکه فقط استفاده میشوند تا نشان دهند شما چه نوع شخصیتی دارید یا جزو چه دستهای از آدمها هستید.
به نظر میرسد زندگی مثل محصولی شده است که میتوان به وسیله آن تصاویری از خودتان را منتشر کنید. اینجاست که مسئله خیلی عجیب میشود، آیا همه این تصاویری که روی صفحه نمایش دیده میشود، کاملاً منعکس کننده درون شماست؟
رابطه ما با شبکههای اجتماعی
این حقیقت که به اشتراک گذاشتن و خبر دادن از جایی که هستیم یا کاری که میکنیم از بودن در جایی که هستیم یا خود کاری که انجام میدهیم مهمتر شده، یکی از نگران کنندهترین مسائلی است که با ظهور فنآوری در زندگی جدید با آن روبهرو شدهایم.
تجربه ما وقتی معنا پیدا میکند، که چیزی در مورد ما بگوید. به طوری که کمک کند بتوانیم تصویر شخصی از خودمان بسازیم. در نتیجه، هر چقدر که احساس فاصله یا جداافتادگی ما از زندگیمان بیشتر شود، پیدا کردن معنایی برای زندگی و تجربههایش سختتر میشود.
هنری فورد؛ خلاق در صنعت خودروسازی
هنری فورد (Henry Ford) سیام جولای سال ۱۸۶۳ میلادی در گرینفیلد دیترویت واقع در ایالت میشیگان آمریکا، در مزرعه خانوادگیشان به دنیا آمد. او از کودکی علاقهای به کار در مزرعه نداشت. در ۱۲ سالگی مادرش را از دست داد. پدرش از او خواست در کشاورزی به او کمک کند؛ ولی هنری این درخواست را رد کرد. زمانی که نوجوان بود پدرش به او یک ساعت جیبی هدیه داد، فورد بلافاصله قطعات ساعت را از هم باز کرد و دوباره آن را بست. همین امر موجب شد دوستان و همسایگان همیشه برای تعمیر ساعت به او مراجعه کنند.
هنری فورد در سال ۱۸۷۸، زمانی که ۱۵ سال بیشتر نداشت، اولین موتور بخار خود را ساخت. در ۱۶ سالگی به شهری در اطراف دیترویت رفت و مدت سه سال به عنوان کارآموز مکانیک در یک کارگاه کشتیسازی مشغول به کار شد. پس از آن با تمام تنفری که از کار کشاورزی داشت، به خواسته پدرش در مزرعه مشغول به کار شد؛ زیرا میخواست با دختر مزرعهدار همسایه ازدواج کند. در آن زمان رسم بر این بود که پسر باید کار پدر را دنبال کند. او یک کارگاه ماشینآلات در مزرعه خود به راه انداخت و به ساخت و تعمیر قطعات مکانیکی و ماشینهای کشاورزی پرداخت. همچنین روی موتورهای بخار قابل حمل وستینگهاوس کار کرد و علاوه بر آن به برش و فروش الوار هم مشغول شد. همزمان در کالج کسبوکار گلداسمیت در رشته تجارت تحصیلات خود را ادامه داد. در سال ۱۸۸۸ با کلارا آلا براینا ازدواج کرد و با او به دیترویت رفت. در سال ۱۸۹۱ به عنوان مهندس در شرکت برق ادیسون مشغول به کار شد و دو سال بعد به دلیل استعداد فراواناش به سمت مهندس ارشد ارتقا یافت. چند سال بعد وقتی که فورد پول کافی برای انجام آزمایشهای خود به دست آورد، روی طرح اولین درشکه بدون اسب کار کرد و موفق شد در سال ۱۸۹۶ نمونه اولیه آن را با نام چهارچرخه فورد (Ford Quadricycle) تولید کند. چرخهای این درشکه بدون اسب، مانند چرخهای دوچرخه بود و کنترل آن به وسیله یک اهرم صورت میگرفت.
هنری در سال ۱۸۹۹ شرکت خودروسازی دیترویت را تاسیس کرد؛ اما ضررهای فراوان مالی منجر به منحلشدن این شرکت در سال ۱۹۰۱ شد. در همان سال فورد با کمک هارولد ویلز، اتومبیلی تولید کرد که موجب شد سهامداران شرکت سابق دیترویت دوباره جمع شوند و شرکت «هنری فورد» را تاسیس کنند. درگیریهای مداوم هنری فورد با سهامداران موجب شد او شرکت را ترک کند و در شرکت کادیلاک به کار ادامه دهد.
هنری در سال ۱۹۰۳ پس از فعالیتها و تجارب فراوان، شرکت فورد موتور را با شراکت الکساندر مالکومسن تاسیس کرد. آنها یک ماه پس از تاسیس شرکت اولینخودروی فورد را با نام مدل A تولید کردند. در آن زمان گروههای دو تا سه نفره قطعات خریداریشده را در شرکت مونتاژ میکردند.
پس از آن شرکت فورد اتومبیلی با نام ۹۹۹ را معرفی کرد که سرعتاش به ۱۴۶.۹ کیلومتر در ساعت میرسید و رکورد سریعترین اتومبیل را در آن زمان به ثبت رساند. به این ترتیب نشان فورد در آمریکا به شهرت رسید.
.
ادامه این مطلب را از لینک زیر دنبال کنید:
https://bit.ly/2Qg0aWb
#هنری_فورد
@tavaanatech
هنری فورد (Henry Ford) سیام جولای سال ۱۸۶۳ میلادی در گرینفیلد دیترویت واقع در ایالت میشیگان آمریکا، در مزرعه خانوادگیشان به دنیا آمد. او از کودکی علاقهای به کار در مزرعه نداشت. در ۱۲ سالگی مادرش را از دست داد. پدرش از او خواست در کشاورزی به او کمک کند؛ ولی هنری این درخواست را رد کرد. زمانی که نوجوان بود پدرش به او یک ساعت جیبی هدیه داد، فورد بلافاصله قطعات ساعت را از هم باز کرد و دوباره آن را بست. همین امر موجب شد دوستان و همسایگان همیشه برای تعمیر ساعت به او مراجعه کنند.
هنری فورد در سال ۱۸۷۸، زمانی که ۱۵ سال بیشتر نداشت، اولین موتور بخار خود را ساخت. در ۱۶ سالگی به شهری در اطراف دیترویت رفت و مدت سه سال به عنوان کارآموز مکانیک در یک کارگاه کشتیسازی مشغول به کار شد. پس از آن با تمام تنفری که از کار کشاورزی داشت، به خواسته پدرش در مزرعه مشغول به کار شد؛ زیرا میخواست با دختر مزرعهدار همسایه ازدواج کند. در آن زمان رسم بر این بود که پسر باید کار پدر را دنبال کند. او یک کارگاه ماشینآلات در مزرعه خود به راه انداخت و به ساخت و تعمیر قطعات مکانیکی و ماشینهای کشاورزی پرداخت. همچنین روی موتورهای بخار قابل حمل وستینگهاوس کار کرد و علاوه بر آن به برش و فروش الوار هم مشغول شد. همزمان در کالج کسبوکار گلداسمیت در رشته تجارت تحصیلات خود را ادامه داد. در سال ۱۸۸۸ با کلارا آلا براینا ازدواج کرد و با او به دیترویت رفت. در سال ۱۸۹۱ به عنوان مهندس در شرکت برق ادیسون مشغول به کار شد و دو سال بعد به دلیل استعداد فراواناش به سمت مهندس ارشد ارتقا یافت. چند سال بعد وقتی که فورد پول کافی برای انجام آزمایشهای خود به دست آورد، روی طرح اولین درشکه بدون اسب کار کرد و موفق شد در سال ۱۸۹۶ نمونه اولیه آن را با نام چهارچرخه فورد (Ford Quadricycle) تولید کند. چرخهای این درشکه بدون اسب، مانند چرخهای دوچرخه بود و کنترل آن به وسیله یک اهرم صورت میگرفت.
هنری در سال ۱۸۹۹ شرکت خودروسازی دیترویت را تاسیس کرد؛ اما ضررهای فراوان مالی منجر به منحلشدن این شرکت در سال ۱۹۰۱ شد. در همان سال فورد با کمک هارولد ویلز، اتومبیلی تولید کرد که موجب شد سهامداران شرکت سابق دیترویت دوباره جمع شوند و شرکت «هنری فورد» را تاسیس کنند. درگیریهای مداوم هنری فورد با سهامداران موجب شد او شرکت را ترک کند و در شرکت کادیلاک به کار ادامه دهد.
هنری در سال ۱۹۰۳ پس از فعالیتها و تجارب فراوان، شرکت فورد موتور را با شراکت الکساندر مالکومسن تاسیس کرد. آنها یک ماه پس از تاسیس شرکت اولینخودروی فورد را با نام مدل A تولید کردند. در آن زمان گروههای دو تا سه نفره قطعات خریداریشده را در شرکت مونتاژ میکردند.
پس از آن شرکت فورد اتومبیلی با نام ۹۹۹ را معرفی کرد که سرعتاش به ۱۴۶.۹ کیلومتر در ساعت میرسید و رکورد سریعترین اتومبیل را در آن زمان به ثبت رساند. به این ترتیب نشان فورد در آمریکا به شهرت رسید.
.
ادامه این مطلب را از لینک زیر دنبال کنید:
https://bit.ly/2Qg0aWb
#هنری_فورد
@tavaanatech
Instagram
تواناتک
. هنری فورد؛ خلاق در صنعت خودروسازی هنری فورد (Henry Ford) سیام جولای سال ۱۸۶۳ میلادی در گرینفیلد دیترویت واقع در ایالت میشیگان آمریکا، در مزرعه خانوادگیشان به دنیا آمد. او از کودکی علاقهای به کار در مزرعه نداشت. در ۱۲ سالگی مادرش را از دست داد. پدرش…